دلتنگ و غريب و جان به لب رفتي تا ...
عمريست نواي ماتمت يا زهراست
در آينهي زمانه آهت باقی ست
رفتي ولي اي پارهي تن برگردي
بين محراب ازل گرم سجودي بانو
در علم و فضيلت و ادب دريايي
اين صبر بدانند که سر مي آيد
موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم
در فتح و دلاوري نخستين شهر است