عوامل و دلایل همراهى خانواده امام حسین(علیه السلام) در حادثه عاشورا

موضوع نوشتار: 
خیمه گاه عاشورا

نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت است و نقش و مسئولیت زنان و کودکان و باقی مانده های قافله کربلا پیام رسانی است. پیام رسانی و حراست به خصوص با حضرت زینب(سلام الله علیها) بود که از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه در مى آیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(علیه السلام) را برپا مى کند. از امام سجاد(علیه السلام) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با سخنرانی خود، شجاعت على(علیه السلام) و حیاى فاطمه(سلام الله علیها) را در هم مى آمیزد و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، هشدار می دهد. این است زنى که اسلام مى خواهد

چرا امام حسین(علیه السلام) با آن که از شهادت خود آگاهی داشت، زن و فرزندانش را به همراه خود به کربلا برد؟

قیام مقدس امام حسین(علیه السلام) دو چهره دارد که بر اساس آن، کارها تقسیم شد: یکى جانبازى، فداکارى و «شهادت»، دیگرى « پیام رسانی». نقش اساسى زنان در وظیفه دوم، تبلور یافت. البته زنان در تربیت رزمندگان و تشویق آنان نیز نقش ایفا کردند؛ اما وظیفه اساسى آنان، «پیام رسانى» بود.
در باره نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد:
1- طبق روایات، تمام کارهاى سیدالشهدا(علیه السلام) روى حساب بود و علت این که به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به کوفه برد، الهامی بود که خود حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفیه بیان می کند: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا؛ خداوند چنین خواسته است که آنان(اهل بیت) به اسارت برده شوند. »(1)
در حقیقت امام(علیه السلام) با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
2- در حادثه کربلا، مردان و زنان هر دو مسئولیت و نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خود و بدون خارج شدن از حریم خویش.
نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت است و نقش و مسئولیت زنان و کودکان و باقی مانده های قافله کربلا پیام رسانی است. پیام رسانی و حراست به خصوص با حضرت زینب(سلام الله علیها) بود که از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه در مى آیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(علیه السلام) را برپا مى کند. از امام سجاد(علیه السلام) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با سخنرانی خود، شجاعت على(علیه السلام) و حیاى فاطمه(سلام الله علیها) را در هم مى آمیزد و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، هشدار می دهد. این است زنى که اسلام مى خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.(2)
همراهى خانواده امام حسین(علیه السلام) در حادثه عاشورا می تواند به جهت عوامل زیر باشد:
1- پیام رسانی: اگر به تاریخ اسلام بنگریم، خواهیم دانست که در حوادث تاریخی زنان و مردان هر دو نقش داشته اند، ولی مرد در مدار خود و زن نیز در مدار خویش؛ در کنار رسول خدا حضرت خدیجه و در کنار امام علی حضرت فاطمه را می بینیم که مسئولیت های اجتماعی را به خوبی انجام می دادند. در نهضت مقدس حسینی، نقش حضرت زینب را بسیار برجسته و اساسی مشاهده می کنیم.
انقلاب امام حسین(علیه السلام) تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود و رهبرى و پرچم دارى بر عهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم دارى امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه دارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیه اهل بیت(علیهم السلام) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بى شک اگر بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به افشاگرى و بیدارسازى نمى پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاى وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مى دادند.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در دوران اسارت - که کینه توزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مى شود.
2- بی اثر سازی تبلیغات دشمن: شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمان روایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مى دانستند و نه اسلام را دست کم آن گونه که در مدینه رواج داشت، مى شناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولى بررسى زندگى نامه این افراد نیز روشن مى کند که جز چند تن، بقیه آنان براى مدت کمى محضر پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه وآله) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(علیه السلام) تنها یازده تن از آنان زنده بود و در شام به سر مى بردند.
اینان مردمانى در سنین هفتاد تا هشتاد بودند که گوشه نشینى را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمى دانستند. شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان مى راندند! تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختن کاخ هاى بزرگ، تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛ زیرا چنین نظامى نیم قرن سابقه داشت و کسانى بودند که مى پنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز چنین بوده است.(3)
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه اى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى چون و چرا تسلیم شوند.(4) معاویه در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مى کند، بى هیچ اعتراضى بپذیرند.
حکومت پلید بنى امیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد. در مقابل، بنى امیه را خویشان رسول خدا و نزدیک ترین افراد به او معرفى کردند؛ به طورى که پس از پیروزى قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند که تا زمان قتل مروان(آخرین خلیفه اموى)، نمى دانستیم که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) جز بنى امیه خویشاوندى داشت که از او ارث ببرند.(5)
بنابراین، جاى شگفتى نیست اگر در مقاتل مى خوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردى در برابر امام زین العابدین(علیه السلام) ایستاد و گفت: سپاس خدایى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمى صبر کرد تا شامى هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتى مانند:
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛ بى شک خداوند مى خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد» فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجى نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.(7)
بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام و خطبه ها و روشنگرى هاى امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها)، تحریفات چندین دهه بنى امیه - حتى در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان – بی اثر شد.
3- افشاى ماهیت ستمگران حاکم: بُعد دیگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاک، بى رحم و غیرانسانى یزید و حکومت وى بود. یکى از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیام آوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخى از جناح ها، گروه ها و احزاب سیاسى هنگام تبلیغات براى نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومى، مظلوم نمایى مى کنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنان که مظلوم، محبوب و حداقل مورد توجه عواطف و احساسات مثبت مردم است.
در حادثه کربلا، نه مظلوم نمایى؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکارى اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالى ترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونه اى که امروز نیز صداى آنان، در وجدان بشریت به گوش مى رسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوت بارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب هاى تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمه هاى آنان به آتش کشیده شد و ... این عوامل در ابلاغ پیام و افشاى ماهیت حکومت یزید، کمتر از شهادت و جانبازى اصحاب نبود. «صداى العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین على اصغر(علیه السلام) است که آن شمشیرزدن ها و خون هاى ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(علیه السلام) در شام همین که خواست دستگاه بنى امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(علیه السلام) را با قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده اى در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.
اگر امام سجاد(علیه السلام) مى فرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشم مردم شام - که شناخت عمیقى نسبت به اهل بیت نداشتند - خیلى مهم نبود؛ زیرا مى گفتند: «در جنگ، افرادى کشته مى شوند و یکى از آنان حسین بوده است».
امام سجاد(علیه السلام) فرمود: اگر قصد کشتن دارید، چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمه هاى او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلمات به قدرى نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانى کرد و جنبش فکرى و فرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
یزید مى خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل بیت، همه حرکت ها را در نطفه خفه کند؛ به طورى که همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته هاى ظلم ستیزى را براى خونخواهى امام حسین(علیه السلام) و از بین بردن بنى امیه در نقاط مختلف سرزمین هاى اسلامى به وجود آورد.

 ---------------
پی نوشت ها:
1- سید بن طاووس، لهوف، ص94؛ بحارالانوار، ج 44، ص 364.
2- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 17، ص 395-409 .
3- سید جعفر شهیدى، قیام امام حسین(علیه السلام)، ص 185.
4- محمد ابراهیم آیتى، بررسى تاریخ عاشورا، ص 47.
5- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 159.
6- احزاب(33)، آیه 33.
7- اخطب خوارزمى، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج 2، ص 69؛ لهوف، ص 238-239.
8- مقرم،مقتل الحسین، ص300.

Share

دیدگاه‌ها

خوب