جنگ افروزی یهود
1.. تضعیف عقیده:
حسن سلوک پیامبر اکرم(ص) سبب شد که روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده گردد. این پیشرفت موجب اضطراب علما و محافل مذهبی یهود گشت. از این رو با پیش کشیدن سوالات پیچیده مذهبی، می خواستند عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر متزلزل سازند. قسمت مهم این مجادلات در سوره بقره و سوره نساء وارد گردیده است.
2. ایجاد اختلاف:
از آن جایی طرح شبهات و سؤالات پیچیده، نه تنها عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر خود تحکیم می نمود؛ بلکه سبب می شد که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همه روشن و آشکار گردد و در سایه همین بحث ها، دسته های مختلفی از بت پرستان و یهود به اسلام گرویدند؛ از این رو، به اختلافات میان قبایل عرب مسلمان دامن می زدند. روزی قبیله«اوس» و«خزرج» در نقطه ای گرد آمده بودند. وحدت و یگانگی این دو گروه که مدت یکصد و بیست سال دشمن خون آشام یکدیگر بودند، یکی از یهودیان را سخت متاثر کرد. فورا به یک جوان یهودی که در آن میان بود اشاره کرد که خاطرات تلخ جنگ های گذشته را که میان دو قبیله وجود داشت به یاد آنان بیاورد. آن جوان چنین کرد. نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید. نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعله ور شود که خبر به پیامبر رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید. فورا با گروهی از یاران خود پیش آن ها آمد و هدف اسلام و برنامه عالی خود را متذکر شد و فرمود: اسلام شما را به یکدیگر برادر نمود. باید تمام کینه ها و خشم ها را به دست فراموشی بسپارید. آن گاه به قدری آن ها را پند واندرز داد و از سرانجام بد اختلاف آگاه شان ساخت که یک مرتبه ناله و صدای آن ها به گریه بلند شد و برای تحکیم مبانی برادری، همدیگر را در آغوش گرفتند و از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند.(63)
3. قیام مسلّحانه و اقدامات نظامی:
کار شکنی یهود در آغاز و در دو سال نخست هجرت، در حد مجادله، ایجاد شک و تردید و احیانا اهانت زبانی بود و پیامبر(ص) با بردباری و شکیبایی خاص خود، همه را تحمّل می کرد. اما این جنگ سرد به قیام مسلحانه تبدیل شد. در حومه یثرب سه قبیله بزرگ و قدرتمند، که نبض اقتصادی آن جا را در دست داشتند، زندگی می کردند. هر کدام بگونه ای در ضدّیت و براندازی نظام نوپای اسلامی و نقض پیمان مشترکی که با مسلمانان داشتند، اقدام عملی نمودند. قبیله«بنی قینقاع» خون مسلمانی را در بازار یثرب ریختند. این فرد مسلمان به دفاع از زن مسلمانی برخاسته که مورد آزار و تمسخر جوانان یهودی قرار گرفته بود. پیامبر(ص) در مقابل این عمل یهودیان و نیز به دلیل اصرار زیاد«عبدالله بن ابی»، از پیکار نظامی با آنان خودداری نمود و در تنبیه یهودیان به حداقل اکتفا کرد. قرار شد که یهودیان«بنی قینقاع» با تحویل سلاح، سرزمین مدینه را ترک کنند. آنان نیز از مدینه به سرزمین«وادی القری» و از آن جا به سرزمین شام کوچ کردند. یهودیان«بنی نضیر» نقشه قتل پیامبر(ص) را ریختند و تصمیم به کشتن او گرفتند. سران این قبیله قصد داشتند با افکندن سنگ بزرگی از بالا، به حیات پیامبر(ص) خاتمه دهند ولی آن حضرت از توطئه یهود آگاه شد. پیامبر(ص) به اصحاب خود فرمان آماده باش داد و قلعه«بنی نضیر» را محاصره کرد. یهودیان آماده صلح و تسلیم شدند و پیامبر(ص) هم صلح آنان را پذیرفت، به شرط آن که سلاح خود را تحویل دهند و اموال منقول خود را ببرند و آن ها برای حمل در و پنجره، خانه های خود را ویران کردند و سپس همگی به«خیبر» و از آن جا به شام کوچ کردند. یهودیان«بنی قریظه» در جنگ«احزاب» بر خلاف پیمانی که با پیامبر(ص) بسته بودند، با اعراب مشرک و یهودیان خیبر همکاری نموده و به دشمنان اسلام پیوستند. «کعب» رییس قبیله«بنی قریظه» عهد نامه ای را که میان وی و پیامبر نوشته شده بود، طلبید و در برابر همگان پاره کرد و گفت: کار پیمان پایان یافت، آماده جنگ و نبرد باشید. سپاهیان اسلام پس از پایان جنگ احزاب دژ بنی قریظه را به محاصره خود در آوردند. در نهایت یهودیان داوری«سعد معاذ» را پذیرفتند. پیامبر(ص) مردان قبیله سوم را به حکم داوری که خود آنان تعیین کرده بودند، اعدام کرد و اموال آنان را مصادره نمود.(64) قبیله بنی قریظه بارها رأفت پیامبر(ص) را تجربه کرده بودند، اما بردباری پیامبر(ص) حد و اندازه ای دارد و مصحلت اسلام و امت اسلامی را نمی توان دستخوش مسائل عاطفی نمود. شماری از محکومان به مرگ، با شفاعت کسانی که حرمتی ویژه داشتند، از مرگ رهایی یافتند. هر چند شمارشان اندک بود. پیامبر(ص) از تحمیل عقیده به اسیران جنگی خودداری کرد و توصیه های پیامبر(ص) درباره کودکان نیز از سندهای افتخارآمیز تاریخ اسلام است.(65)
نمونه های دیگر از رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با یهودیان
- گروهی، زن یکی از اشراف یهود، به نام«زینب» را فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. زینب گوسفندی را بریان کرد و همه آن را مسموم ساخت و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر وقتی نخستین لقمه را به دهان گذاشت احساس کرد که مسموم است، بی درنگ آن را از دهان در آورد. هم غذایش«بشر بن براء بن معرور» که از روی غفلت چند لقمه ای از آن خورده بود، پس از مدتی بر اثر سم در گذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند. از وی پرسید چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ به عذر کودکانه ای متمسّک شد و گفت: تو اوضاع قبیله ما را به هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی؛ با خوردن این سم از بین خواهی رفت و اگر پیامبر خدا باشی قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردنش خودداری خواهی کرد. پیامبر از سر تقصیر او گذشت و گروهی را که آن زن را به این کار وادار کرده بودند، تعقیب ننمود. اگر چنین حادثه ای برای غیر پیامبر از فرمانروایان دیگر رخ داده بود، روی زمین را با ریختن خون آنان رنگین می ساخت و دسته ای را به حبس های طولانی محکوم می نمود. معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد.(66)
- در یکی از سال ها«عبدالله بن سهل» از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت که محصول خیبر را به مدینه انتقال دهد. او هنگامی که انجام وظیفه می کرد، مورد حمله دسته ناشناسی از یهود قرار گرفت و جان سپرد. پیامبر دستور داد نامه ای به سران یهود نوشته شود که جسد کشته مسلمانی در سرزمین شما پیدا شده است، باید دیه آن را بپردازید؛ آنان در پاسخ نامه پیامبر، سوگند یاد کردند که هرگز دست ما به خون وی آلوده نیست و از قاتل وی آگاهی نداریم. پیامبر برای این که خونریزی مجدد راه نیفتد، خودش شخصاً دیه مقتول را پرداخت.(67) بدین وسیله به ملّت یهود اعلام نمود که او یک مرد ماجراجو و جنگجو نیست بلکه پیامبر رحمت و مظهر لطف خدا است.
- روزی در اثنای جنگ، چوپانی از یهود به اردوگاه مسلمانان ملحق می شود و گلّه گوسفندی را با خود به همراه می آورد. ولی از آن جا که این کار خیانت به صاحبان گوسفندان محسوب می شد، پیامبر(ص) چوپان تازه مسلمان را وادار کرد که گوسفندان را به صاحبش برگرداند و به وی متذکر شد که گوسفندان نزد وی امانت بوده و در اسلام خیانت به امانت، اگر چه درباره دشمنان، جایز نیست.(68)
- هنگام مراجعت مسلمانان به مدینه، بلال مأمور شد«صفیه» دختر«حُیی بن أخطب» رییس یکی از حصارهای خیبر را با یک کنیز دیگر به مدینه برساند. بلال آن دو زن را بر شتری سوار کرد و به سوی مدینه رهسپار شد و در اثنای راه به حسب اتفاق آن دو زن یهودی را از کنار کشتگان عبور داد. کنیزک از مشاهده کشتگان به ناله افتاد. پیامبر(ص) چون ناله کنیز یهودی را شنید، ناگهان فریاد زد: بلال! مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است که این دو زن را بر کشتگان شان عبور می دهی؟!(69)
- هنگامی که«عبدالله بن اُبی» دوست و همکار دائمی یهود و دشمن سرسخت اسلام، از دنیا رفت، یهودیان در مرگ وی عزا گرفته و می گریستند. از طرف پیامبر(ص) نه تنها مورد تعرض واقع نشدند، بلکه پیامبر خود در عزای شان شرکت جست و به یهودیان و فرزند«عبدالله بن ابی» تسلیت گفت.(70)
- روزی یکی از یهودیان مدینه متاعی می فروخت و یکی از انصار از وی تقاضای خرید کرد. یهودی که حاضر نبود کالای خود را مقابل قیمتی که مرد انصاری تقاضا نموده بود بفروشد، گفت: سوگند به آن کسی که موسی را برگزیده، به این قیمت نمی فروشم. مرد انصاری به گمان این که وی با این جمله قصد تعریض به پیامبر اسلام را دارد، تحریک شده و سیلی محکمی بر صورت یهودی نواخت و فریاد زد: تو چنین می گویی در حالتی که هنوز محمد در میان ما است؟! یهودی نزد پیامبر آمد و از رفتار انصاری شکایت کرد و گفت که وی از اهل پیمان است. پیامبر(ص) هنگامی که از جریان آگاهی یافت، آن چنان خشمگین شد که آثار خشم بر صورتش ظاهر گردید و فریاد زد: در میان پیامبران خدا، امتیازی قائل نشوید. آن گاه موسی کلیم الله را به خیر یاد نمود و آن حضرت را با آن چه که شایسته مقامش بود، مدح و ستایش کرد.»(71)
- عایشه، همسر پیامبر(ص) نزد آن حضرت نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هگام ورود به جای«سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»؛ یعنی«مرگ بر شما». طولی نکشید که یهودی دیگری وارد شد، او هم به جای«سلام» گفت: «السام علیکم» معلوم بود که این ماجرا بر حسب تصادف نیست، بلکه نقشه ای است که با زبان، پیامبر را آزار دهند. عایشه سخت خشمگین شد و فریاد برآورد: «مرگ بر خود شما و...» پیامبر فرمود: عایشه! ناسزا مگو، ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد و از روی هر چیزی برداشته شود از زیبایی آن می کاهد؛ چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه گفت: ای فرستاده خدا، مگر نمی بینی که این ها با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟ پیامبر(ص) فرمود: چرا، من هم گفتم: «علیکم»؛ (برخود شما)، همین قدر کافی بود».(72)
ج) رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با مسیحیان
قرآن کریم، موضع مسیحیان را نرم و ملایم توصیف می کند، در حالی که موضع مشرکان و یهود نسبت به مسلمانان خشن بود. آن جا که می فرماید: «یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان، و مسیحیان را مهربان ترین آن ها می یابی. این به خاطر آن است که درمیان مسیحیان، کشیشان و راهب هایی هستند که در برابر حق، کبر نمی ورزند. وقتی آن چه را که بر پیامبر نازل گردیده بشنوند، می بینی که اشک(شوق) می ریزند، به خاطر حقی که شناخته اند. می گویند: خدایا! ما را با شاهدان و گواهان بنویسید.»(73) مسیحیان جزیرة العرب و مناطق دیگر؛ مانند شام، شیفته اسلام شدند و آن را از دل پذیرفتند و آنان که هم چنان مسیحی باقی ماندند، هیچ گاه از سوی پیامبر(ص) و مسلمانان به تغییر عقیده و پذیرش آیین اسلام مجبور نشدند. همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و مسیحیان به گونه ای بسیار روشن و آشکار بود. لحن خطاب قرآن و نامه های پیامبر(ص) با مخاطبان مسیحی همراه با عطوفت و ملایمت بود. تعالیم حضرت مسیح(ع) در دعوت یاران خود به محبت و بردباری تأثیر فراوانی در برخورد مسیحیان بر جای گذاشته است. مسیحیان حبشه عده ای از مسلمانان را پناه دادند و از آنان در مقابل آزار و اذیت کفار قریش، حمایت کردند. وقتی پیامبر(ص) گروه مهاجرین نخستین را به حبشه گسیل می داشتند، از نجاشی به نیکی یاد کردند و فرمودند: «وَ لَو خَرَجْتُم إلی أَرضِ الْحَبَشةِ فَإنَّ بِهَا مَلِکاً لا یظلمُ عِندَهُ أَحَدٌ وَ هِی أَرض صِدْق حتّی یجعَلَ اللهُ لَکم فَرَجاً مِمّا أَنْتُم فِیهِ».(74) «اگر به سرزمین حبشه سفر کنید، در آن جا زمام داری وجود دارد که نزد او کسی ستم نمی کند و آن جا خاک درستی و پاکی است و شما می توانید در آن جا به سر برید تا خدا برای شما فرجی پیش آورد.» در نامه پیامبر(ص) به سران مسیحی؛ از جمله نجاشی، از حضرت مسیح(ع) و مادرش حضرت مریم(س) به نیکی یاد شده است. پیامبر(ص) در آخر نامه به عنوان خیرخواهی نسبت به او تأکید می کنند که: «...وَ إِنِّی أَدْعُوک إلَی الله عَزّ وَ جَلّ وَ قَدْ بَلَغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاقْبَلُوا نُصْحی؛ وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی».(75) «همانا من تو را به سوی خدای بزرگ می خوانم و من ابلاغ رسالت نموده و تو را نصیحت کردم، پس اندرز مرا بپذیر؛ درود بر پیروان هدایت باد!» قبایل و دسته های مختلف مسیحیان در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) و بعد از آن، پیوسته از حمایت فرستاده خدا و مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان براساس پیمان صلحی که با مسیحیان بسته بودند، از منافع و حقوق آنان حمایت می کردند. تنها در زمان خلیفه دوم، عمر، در سرزمین های اسلامی بجز زنان، اطفال و پیرمردان مسیحی، تعداد پانصد هزار نفر مسیحی زندگی می کردند و در مصر، پانزده میلیون مسیحی در کمال آرامش و امنیت تحت حکومت مسلمانان بودند.(76) پس از آن که مسیحیان نجران، از مباهله با پیامبر(ص) به دلیل عظمت شأن و مقام رسول الله و همراهانش مأیوس شدند و گفتند که محمد و فرزندانش و علی، شخصیت های وارسته ای هستند، صلح نامه ای با پیامبر(ص) امضا کردند. طبق این صلح نامه، در برابر پرداخت مالیات و خراج مسیحیان نجران در انجام دستورات آیین خود، از آزادی برخوردار بودند. در فرازی از این صلح نامه آمده است: «... وَ لِنَجْرَانَ وَ حَاشِیتِهَا جِوَارُ اللَّهِ وَ ذِمَّةُ مُحَمَّد النّبِی، رَسُولِ اللهِ عَلی أَمْوالِهِم، و أَنْفُسهِم وَ مِلَّتهِم، وَ غائِبهِم وَ شاهِدِهِم، وَ عَشِیرتِهِم، وَ بَیعِهِم وَ کلّ ما تَحْت أَیدِیهِم مِن قَلِیل أَو کثِیر، لا یغیر أسقف مِن أسقفیته، وَ لا راهب مِن رُهبانیته، وَ لا کاهنَ مِن کهانَتِه...»(77) «مردم مسیحی نجران و حاشیه آن، در سایه خداوند و ذمّه محمد، پیامبر خدا هستند؛ که دارایی، جان، دین، افراد غایب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آن چه از کم یا زیاد در اختیار دارند، همه محفوظ و در امان است؛ هیچ اسقف یا راهب یا کاهنی از آنان، از مقام خود عزل نمی شود و به آنان اهانتی نخواهد شد. بر اساس این صلح نامه روشن می شود که حکومت اسلامی مانند قدرت های زورگو نیست که از ضعف و بیچارگی مخالفان سوء استفاده کند، بلکه در تمام لحظات، روح مسالمت آمیز، دادگری و اصول انسانی را در نظر می گیرد.»
پی نوشت:
۶۳. سبحانی، جعفر، تاریخ اسلام، ص138؛ از سیره ابن هشام، ج1، ص555.
۶۴. نک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج6، صص 330 ـ 314.
۶۵. نک: معادیخواه، عبدالمجید، تاریخ اسلام، عرصه دگر اندیشی و گفتگو، صص 603ـ598.
۶۶. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج21، ص6 ـ 7.
۶۷. نک: سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج2، ص665؛ از سیره ابن هشام، ج2، ص356.
۶۸. عمید زنجانی، عباسعلی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، ص104.
۶۹. همان.
۷۰. همان، ص105.
۷۱. همان، ص106.
۷۲. شهید مطهری، مرتضی، داستان راستان(تهران و قم: صدرا، 1366، چاپ نهم)، ج1، ص141.
۷۳. مائده(5): 82 ـ 83.
۷۴. ثقفی، سید محمد، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، ص255؛ از سیره ابن هشام، ج1، ص321 و تاریخ الامم و الملوک، ج2، ص70
۷۵. منبع پیشین، ص256؛ مکاتیب الرسول(ص)، ج1، ص121.
۷۶. نک: عمید زنجانی، عباسعلی، منبع پیشین، ص111.
۷۷. فاروق حمادة، التشریع الدولی فی الاسلام(رباط مراکش، کلیة الاداب و العلوم الانسانیة بالرباط، 1997)، ص147؛ از مجموعة الوثائق السیاسیة، ص176.