فصل ششم: آسیب ها و چالش های خانواده در تولید و مصرف ملی
اشاره
همان گونه که در فصل اول بیان شد، خانواده می تواند میانجی انتقال پیام های رسانه به مخاطبان باشد. این امر هم می تواند جنبه های مثبت داشته باشد و هم جنبه های منفی. در این بین، اگر رسانه ها در برنامه ریزی برای انتقال ارزش های صحیح اقتصادی به افراد جامعه موفق نباشند، سبب می شود شاهد رشد و پیشرفت اقتصادی در کشور نباشیم. همچنین، ارزش های ناصحیحی مانند مصرف گرایی، تجمل گرایی و... در جامعه به وجود می آید. مسلّماً در این میان، نهاد خانواده نیز خسارت های جبران ناپذیری را تحمل خواهد کرد.
ناگفته پیداست، رسانه ها ناخواسته بر آموزش ارزش های اجتماعی به خانواده و افراد جامعه اثرگذارند. وضعیت رسانه ها در زمینه ارزش ها از سه حالت خارج نیست:
حالت اول، استراتژی توسعه طلبانه و وطن خواهانه است. در این استراتژی، تلاش می شود ارزش های مثبت، تقویت و ارزش های نادرست، تضعیف شود.
حالت دوم، استراتژی واپس گرا یا استعمارگرایانه است. در این استراتژی، تلاش می شود برعکسِ استراتژی وطن خواهانه عمل می شود.
حالت سوم، استراتژی خنثی یا نداشتن حساسیت به توسعه است. در این حالت، گاهی رسانه به تقویت و گاه به تضعیف ارزش های مثبت و منفی می پردازد و عملاً سردرگم است و از مجموعه کوشش های آن، نمی توان تصویر استراتژی موفقی را دریافت.
همان اندازه که رسانه ها می توانند برای رشد و توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نقش مثبتی ایفا کنند، به همان اندازه می توانند از پیشرفت و توسعه، جلوگیری کنند و مانع شکوفایی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شوند. از این رو، توسعه کمّی رسانه ها شرط لازم برای توسعه است، ولی شرط کافی برای گام نهادن در مسیر بالندگی و پیشرفت نیست؛ زیرا شیوه به کارگرفتن آنها مسئله مهم تری است.
این وظیفه مدیران رسانه هاست که بهترین استراتژی را برای هدایت رسانه که به معنای مشارکت در هدایت کشور است برگزینند و در این راه، کارشکنی های گوناگون و ناهماهنگی های گروه های فشار و سازمان های غیر رسمی را برنتابند، وگرنه در اوج فعالیت و کوشش صادقانه در شرایط توسعه کمّی شبکه های رادیو تلویزیونی، اگر به وظیفه ملی و شرعی خود، که معماری فرهنگی جامعه بر اساس ارزش های معنوی و پیشروست، عمل نکرده باشند، تمام کوشش های آنها ضریب خطای کسانی خواهد شد که از امکانات موجود برای منافع و آرمان های ملی استفاده نکرده اند.(1)
در ادامه، آثار و زیان های مخربی را بررسی می کنیم که ممکن است خانواده در سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی با آن مواجه باشد.
1- محمدحسن زورق، ارتباطات و آگاهی، ج1، ص215.
1. افزایش فضای احساسی وکاهش عقلانیت در امور اقتصادی
بسیاری از صاحب نظران، درباره عملکرد مثبت و بهنجار رسانه های جمعی ابراز تردید کرده اند. آنها معتقدند، وسایل ارتباط جمعی، مثل هر نهاد اجتماعی دیگر، کارکردهای آشکار و پنهانی دارد و علاوه بر کارکردهای مثبت و مفید، ممکن است آثار و پی آمدهای نامطلوب و مغایر با نیازهای واقعی مخاطبان نیز به دنبال داشته باشد و به ابزاری علیه رشد و توسعه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تبدیل شود؛ یعنی همان گونه که رسانه سبب رشد و پیشرفت فرهنگ تولید ملی می شود، شناخت ناکافی و مدیریت غلط نیز می تواند به ابزاری علیه تولید ملی تبدیل گردد.
در مورد اثر رسانه های جمعی بر زندگی فردی و اجتماعی انسان ها، به صورت عمده سه نظریه جامعه شناختی وجود دارد که عبارتند از:
1. برخی بر این باورند که میزان اثرگذاری رسانه بر زندگی انسان نامحدود است.
2. گروهی رسانه های گروهی را بی اثر می دانند.
3. عده ای معتقدند، اثر رسانه های گروهی، مشروط است و میزان آن را در محدوده شرایط محیطی ارزیابی می کنند.
برآیند نهایی این است که وسایل ارتباط جمعی و ابزار اجتماعی فرهنگی به معنای عالی آن است و از این نظر آثار چشم گیری بر جای می گذارند، اما این آثار نه آن چنان است که هیچ محدویتی نشناسد، نه آن چنان ناچیز است که شایسته هیچ اعتنایی نباشد. باید دید حدود اثر این وسایل چیست و در چه شرایطی این اثرها محدودیت می یابند یا تقویت شدنی هستند.
با تمام این آرا، آنچه بدیهی به نظر می رسد آن است که به دور از آثار مثبت و منفی آن، باید اذعان داشت که پیدایش دگرگونی های اجتماعی و تغییر ارزش های اجتماعی از مواردی است که در نتیجه کارکرد رسانه ها تحقق می یابد. از سوی دیگر، این وسایل در فرآیند تهاجم فرهنگی و مقابله با آن، جنگ روانی، استعمار ملت ها در امر بازسازی و دست یابی به توسعه یافتگی، تحقق هدف های آموزشی، سرگرمی و غیره، کاربرد مؤثری دارند.
امروزه در عصر انفجار اطلاعات، دیگر این حقیقت به خوبی اثبات شده است که از نظر کارکردهای آموزشی، رسانه ها نقش قابل ملاحظه ای در انتقال میراث فرهنگی و فکری بشر در میان ملل و انسان ها دارند. در واقع، با ظهور وسایل ارتباط جمعی پیشرفته، فرآیند آموزش از انحصار مدرسه و آموزشگاه ها خارج و جهان پهناور به عرصه آموزش تبدیل شده است. در این فرآیندِ وسایل ارتباط جمعی، محدودیت هایی از قبیل مکان و زمان، محدودیت سنی، محدودیت های اقلیمی و... از میان برداشته می شود و در زمینه سیاست و حکومت، همان گونه که رسانه ها بر تصمیمات سیاست مداران و هیئت حاکمه اثر می گذارند، به منزله ابزاری در دست حکومت ها، کاربرد و کارآمدی محوری دارند.
با مراعات و لحاظ کردن جنبه های مثبت و منفی کارکرد رسانه های گروهی، این پدیده می تواند از یک سو سبب هم بستگی و وفاق ملی شود و از سوی دیگر، اگر مدیریت صحیحی بر این وسایل ارتباط جمعی صورت نگیرد، بر رشد و توسعه نیافتگی کشور اثر می گذارد.
بنابراین، می توان در تقسیمی سه گانه، کارآمدی این پدیده ها را مشاهده کرد:
1. عامل انتقال ارزش ها و هنجارهای فرهنگی؛
2. سامان دهی ارتباط خانواده و فرد با دنیای خارجی؛
3. اثرگذاری بر نهادهای سیاسی اجتماعی جامعه.
بر این اساس، حیات سیاسی اجتماعی بشر امروز به شدت تحت تأثیر رسانه های گروهی قرار دارد. با در نظر گرفتن این واقعیت مسلّم که پیام های رسانه ها هرگز از جنبه های سازنده و مخرب خالی نیست، ضروری است به مطالعه و بررسی پدیده ارتباطات و آثار و کارکردهای آن بیش از پیش پرداخته شود.
با توجه به مقدمه ای که در بالا گفته شد، لازم است مدیران رسانه در تبلیغات برای تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی، حد اعتدال را رعایت کنند و بر فضای احساسی، که رسانه ها در جامعه به وجود می آورند، تسلط داشته باشند. همان گونه که گفته شد، رسانه ها کارکردهای آشکار و پنهانی دارند. کارکرد پنهان نیز می تواند هم مثبت و هم منفی باشد. مدیران رسانه ها باید توجه داشته باشند، تبلیغات بیش از اندازه برای خرید کالاها ممکن است کارکرد های پنهان منفی در بر داشته باشد و محیط آرام خانواده را سرشار از اضطراب برای خرید کالاهای جدید کند. همچنین تبلیغات بیش از اندازه سبب می شود، عقلانیت اقتصادی تحت تأثیر فضای احساسیِ خرید کالاهای غیر ضروری قرار گیرد و چه بسا خانواده کالاهایی را تهیه کند که به آنها هیچ نیازی ندارد. این امر زمینه مصرف گرایی و تجمل گرایی را در جامعه به وجود می آورد که سبب اختلال در اقتصاد خانواده و به تبع آن اختلال در اقتصاد کل کشور خواهد شد.
رشد فزاینده فن آوری در حوزه رسانه های جمعی تمام افراد جامعه را در معرض سیل اطلاعاتی قرار داده است که بر حق انتخاب می افزاید، اما تمیز بین دروغ و حقیقت را مشکل می کند؛ زیرا هیچ رسانه ای پا به عرصه ارتباطات نمی گذارد، مگر با احساس ضرورت دفاع از جریانی فکری و در پی آن، رسانه های جمعی در اشکال مختلف بر دیدگاه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مردم اثر می گذارند و نحوه برداشتشان را از جهان شکل می دهند.
حال باید دید چگونه می توان در این فضا مخاطب را در مقابل آثار منفی یا ناخواسته رسانه ها حفظ کرد یا چه طور آنچه را رسانه ها به جامعه و اجزای آن تزریق می کنند، با افزودن توانایی و آگاهی، بهتر و درست تر دریافت و درک کرد؟
جهان امروز پر از پیام های رسانه ای است، که چه درک شوند یا نشوند، به ما می رسند و نکته مهم و چالش اطلاعاتی، چگونگی پیشروی هم زمان و حفظ رابطه با اطلاعات است و لازمه این مهم آن است که در جهان امروز، خانواده ها و افراد جامعه باید متفکرانی منتقد، ارتباط گرانی مؤثر و شهروندانی فعال باشند.
یکی از مؤلفه های مهم در سیاست گذاری های رسانه ای و ارتباطی که در نیم قرن اخیر کشورهای مختلف به منظور تحقیق، تحلیل، آموزش و آگاهی از آثار رسانه ها بر اقشار مختلف جامعه به کار برده اند سواد رسانه ای است که مخاطبانی را می پرورد که توانایی گزینش دارند و شکل، قالب و محتوا در رسانه های جمعی را با نگاهی انتقادی می نگرند و نمی خواهند تحت تأثیر هژمونی فرهنگی، تعمیم فلسفه سیاسی و حفظ قدرت هایی باشند که رسانه های بزرگ برای بقای آنها ایجاد شده اند.
خانواده هایی که سطح مناسبی از سواد رسانه ای دارند، از بینش و قدرت تشخیص و تفسیر وسیع و قوی برخوردارند. این مهارت به خانواده ها قدرت گزینش گریِ بیشتری می دهد؛ یعنی می دانند چه طور مفیدترین پیام ها را انتخاب کنند. از سویی دیگر، سواد رسانه ای به مخاطبان فرصت شرکت فعال و آگاهانه رسانه ها و ابراز نظر را می دهد. در چنین شرایطی، متخصصان ارتباطی امروز معتقدند، ارتباط از حالت فرد با جمع به صورت جمع با جمع درآمده و فرآیند ارتباط، مخاطب محور شده است. تنوع کانال های ارتباطی و چند رسانه ای، قدرت انتخاب خانواده و مخاطبان را هم افزوده است. بنابراین، روشن است که در این رقابت فشرده، مدیران و تصمیم گیران رسانه ها به دنبال مخاطب باشند تا کالای آنها را که همان پیام مورد نظرشان است، ببیند و بشنود و بخواند و احتمالاً تأثیر بگیرد... ، اما بد نیست در کنار تشویق های رسانه ها برای مشارکت خانواده در مباحثشان، سواد رسانه ای خانواده ها را نیز بالا ببرند.
سواد رسانه ای، نوعی برنامه توان مندسازی است که شهروندان بتوانند زبان رسانه ای جدید را درک کنند. از این رو، اگر دولت ها به توان مندسازی در مقابل زبان رسانه ای جدید بی تفاوت باشند، جامعه به دو گروه تقسیم می شود که گروهی توانایی درک پیام ها را دارند، اما گروه دیگر از قافله عقب می مانند، چون توانایی همگامی با رسانه های جدید را ندارند.
در کشورهای پیشرفته، آموزش رسانه ای از دبیرستان آغاز می شود. در این جوامع، سواد رسانه ای جزئی از آموزش های اجباری است تا شهروندان از جامعه جدید عقب نمانند، اما سواد رسانه ای در جامعه ما با شکاف بسیار بزرگی مواجه است. بنابراین، دولت باید برنامه های توان مندسازی شهروندان را در اولویت قرار دهد؛ یعنی همان گونه که در جبهه مبارزه با بی سوادی حرکت می کند، باید سواد رسانه ای را نیز در جامعه، خانواده و به ویژه در مدارس آغاز کند.
در این میان، آموزش رسانه ای کودکان و نوجوانان برای افزایش آگاهی آنها از اَشکال مختلف پیام های رسانه ای و رسیدن به مرحله خلاقیت و پویایی جزء ضروری ترین آموزش هاست؛ زیرا کودکان و نوجوانان که اصلی ترین مخاطبان رسانه ها محسوب می شوند، قدرت چندانی در گزینش، انتخاب، پردازش و همچنین تجزیه و تحلیل درست اطلاعات و اخبار دریافتی را ندارند.
بنابراین، رسانه باید از طرفی برای خرید کالای ایرانی تبلیغ کند و از طرفی باید فضای احساسی جامعه را در دست خود داشته باشد و نیز سواد رسانه ای خانواده و شهروندان را نیز افزایش دهد.
2. افزایش انتظارها وتوقعات غیر واقعی
استفاده طولانی مدت از رسانه های جمعی، ادراک مردم از واقعیت های اجتماعی را شکل می دهد. جامعه و فرهنگ، که اکنون رسانه جزء جدایی ناپذیر آن شده است، به طور دائم و به شکل پویا با هم درآمیخته و در تعامل هستند. در نتیجه، همان محیط نمادین (محیطی پر از نمادها و نشانه ها) را ایجاد کرده اند و از همان لحظه تولد در آن پا می گذاریم.
طبق نظریه کاشت، برداشت مخاطبان از محیط اطرافشان بر اساس شناختی است که از رسانه ها، به ویژه تلویزیون، پیدا کرده اند. مخاطبان رسانه ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) مخاطبانی که از رسانه زیاد استفاده می کنند؛
ب) مخاطبانی که از رسانه کم استفاده می کنند.
برای مثال، هنگامی که رسانه ها صحنه های خشونت آمیز را نمایش می دهند، مخاطبانی که زیاد از رسانه ها استفاده می کنند، احساس می کنند محیط پیرامونشان ناامن و خشن است. در واقع، رسانه بر نحوه ادراکشان از واقعیات پیرامونشان اثر گذاشته است. همین امر می تواند در تبلیغات اقتصادی به وسیله رسانه ها نیز اتفاق بیفتد؛ به گونه ای که پرداختن بیش از اندازه به مباحث اقتصادی به وسیله رسانه باعث می شود، خانواده هایی که زیاد از رسانه بهره می برند، احساس کنند، تفکرات افراد جامعه و محیط پیرامونشان به شدت مادی شده است و این خانواده ها برای رفع نیازهای مادی خود به عنوان اولویت های مهم زندگی می پردازند. این در حالی است که فضای واقعی جامعه به گونه ای دیگر است.
تبلیغات اقتصادی بیش از اندازه، سبب افزایش انتظارات خانواده ها می شود. هنگامی که خانواده در معرض انبوهی از تبلیغات اقتصادی و کالاهای متنوع قرار می گیرد، انتظارات خانواده را در برآوردن نیازهای مادی می افزاید و افزایش انتظارات خانواده در حالی است که بسیاری از خانواده ها توان جواب گویی به این انتظارات را ندارند. این افزایش انتظارات بی جا سبب می شود خانواده با مشکلات فراوانی مواجه شود.
همچنین تبلیغات بیش از اندازه کالاهای مصرفی سبب می شود، توقعات غیر واقعی نیز در خانواده ها به وجود بیاید و نمایش کالاهای رنگارنگ و تبلیغات پر زرق و برق (هرچند کالاهای ایرانی باشد) باعث می شود، به نوعی ذوق و سلیقه مخاطبان و خانواده ها در بلندمدت تغییر کند و خانواده ها به سمت خرید کالاهایی بروند که پر زرق و برقند و اصلاً خانواده ها به آنها نیاز ندارند. برآورده کردن این توقعات که روز به روز از طریق رسانه ها بیشتر هم می شود ممکن است برای خانواده و به تبع آن جامعه مشکلات بسیاری به وجود بیاورد.
هنگامی که اعضای خانواده با هم به تماشای برنامه های تبلیغی اقتصادی می نشینند، ممکن است دچار توقعات بیجای بسیاری از هم شوند. برای مثال، زن با دیدن زندگی های به نمایش گذاشته شده در تلویزیون و دیدن بازیگران فیلم ها و مجموعه ها، انتظار هایش از شوهرش افزایش یابد و انتظار داشته باشد، شوهرش نیز این نوع زندگی را برای آنها تأمین کند. این در حالی است که منابع در اختیار شوهر برای تأمین مخارج زندگی، محدود است و با ناتوانی شوهر در تأمین این نوع زندگی یا حتی کالاهای مورد انتظار، شاهد بروز ناهنجاری هایی در خانواده خواهیم بود.
مدیران رسانه باید توجه داشته باشند که ارزش های اقتصادی در جامعه نباید جانشین ارزش های معنوی و دینی شود. در واقع، تبلیغ ارزش های اقتصادی باید همسو با ارزش های دینی و معنوی باشد.
3. به وجود آمدن مدگرایی افراطی
اشاره
تبلیغات بیش از اندازه رسانه ها برای خرید کالاها، ممکن است مدگرایی افراطی را در خانواده ها به وجود آورد. از این رو، مدیران رسانه ها باید دقت بیشتری در این زمینه داشته باشند.
مُد در لغت به معنای سلیقه، اسلوب، روش و شیوه به کار رفته و در اصطلاح، عبارت از روش و شیوه ای موقتی است که بر اساس ذوق و سلیقه افراد جامعه ای، سبک زندگی را تنظیم می کند. مُد به تغییر سلیقه ناگهانی و پیاپی همه یا بعضی افراد جامعه گفته می شود و به انجام رفتاری خاص یا مصرف کالایی ویژه یا در پیش گرفتن سبکی خاص در زندگی می انجامد. تغییر سلیقه پی درپی سبب می شود، همواره در سبد اقتصادی خانواده، برای مدگرایی جای ثابتی در نظر گرفته شود.
بررسی مدگرایی به دلیل گستره تأثیر آن در جامعه اهمیت دارد؛ زیرا صنایع تولیدی به جای اینکه به امور زیربنایی و مولد بپردازند، توان خود را صرف تولید اجناس بی اهمیت مصرفی می کنند. به جز آن، مردم به جای پرداختن به کارهای مهم و ضروری، سرمایه و توان خود را در راه خرید اجناس لوکس صرف می کنند. به همین علت، مدگرایی با ایجاد چرخه معیوب در اجتماع، پیشرفت و پویایی جامعه را مختل می کند. ضمن اینکه مدگرایی به دلیل سلطه مُد، سبب کاهش اراده مدگرایان می شود و آنها را پیرو تصمیم مدسازان می کند.
بعضی جامعه شناسان معتقدند، صرفاً امروزه کالاها کارکرد ارضای نیازهای ضروری را ندارند، بلکه کالاها به مقوله های فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده اند که نماینده طبقه های مختلف اجتماعی هستند. انواع مسکن، مبلمان و دکوراسیون، نوع موسیقی مورد علاقه، شکل لباس، نوع وسیله رفت وآمد و همه جنبه های فرآیند مصرف، می تواند نشانه های تفاوت بین خانواده ها و گروه های منزلت اجتماعی باشد. در این تعریف، خانواده های ثروتمندی که دارایی و منابع مالی و اجتماعی بیشتری در مقایسه با دیگران دارند، می کوشند با طرح شکل های جدید لباس، خوراک، گفتمان زبانی، تفریحات، اوقات فراغت و مواردی مانند آن، خود را از دیگر طبقه های اجتماعی متمایز سازند.
افراد خانواده های طبقه پایین تر نیز به همین گونه و با انگیزه مشابه، به شناسایی نمادها و باورهای پذیرفته شده در منش خانواده های ثروتمند روی می آورند و در همگون سازی خود با آنها و مرفه نمایی می کوشند. این امر سبب می شود، این تمایز در میان افراد از بین برود. در این گیر و دار، خانواده هایی هم از پا نمی نشینند و به طرح سبک ها و صورت های جدیدتر زندگی روی می آورند و می کوشند، خود را از طبقه های فرودست جدا نشان دهند. خانواده های قشر پایین تر این شکل های جدیدتر را نیز به همان ترتیبِ پیش گفته بازسازی و خنثی می کنند. به این ترتیب، چرخه ایجاد مُد و در نهایت دِمُده شدن ادامه می یابد.
بعضی دیگر از جامعه شناسان، بر خلاف دسته پیشین، بر این باورند که مُد، ساخته دست سرمایه داران است. آنها با تقسیم مصرف کنندگان به طبقه های مختلف، به تولید کالا برای هر طبقه می پردازند و با ایجاد نیازهای کاذب برای مصرف کننده، او را مغلوبِ بازی سرمایه داری خود می کنند تا با این وسیله، شرایط بقای خود را فراهم آورند. آنها تولید می کنند و مصرف کننده بنا بر احساس نیاز دروغینی که به او القا می شود، به استفاده از تولیدات آنها می پردازد. نمونه این ایجاد نیاز دروغین را در افزایش مصرف کالای لوکس و تزیینی می توان دید. در این دیدگاه، تبلیغات در ایجاد نیاز دروغین، نقش بسیار مؤثری دارد و با آگاهی بخشیِ فریبنده به مصرف کننده، این احساس را در او ایجاد می کنند که او «مجبور» به خرید کالاهاست.
مدگرایی که به مصرف گرایی می انجامد، یکی از سیاست های مانایی سرمایه داری است. مصرف گرایی چرخ های کارخانه های سرمایه دار را می چرخاند تا او بیش از گذشته به تولید و انباشت ثروت بپردازد. بر همین اساس، مصرف گرایی بر پایه رقابت و مسابقه در مصرف و تجمل گرایی استوار است.
تلویزیون در نمایش زندگی به عنوان صحنه ای تماشایی و شورانگیز برای خانواده، نقش بسزایی دارد که با در نظر گرفتن نیاز روحی بیننده و مصرف کننده، می کوشد استفاده از کالاها و وسایل راحتی زندگی را برطرف کننده نیازهای خانواده بداند و به او القا کند. فن آوری از راه تصاویررسانه های جمعی، ممکن است خانواده را بفریبد. از این رو، اشتیاق و نیازی دروغین ایجاد می کند. تبلیغات بازرگانی عقاید قالبی است که با تکرار ارزش های زندگی آرمانی و مرفه، مصرف گرایی را استحکام می بخشد.
برخی مجموعه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی که در آن، هنرپیشه ها از آخرین مد لباس، اتومبیل آخرین مدل و شیک ترین دکوراسیون استفاده می کنند، در القای فرهنگ مدگرایی و مصرف گرایی تا آنجا پیش می رود که مدگرایی را عامل موفقیت و پذیرفته شدن در جامعه به بیننده تلقین می کند.
شدت گرفتن مبادله ها و سرمایه گذاری های کلان، به ویژه هجوم محصولات صنعتی رنگارنگ به بازارهای کشور ما، و رقابت نکردن یا در حقیقت، امکان رقابت نداشتن صنایع بومی با چنین هجومِ برنامه ریزی شده ای سبب می شود کشور ما به تولید کالاهایی روی آورد که نیاز بازارهای خارجی این زمان نیست. بازارهای شهرهای قدیمی نیز بر جنس ها و کالاهای مصرفی و فریبنده اروپایی گشوده می شود و در نتیجه، حجم گسترده واردات کالاهای مصرفی به تزریق و رواج مدگرایی دامن می زند.
با توجه به مطالب پیشین، روشن شد که مدگرایی به مصرف گسترده کالاهای غیر ضروری منجر می شود؛ کالاهایی که تنها به انگیزه تمایز با دیگر گروه های اجتماعی و به دلیل تشابه به قشر ثروتمند جامعه، مصرف می شوند. از نشانه های مدگرایی به مصرف اقلامی چون کالاهای تجملاتی و لوکس، تغییر مداوم پوشاک، مصرف کالاهای آرایشی، افزایش عمل های زیبایی و حتی مسافرت های برون شهری و برون مرزی است.
به دلیل آنکه خانواده ای مدگرا باید به روز باشد و «مرگ انواع مدهای قدیم» و «تولد مدهای جدید» به سرعت روی می دهد، خانواده مدگرا ناچار است، هزینه های سنگینی برای پیروی از مُد بپردازد. وقتی این مسئله اهمیت بیشتری می یابد که خانواده مدگرا توان مالی کافی برای «به روز بودن» نداشته و برای رسیدن به خواسته هایش ناگزیر باشد با گرفتن وام های بانکی و قرض های دوستانه، از آینده اش خرج کند. گاهی فشار وارده به خانواده و سرپرست خانوار برای چنین اقدامی، سبب بروز مشکلات روحی و ناهنجاری های اجتماعی نیز می شود.
دانشمندان برای وسایل ارتباط جمعی وظایف (کارکردهای) متعددی برشمرده اند. دکتر کاظم معتمدنژاد، استاد برجسته ارتباطات، سه وظیفه اساسی را نام برده است که طبق این سه وظیفه، راهیابی مد ارزیابی می شود.(1)
الف) وظایف خبری و آموزشی
نقش وسایل ارتباطی انتشار جریان رویدادهای اجتماعی است که انسان امکان می یابد از رویدادهای مهم آگاه شود و واکنش های متناسبی در پیش گیرد یا می تواند از آموزش های درسی و غیر درسی استفاده کند، ولی بعضی وسایل ارتباطی، به ویژه تلویزیون، ماهواره، اینترنت و مطبوعات با پخش فیلم ها و آموزش ها می کوشند آموزه هایی با مدهای تازه و متناسب با فرهنگ خودشان به گیرندگان برنامه ها ارائه دهند. برای مثال، کاربران می توانند از آموزش های اینترنت و ماهواره استفاده کنند و با مُدهای جدید آشنا شوند. این آموزش ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم، مدهایی را ارائه می دهند که لزوماً با فرهنگ جامعه ما متناسب نیست.
پخش فیلم ها و برخی برنامه ها در تلویزیون و سینما، علاوه بر اینکه نقش اطلاع رسانی دارند و به آگاهی های خانواده ها می افزایند، در عواطف و عقایدآنان نیز اثر فراوانی می گذارند. این اثرگذاری به پیش گرفتن شیوه های تازه زندگی می انجامد. مثلاً با دیدن فیلم های مربوط به زندگی خانواده های امروز، عقیده خانواده از لحاظ اخلاق و شرایط زندگی خانواده های امروزی دگرگون می شود و حتی ممکن است خانواده به تجمل گرایی بیفتد.
1- وسایل ارتباط جمعی، ص124.
ب) وظایف راهنمایی و رهبری
همان گونه که گفته شد، جامعه ما جامعه ای دینی (مبتنی بر اسلام) با ارزش ها و هنجارهای خاص خودش است. بنابراین، رسانه ها باید ابزاری در خدمت ارزش ها و هنجارها باشند و با ارائه برنامه های مختلف، افراد جامعه را به سوی سعادت و زندگی بهتر رهنمون سازند. ارائه شیوه های درست زندگی، الگوهای پوشش و رفتار و... متناسب با فرهنگ خود، از مواردی است که می تواند به عنوان روشی تازه به خانواده منتقل شود.
تبلیغ فیلم ها و نمایش نامه ها در مجله ها و نمایش آنها در تلویزیون و سینما و تماشای بعضی از آنها از طریق ماهواره، جلوه های دیگری دارد. در کشور ما، بیشتر فیلم ها در خانه های بزرگ و شیک ساخته می شوند. وسایل خانه (اعم از مبلمان، سرویس های غذاخوری، آشپزخانه و وسایل آن، اتاق ها و...) طبق آخرین مُد استفاده می شوند.
بیشتر فیلم های ایرانی، خانواده های طبقه مرفه را به نمایش می گذارد که تقلید طبقه متوسط و پایین جامعه را در پی دارد. از این رو، به بیننده القا می شود که هر کس ماشین، مبلمان، تلفن همراه، رایانه و...، نداشته باشد، فقیر، بیچاره و بدبخت است؛ گویا این وسایل از ضرورت های زندگی امروزی است و بدون آنها زندگی ممکن نیست. چنین برداشتی انعکاسی از زندگی بورژوازی (سرمایه داری) است.
گذشته از مطالب پیشین، انتخاب وسیله ارتباط جمعی و پخش برنامه ها از آن، در تغییر ارزش ها و انتقال ایده ها بسیار مهم است. برای مثال، سینما سالنی تاریک با افرادی است که در یک جا جمع شده اند و در مقابل، پرده ای بزرگ با نور ویژه را مشاهده می کنند. چنین فضایی آنان را مسحور و توجه را به فیلم جذب می کند. تلویزیون در هر خانه ای وجود دارد. معمولاً افراد خانواده در کنار هم مشغول تماشای تلویزیون هستند و هر کسی می تواند در اتاق خود، برنامه مورد علاقه اش را ببیند. این ویژگی باعث می شود، محتوای پیام زودتر به بیننده ها (از هر گروه سنّی) منتقل شود و اثر بگذارد.
ج) وظایف تفریحی و سرگرمی
وسایل ارتباط جمعی با ارائه برنامه های مختلف، می توانند اوقات فراغت را پُر کنند، سرگرمی مناسبی باشند، آرامش روانی ایجاد کنند، به صورت موقت ذهن اشخاص را از مشکلات روزمره دور سازند و شیوه گفتار و رفتار درست را که با فرهنگ جامعه هماهنگی داشته باشد به گیرندگان انتقال دهند. به کار بردن کلمه های ناخوشایند و تکیه کلام ها و رفتارهای بی معنا و بی محتوا، از مواردی است که به سرعت در میان اقشار جامعه (هرچند برای کوتاه مدت) شایع می شود.
سرگرمی، یکی از کارکرد های مهم رسانه های جمعی است که در ترویج مد و مدگرایی نیز اثر می گذارد. مدیران رسانه ها باید در برنامه های تفریحی و سرگرمی که برای مخاطبان تدارک می بینند، این نکته را مورد نظر قرار دهند که بسیاری از ارزش های اقتصادی منفی، مانند مدگرایی افراطی نیز ممکن است همراه برنامه های تفریحی و سرگرمی به خانواده ها و افراد جامعه منتقل شود.
تقلید از الگوهای غربی در تولید و مصرف
امروزه، بسیاری از ارزش ها و هنجارهای اجتماعی از رسانه به خانواده ها و افراد جامعه منتقل می شود. رسانه ها در جامعه پذیری و جهت دهی افکار عمومی، نقش بسزایی دارند. در سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی، رسانه وظیفه ای سنگین بر عهده دارد و باید از تمام ظرفیت های خود برای پیشبرد این شعار راهبردی استفاده کند.
هر جامعه برای اینکه بتواند در زمینه اقتصادی پیشرفت کند، به داشتن هم بستگی و خودباوری ملی نیاز دارد و تا این خودباوری ملی به وجود نیاید، نمی توان انتظار داشت در زمینه اقتصادی نیز پیشرفتی صورت پذیرد.
دو مقوله مهم مصرف گرایی و تولیدگرایی، باید با هم و همراه هم حرکت کنند، که اگر چنین باشد، به توسعه پایدار خواهیم رسید، اما متأسفانه این روزها شاهدیم که خوی مصرف گرایی به صورت مستقیم و غیر مستقیم در کشورمان در حال ترویج و تبلیغ است و گوی سبقت را از تولیدگرایی ربوده است. تأسف بارتر اینکه مصرف گراییِ جامعه ما به سمت مصرف کالاهای داخلی حرکت نمی کند، بلکه دست های پیدا و پنهانی در کار است و می خواهد مصرف گرایی را بر مدار کالاهای غیر ایرانی رواج دهد که این مسئله به محصولات مشابه داخلی آن ضربه می زند و حتی سبب ورشکسته شدن بسیاری از کارخانه های تولیدی و بی کاری قشر عظیمی از کارگران می شود.
امروز، دست استکبار جهانی در کار است تا شیوه ای از مصرف گرایی را در جامعه امروز ایران رواج دهد که صرفاً مردم را به سمت مصرف کالاهای خارجی سوق دهد. برای مثال، به خوبی شاهدیم تبلیغات خرید تلویزیون های غیر ایرانی بسیار بیشتر از تلویزیون های ساخت وطن است یا اگر به در و دیوارهای شهرها نگاه کنیم یا صفحات تبلیغات و آگهی روزنامه ها و رسانه ملی را ببینم، متوجه می شویم درصد زیادی از حجم این تبلیغات، به کالاها و اجناس غیر ایرانی اختصاص دارد. از طرفی هم همین کالاهای غیر ایرانی از خدمات دهی مناسب پس از فروش برخوردار است و دفاتر نمایندگی شان در سراسر کشور به وفور تبلیغ و اعلام می شود، اما کمتر کسی از دفاتر فروش همان محصول از نوع تولید داخلی باخبر است و اصولاً از نحوه خدمات پس از فروش، کیفیت محصولات و قیمت کالاها، اطلاعات چندانی در دست نیست و اطلاع رسانی جامع و کاملی در این زمینه صورت نمی گیرد.
استفاده از وسایل اثرگذار بر ذهن انسان برای کالاهای تولیدشده غربی و در نتیجه، اقدام به خرید و مصرفشان، اثری بسیار ویرانگر بر تعادل روانی مردم جوامع مختلف می گذارد و از خود بیگانگی و روان پریشی های گوناگونی را در لایه های بسیار گسترده ای از مردم پدید می آورد. الگوی مصرف اسراف کارانه، در آز و طمع برخی جوامع انسانی ریشه دارد و علاوه بر آلودگی های زیست محیطی، در تأمین زندگی، بخش بزرگی از بشر، مشکل ایجاد کرده است. از این رو، کنکاش و بررسی ابعاد مختلف مصرف کالاهای غربی و پرداختن به راهکارهای مقابله با آن، ضمن بررسی چرایی و چگونگی ترویج این فرهنگ ناسالم، ضروری می نماید.
در دنیای جدید، کالاها و اشیا از شکل سنّتی خود (که به عنوان ابزاری برای رفع نیازها به کار می رفتند) خارج شده اند و مصرف کالا و خدمات، دیگر تنها ارضای یک دسته از نیازهای زیستی نیستند، بلکه کالاها و مصرفشان به عنوان نماد و نشانه ای بر منزلت و شخصیت اجتماعی و ابزاری برای نشان دادن منزلت اجتماعی مورد توجه مصرف کننده قرار می گیرند. در جهان امروز، مصرف وسیله ای هویت ساز معرفی شده و مصرف کننده با مصرف و نمایش دادن کالاهای تحت تملکش، درصدد خلق و حفظ هویت خویش است. در واقع، او به سمت الگوی مصرف هویت بخش و مصرف متظاهرانه روی آورده است. این فرهنگ دنیای جدید، که مصرف را معیار و ملاک شخصیت و کالا را وسیله هویت بخشی در نظر گرفته، خود موجب افزایش مصرف و پدید آمدن نوعی مسابقه مصرف در میان افراد جوامع شده است. بی شک، تبلیغات تجاری با هدف معرفی کالا و خدمات، از ضرورت های عصر حاضر است، اما متأسفانه این گونه تبلیغات با بهره گرفتن از برخی شگردها و پاره ای مضامین و محتواها، موجبات گسترش تقلید از الگوهای مصرف گرایی غربی را در جامعه به وجود آورده است.
نظام سرمایه داری کنونی غرب، با توجه به تولیدات انبوهی که در پرتو پیشرفت صنعتی به دست آورده، اکنون نیازمند بازار مصرف است و حیات خود را در گروی مصرف انبوه می بیند و همواره می کوشد، برای رسیدن به مقاصد خود، الگوی مصرف انبوه را در سطح جهان پیاده کند. امپریالیسم غرب برای نهادینه کردن این الگو و کشانیدن جوامع مختلف به سمت مصرف زدگی، خود را نیازمند ایجاد احساس نیاز و ضرورت در جوامع مختلف در مورد مصرف بیشتر و مصرف کالاهای تجملی و بی فایده می بیند. از این رو، می کوشد با دگرگون کردن یا از میان بردن ارزش های مخالف مصرف گرایی و جانشین کردن ارزش های مصرف گرایانه، این احساس نیاز را به وجود بیاورد. غرب سعی می کند، با تضعیف و تخریب ارزش هایی نظیر قناعت، زهد، ساده زیستی، ترجیح آخرت بر دنیا و...، ارزش های مورد نظر خود را مانند دنیاطلبی، تکاثر، تفاخر، لذت طلبی، ظاهرگرایی و...، که همگی تأمین کننده اهداف اوست، نهادینه کند. نظام مغرب زمین برای نهادینه کردن این ارزش ها از شیوه های مختلفی، مانند تبلیغ و اشاعه مدگرایی، بزرگ و موفق جلوه دادن اشراف و ثروتمندان و... بهره می گیرد. البته گاهی خود جوامعِ هدف نیز در این مسیر، امپریالیسم جهانی را همراهی و این شیوه ها و تخریب ارزش های حقیقی را آگاهانه و ناآگاهانه دنبال می کنند.
یکی از ابعادی که می تواند در ترویج مصرف گرایی در جامعه اثر بگذارد، تقلید از کالاهای غربی در تولید و مصرف است. اگر خانواده ها در مصرف کالاهای مورد نیاز خود از کالاهایی استفاده کنند که غربی باشند، سبب می شود، تقاضا برای مصرف کالاهایی که شبیه کالاهای غربی است، در بازار به وجود بیاید و این امر سبب می شود، روز به روز فرهنگ مصرف کالاهای غربی در جامعه بیشتر شود و فرهنگ غربی به داخل خانواده ها و جامعه نفوذ کند.
برای اینکه فرهنگ تولید و مصرف کالاهای غربی در سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی کاهش یابد، باید هم تولیدکنندگان و هم مصرف کنندگان کالاهایی را تولید و مصرف کنند که مطابق فرهنگ کشور عزیزمان باشند.
اگر در جامعه احساس نیاز به مصرف کالاهای غربی تشدید شود، مخالفت کردن دولت و سیاست گذاران با این احساس نیاز امری بسیار دشوار خواهد بود. بنابراین، باید پیش از اینکه این احساس نیاز در جامعه به وجود بیاید، مسئولان کشور و همچنین رسانه برای پیش گیری از آن تدابیر لازم را انجام دهند. اگر ملتی خواست به خودکفایی اقتصادی، استقلال فرهنگی و پیشرفت علمی برسد، موانع و مشکلات سخت را پشت سر می گذارد و به اهداف خود می رسد.
به وجود آمدن زندگی مصرف زده
مصرف که از آن به «استهلاک» نیز تعبیر شده، «فرآیندی است که در آن ارزش استفاده چه به صورت تبدیل آن در فرآیند تولید (مصرف تولیدی) و چه به صورت استفاده ناب و ساده آن در هنگام مالکیت برای ارضای نیازها (مصرف مصرفی یا مصرف نهایی) از بین می رود.»(1) به دلیل آنکه این فرآیند همان عمل افراد برای استفاده از کالا یا تولید آن است، علاوه بر محسوب شدن فعالیتی اقتصادی، مقوله ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می شود و مرام و خواستی فرهنگی و اجتماعی به شمار می رود که حوزه های فرهنگی و اجتماعی را نیز در بر می گیرد.
مطالعه مصرف گرایی در جوامع جدید اهمیت ویژه ای دارد؛ زیرا مصرف گرایی نه تنها مسئله مصرف گرایان است، تولیدکنندگان و توزیع کنندگان کالاها و خدمات نیز به درک خصوصیات و ویژگی های آن نیاز دارند. از این رو، در علوم اجتماعی، جامعه شناسان، اقتصاددانان و روان شناسان معاصر به تحلیل های همه جانبه آن می پردازند و هر اندیشمندی از زاویه خاصی به آن توجه دارد.
مصرف گرایی نوین به صورت بی رویه، آسیب اجتماعی است که مستلزم شناخت علمی و درمان اساسی یا به عبارت دیگر برنامه ریزی است. مصرف گرایی بی رویه پدیده ای بین المللی است و چاره آن باید در دو بُعد خرد و کلان صورت گیرد. باید مصرف گرایی را در هر جامعه در یک زمینه وسیع تر اجتماعی در نظر گرفت؛ زیرا امروزه تولید و توزیع از مرزهای یک کشور گذر کرده و دورافتاده ترین نقاط جامعه ای به مرکزی ترین مراکز تولید و سیستم توزیع جهانی، متصل است.
1- ابراهیم رزاقی، الگوی مصرف و تهاجم فرهنگی، ص35.
مصرف گرایی نوین بر اثر گسترش سرمایه داری در اروپا به وجود آمد. دیدگاهی در مورد توسعه سرمایه داری در اروپا، بر اساس نوشته های جامعه شناس بزرگ، ماکس وبر، مطرح است که در اروپا روحیه سرمایه داری بر اثر اشاعه تفکرات لوتر و کالوین، مبنی بر سخت کار کردن، صرفه جویی، سرمایه گذاری و ایجاد مؤسسه های اقتصادی به وجود آمد و به تدریج به نظامی اجتماعی تبدیل شد.(1)
از لحاظ نظری، در اینجا تضادی بین تبیین پیدایش سرمایه داری و توسعه مصرف گرایی به وجود می آید، اما واقعیت این است که سرمایه داری از ابتدای پیدایش، هدفی اصلی به نام (سودسازی) داشت. برای چنین هدفی، تولید بیشتر، فروش بیشتر، سرمایه گذاری بیشتر و مجدداً تولید بیشتر مورد نظر است. به عبارت دیگر، در چرخه ای، هدف، فروش کالاهای بیشتر و در نتیجه، سود بیشتر است.
ابتدا گمان می کردند، طبقات مرفه و اشراف باید خریداران اصلی کالاهای سرمایه داری باشند، اما به تدریج متوجه شدند، سرمایه داری با تولید انبوه به مصرف کنندگان انبوه نیاز دارد. از آنجا که طبقات مرفه از کمیت کافی برخوردار نبودند، نیاز به مصرف کنندگان انبوه به زودی نمایان شد.
در غرب، گسترش زندگی شهری و شهرنشینی، با جنبه های روانی و اجتماعی خاص خود، زمینه را برای مصرف گرایی به عنوان سبکی خاص از زندگی به وجود آورد. نخست در ابتدای قرن بیستم، این سبک خاص با الگوهای فرهنگی جدید در میان افراد طبقه مرفه و متوسط شهری رواج یافت. در شهرها، فروشگاه های بزرگ تأسیس شد و فرهنگ مصرف گرایی را القا کرد. در این فرهنگ ویژه، یک شعار اصلی رواج یافت و آن اینکه تا می توانی بخر و هر چه بیشتر مصرف کن. بر پایه همین شعار بود که رقابت در خرید و مصرف به عنصر اصلیِ این فرهنگ تبدیل شد. افراد در خرید بیشتر و مصرف بیشتر از هم سبقت می گرفتند و تقریباً مصرف گرایی به نوعی وجهه اجتماعی تبدیل شد.
1- لوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ص312.در جوامع توسعه یافته، تمام کالاهای خریداری شده مصرف نمی شوند؛ زیرا برای رفع نیاز واقعی نبوده اند. در نتیجه، سه راه برای کالاها باقی می ماند: نخست، فروش مجدد آنها با قیمت بسیار ارزان؛ دوم، دور ریختن آنها؛ سوم، بخشیدن آنها به افراد یا مؤسسه های خیریه.
فرهنگ مصرف گرایی در جوامع در حال توسعه به شکل های زیر نمایان می شود:
1. الگوهای مصرفی کشورهای توسعه یافته عیناً به کشورهای در حال توسعه منتقل می شود.
2. وسایل ارتباط جمعی، مسافران و دیگر عوامل به شدت به این انتقال کمک می کنند.
3. افراد برای اینکه نشان دهند وجهه مناسبی دارند، افراطی تر از خارجیان عمل می کنند.
4. به تدریج، مصرف گرایی افراطی جزئی از فرهنگ جهان سومی می شود.
معمولاً در کشورهای در حال توسعه، مصرف گرایی با از بین رفتن امنیت اقتصادی توأم می شود. در نتیجه، نبودن امنیت اقتصادی، مصرف گرایی را تشدید می کند: نگرانی از کمبودها باعث انبار کردن اجناس می شود؛ انبار کردن اجناس به مصرف گرایی بی رویه تبدیل می شود و در نهایت، همان رفع نیازهای غیر واقعی به وجود می آید. البته در این کشورها یک مسئله به انبار کردن کالاها کمک می کند و آن تبدیل کالاهای مصرفی به کالاهای سرمایه ای است. همین امر باعث می شود، افراد با زمینه های اجتماعی مختلف برخی کالاها را پنهان کنند تا اینکه در آینده با افزایش قیمت، منفعتی داشته باشند. به عبارت دیگر، مصرف گرایی به نوعی فعالیت اقتصادی تبدیل می شود.
شاید بتوان خانواده ها را در جامعه بر پایه سه معیار ثروت، قدرت و وجهه (پرستیژ) به سه طبقه بالا، متوسط و پایین تقسیم کرد. این سه معیار الگوهای متفاوتی از مصرف گرایی را برای سه طبقه خانواده به بار می آورند. هر سه طبقه مصرف گرایی بی رویه دارند، اما به شکل های متفاوت. خانواده های طبقه بالا با داشتن ثروت و مصرف کالاهای لوکس، به دنبال پرستیژ بیشتر هستند. اینان خدماتی را که گمان می کنند قدرت و وجهه اجتماعی برایشان به ارمغان می آورد، بسیار مصرف می کنند. خانواده های طبقات اجتماعی بالا، با پرستیژ و قدرت زیاد، سعی می کنند با مصرف گرایی مفرط، خود را تراز ثروتمندان نشان دهند. مصرف گرایی مفرط وسیله ای برای خودنمایی می شود و اعضای یک طبقه در مصرف گرایی مفرط با هم رقابت می کنند. این رقابت از نوع رقابت های کاذب است.
خانواده های طبقه متوسط همیشه سعی می کنند خود را از طبقات بالا عقب تر نبینند. اینان با درآمد کمتر به رقابت با طبقه بالا می پردازند. بازار برای ارضا کردن آنها، اجناس به ظاهر لوکس و ارزان را به وفور در اختیارشان قرار می دهد. پس از خرید چنین کالاهایی است که از لحاظ روانی رضایت مندی کاذب به آنها دست می دهد. اعضای این طبقه اجتماعی به لحاظ کمّی بیشترین مصرف را در جامعه دارند. همچنین بازار به خرید آنها وابسته است؛ زیرا تعداد افراد این طبقه در جوامع بیش از اعضای طبقات دیگر است.
خانواده های طبقه پایین با درآمد کم، با توجه به مصرف گرایی دیگر طبقات و با توجه به وفور کالا و خدمات در بازار، می کوشد با هر وسیله سهمی از کالا و خدمات در بازار را به خود اختصاص دهد. ترس از کمبودها و نبودن امنیت اقتصادی برای خانواده، او را به خرید بی رویه و انبارگونه وامی دارد. در واقع، الگوی مصرف گرایی خانواده های طبقات پایین، نوعی سودسازی سرمایه دار از سرمایه بالقوه تلف شده است؛ زیرا اگر طبقه پایین نبود، سرمایه دار مجبور به از دست دادن مازاد کالاهای مصرفی طبقات متوسط بود. چنین است که اعضای طبقه پایین به مصرف گرایی انبوه عادت می کنند. این عادت برای خانواده طبقه پایین درونی می شود و بخشی از فرهنگ او را شکل می دهد.
برنامه ریزی برای الگوهای مصرف گرایی نوین باید در چند بُعد صورت گیرد:
نخست، مصرف صحیح را باید از طریق آموزش های رسمی به کودکان، نوجوانان و جوانان آموخت. مدارس و رسانه ها باید این امر را بر عهده گیرند.
دوم، مصرف گرایی غلط و صحیح را باید با آموزش های غیر رسمی از طریق رسانه های جمعی و به ویژه رادیو و تلویزیون به بزرگ سالان نشان داد.
سوم، تولید در سطح جامعه با کنترل و نظارت فرهنگ توأم شود. نباید گذاشت هر کالایی در جامعه تولید شود.
چهارم، بر واردات عمده و خُرد نظارت و کنترل فرهنگی صورت گیرد.
پنجم، عرضه کالا و خدمات در جامعه به گونه ای باشد که طبقات متفاوت جامعه به آنها یکسان دسترسی داشته باشند.
ششم، تبلیغات باید به گونه ای باشد که مصرف افراطی را اشاعه ندهد، و صرفاً به معرفی کالاها و خدمات بپردازد.
هفتم، مطالعات علمی ملی و منطقه ای درباره مصرف گرایی در سطح مملکت صورت گیرد و از مردم نظرسنجی شود.
هشتم، فرهنگ مصرف جمعی در زمینه های مختلف به جای فرهنگ مصرف گرایی فردی اشاعه شود.
نهم، فرهنگ بازیافت در میان مردم رواج داده شود. برای این منظور ابزار جمع آوری مازادها در سراسر جامعه، نصب و به کار گرفته شود.
دهم، بازیافت ارزش به حساب آید و چگونگی عمل بازیافت در جوامع دیگر به نمایش گذارده شود.
با توجه به نام گذاری سال 1391 به تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی، میزان مصرف کالاهای ایرانی نیز باید مدیرت شود. حمایت از تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی به این معنا نیست که خانواده ها برای تحقق این شعار ملی به مصرف گرایی روی بیاورند؛ زیرا خود مصرف گرایی می تواند مشکلات بسیاری را برای خانواده ها به وجود بیاورد.
مدیریت ناصحیح در زمینه مصرف سبب بروز معضلات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می شود و جامعه ایران سریعاً اسیر همان مسائل مصرف گرایی غرب خواهد شد. کارهایی که باید صورت گیرد، نخست، در زمینه فرهنگی است و آن آموزش های جدید در این زمینه است. دوم، در زمینه کنترل های اقتصادی است، به ویژه برای بخش تولیدی که باید کنترل های شدیدی به آنها اعمال شود. سوم، استفاده از اهرم های سیاسی است که در توزیع کالا و خدمات باید به کار گرفته شود. در واقع، برنامه ریزی در سه زاویه یک مثلث باید صورت گیرد:
1. برنامه ریزی در نهادهای آموزشی؛
2. برنامه ریزی در بخش تولید به صورت نظارت دقیق؛
3. برنامه ریزی در کنترل بازار و قیمت ها، بدون شک، نفوذ از خارج، کار برنامه ر یزی در این زمینه را با مشکل روبه رو می کند، اما جاذبه های آموزشی داخلی و کنترل های منطقی تولیدی و توزیعی می تواند افراد را به الگوهای مصرفی بهینه هدایت کند.
رسانه نیز نقش بسیار مهمی بر عهده دارد. در حقیقت امروزه، تبلیغات در رسانه ها اجازه نمی دهند خانواده ها مطابق درآمدشان مصرف کنند؛ زیرا برخی از این مؤسسه های رسانه ای بیشتر به این علت به وجود آمده اند که تمایلات جدیدی را در مردم برانگیزند و احتیاج هایی را در آنها پدید آورند که پیش از این وجود نداشته است. چنین رویکردی در این رسانه ها سبب می شود خانواده ها هنگام انتخاب کالای مورد نظر خود به اینکه آیا واقعاً به کالا نیاز دارند یا خیر، فکر نکنند. حتی به اولویت های نیازهای خود نیز نیندیشند. آنها فقط به این فکر می کنند که با خرید این کالا، سبک زندگی خود را شبیه افراد در تبلیغات تلویزیونی یا هنرپیشه ها می کنند.
بنابراین، معرفی سبک های زندگی در تبلیغات رسانه ها، فیلم های تلویزیونی و سینمایی و...، باید به سمتی کشیده شود که تأکید کمتری بر مصرف گرایی داشته باشند. همچنین معرفی کالاهای فرهنگی در کنار کالاهای تجملاتی می تواند جریان افزایش مصرف گرایی را در جامعه کاهش دهد.
نتیجه گیری
با نام گذاری سال 1391 به نام سال تولید ملی و حمایت از کار وسرمایه ایرانی به وسیله مقام معظم رهبری، لازم است تمام نهادها و سازمان های دولتی و مردمی برای تحقق این شعار راهبردی برنامه های اقتصادی خود را تنظیم کنند.
خانواده در ایران فراز و نشیب های بسیاری را از سر گذرانده است. خانواده که مهم ترین نهاد اجتماعی در جامعه پذیر کردن افراد جامعه است،
می تواند در تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی، نقشی بسیار جدی داشته باشد. ابتدا فرهنگ پذیری و جامعه پذیری افراد جامعه از خانواده شروع می شود. خانواده می تواند بسیاری از ارزش های مطلوب اقتصادی را به افراد جامعه منتقل کند؛ زیرا در تربیت نیروی انسانی کارآمد، نقش بسزایی دارد.
خانواده نقش میانجی را برای پیام های رسانه بر عهده دارد؛ به این گونه که واسطه ای برای رسیدن پیام های رسانه ها به افراد جامعه هستند.
رسانه ها با قدرت اثرگذاری زیادی که دارند، می توانند فرهنگ تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی را در جامعه نهادینه کنند. باید توجه داشت که این قدرت اثرگذاری رسانه ها در تعامل با دیگر نهادها مانند خانواده، مدرسه، آموزش و پرورش و... است.
خانواده برای اینکه بتواند اقتصادی پویا داشته باشد، به آموزش های اقتصادی نیاز دارد. آموزش به خانواده ها در سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی، یکی از وظایف مهمی است که رسانه ها بر عهده دارند.