شناسنامه[1]:
(كنيه [2]): ابو ليلى[3]- (نام): معاويه بن يزيد- (لقب): نبود[4]- (نام مادر): ام هاشم بنت هاشم [5]- (كاتب) ابو ليلى ابو ريان بن سلم - (حاجب [6]): صفوان [7]- (دبير[8]): سرجون [9]- (مهر انگشترى[10]): الله اعلى [11]- (مدت عمر): بيست و يك- (ابتداء خلافت [12]): محرم (اربع) و ستين- (مدت خلافت [13]):؟[14]40 روز يا دو ماه.
نگاهی بر زندگانی معاوية بن يزيد
ولادت معاوية بن يزيد به روايت صاحب متون الاخبار در پانزدهم ربيع الآخر سنه ثلث و اربعين اتفاق افتاد و او به فصاحت بيان و طلاقت لسان اتصاف داشت و در زمان حيات يزيد مردم شام باو بيعت كرده بودند و چون آن لعين به اسفل السافلين شتافت بار ديگر دست بيعت بدو دادند ولی معاویه خود را عزل نموده و گفت: «ايها الناس قد نظرت فى اموركم و فى امرى فاذا انا لا اصلح لكم و الخلافة لا يصلح لى اذا كان غيرى احق بها منى و يجب على ساخيركم به هذا على بن الحسين بن على بن ابيطالب زين العابدين ليس يقدر طاعن يطعن فيه فاذا اردتموه فاقيموه على انى اعلم انه لا يقبلها» و معاويه بعد از اتمام اين خطبه از منبر فرود آمده بمنزل خويش رفت و ابواب اختلاط مسدود گردانيده از خانه بيرون نيامد تا وقتى كه وفات يافت و بود و از معاويه فرزندی نماند.[15]
خلافت معاويه بن يزيد
از اتفاقات مهم سال 64ه.ق این بود که معاويه فرزند يزيد، بعد از پدرش به خلافت رسید ولی بنابرآنچه در تاريخها ثبت شده، او از شيوه ظالمانه پدران و اجدادش متنفّر بود و به خلافتى كه از آنان به ارث رسيده بود، بى علاقه بود. خلافتش مدت كمى دوام يافت- 40 روز يا دو ماه- و بنابر نقل تواريخ خود را از خلافت عزل كرد و به احتمال زياد از طرف امويان كه وجود او براى ادامه خلافت اموى خطرناك مى ديدند، مسموم و كشته شد.[16]
نوشته اند او در آخرين روزهاى حكومت خود، روز آدینه[17](جمعه) مردم را در مسجد جمع كرد و بعد از حمد و سپاس گفت: «اى مردم، من از عهده دارى خلافت ناتوانم. مثل عمربن خطابى مى جستم كه همانند ابوبكر او را به جانشينى خود برگزينم و نيافتم و شش نفر مثل اصحاب شورا طلب مى كردم تا مثل عمر خلافت را به انتخاب آنان واگذارم كه باز هم نيافتم. شما خود براى تعيين خليفه تان سزاوارتريد. هر كس را دوست داريد براى خلافت تعيين كنيد.
به او گفتند: كاش كسى را به جانشينى تعيين مى كردى؟
گفت: « لا اتزود مرارتها و ازود بنى اميه حلاوتها.» سختى و گناه آن را توشه خود و شيرينى آن را براى اميه نمى گذارم.»[18]
وقتى سخنان او به گوش مادرش رسيد، گفت: «كاش من كهنه حيضى بودم و اين سخنان را از تو نمى شنيدم!»
معاويه در جواب گفت: «اى كاش من كهنه حيضى بودم و اين مسؤوليت را به گردن نمى گرفتم! آيا شيرينى و مزه آن را براى بنى اميه بگذارم و گناهش را خود بردارم و اهلش (شايستگان براى حكومت) را مانع شوم؟
هرگز چنين مباد و من از آن بيزارم.»[19]
با توجه به اين موضعگيريهاى او، احتمال مسموم كردن او توسط سران بنى اميه تقويت مى شود چه اينكه چنين افكارى براى بنى اميه خطرناك بود.
در الصواعق المحرقه، ابن حجر آورده: « بعد از مرگ یزید بن معاویه در سال 64ق[20] پسر جوان او که مردی صالح و شایسته و همواره بیمار بود، به عنوان ادامه خلافت، قدمی به پیش ننهاد و از آن استقبال نکرد و در هیچ امری مداخله ننمود، ولی به اجبار خلیفه شد. او حدود چهل روز و به قولی دو یا سه ماه خلیفه بود. معاویة بن یزید سومین خلیفه سلسله اموی و هشتمین خلیفه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) بشمار می رفت.
حكومت و عمر كوتاه معاویة بن یزید در هاله ای از ابهام است و نیاز به بررسی ها و تحلیل های تاریخی دارد. گرچه متاسفانه، در كتب تاریخی مطالب چندانی در مورد معاویة بن یزید وجود ندارند.
این كه یزید بن معاویه برای پسرش معاویة بن یزید از مردم بیعت گرفته مسلم است.[21] ولی در بین مورخان در مورد مدت خلافت، علت كناره گیری از آن و درگذشت وی اختلاف نظر وجود دارد. بعضی ها نظرشان بر این است كه وی بعد از یزید40 روز زنده بوده[22] و عده ای از محققین هم برآنند كه40 روز حكومت كرده سپس كناره گیری می كند.[23]
علت استعفای معاویه از حكومت
در مورد علت كناره گیری وی از حكومت نیز اختلاف است، ولی آنچه از تاریخ برمی آید به دلیل تمایل او به اهل بیت(علیهمالسلام) می باشد. اما بعضی ها علت كناره گیری معاویة بن یزید و حكومت كوتاه وی را بیماری او بیان كرده اند كه هنگام تحویل حكومت بیمار بوده و با همان مرض(طاعون[24]) هم فوت كرد.[25] این علت شاید به دلایل سیاسی بیان شده باشد زیرا آنچه از كتب تاریخی دسته اول بدست می آید این است که محبت او به اهل بیت(علیهمالسلام) علت كناره گیری وی از خلافت می باشد. معاویة بن یزید اولین خلیفه مسلمانی است كه خواستار بازگشت خلافت به اهل بیت(علیهمالسلام) شد و از منصبش كناره گیری كرد.[26] «قاموس الرجال» مطلبی از «مجالس المؤمنین» نقل می كند كه این نظریه را تأیید می كند:
«همانا معاویة بن یزید مصداق (یخرج الحی من المیت) می باشد و همچنین او در بین بنی امیه مانند مؤمن آل فرعون می باشد.[27] »
در تاریخ یعقوبی آمده که: « وى ضمن خطابه اى كه پس از مرگ پدرش ايراد كرد گفت: سپس پدرم عهده دار حكومت شد، و حال آنكه نهادش بر نيكى سرشته نبود. پس بر مركب هوس نشست و گناهش را نيكو شمرد و اميدش فراوان شد. ليكن آرزو او را پشت سر قرار داد و اجل، دست او را كوتاه ساخت. نيرويش كاسته شد و مدّتش سر آمد و در گورش در گرو گناه و اسير بزهكارى خويش گرديد. و گفت: گران ترين چيزها بر ما اين است كه بد مردن و با رسوايى باز گشتن او را مى دانيم؛ زيرا او عترت پيامبر(صلی الله علیه و آله) را كشت و حرمت را از ميان برد و كعبه را به آتش كشيد.[28] »
منابع:
1. تاريخ زندگانى امام سجاد(ع)، علی رفیعی.
2. با كاروان حسينى(ج 6)، محمد امين امينى .
3. تاريخ حبيب السير، غياث الدين بن همام الدين خواند مير(942 ق)، ناشر: خيام، تهران 1380ش، چاپ: چهارم .
4. زين الاخبار، نويسنده: ابى سعيد عبد الحى بن الضحاك بن محمود گرديزى (433 ق)، محقق و مصحح: عبدالحى حبيبى ، ناشر: دنياى كتاب ، چاپ: تهران ، 1363 ش ، چاپ: اول .
5. روضة اولى الالباب في معرفة التواريخ و الانساب، تاريخ بناكتى، ابو سليمان داود بن ابى الفضل محمد بناكتى(730 ق)، محقق و مصحح: جعفر شعار، ناشر: انجمن آثار ملى، تهران، 1348 ش.
6. طبقات ناصرى، منهاج الدين سراج ابو عمر عثمان جوزجانى(قرن 7 ق)، محقق و مصحح: عبدالحى حبيبى، ناشر: دنياى كتاب، تهران1363ش، چاپ: اول.
-------------------------------------------
پی نوشت:
[1] زين الاخبار، ص: 115
[2] در اصل تمام اين كلمات نقاط ندارد.
[3] عرب ضعيفان را به اين كنيت می خواندند.
[4] اصل: نقاط ندارد، گزيده: الراجع الى اللّه.
[5] مجمل: ام هاشم يا ام خلف بنت ابى هاشم. طبرى: ام هاشم بنت ابى هاشم.
[6] در اصل تمام اين كلمات نقاط ندارد.
[7] مجمل: وزير: سليمان بن سعد.
[8] در اصل تمام اين كلمات نقاط ندارد.
[9] در اصل سوحون. مجمل: ابن سرجون.
[10] و نقش خاتم معاويه اين كلمه بود كه الدنيا غرور و قيل باللّه يقين معاويه.
[11] مجمل: باللّه.
[12] در اصل تمام اين كلمات نقاط ندارد.
[13] در اصل تمام اين كلمات نقاط ندارد.
[14] در اصل: لا لا؟ مجمل: سه ماه و بيست روز. گزيده: چهل روز. ابو الفداء: سه ماه يا چهل روز در (ن) نه ماه طبع كرده اند.
[15] تاريخ حبيب السير، ج 2، ص: 130-131.
[16] ر. ك. مروج الذهب، ج 3، ص 73، و الكامل، ج 4، ص 130.
[17] روضة اولى الالباب في معرفة التواريخ و الانساب، تاريخ بناكتى، متن، ص: 121
[18] كامل، ج 4، ص 130.
[19] مروج الذهب، ج 3، ص 73.
[20] ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، وفات 656 ق، مصحح محمد ابراهیم ابوالفضل، بیروت، داراحیاء الكتب العربیه، ج 6، ص 152.
[21] محمدبن سعد؛ طبقات الكبری، وفات 230ق، بیروت، دارصادر، ج 4، ص 169.
[22] تاریخ خلیفة بن خیاط، با تحقیق دكتر سهیل زكار، بیروت، دارالفكر؛ ص 196.
[23] ابن قتیبه؛ المعارف، وفات 276ق، مصحح دكتر ژون عكاشه، قاهره، دارالمعارف، ص 352.
[24] طبقات ناصرى، ج1، ص: 95(منابع اهل سنت علت مرگ او را بیماری ذکر می کنند)
[25] تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 196.
[26] الشیخ نجاح الطائی؛ نظریات الخلیفتین، ج 2، ص 155.
[27] شیخ محمد تقی تستری؛ قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، ج10، ص 144.
[28] تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 254.