بهترین هدیه ای که حوزه های علمیه به نیروهای خودش می دهد، یک سَفَر جهادی به سمت خدا شناسی است؛ لذا پس از بازگشت از این سفر برای هدایت جامعه، مردم آن ها را می پذیرفتند.
مرحوم آیت الله سید اسماعیل هاشمی در اصفهان که پیرمردی هشتاد ساله و خیلی محترم و امام زمانی بود، می فرمود: سید شفتی و حاجی کلباسی از علمای اصفهان بودند و امور آن شهر بین آن دو بزرگوار تقسیم شده بود. زمانی حاجی کلباسی به یکی از اشرار که شرب خمر کرده بود، حدّی جاری می کند که برای آن شخص شرور، خیلی سنگین تمام می شود. به همین دلیل به فکر انتقام می افتد و یک سال به نماز جماعت حاجی کلباسی می رود. او در صف اول نماز حاضر می شود و سر خود را نیز می تراشد.
بعد از یک سال که به تدریج، ارتباطش با حاجی کلباسی صمیمی می شود، یک روز جمعه، حاجی را برای ناهار دعوت می کند. وقتی حاجی وارد خانه این شخص می شود، می بیند افرادی شرور در مجلس نشسته اند و هر کدام یک قمه جلویشان گذاشته اند و حالشان هم عادی نیست. آن شخص به حاجی می گوید: یک سال انتظار کشیدم و این آقایان هم آمده اند حساب شما را برسند. ایشان خیلی راحت می گوید: مانعی ندارد. فقط اجازه دهید دو رکعت نماز بخوانم و توسّلی داشته باشم. آن شخص می گوید: مانعی ندارد؛ آن اتاق، خالی است.
ایشان می رود و متوسّل به حضرت بقیه اللّه روحی له الفداء می شود. سید شفتی در آن زمان، نیروهایی داشته که به آن ها «چماق نقره ای» می گفتند. در همین لحظه سید با نیروهای خود به داخل خانه می ریزند و به دنبال حاجی می گردند. سید به سراغ حاجی رفت و دید ایشان در سجاده نشسته است. سید پرسید: شما این جا چه کار می کنید؟ حاجی گفت: آمدن من به این جا جریان دارد؛ اما شما این جا چه کار می کنید؟ سید فرمود: بعد از نماز، صدایی شنیدم که می گفت: عبد صالح ما را دریاب. حاجی پرسید: آدرس اینجا را از کجا پیدا کردید؟ سید گفت: کاری به این قسمت نداشته باشید.
آن چه که مردم را از نظر اعتقادی، این گونه محکم کرده است، وجود چنین افرادی است که متصل و مرتبط با امام زمان علیه السلام هستند. گاهی مردم تمام امور زندگی شان را به یک روحانی واگذار می کنند و آن روحانی را فرد امینی می دانند که صحبت هایش حساب شده است.
منبع : بنیاد هاد