حضرت امام صادق(علیه السلام) مي فرمايند: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «يَحْمِلُ هَذَا الدِّينَ فِي كُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ يَنْفُونَ عَنْهُ تَأْوِيلَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِينَ كَمَا يَنْفِي الْكِيرُ خَبَثَ الْحَدِيد»[1] در هر قرن انسان هاي متعادل و عدولي هستند که اين دين را حمل نموده و هرگونه تأويلِ اهل باطل و تحريف افراطيون، و ادعاهاي جاهلين را از آن دور مي گردانند، همان طور كه کوره ي آهنگران پليدي و چركي آهن را پاک مي کند.
زمان معاصر ما با تحقق انقلاب اسلامي يک قرن شد، قرن بنا به تعبيري يعني زماني که انسان ها بتوانند به هم نزديک شوند. قرن حاضر به اعتبار انقلاب اسلامي و حضرت امام، قرن اسلام است. مي فرمايد هر قرني يک مديريت الهي دارد که عدول آن قرن، يعني آن انساني که در تعادل کامل است، از دين خدا سه چيز را پاک مي کند، يکي «تَأْوِيلَ الْمُبْطِلِينَ» تأويل اهل باطل را و ديگري «تَحْرِيفَ الْغَالِينَ» را که دين را با افراطي گري از افق عقلاني بيرون مي برند و سوم «انْتِحَالَ الْجَاهِلِينَ» را که ادعاهايي در مورد دين دارند که مربوط به دين نيست، آن انسانِ متعادل اين ها را از دين پاک مي کند. مقام معظم رهبري در تعريف مکتب امام فرمودند: يک پايه ي مکتب امام، معنويت است و پايه ي ديگر آن عقلانيت. توصيف مکتب امام به عقلانيت حرف بزرگي است، بنده سال ها منتظر اين توصيف بودم، زيرا غالين طوري دين را طرح مي کنند که مؤمنين ساده انديش فکر کنند چون بر حق هستند بدون هيچ تلاشي خدا حتماً آن ها را پيروز مي کند، پس ديگر بسيج و جنگ و شهادت مي خواهيم چکار؟ امام خميني«رضوان الله تعالي عليه» مي فهمند در دينِ خدا عقلانيت حاکم است و در همان راستا بايد تلاش کنيم و کشته بدهيم تا پيروز شويم. انسان هاي متعادل و عدولِ جامعه ي اسلامي با حرکات و گفتار خود با اين نوع افراطي گري که مي خواهد عقلانيت را از جامعه بگيرد، مبارزه مي کنند و چرک افراط گري آن ها را از رخسار اسلام پاک مي نمايند.
پيامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در زمان جنگ علاوه بر عمامه، کلاهخود نيز بر سر مي گذاشتند، با وجودي که خودِ عمامه مانع بود که شمشير بر فرق ايشان بخورد. حالا اگر کسي به حضرت بگويد خدا که به شما قول داده زنده باشيد تا قرآن تماماً نازل شود، پس چرا اين قدر خود را حفظ مي کنيد؟ اين طرز فکر که متوجه قواعد نظام عالم نيست طرز فکر غالين است و پيامبر خدا(صلی الله علیه وآله) با حرکات خود نشان دادند ديني را به صحنه آورده اند که در عين تأکيد بر معنويت بر عقلانيت نيز تکيه دارد.
عدول هر قرني «انتحال الجاهلين» و ادعاهايي را که افراد جاهل به دين نسبت مي دهند، از دين پاک مي کند. حضرت امام«رضوان الله عليه» در شرح حديث دوازدهم در کتاب چهل حديث مي فرمايند:
نظر در ذات براي اثبات وجود توحيد و تنزيه و تقديس آن، غايت ارسال انبياء و آمال عرفا بوده و قرآن کريم و احاديث شريفه مشحون از علم به ذات و کمالات اسماء الهي است و هيچ کتابی از کتب حکما و متکلمين بيشتر از کتاب کريم الهی و کتب معتبره ي اخبار مثل «اصول کافي» و «توحيد صدوق» غور در اثبات ذات و اسماء و صفات ننموده . ليکن مصيبت در آن است که در قرون اخير بعضي جاهلان در لباس اهل علم پيدا شده که نديده و نسنجيده و از کتاب و سنت عاري و بري بوده، مجردِ جهلِ خود را دليل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته، براي رواج بازار خود، نظر در معارف را که غايتِ مقصد انبياء و اولياء(علیهم السلام) است و سر تا پاي کتاب خدا و اخبار اهل بيت(علیهم السلام) مشحون از آن است را حرام شمرده و هر ناسزايی و تهمتي را از اهل آن دريغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف کرده و اسباب تفرقه ي کلمه و شتات جمعيت مسلمين گرديده و از او اگر سؤال شود که اين همه تکفير و تفسيق براي چيست؟ متشبث شود بر حديث «لا تَتَفَکَّرُوا فِي ذاتِ الله». اين بيچاره ي جاهل از دو جهت در اشتباه و جهالت است: يکي آن که گمان کرده حکماء تفکر در ذات مي کنند، با آن که تفکر در ذات را و اِکْتِناهِ آن را ممتنع مي دانند و اين خود يکي از مسائل مبرهنه ي آن علم است. و ديگر آن که معني حديث را ندانسته گمان کرده مطلقاً راجع به ذات مقدس نبايد اسمي برده شود.[2]
ملاحظه کنيد چگونه حضرت امام«رضوان الله عليه» مقابل ادعاهاي جاهلين ايستاده اند، جاهليني که به اسم دين، مقابل عرفان و فلسفه اسلامي ايستاده اند. زماني که مي خواهيم راجع به خدا فکر کنيم حديث مي آورند که «لا تَتَفَکَّرُوا في ذاتِ اللّه» بدون آن که بفهمند منظور از روايت چيست. حضرت امام با اين که بقاء اسلام را به تقويت روحانيت مي دانند ولي در يکي از پيام هاي خود مي فرمايند:
«در حوزههای علميه هستند افرادی كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعاليت دارند. امروز عدهای با ژست [مقدس ]مآبی چنان تيشه به ريشه ي دين و انقلاب و نظام میزنند كه گويی وظيفهای غير از اين ندارند. خطر تحجّرگرايان و مقدس نمايان احمق در حوزههای علميه كم نيست.»[3]
غرض بنده از طرح جملات فوق نشان دادن روحيه اي است که به هيچ وجه امتيازي به جاهلان نمي دهد، حتي اگر در لباس مقدس دين باشند. امام صادق(علیه السلام) مي فرمايند: همين طور که کوره ي آهنگري زنگارهاي آهن را از آن مي زدايد، در هر قرني يک انسان متعادلي پروريده مي شود و دين را از زنگاري که جاهلان به آن بسته اند پاک مي کند. آيا چنين انساني در حال حاضر جز حضرت امام خميني«رضوان الله تعالي عليه» مي تواند باشد؟
روايت ديگري از امام رضا(علیه السلام) هست که حضرت مي فرمايند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده اي از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سينه ي او را گشاده مي گرداند. تا در مديريت خود کوچک ترين لغزشي نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ» در نتيجه آنچنان توانا مي شود که در جواب گويي به هيچ نيازي در نمي ماند و غير از صواب از او نخواهي يافت و به خوبي مصلحت مردم را در نظر مي گيرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[4] پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأييد الهي است.
شرح صدري که در روايت فوق به آن اشاره دارد کاملاً در حضرت امام به چشم مي خورد. توصيه مي کنم به عنوان نمونه سخنراني امام بعد از رحلت حاج آقا مصطفي«رحمة الله عليه» را مطالعه فرمائيد.[5] در آن سخنراني به خوبي ملاحظه خواهيد کرد شرح صدرِ عدول جامعه ي اسلامي به چه شکل است. حرف شان در آن جا به دانشگاهيان آن است که چرا جايگاه روحانيون را در مقابله با ستمگران در طول تاريخ ناديده مي گيريد و به علماءِ دين مي فرمايند چطور جايگاه کساني را که در لباس غير روحاني آمده اند در خدمت اين انقلاب و مي خواهند سرباز انقلاب باشند، درک نمي کنيد و با اندک ضعفي مي خواهيد آن ها را از انقلاب بيرون نمائيد؟ بنده فکر مي کنم اگر حضرت امام نبودند ما خطر طالبانيسم شدن داشتيم، شرح صدر ايشان بود که ما را از آن ورطه ها رهانيد.
شواهد نشان مي دهد حضرت امام در توانايي نسبت به جواب گويي به نياز جامعه و نيز در تأييدات الهي، به همان نحوي که حضرت امام رضا(علیه السلام) توصيف مي کنند، هستند.
-----------------------------------------------------------------
[1] - بحارالأنوار، ج 2، ص: 93.
[2]- ر.ک: شرح چهل حديث، امام خميني«رضوان الله تعالي عليه»، حديث شماره ي 12، باب تفکر،صص192-193.
[3] - صحيفه ي امام، ج21، ص: 278
[4] - تحف العقول،ص443
[5] - ر.ک: صحيفه ي امام، ج 3، ص 234، دهم آبان سال 1356.