رفتن به محتوای اصلی

مبارزات فرهنگی امام باقر علیه السلام/ بخش اول

تاریخ انتشار:
امام محمد باقر

مناظرات گسترده علمی:
از آنجا که عصر امام باقر علیه  السلام، روزگار برخورد اندیشه  های اسلامی و غیر اسلامی بود، مناظرات زیادی بین دانشمندان ادیان مختلف با امام از سوی دربار سازمان دهی شد و آخرین حکمرانان بنی امیه این سیاست کهنه و شکست خورده را بار دیگر از سر گرفتند. هر چند که تاریخ همواره از شکست دربار در این گونه مناظرات حکایت می کرد، پافشاری بر پندارهای خام، سبب آموزه  پذیری آنها از تاریخ و عملکرد ناموفق نیاکان شان در این عرصه نشد. آنان همواره در کمین فرصتی بودند تا بتوانند چهره امام را مخدوش سازند.
به عنوان نمونه،
امام پیش از بازگشت از شهر دمشق و مسابقه تیراندازی  ای که هشام ترتیب داده بود، هنگام بیرون آمدن از قصر هشام، با گروهی که در اطراف میدان مشرِف به قصر تجمع کرده بودند، برخورد کرد. امام پرسید: اینان کیستند؟ پاسخ گفتند: اینها راهبان و کشیشان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالانه خود گرد هم آمده  اند و در این مکان، نشست علمی دارند و در مورد مسائل گوناگون علمی خود بحث و تبادل نظر می  کنند. امام علیه  السلام عبای خود را به سر گرفت و به گونه ناشناس در آن مجمع شرکت کرد. امام صادق علیه  السلام نیز که همراه پدرش بود، در گوشه  ای نشست.
جاسوسان حکومتی که امام را زیر نظر داشتند، بی درنگ هشام را آگاه کردند. هشام که می پنداشت فرصتی مناسب یافته است، به چند نفر از افراد خود دستور داد تا از نزدیک شاهد ماجرا باشند و لحظه به لحظه آن را گزارش کنند. گروهی از مسلمانان که امام را می  شناختند نیز در نشست حاضر شدند و کنار امام نشستند. در این هنگام، اسقف بزرگ مسیحیان وارد جمع شد و همگان به احترام او برخاستند. او بسیار سالخورده بود و لباسی از حریر زرد نیز بر تن داشت. آهسته به سمت جایگاه خود گام برداشت و نشست. نگاهی به حاضرین کرد، نگاهش بر چهره تابنده امام متوقف شد. پرسید: «آیا شما از مایید یا از امت مرحومه؛ امام پاسخ فرمود: از امت مرحومه. پرسید: «از دانشمندان شان هستی یا از نادانان؟» فرمود: «از نادانان نیستم.»
گونه  ای تشویش بر اسقف حاکم شد. پرسید: «[نخست] من از شما سؤال کنم. [یا شما می پرسید؟]» امام فرمود: «شما بپرسید.» او گفت: «شما مسلمانان از کجا می  گویید که بهشتیان می خورند و می  آشامند، ولی نیاز به قضای حاجت ندارند؟ آیا دلیلی یا نمونه  ای نظیر آن در این جهان سراغ دارید؟»
امام فرمود: «آری نمونه آن، جنینی است که در رحم مادرش تغذیه می کند، ولی مدفوعی ندارد و نیاز به قضای حاجت پیدا نمی کند.» اضطراب اسقف بیشتر شد و گفت: «شگفت  انگیز است! شما که گفتید از دانشمندان نیستید؟» امام فرمود: «خیر، من گفتم از نادانان نیستم.»
اسقف دوباره پرسید: «شما از کجا ادعا می کنید که نعمت ها و میوه  های بهشتی کم نمی  شوند و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی می مانند و کاهش نمی  یابند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده  های این جهان می توانید ذکر کنید؟»
امام فرمود: «آری، نمونه بارز آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله شمعی صدها چراغ بیفروزید، از شعله آن کاسته نمی شود.»
باز هم بر شگفتی اسقف افزوده شد و پرسش های دیگری مطرح کرد و هر بار پاسخی قانع کننده می شنید. وقتی پرسش هایش به پایان رسید، با عصبانیّت از جایش برخاست و به حاضرین گفت: «شما دانشمندی بلند مرتبه تر از مرا آوردید و نزد من [برای مناظره] نشاندید تا مرا رسوا سازید و مسلمانان بدانند که از ما مسیحیان برترند و دانش بیشتری دارند. به خدا سوگند دیگر کلمه ای از من نخواهید شنید و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در بین خود نخواهید یافت. این را گفت و رفت.
مجلس به هم خورد و همه پراکنده شدند. خبر به هشام رسید و از شنیدن آن بسیار برآشفت. او که می پنداشت امام در مناظره با اسقف مسیحی سر افکنده بیرون می آید، با شنیدن خبر پیروزی امام، بسیار بیمناک و مضطرب شد؛ از این رو، به فکر فرو رفت تا چاره ای بیندیشد و به این نتیجه رسید که باید پیروزی امام را با اتهام گرایش به مسیحیت، خدشه دار کند. او با ظاهر سازی، هدیه ای برای امام فرستاد و از او خواست که دمشق را ترک نکند و در این فرصت به فرماندار خود در شهر «مَدْیَن» که در مسیر حرکت امام به سوی مدینه بود، نگاشت: «محمد بن علی علیهماالسلام و فرزندش در آنچه از اسلام اذعان می دارند دروغگو هستند. آن دو نزد من بودند، وقتی من آنان را به قصد مدینه بازگردانیدم نزد کشیشان مسیحی رفتند و آنچه در دل خود از کفر مخفی کرده بودند نمایاندند و از اسلام به دین مسیحیان نزدیک شدند. من به خاطر خویشاوندی ای که با آنها داشتم نخواستم کیفرشان کنم ولی وقتی نامه ام به دستت رسید، مردم را از آن آگاه کن و ندا در ده که آن دو مرتد هستند و امیرالمؤمنین همگان را از معاشرت با آنها باز داشته است و دستور قتل آن دو و دوستان و پیشکارانشان را صادر کرده است... (1)
ولی تلاش های مذبوحانه هشام در سرپوش گذاشتن بر واقعیت بی نتیجه ماند و مردم که نخست تحت فشارهای تبلیغاتی هشام قرار گرفته بودند، به واقعیت پی بردند و جایگاه امام، بهتر برای آنها تبیین شد و بر عکس، این حرکت هشام بیشتر سبب رسوایی او و حکّام منطقه گردید.
دفع شبهات دینی
امام باقر علیه  السلام در مقام بزرگْ پاسدار دین در مناظراتی با سران فرقه  های مختلف، پوچی عقاید منحرفشان را آشکار می کرد و استوارانه از پایگاه های فکری و عقیدتی شیعه دفاع می کرد. در اینجا، برخی از این مناظرات و موضع گیری ها از نظر خوانندگان می  گذرد.
1- فرقه مرجئه:
این فرقه در پایان نیمه اول قرن اول هجری پدید آمد. آنان بر این باور بودند که مرتکب گناهان کبیره، همیشه در دوزخ نمی ماند، بلکه کار او را به خدا وا می گذاشتند. به این دلیل آنان را مرجئه می خواندند که نیت را کافی می دانستند و بر این باور بودند که خدا نیز بر آن بسنده می کند و عذابشان نخواهد کرد.(2)
پس از آن که در نبرد صفین، سپاهیان شام، سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام را به داوری کتاب خدا و سنت پیغمبر صلی  الله  علیه  و  آله درباره خلافت امام علی علیه السلام یا معاویه مجبور کردند و علی علیه السلام به ناچار حکمیت «ابو موسی اشعری» و «عمرو بن العاص» را پذیرفت و این دو داور، به خلع علی علیه السلام از خلافت رأی دادند. خوارج، امام علی علیه السلام و معاویه را مرتکب گناهی بزرگ (حکمیت در دین خدا) دانستند و به دنبال این تهمت، این مسئله پیش آمد که مرتکب گناه کبیره را حال چیست؟ آیا در آتش جهنم مخلّد خواهد بود؟ به دنباله این بحث، سخن از ایمان و حدود آن به میان آمد که ایمان چیست و مؤمن کیست؟(3)
این نزاع بستر سرکشی و فساد را برای حکمرانان مهیا کرد تا هر چه می خواهند بکنند و سرانجام کار را به خدا وا گذارند؛ زیرا که معصیت و گناه هیچ آسیبی به ایمان نمی رساند.(4) از این رو، حکمرانان خلفای بنی امیه تلاش زیادی در تقویت پایگاه های اعتقادی مرجئه کردند که از آنان «حجاج بن یوسف ثقفی» را می توان نام برد.(5) این فرقه از چهار گروه تشکیل شده که عبارت اند از: «یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» که هر یک اعتقادات خاص خود را دارند.(6) این فرقه در دوره امامت امام باقر علیه السلام نیز به فعالیت خود ادامه داد. امام با اتخاذ موضعی تند و آشکار با آنان مخالفت کرد و هر جا سخنی از آنان به میان می آمد، آنان را لعن و نفرین می کرد و می کوشید با بهره گیری از این شیوه، محدوده اعتقادی درست شیعه را در زمینه های مختلف از این فرقه جدا کند؛ زیرا آنان با افراشتن عَلم اعتقادات منحرف خود، سبب گمراهی پیروان اهل بیت علیهم السلام می شدند و این به دلیل معاشرت زیاد آنان با دیگر شیعیان بود. به عنوان نمونه، در گفتگوی «عبداللّه  بن عطاء» با امام، سخن این گروه پیش می آید و عبداللّه  اعتقاد آنان را در مورد وقت بر پا داشتن نماز ظهر بیان می دارد. امام با توضیح مسئله، نظر مرجئه را رد می کند و می فرماید: «پروردگارا، پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما که آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند.»(7)
2-فرقه های جبریه و قدریه:
جبریه بر این باورند که انسان از خویش هیچ گونه اختیاری ندارد و مجبور است. در مقابل آن، فرقه قدریه بر آنند که هر بنده ای به وجود آورنده فعل خود است و خدا، کار او را به خودش وانهاده و حتی در اسباب کار یا انگیزه آن هم مختار است(8) و درست در مقابل جبریه قرار دارند.
این دو مسلک نیز در زمان خلافت امویان و در دوران حکمرانی معاویه به وجود آمدند و نزاع این دو، در تاریخ، پیشینه  ای دراز دارد و در دوران حکمرانی «معاویة بن یزید» و «یزید بن ولید» به اوج خود رسید.(9) امامیه، مشربی خلاف این دو نظر را پذیرفتند که توسط امامان شیعه تبیین شد.(10) امام باقر علیه السلام نیز،در این زمینه بسیار کوشید و با پیروان این دو نظر به شدت برخورد کرد. ایشان در ردّ نظریه قدریه و جبریه فرمودند:
«پروردگار بر آفریدگان خود مهربان تر از آن است که آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید. (ردّ دیدگاه جبریه) و او عزیزتر از آن است که اراده انجام کاری را بکند و آن محقق نگردد.
(ردّ دیدگاه قدریه)
ایشان در پاسخ به این که آیا مشرب سومی هم وجود دارد، می  فرمود: آری، گسترده تر از فاصله میان آسمان و زمین (و آن مشرب امرٌ بین الامرین است).»(11)
شخصی از امام صادق علیه  السلام درباره جبر و اختیار سؤال کرد که کدامیک از آن دو مورد تأیید امام است. امام در پاسخ فرمود:«لا جَبْرَ وَلا تَفْویضَ وَلکِنْ اَمْرٌ بَیْنَ الأَمْرَین؛ نه جبر و نه تفویض بلکه امری میان آن دو [مؤرد تأیید است]» فرد پرسش کننده دوباره پرسید: «امر بین امرین» چیست؟ امام برای روشن تر شدن مطلب، آن را در قالب مثالی برای او توضیح داد و فرمود: «مَثَلُ ذلِکَ رَجُلٌ رَأَیْتَهُ عَلی مَعْصِیَةٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ اَنْتَ الَّذی اَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ؛ مثل  آن به کسی می ماند که می بینی به گناهی مشغول است و او را نهی می  کنی اما او دست از گناه بر نمی دارد. پس او را رها می  کنی و او نیز آن گناه را مرتکب می  شود. پس چون او [نهی را] از تو نپذیرفته و تو نیز او را رها کردی [نمی توان گفت که] تو او را به گناه وا داشته  ای.»(12)
3-فرقه خوارج:
این گروه نیز پس از داوری بین امام علی علیه  السلام و معاویه در جنگ صفین پدید آمد. هنگام بازگشت امام علی علیه  السلام از صفین به کوفه، عده  ای از لشکریان بر او شوریدند و حکمیت را بر خلاف اسلام دانستند و شعار «لا حکم الاّ للّه» سر دادند. آنان امام  علی علیه السلام، معاویه، عثمان و حکمین را کافر شمردند؛ زیرا آنان، عملکرد امام علی و ... را گناه کبیره دانستند و مرتکب گناهان کبیره را کافر می دانستند و ریختن خونشان را مباح بر می  شمردند. آنها دشمنان آشتی  ناپذیر بنی  امیه، زمین  داران بزرگ و مخالف وجود املاک خصوصی بودند و با اصل «مخلوق بودن قرآن» به شدت مخالف بودند. از بزرگان آنان می توان از: «اشعث بن قیس کندی»، «مسعر بن فدکی تمیمی» و «زید بن حصین طائی(13)» و از فرقه  های منشعب از آن، می توان «محکمه»، «ازارقه»، «بیهسیه»، «عجارده»، «ثعالبه»، «اباضیه» و «صفریه» را نام برد.(14)
آنان در طول تاریخ، رفتاری نابخردانه با امامان شیعه داشتند. در زمان امامت امام مجتبی علیه  السلام، امام را به خاطر صلح با معاویه بسیار سرزنش کردند.(15) در دوران امامت امام باقر علیه  السلام نیز مناظراتی بین آنها و امام در گرفت. امام در ردّ مبانی و باورهای اعتقادی شان، آنان را «خُسران زده ترین آفریدگان خدا دانسته که دنیا و آخرت خود را تباه کرده  اند(16)» و به اصحاب خود می  فرمود:
«به این پیمان گریزان (خوارج) بگویید: چگونه بر جدایی از علی علیه  السلام گردن نهادید، با وجود این که خونتان را پیش تر در راه فرمان برداری از او ارزانی داشتید و در خشنود کردن خدا بر هم پیشی می  گرفتید؟ و اگر به شما گفتند که ما بر حکم الهی گردن نهاده بودیم و شعار «لا حکم الا لله» سر دادند، در پاسخ بگویید: مگر خدا حکمیت را در دین خود نپذیرفته است؟ و مگر آن را به داوری دو نفر [در این آیه] وانگذارده که فرمود: «فَابعَثوا حَکَما مِن اَهلِهِ وَ حَکَما مَن اَهلِها اِن یُریدا اِصلاحا یُوَفِّقِ اللّه  بَینَهُما»(17)؛ «هرگاه میان زن و شوهر اختلاف افتاد یک نفر از جانب شوهر و یک نفر از جانب زن [به عنوان] داور بر انگیزید تا اگر اصلاح را خواستند، خدای بین آنان وفاق ایجاد کند.»
آیا رسول خدا صلی  الله  علیه  و  آله و سلم در ماجرای «بنی قریظه»، «سعد بن معاذ» را داور معرفی نکرد تا بر آنچه مورد پذیرش خداست، حکم کند. آیا نمی دانید که امیرالمؤمنین علیه  السلام با این شرط حکمیت را پذیرفت که آن دو حَکَم بر اساس کتاب خدا حکم کنند و از آن فراتر نروند؟ آیا نگفت که اگر حکم آنها بر خلاف کتاب خدا باشد نخواهد پذیرفت؟ وقتی داوری به پایان رسید، به علی علیه  السلام گفتند: کسی را داور خود ساختی که بر ضد تو حکم داد. آیا امیرالمؤمنین علیه  السلام نفرمود: من به داوری کتاب خدا تن در دادم، نه داوری یک شخص؟ حال باید گفت، در کجای این حکمیت انحراف از حکم قرآن است؟ و این در حالی است که امام علی علیه السلام فرموده بود که حکمی را که خلاف قرآن باشد نخواهد پذیرفت. اتهام آنان به امیرالمؤمنین علیه  السلام پوچ و بی اساس است.»(18)
در مناظره دیگری نیز یکی از بزرگان خوارج که به برتری امیرالمؤمنین علیه  السلام اقرار داشت، او را به کفر پس از ایمان در فرمان برداری از خدا و رسولش متهم کرد. امام باقر علیه  السلام به او فرمود: «آیا آن روز که خدا علی علیه  السلام را دوست داشت، نمی دانست که او روزی به دست یکی از اهل نهروان (خوارج) کشته می شود؟» مرد خارجی پذیرفت. امام پرسید: «آیا محبت خدا به علی علیه  السلام از روی فرمان برداری او از دستورهای خدا بود یا به خاطر گناه و سرکشی؟» مرد گفت: «پیداست که از روی بندگی و اطاعت علی علیه  السلام بوده.» امام فرمود:«[پس حال که علی علیه  السلام از روی اطاعت و فرمان برداری مورد محبت خدا واقع شده و خدای او را دوست می داشته، واضح است که تمامی اعمالش مورد پسند خدا بوده است] اینک برخیز و برو!» مرد خارجی که در میدان بحث و مناظره با امام به سادگی شکست خورده بود، زیر لب گفت: «اللّه  اَعلَم حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ؛ خدای بهتر می داند که رسالت خود را کجا قرار دهد.»(19)


----------------------------
پی نوشت ها:
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 46، ص 309، /ابو جعفر محمدبن جریر بن رستم الطبری، دلائل الامامة، نجف، منشورات مطبعة الحیدریة، 1369 ق، ص 106 (با اندکی تفاوت).
2. شیخ محمدحسین الاعلمی الحائری، دائرة المعارف الشیعیّة العامّة، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1413 ق، چاپ دوم، ج 17، ص 73.
3. معارف و معاریف، ج 9، ص 269.
4. ابوالفتح الشهرستانی، موسوعة الملل و النحل، بیروت، مؤسسة ناصر للثقافة، 1981 م، چاپ اول، ص 60.
5. فرهنگ فرق اسلامی، 1368 ش، صص 404 ـ 406.
6. دایرة المعارف الشیعیة العامة، ج 17، ص 73.
7. بحارالانوار، ج 46، ص 291.
8. موسوعة الملل و النحل، ص 36/ دائرة المعارف الشیعیة العامة، ج 14، ص 286/ معارف و معاریف، ج 8، ص 261.
9. فرهنگ فرق اسلامی، ص358.
10. ن، ک: محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، قم، انتشارات اسوه، 1414 ق، ج 1، 445.
11. اصول کافی، ج 1، ص 452.
12. اصول کافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1372 ه . ش، ج1، ص456.
13. محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1368 ش، ص 186 ـ 188/ الملل و النحل، ص 50/ معارف و معاریف، ج 5، ص 244.
14. موسوعة الملل و النحل، ص 50.
15. ن. ک: بحارالانوار، ج 2، ص 298.
16. بحارالانوار، ج 44، ص 13.
17. نساء/35.
18. ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، الاحتجاج، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1416 ق، ج 1، ص 174.

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا