بادبان را ناخدا باد است / شاعر : قیصر امین پور
ساکت و تنها
چون کتابی در مسیر باد
می خورد هر دم ورق اما
ساکت و تنها
چون کتابی در مسیر باد
می خورد هر دم ورق اما
صبح خورشید آمد
دفتر مشق شبم را خط زد
پاک کن بیهوده است
یاران به آفتاب بگویید:
صد پاره شو، هزار ستاره
این سبز سرخ کیست؟
این سبز سرخ چیست که می کارید؟
این زن که بود
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیه ما همیشه بارانی است
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
ز جاده های خطر بوی یال می آید
کسی از آن سوی مرز محال می آید
بر دل خون من دمی، دیده نظر نمی کند
بیا که حادثه ی عشق را شروع کنیم
ز شرق زخمی دل ناگهان طلوع کنیم
آغاز شد حماسه ی بی انتهای ما
پیچید در زمانه طنین صدای ما