دانلود فایل | اندازه |
---|---|
اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان / جلسه 6 | 112.72 مگابایت |
اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان / جلسه 6
※ بیانات حجت الاسلام علیرضا پناهیان درباره ی «اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امام علی علیه السلام» | جلسه ششم (21 دقیقه)
متن سخنرانی / جلسه ششم :
برخی مسلمین پشت اخلاق و نماز پنهان میشدند و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضربه میزدند
بعد از بحث جلسه قبل دربارۀ اخلاق، برخی از دوستان خیلی نگران شدند، برخی این نگرانی را ابراز کردند و برخی هم شاید انتقاد داشتند نسبت به اینکه یکوقت با این حرفها، زیرآب اخلاق زده نشود و اخلاق در مقابل تقوا قرار نگیرد. نه؛ بحث ما این نیست، ولی واقعیت مسئله این است که نهتنها اخلاق ظرفیت این را دارد که در مقابل دین و در مقابل تقوا بایستد، بلکه عبادت هم این ظرفیت را دارد. چهبسا نمازخوانهایی که پشت نمازشان پنهان میشدند، با اینکه نماز و قرآن میخواندند، ولی در مقابل دین میایستادند و بیتقوایی میکردند.
ما الان داریم از دوران غربت امیرالمؤمنین(علیه السلام) صحبت میکنیم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) که با بُتپرستها مواجه نبودند، بلکه با همین مسلمانهای اطراف خودشان مواجه بودند. ایشان که با مشرکین و کفار قریش مواجه نبودند، با مؤمنین مواجه بودند. پس اگر ما میخواهیم رنجهای امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ببینیم، باید بدانیم که این مؤمنین و مسلمین، چطور پشت اخلاق و نماز و قرآن، پنهان میشدند و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضربه میزدند.
علاوه بر اخلاق، از نماز و قرآن هم ممکن است سوءاستفاده بشود/ تقوا آن مفهومی است که در قرآن، مطلقاً عامل عاقبت بهخیری است
مشکل آنها این بود که تقوا نداشتند، تقوا آن مفهومی است که بر اساس قرآن، مطلقاً عامل عاقبت به خیری است. وقتی قرآن میفرماید «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقین» (مائده، 27) یعنی اگر اخلاق با تقوا همراه باشد، از ما قبول میکنند، نماز هم اگر با تقوا همراه باشد از ما قبول میکنند. این را باید جا بیندازیم. ما از تقوا چه بدیای دیدهایم که اینقدر کم دربارهاش حرف میزنیم؟!
اگر ما بحث میکنیم سرِ اینکه اخلاق ممکن است علیه سعادت بشر و علیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) محل سوءاستفاده قرار بگیرد، به بعضیها که خیلی طرفدار اخلاق هستند، نباید بر بخورَد، چون از نماز و قرآن هم ممکن است سوءاستفاده بشود. کمااینکه در روایت هست: «رُبَّ تَالِ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ یَلْعَنُه» (مستدرکالوسائل، ج1، ص٢٩١( طبیعتاً علاقهمندان به قرآن نمیگویند که این روایتها را نخوانید!
خیلی از دینگریزها با دیدن سوءاستفاده از مفاهیم اخلاقی و دینی، از دین فاصله گرفتهاند
شمر ملعون وقتی سر مطهر امامحسین(علیه السلام) را از قتلگاه آورد، آن را به یک کسی تحویل داد و گفت: «این را بگیر که نماز عصر من دارد قضا میشود!» آیا ما نباید این را بگوییم؟ اگر این را بگوییم به نماز عصر بیاحترامی شده است؟
اینها واقعیتهایی است که باید با آن برخورد کنیم. تا وقتی که ما اینها را حل نکنیم، مردم گروه گروه به دین گرایش پیدا نخواهند کرد. خیلیها که دینگریز هستند، این سوءاستفادههای از مفاهیم اخلاقی و دینی و معنوی را علیه حقیقت ناب دین میبینند و از دین بیزار میشوند و از دین فاصله میگیرند.
اگر جلوی سوءاستفاده از اخلاق و عبادت را بگیریم، دو اثر خوب دارد: 1. مؤمنین دچار غرور نمیشوند
اگر جلوی این سوءاستفادهها را بگیریم، دو تا اتفاق خوب میافتد: یکی اینکه مؤمنینی که در این مسیر دارند حرکت میکنند، راه رشد آنها باز میشود و رشد میکنند، چون به اخلاق و نماز و قرائت قرآن، غرّه نشده و دچار عُجب و غرور نخواهند شد. باید این را بفهمیم و این را به خودمان بگوییم که «ما اگر اخلاق خوبی داریم، هنر نکردهایم!» اولیاء خدا با آنهمه خوبیها و آنهمه اخلاق حسنهای که داشتند، آنطور موقع عبادت، گریه و زاری میکردند، آیا اینقدر گریه و عبادت در بین ما وجود دارد؟!
مرحوم شاهآبادی(ره) استاد عرفان حضرت امام(ره) اولین مشکل جامعۀ مؤمنین را غرور آنها میدانست؛ غرور به حقانیت. پس مؤمنین هیچکدام از این کارهای خوب مثل عبادت و نماز و... را برای خودشان، هنر ندانند، اوج و قله ندانند و دچار عُجب و غرور نشوند.
2. خیلیها از دین، زده نمیشوند
دومین اتفاق خوب این است که خیلیها از دین زده نمیشوند. کسی که همۀ این خوبیها را داشته باشد ولی در کنار این مفاهیم، آن حقیقت ناب یعنی «خلوص» را داشته باشد، زیبایی و خوبی آن را همه درک میکنند. چرا همه سردار سلیمانی را دوست داشتند؟ رهبر انقلاب فرمودند به خاطر خلوص ایشان بود. آیا هرکسی نماز شب بخواند، مردم اینقدر او را دوست خواهند داشت؟ نه! آیا هرکسی که رزمنده باشد ولی مردم خلوص او را با قلب خودشان حس نکنند، اینقدر او را دوست خواهند داشت؟ نه!
اگر طیف گستردهای از مردم با رنگهای مختلف، سردار سلیمانی را دوست دارند، این به خاطر تقوای ایشان است که یکی از معانی تقوا هم «خلوص» است.
اگر بگوییم «نماز بیاخلاص پذیرفته نیست» آیا اخلاص را در مقابل نماز قرار دادهایم؟ نه!
بعضیها میگویند چرا شما تقوا را در مقابل اخلاق قرار میدهید؟ بنده از این سؤال تعجب میکنم، چون ربط تقوا و اخلاق کاملاً معلوم است. مثلاً وقتی میگویید «نماز بیاخلاص پذیرفته نیست و نماز بااخلاص پذیرفته است» آیا شما اخلاص را در مقابل نماز قرار دادهاید؟ این کار، در مقابلِ هم قرار دادنِ نماز و اخلاص نیست. چون همه میدانند که نماز بدون اخلاص اصلاً ارزش ندارد؛ حتی یک درصد هم ارزش ندارد و خداوند اصلاً این نماز را بهحساب نمیآورد. اینکه در مقابل نماز قرار گرفتن نیست! شما هر کاری انجام بدهید که مخلصانه نباشد، خدا قبول نمیکند.
اینکه میفرماید «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقین» ائمۀ هدی(علیه السلام) این متقین را ترجمه فرمودهاند به «مخلصین» یعنی خداوند از مخلصین قبول میکند.
غربت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در اثر سوءاستفادههایی بود که از اخلاق و عبادت شد
حالا میخواهیم دربارۀ غربت امیرالمؤمنین(علیه السلام) صحبت کنیم، سخن گفتن از غربت امیرالمؤمنین(علیه السلام) درواقع سخن گفتن از سوءاستفادههایی است که از اخلاق شد، و همچنین سوءاستفادههایی که از عبادت شد. برای اینکه منتقدین نسبت به تضعیف اخلاق ناراحت نشوند، دربارۀ عبادت هم چند مثال ذکر کنیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یک سحرگاهی به همراه کمیل، داشتند از کوچهای عبور میکردند. یکی کسی در خانهای داشت قرآن میخواند و گریه میکرد. خب کسی که سحرگاه در حال خواندن قرآن و گریه است، حتماً یک رابطهای با خدا دارد، ریاکاری که نمیکند، حتماً یک دلی تکان خورده است که دارد گریه میکند و اشک میریزد. کمیل ایستاد و گفت: چه حال خوشی دارد!
حضرت به کمیل فرمود که بیا برویم! یکجوری فرمود «بیا برویم» که آنجا کمیل، در دلش گفت: چرا حضرت به این عبادت خوش آب و رنگ بیاعتنایی کرد؟ نه اینکه به مولا شک بکند بلکه برای او سؤال شد. بعدها در نبرد خوارج، امیرالمؤمنین(علیه السلام) یکی از کشتهها را نشان داد و به کمیل فرمود: ایشان را میشناسی؟ گفت نه نمیشناسم. فرمود این صاحب همان صدای خوش و گریۀ شبانه است. (فَاسْتَحْسَنَ کُمَیْلٌ ذَلِکَ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ الرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً... فَوَضَعَ رَأْسَ السَّیْفِ عَلَى رَأْسٍ مِنْ تِلْکَ الرُّءُوسِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً» ؛ ارشادالقلوب، ج2، ص226)
ما نباید فریاد بزنیم که آن مناجات و گریهها چرا نجاتش نداد! بلکه باید بگوییم: مردم مواظب باشید از این گریهها نکنید! باید این مسئله را با دقّت وارسی کرد و دید که دلیلش چیست؟ غیرمذهبیها هم اگر این دقّتها را در ما ببینند، خوششان میآید و میگویند: «پس شما هر کسی را که سر و صدای دینی داشت، الکی تحویلش نمیگیرید؟» بله همینطور است، اصلاً بنا نیست ما بیخود و بیهوده کسی را تحویل بگیریم؛ حتی خودمان را! ملاک ما باید تقوا باشد کمااینکه قرآن میفرماید: «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم» (حجرات، 13)
دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) با اخلاق به جنگ او رفتند / معاویه با تحریک عاطفی و اخلاقیِ مردم، آنها را علیه علی(علیه السلام) میشوراند
پس ما اگر میخواهیم از غربت دین در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) صحبت کنیم، باید بهگونهای واقعی صحبت کنیم؛ یکوقت فکر نکنیم که آنها کفّار ددمنش، منافقان شاخدار یا فاسقان سُمدار بودند. نه، آنها آدمهایی بودند با همین خصوصیات. آنها با اخلاق به جنگ امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میآمدند. معاویه، پیراهن عثمان را به همراه قطعهای از انگشت همسر عثمان که با نخ بسته شده بود، یک جایی آویزان کرده بود و لابد این پیراهن هم خونین بوده و با نمایش دادن اینها، مردم را دعوت میکرد و علیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) میشوراند و میگفت: ببینید این فرد را مظلومانه کشتند...
اینقدر کار کرد تا مردم را شوراند و بعضیها نذر کردند که دیگر آب به بدن نزنند مگر اینکه علی بن ابیطالب را و هر کسی که از قاتلان عثمان دفاع میکند به همراه قاتلان عثمان به قتل برسانند. حالا امیرالمؤمنین(علیه السلام) این وسط چه گناهی کرده بود؟ میگفتند که ایشان دارد از قاتلان حمایت میکند. درحالیکه اصلاً امیرالمؤمنین(علیه السلام) از قاتلان حمایت نمیکرد! معاویه از لشکر خودش هفتادهزار کشته داد؛ با همین تحریکهای عاطفی و اخلاقی. خُب اینها فاجعه آفریده است و ما باید به این فاجعهها نگاه کنیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) غلط بودنِ برخی از دینداریها را به ما نشان داد تا زشتی آن را ببینیم
نمونههای برجستهای از این نحوۀ غلط دینداریها در زمان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) رخ داده است تا امیرالمؤمنین(علیه السلام) بهخاطر آن شخصیت تابناکش اینها را به ما نشان بدهد. این تابندگی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نور افکندن به این تاریکیهاست که ما آنها را ببینیم! امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) با خورشید وجودش میخواهد این خاک سیاه و این زشتیها را نشان بدهد که ببینید اینها چه کسانی هستند؟! نمیخواهد که فقط خودش را نشان بدهد!
مثلاً خوارج وقتی در اردوگاه بودند و میخواستند آمادۀ نبرد با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بشوند، دیدند یک فردی از بین خودشان، یک دانه خرما را از روی زمین برداشت و خورد. معمولاً باغدارها میگویند هر چیزی که روی زمین افتاده است، اشکالی ندارد اگر کسی بردارد و بخورد. اما خوارج به آن فرد اعتراض کردند که باید پولش را بدهی! باید برویم صاحب این باغ را پیدا کنیم. ما ابداً حرامخوری نمیکنیم! رفتند صاحبش را پیدا کردند.
برخوردِ اخلاقی خوارج با صاحب یک خوک!
یک اتفاق دیگری هم افتاده بود، یک خوکی بود که مال یک فرد مسیحی بود. یک کسی تیر زده بود و این خوک را کشته بود. به او گفتند که تو فساد فیالأرض کردی! حیوان زبانبسته را چرا بیگناه کشتی؟ باید برویم صاحبش را راضی کنیم. به صاحب خرما و صاحب خوک گفتند که چقدر پول بدهیم تا شما راضی بشوید. آنها گفتند ما راضی هستیم. ولی اینها اصرار میکردند که شما باید پول بگیرید. ببینید اینها چقدر اخلاقی بودند و چقدر اهل احکام عبادی بودند!
آن فرد مسیحی به خوارج گفت: شما «عبدالله بن خبّاط» را با زن او کشتید و ککتان نگزید، حالا برای این خوک آمدید میخواهید تسویه حساب کنید! شما دیگر کی هستید؟! خوارج اصلاً عبدالله را بهخاطر چه جرمی کشتند؟ فقط گفتند تو نظرت نسبت به امیرالمؤمنین چیست؟ گفت: من دوستش دارم! به همین خاطر او را کشتند. درحالیکه هیچ جرمی انجام نداده بود.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیامده است فقط خودش را به ما نشان بدهد! آمده است که این حقیقتها را به ما نشان بدهد. اباعبداللهالحسین(علیه السلام) هم فقط نیامده است خودش را و علی اکبرش را و ابالفضلالعباس را به ما نشان بدهد. بلکه میخواهد حرمله را به ما معرفی کند. میخواهد عمرسعد را معرفی کند. عمرسعدی که تا دو روز قبل از عاشورا میگفت: «میترسم این شمر، دست من را به خون حسین آلوده بکند! این شمر دارد اذیت میکند!» یعنی انجام این جنایت را برای خودش محال میدانست! امام حسین(علیه السلام) آمده است اینها را به ما معرفی کند که ما از عاقبت خودمان بترسیم.
باید اخلاقی بودن و اهل عبادت بودن دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) مثل ابنملجم را شفاف ببینیم
ما چرا نباید اخلاقی بودن و اهل عبادت بودن دشمنان اهلبیت(علیه السلام) را ببینیم؟ ما چرا نباید ابن ملجم را شفاف ببینیم؟ در برخی از نقلها حرفهای عجیبی در مورد ابن ملجم و سابقۀ او هست ولی بنده معمولاً اینها را نمیخوانم. اما بعضی جاها که این روایتها را میخوانم، خیلیها بههم میریزند و میگویند: اینطور که میگویی دیگر ما اصلاً اطمینانی به خودمان نداریم!
چرا این حرفها کمتر شنیده شده است؟ شاید به این دلیل که جامعۀ ما به این ابتلائات آخرالزمانی مبتلا نبوده است. یک زمانی قبل از انقلاب، همین که یک کسی اسم اسلام را میآورد اینقدر خوشحال میشدیم! اوایل انقلاب که بنیصدر از خارج آمده بود و یک حرفی هم از اسلام میگفت، خیلیها میگفتند که او هم خارج رفته است هم اسلام را قبول دارد، پس خیلی خوب است، بیایید به او رأی بدهیم...
یک زمانی اصلاً روضه را میخواستند در این کشور قدغن کنند. همینکه روضه راه افتاد اینقدر خوشحال شدیم که همۀ روضهایها را تحویل گرفتیم. ولی معنایش این نیست که حالا ما روضهایها، دیگر کسی را آدم حساب نکنیم! معنایش این نیست که فقط ما خوشبخت هستیم و ما دیگر آزمایش و امتحان نخواهیم شد. نخیر! ما هم آزمایش داریم.
امامرضا(علیه السلام): برخی که ادعای دوستیِ اهلبیت را دارند، برای شیعیان ما از دجال هم فتنهانگیزترند!
امام رضا(علیه السلام) فرمود: بعضی از فتنهها در آخرالزمان شدیدتر از فتنۀ دجّال است، دجّال عامل منحرفکنندۀ عظیمی در آخرالزمان است. ولی اینجا میفرماید: شدیدتر از فتنۀ دجّال است؛ آنهم از کسانی که ما اهلبیت را دوست دارند. «إِنَّ مِمَّنْ یَتَّخِذ [یَنْتَحِل] مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ فِتْنَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ» (صفات الشیعه، شیخ صدوق، ص8)
آیا این روایت امام رضا(علیه السلام) را باید بگوییم یا نباید بگوییم؟ آیا با گفتن این روایت، محبت اهلبیت تضعیف میشود؟ وقتی قرآن میفرماید: خدا فقط از متّقین قبول میکند «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقینَ» معنایش این نیست که خدا کارهای بد شما را قبول نمیکند، مثلاً اگر شراب بخوری قبول نمیکند، یا اگر قتل کنی قبول نمیکند! آنها که معلوم است خدا قبول نمیکند. معنایش کارهای خوب شماست که قبول نمیکند! معنایش اتفاقهای خوبی است که شما میخواهی رقم بزنی اما خدا قبول نمیکند.
اولین جنگ جهانی یعنی جنگ قابیل و هابیل بهخاطر خوببودنِ بدون تقوا ایجاد شد
اصلاً اولین جنگ جهانی که رخ داد، سر همین بود؛ یعنی جنگ بین هابیل و قابیل سرِ همین موضوع بود. چون در آن زمان، در جهان همین چند نفر بودند. لذا وقتی اینها با هم جنگیدند میشود گفت که جنگ اول جهانی رخ داده است. این جنگ سرِ چه چیزی بود؟ قربانیِ هابیل قبول شد ولی برای قابیل پذیرفته نشد. قابیل که نرفته بود مِیگساری کند، اتفاقاً کار خوبی انجام داده بود، یعنی آورده بود ولی قربانیاش قبول نشده بود و به همین دلیل ناراحت بود.
شاید امروز فرصت نشود به ادامۀ بحث و پاسخ این سؤال بپردازیم که اساساً چه سوءاستفادههایی ممکن است از اخلاق بشود؟ همچنانیکه میتوانیم بگوییم چه سوءاستفادههایی ممکن است از عبادت بشود؟ همچنانیکه میتوانیم بگوییم چه سوءاستفادههایی ممکن است از اجرای احکام دینی بشود؟ بعضیها زمان حضرت امام با احکام دینی در مقابل امام ایستادند. امام یکبار فرمودند که موضوع شطرنج اگر عوض شده باشد حکمش هم عوض میشود، اما بعضیها در حوزه، سر این مسئله چه کردند! و حضرت امام(ره) بعدش چه توبیخ سنگینی کردند! ما باید از این مراحل عبور کنیم.
در فتنههای آخرالزمان از خوبیهایی مثل اخلاق و احکام شرع سوءاستفاده میکنند و مقابل حقیقت ناب دین میایستند
فتنههای آخرالزمان شامل این موارد است؛ شامل مواردی است که از روی رفتارهای خوب-مثل احکام شرع، عبادت، یا اخلاق- ممکن است سوءاستفاده کنند و در مقابل آن حقیقت ناب دین بایستند. اگر مقابل آن حقیقت ناب دین بایستند، و آن حقیقت ناب دین را یکجور دیگری جلوه بدهند، هم مؤمنین که این حقیقت برایشان خرابشده و درست معرفی نشده، رشد نخواهند کرد، هم دیگران متنفّر خواهند شد.
پس اگر ما میخواهیم اخلاقمان را درست کنیم باید با همین درستشدن اخلاق هم از سرِ تقوا برخورد کنیم.
برای اصلاح دینداریِ مردم، باید بیش از اخلاق و عبادت، از تقوا سخن بگوییم
اجازه بدهید یک راهحلّ کوتاه هم برای درست شدن دینداری مردم عرض کنم: چارۀ نهاییاش این است که بیشتر از تقوا حرف بزنیم، همانگونه که قرآن همین کار را کرده است.
اگر بیش از اخلاق و عبادت، دربارۀ تقوا حرف بزنیم، مردم کمکم میپرسند: «این تقوا بالاخره چیست؟» آنوقت میگوییم که تقوا تنها عامل هدایت و هدایتپذیری است کمااینکه قرآن میفرماید: این کتاب، برای هدایت اهل تقواست «هُدَیً للمتّقین».