عقلي براي حضور در تاريخ

عرض بنده اين است كه وقتي با اهل البيت(علیهم السلام) روبه رو مي شويد متوجه مي گرديد از طریق همه ي ابعادِ شما با شما صحبت مي كنند ولي وقتي با سخنان انتزاعي روبه رو مي شويد، بدون آن که آن سخنان را غلط بدانيد نمي توانيد تمام خودتان را به آن ها بدهيد و با تمام وجود آن ها را تصديق کنيد، همين طور که نمي توانيد تمام خودتان را به فرهنگ مدرنيته بدهيد - فرهنگي كه با شما از طریق عقل تكنيكي صحبت مي كند- حتي نمي توانيد همه ي خود را به گاليله بدهيد. نمي دانم کليسا با گاليله چه بايد مي كرد ولي شعوري كه مي فهمد گاليله دارد معنويت دين را زير پا مي گذارد قابل ملامت نيست. عقل رياضي در دين هست ولي دين مغلوب عقل رياضي نيست در حالي که گاليله کاري کرد که همه چيز مغلوب عقل رياضي شد.

سؤال اين است که براي فهم تاريخ مان به چه عقلي نياز داريم تا بتوانيم همه ي زواياي تاریخ خود را بنگريم؟ مسلّماً عقلي كه اهل البيت(علیهم السلام) براساس آن ما را مخاطب قرار مي دهند، عقلي است که همه ي ابعاد ما را در نظر مي گيرد. آن عقل مي فهمد از کدام وجه با ما صحبت کند تا ما به انتهايي مطلوب برسيم. بر همين اساس است که آن ها در حدّ تفکرِ انتزاعي با ما سخن نمي گويند تا ساير استعدادهاي ما به حاشيه برود. آن فهمي که ما براي فهم انقلاب اسلامي نياز داريم از آن نوع عقل است، همان عقلي که از دل جدا نيست. براي فهم قرآن و براي فهم فرهنگ اهل البيت(علیهم السلام) اگر آن عقل را پيدا نكنيم در تاريخ حقيقي خودمان حاضر نمي شويم و در بيرون تاريخ به سر مي بريم.

با نظر به شخصيت و سلوک حضرت امام«رضوان الله تعالي عليه» مي توان به آن نوع از مبادي دست يافت که در بستر آن مبادي عقلي قدسي طلوع کند، عقلي که به «وجود» نظر دارد. سخن ملاهادي سبزواري در مورد فکر به ما کمک کرد تا بفهميم، فکر به کمک مبادي، به مطلوبِ خود دست مي يابد و اگر مبادي درست نباشد رجوع ما به حقيقت ميسر نمي شود و به چيزي مي رسيم که عقل و قلب از آن گريزان اند، مثل آنچه شما در گروه طالبان در افغانستان ملاحظه کرديد. آن ها با مبادي مخصوص به خود به چيز زشتي رسيده اند و به اسم اسلام، موجب تنفر مردم از اسلام مي شوند. حضرت اميرالمومنين(علیه السلام) اين نوع اسلام را به پوستيني توصيف کرده اند که وارونه بپوشند، در آن صورت سخت ترسناک می شود. مي فرمايند: «لَبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا»[1] با تغيير مسير ولايت پوستين اسلام را وارونه به تن کردند. کودکان از پوستين وارونه مي ترسند ولي اگر پوستين درست در تن شود نه تنها ترسناک نيست بلکه ظاهري جذاب دارد. اسلامِ طالباني مبادي اش طوري است كه تربيت شدگان آن بيش از آن که خُلق محمدي(صلی الله علیه وآله) داشته باشند، خشونت اُموي دارند.

عرض شد در انديشه ي انتزاعي به مبادي همه جانبه اي نمي رسيم که نتيجه ي آن روبه رو شدن انسان با حقيقت باشد. وقتي در منطق ارسطويي مي گوئيد: حسن مسلمان است، هر مسلماني نماز مي خواند، پس حسن نماز مي خواند. ذهنِ خود را متوجه واقعيتي کرديد که يا از ابتدا در همان صغراي قضيه معلوم بود و يا وقتي در آن قضيه به نتيجه دست يافتيد به مفهومي که منسوب به موضوع است آگاهي يافتيد و اين در عين آن که مفيد است همه ي مطلب نيست.[2] قرآن بدون آن که از اين قاعده خارج شود، ابعاد ديگري از حقيقت را به روش هاي ديگر به ميان مي آورد، طوري سخن مي گويد که به راحتي نمي شود آن سخن را در يک قالب رياضي قرار داد و اگر هم بخواهيم اين کار را بکنيم به نتيجه اي که مي خواهيم نمي رسيم.

-----------------------------------

[1] - شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، ج‏7، ص 191.

[2] - جهت روشن شدن ناتواني منطق ارسطويي در نشان دادن حقيقت موجودات مي توانيد به کتاب «نگاهي دوباره به مبادي حکمت اُنسي» سيد عباس معارف، ص 126 رجوع فرماييد.

Share