بخش اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد نسبت به خود
(مطالب مربوط به آن ، ضمن شش امر، مورد گفتگو قرار مي گيرد):
1- ضرورت و لزوم اخلاص و پاكسازى نيت
نخستين آداب و آئينهاى مربوط به معلم و شاگرد كه بايد (در امر تعليم و تعلم ) به عنوان يك امر ضرورى و قطعى مورد توجه قرار گيرد اين است كه در پويائى از علم و يا بذل و اعطاء آن به ديگران ، داراى خلوص نيت باشند (يعنى بايد معلم و شاگرد در مسير تعليم و تعلم در جهت هدفى الهى و انسانى گام بردارند، و هيچگونه شوائب انتفاعى و مادى را با اين هدف الهى نياميزند)؛ زيرا محور و كانون ارزش علم و رفتار هر كسى بر قصد و نيت است كه اعمال و رفتار انسان گاهى همچون سفال و كوزه شكسته اى - فاقد ارزش و اعتبار مى شود. و گاهى نيز همين اعمال و رفتار در ظل نيت و جهت يابى ، و هدف گيرى درست و الهى ، همانند گوهرى گرانبها آنچنان داراى ارزش و اعتبار مى گردد كه نميتوان آنرا به علت گرانمايگى ، ارزيابى كرد. و گاهى نيز همين اعمال و رفتار، به خاطر هدف گيريهاى نادرست و غيرانسانى به صورت وزر و وبالى بر دوش انسان سنگينى كرده ، و برگه هاى جرم و گناه فزونترى بر صفحات پرونده اعمال سياه او اضافه خواهد نمود، اگر چه اين اعمال به صورت اعمال واجب و تكاليف حتمى الاجراء او باشد.
بنابراين لازم است كه معلم و شاگرد در اعمال و كوششهاى خود صرفا خدا و طاعت از فرمان او و پيراستن خويش (از رذائل ) و ارشاد بندگان خدا به حقايق دين را منظور نهائى خود قرار دهند. آنها نبايد در انجام وظائف خويش ، هدف ديگرى را در قصد و نيت خود راه دهند؛ يعنى نبايد اغراض و هدفهاى دنيائى و نادرست و كم ارزشى را - كه موجب لذت و خوارى و فرومايگى آنها نزد خدا، و باعث خشم او، و از دست دادن سعادت و نيكبختى جاويد سراى پسين ، و محروميت از اجر و پاداش دائمى مى گردد - در مد نظر گيرند.
اينگونه اهداف و اغراض دنيائى و نادرست و كم ارزش ، عبارتند از: حب مال ، جاه طلبى ، نام جوئى و تشخص ، نموديابى در ميان اقران و همگنان ، برترى جوئى نسبت به همالان ، باليدن نسبت به برادران ايمانى و امثال آنها از هدفهاى نادرستى (كه همت انسانى را دستخوش ابتذال ساخته و انسان را به فرومايگى شخصيت سوق ميدهند)، و مآلا اشخاص را به صورت ((زيانكارترين افرادى درمى آورد كه مساعى و كوششهاى آنان در زندگى ، فاقد جهت يابى و آميخته با گمراهى و سرگشتگى است و اين چنين افرادى مى پندارند كه رفتار و كار درستى را در پيش گرفته اند (1)
الف - رهنمودهاى قرآن كريم براى ايجاد اخلاص نيت :
آن عامل جامع و اساسى - كه مى تواند اخلاص نيت را در رفتار انسان به ثمر رساند - تصفيه و پالايش درون و باطن از هر گونه آلايشها است . به اين معنى كه بايد انسان سر و باطن خويش را از ملاحظه و توجه به غير خدا - از طريق عبادت و بندگى او - پاكسازى كند. خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:
(( ((فاعبدالله مخلصا له الدين الا لله الدين الخالص )) )) (2)
پس خداى را با خلوص نيت در آئين دارى ، بندگى كن ، هان اى انسان ! دين و آئين خالص و پاكيزه از آن خداى متعال و براى او است .
و يا اينكه مى فرمايد:
(( ((و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ توا الزكوة و ذلك دين القيمة )) )) (3)
انسانها - صرفا - ماءمور و موظفند كه خداى را با آميزه اخلاص در ديندارى ، و درونى پالايش شده پرستش نمايند، و نماز را به پاى دارند و زكوة را بپردازند، - و اين است دين و آئين استوار و پايدار و راه راست زندگى انسانى .
خداوند متعال (وصول به مقام سعادت و نيل به لطف و رحمت خويش را بر پايه توحيد در عبادت و بندگى ، و تصفيه باطن استوار ساخته ، آنجا كه ) مى فرمايد:
(( ((فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا)) )) (4)
آنكه براى وصول به لطف و رحمت پروردگارش اميدوار است بايد رفتار شايسته اى را در پيش گيرد، و هيچ كس و هيچ چيز را در مسير بندگى پروردگارش ، شريك و انباز او قرار ندهد.
گويند: اين آيه درباره افرادى نازل شده است كه در اعمال و رفتار خود، جوياى رضاى غيرخدا هستند، و براى جلب ستايش مردم به عبادت مى پردازند.
خداوند متعال (درباره محروميت و ناكامى دنياپرستان از لذات و نعماى اخروى ) مى فرمايد:
(( ((من كان يريد حرث الآخرة نزد له فى حرثه ، و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ماله فى الآخرة من نصيب )) )) (5)
اگر كسى كوشش خويش را در تحصيل فراورده هاى اخروى مصروف دارد، ما به نفع او بر اين فراورده ها مى افزائيم . و چنانچه هم و عنايت و اراده خود را در تحصيل فراورده هاى دنيوى محدود سازد، اين هدف را براى او تاءمين مى كنيم ، ولى براى او از بهره هاى آخرت ، نصيبى نخواهد بود.
و نيز چنين مى فرمايد:
(( ((من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد، ثم جعلنا له جهنم يصليها مذموما مدحورا)) )) (6)
اگر كسى دنياى شتابنده و زودگذر را هدف زندگانى خود قرار دهد و فقط خواهان آن باشد، ما - بر حسب اراده و مشيت خويش - خواسته هاى او را با شتاب و سرعت برآورده مى سازيم ، ولى در بازپس ، آتش دوزخ را براى او آماده مى نمائيم تا با وضعى نكوهيده و حالتى سرافكنده و رانده شده به آن درآيد و طعم تلخ آنرا بچشد.
ب - سخنان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) در اهميت اخلاص نيت:
((ارزش و اعتبار عمل و رفتار هر فردى مطابق نيت و قصد و هدف او است . و كاربرد سود و عوائد اعمال هر انسان صرفا به نيت او وابسته است . اگر كسى (از هرگونه هدفهاى انتفاعى مادى بگريزد و) از وادى هدفهاى نفسانى هجرت كند و راه وصول به رضاى خدا و رسول او و مقصدى الهى و هدفى انسانى ، كوچ و هجرت كرده است . ولى اگر هجرت و گريز او به سوى دنيا انجام گيرد، به دنيائى كه ميخواهد (از منافع آن بهره مند گردد و) به آن دست يابد، و يا ميخواهد از رهگذر هجرت و كوچيدن خود، به تمايلات جنسى خويش دامن زند و از وجود جنس زن بهره كشى كند؛ هجرت و كوچيدن او به همان هدفهاى مبتذل و كم ارزش تنزل خواهد يافت )) (7) .
اين حديث شريف از اصول و قواعد بنيادى اسلام ، و يكى از پايه ها و بلكه نخستين استوانه هاى تعاليم مقدس اسلام است .
يكى از دانشمندان (درباره ارزش و اهميت شگرف اين حديث ) مى گويد: اين حديث با محتواى جالب آن ، يك سوم علم و معرفتى است (كه بايد شاگرد يا معلم ، آنرا ضميمه اندوخته هاى علمى خود ساخته و بدينوسيله معارف خويش را تكميل نمايند).
يكى از فضلاء و دانشمندان برجسته در توجيه اين سخن مى گويد: اندوخته ها و فراورده ها به مدد دل و زبان و سرانگشتان آدمى بدست مى آيد (به عبارت ديگر: عوائد و بهره هاى انسان در زندگانى در سايه جنبش و كوشش درونى و به كمك زبان و به يارى تحرك اعضاء و اندام او به هم ميرسد و فراهم مى گردد). بنابراين نيت و اراده انسان (كه عبارت از جنبش و تحرك درونى است ) يكى از عوامل سه گانه تحصيل عوائد و اندوخته هاى بشر مى باشد. اين عامل درونى بر دو عامل ديگر يعنى زبان و سرانگشتان و اندام انسان ، رجحان و برترى دارد؛ زيرا نيت و اراده انسان - منهاى جنبش و تحرك زبان و اندام - مستقلا به عنوان عبادت و بندگى خدا تلقى مى گردد، در حاليكه فراورده هاى زبان و اندام و به عبارت ديگر: گفتار و كردار انسان - منهاى نيت و اراده صحيح - فاقد هرگونه ارزش عبادى است . (يعنى اگر گفتار و رفتار انسان ولو در جهت بندگى و با رنگ و چهره عبادت انجام گيرد؛ ولى عارى از قصد قربت باشد، بهيچوجه به عنوان عبادت تلقى نخواهد شد و بهيچگونه پاداش و ثوابى منتهى نخواهد گشت ).
علماء و دانشمندان سلف و جماعتى از رهروان و پيروان آنها با علاقه و دلبستگى شديدى ، طليعه كتاب خود را با اين حديث آغاز مى كردند تا بدينوسيله به مطالعه كنندگان آثار خود هشدار دهند كه بايد (در تمام امور) از حسن نيت و تصحيح عقيدت ، برخوردار بوده ، و نسبت به آن اهتمام ورزيده ، و عنايت خويش را در شروع به كارها در پاكسازى نيت و اخلاص در اراده معطوف سازند.
بارى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
((نيت و جنبش درونى مؤ من از رفتار و تحرك اندام و زبانش بهتر و پرارزش تر است )). و در حديث ديگرى آمده است : ((نيت مؤ من از عمل او رساتر و كارسازتر است )) (8) .
((مردم در روز قيامت بر حسب نيت ها و اراده هاى خويش ، محشور مى گردند))(9) .
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) با روايت از جبرئيل (عليه السلام )، و او از خداى (عز و جل ) چنين آورده كه خداوند متعال فرموده است : ((اخلاص و پالايش قصد و نيت يكى از اسرار من مى باشد كه در دل بندگان محبوب خويش به وديعت نهاده ام ))(10) .
(براى آنكه به اهميت و ارزش نيت انسان پى ببريم و بدانيم كه اعمال و رفتار انسان ، چگونه بوسيله نيت و اراده او ارزيابى مى شود، رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود):
((نخستين كسى كه در روز قيامت مورد محاكمه و داورى قرار مى گيرد و به زبان او حكم صادر مى شود، عبارت از كسى است كه در دنيا به شهادت رسيد. (چنين شخصى را مى آورند) و نعمتهائى را كه در دنيا به وى ارزانى شده است بدو معرفى كرده و به رخ او مى كشند، او نيز نعمتهاى ارزانى شده را شناسائى كرده (و بدان اعتراف مى كند). سپس به او مى گويند: در ظل اين نعمتها چه كارى را در دنيا صورت داده اى ؟ مى گويد: خدايا در راه تو به جهاد و پيكار با دشمنان دين برخاستم با آنگاه كه به درجه شهادت نائل شدم . به او مى گويند: دروغ مى گوئى ؛ زيرا تو با اين منظور و هدف به جهاد قيام نمودى تا ديگران درباره تو بگويند: ((او مردى دلير و باشهامت بوده است )). مردم نيز اجر و پاداش تو را پرداختند و شهامت تو را بر زبان راندند (يعنى تو به قصد پاداش لسانى مردم به جهاد برخاستى و آنها نيز درباره تو و اين هدف تو، دريغ نكردند و اجر تو را تواءم با تمجيد و تجليل به تو تسليم كردند. بنابراين آيا تو مى توانى - با وجود آنكه غير خدا را در قصد و هدف خويش در مد نظر گرفته اى - از خدا درخواست اجر و پاداش نمائى ؟!) لذا خداوند متعال فرمان ميدهد كه وى را به رو درافكنند و بر روى زمين بكشند تا در ميان آتش دوزخ افتد.
سپس شخص ديگرى را احضار مى كنند كه در دنيا به دانش آموختن و يا تعليم آن به ديگران و نيز تلاوت قرآن كريم ، سرگرم بوده است . آنگاه نعمتهائى كه در دنيا از آنها برخوردار بوده به وى عرضه مى كنند. او نيز آنها را شناسائى كرده و بدآنها اعتراف مى نمايد. سپس به وى مى گويند: چه كارى در دنيا و در سايه اين نعمتها انجام داده اى ؟ پاسخ مى دهند كه در دنيا به دانش اندوختن و تعليم آن به ديگران و تلاوت قرآن مشغول بوده ام ، و در اين رهگذر تو را مى جستم و هدفم ، تو بوده اى . ولى به وى مى گويند: دروغ مى گوئى ، زيرا تو از آن جهت به تعلم و تعليم و تلاوت قرآن دست يازيدى كه مردم ، ترا به عنوان يك عالم و دانشمند تلقى كرده و ديگران درباره تو بگويند كه قارى قرآن مى باشى . مردم نيز (اجر و پاداش نيت ترا پرداختند) و گفتند: تو قارى قرآن و عالم و معلم ديگران بوده اى . (بنابراين به چه جهت و روى چه اساسى از خدا توقع اجر و پاداش را دارى ؟! مگر نه اين است كه تو علم و دانش را براى غير خدا اندوختى و آموختى و با هدفى بيگانه از خدا به تلاوت قرآن قيام نمودى ؟!) لذا دستور ميدهند كه او را به چهره بر روى زمين بكشند با آنگاه كه در ميان آتش دوزخ ، افكنده شود))(11) .
((اگر كسى در طى تحصيل علم و دانشى - كه بايد آنرا به منظور كسب رضاى خداى (عز و جل ) فراگيرد - جوياى هدفى ديگر باشد، و بخواهد از طريق علم و دانش فقط به اغراض دنيوى دست يابد؛ نميتواند در روز رستاخيز بوى خوش بهشت را نمى يابد)) (12) (يعنى آنچنان از بهشت بيگانه مى گردد كه از آن اثرى نخواهد يافت ).
((اگر كسى علم را براى غير خدا فراگيرد يعنى غيرخدا را هدف علم آموزى خويش قرار دهد، جايگاه او از آتش دوزخ فراهم و آماده خواهد شد)).
((اگر كسى علم و دانش را از آنجهت فراهم آورد كه بخواهد با دانشمندان ديگر بستيزد، و يا بر سفيهان و سبك مغزان بتازد و درافتد، و يا آنرا وسيله جلب نظر مردم به خويشتن قرار دهد، بايد جايگاه و ماءواى خود را از آتش دوزخ فراهم آورد.(13)
((علم و دانش را با اين اهداف (بى ارزش ) نياموزيد كه با سفيهان و نابخردان درافتيد، و با دانشمندان به جدال و ستيز برخيزيد، و يا نظر مردم را به خود معطوف سازيد؛ بلكه در گفتار خويش ، پوياى همان اهدافى باشيد كه در پيشگاه خداوند متعال و در نزد او قرار دارد؛ زيرا آنچه نزد خدا است پايدار و فناناپذير است ؛ چون خدا، باقى و پايدار مى باشد، و ماسواى آن دستخوش فنا و نابودى است . بايد شما آبشخورهاى حكمت و چراغهاى فروزان هدايت ، ملازم خانه هاى خويش (همچون فرش و بساطى ستبر كه در خانه گسترده و افتاده است ) بوده و مانند مشعلهاى تابناك در شب تاريك و ديجور، دل زنده و كهن جامه و ژنده پوش باشيد كه ميان اهل آسمان ، معروف و در ميان اهل زمين ، گمنام زيست كنيد)) (14) .
((اگر كسى چهار چيز را هدف دانش آموختن خود قرار دهد، موجبات ورود به آتش دوزخ را براى خويش فراهم مى نمايد:
باين معنى كه از رهگذر عالم بودن بخواهد:
1- بر دانشمندان مباهات ورزد.
2- با سفيهان و نابخردان بستيزد.
3- توجه و انظار ديگران را به خود جلب نمايد.
4- از امراء و دولتمردان ، (مال و ثروتى ) اخذ كند)) (15) .
((اگر كسى ضمن ازدياد مايه هاى علمى ، بر مراتب علاقه و دلبستگى خويش به دنيا بيفزايد (اين دلبستگى فزاينده او به دنيا) موجب مى شود كه بيش از پيش از خداوند متعال ، فاصله گرفته و بر مراتب بعد و دورى خود را از او بيفزايد)) (16) .
((هر علم و دانش و آگاهى - براى هر فردى - بارى سنگين و وزرى ننگين است ، و در روز قيامت بر شانه او فشار مى آورد، مگر آن علمى كه بر طبق آن عمل شود و انسان ، رفتار خويش را با آن هماهنگ سازد)) (17) .
((در روز قيامت ، عذاب و شكنجه عالم و دانشمندى كه علم او به وى سود نرساند و عملا از آن نتيجه نگيرد، از عذاب تمام مردم ديگر سخت تر و طاقت فرساتر خواهد بود)) (18) .
((قضيه و مثل دانشمندى كه راه و رسم خير و نيكى را به مردم مى آموزد و خويشتن را فراموش مى كند و بخود نمى پردازد، همانند فتيله اى است كه به ديگران روشنائى مى بخشد، و خود را سوزانده و تباه مى گرداند)) (19) .
در حديث ديگرى چنين آمده است كه :
((مثل چنين دانشمندى مثل چراغ است (چراغى كه خود مى سوزد و تباه مى گردد؛ ولى به ديگران بهره و روشنائى ميرساند).
((علماء و دانشمندان اين امت ، دو تيره اند:
1- دانشمندانى كه از علم و آگاهى خود سودمند مى گردند، آنرا بدون چشم داشت (به هدفهاى دنيوى ) و عارى از هر گونه آزمندى و صيد طعمه و سودجوئى ، در اختيار ديگران قرار مى دهند، براى چنين دانشمندانى همه جانداران عالم - اعم از ماهيان دريا و جانوران خاك زى و پرندگان و مرغان هوا - از خداوند متعال ، رحمت و آمرزش را درخواست مى كنند. آنان با جلال و شكوه ويژه اى در پيشگاه خداوند متعال حضور مى يابند؛ و در حاليكه بزرگى و سرورى و شرف در سراپاى وجود آنها به چشم مى خورد، محشور مى گردند. و در پيشگاه خداوند حضور مى يابند و با پيامبران و فرستادگان خدا همره و همدم اند.
2- و دانشمندانى كه خداوند؛ آنانرا از علم و آگاهى برخوردار ساخته است ؛ ولى از تعليم و ارشاد ديگران دريغ مى ورزند. و به شرطى ، علم و آگاهى خود را در اختيار ديگران قرار مى دهند كه عوض و نفع مادى از رهگذر آن ، عايد آنها گردد. و بالاخره با چشم داشت به سوى منافع مادى و با روح آزمندى و صيد طعمه ، حاضرند ديگران را تحت تعليم و ارشاد خويش قرار دهند. چنين دانشمندانى با لگام و دهان بندى آتشين - در روز قيامت - ميان مردم پديدار مى گردند. و منادى بانگ برمى آورد و به مردم مى گويد: اينان كسانى بودند كه در دنيا - جز با هدف انتفاعى و سودجوئى و آزمندى و بالاخره اغراض دنيوى - از تعليم ديگران دريغ مى ورزيدند. چنين دانشمندانى بدينسان در روز رستاخيز شكنجه مى شوند تا آنگاه كه مردم و يا خود آنها از محاسبه و بازپرسى در دادگاه الهى فارغ شوند)) (20) .
((اگر كسى علم و آگاهى خويش را كتمان نمايد، و از نشر و تعليم آن به ديگران دريغ ورزد، خداوند متعال بر چهره او لگامى (آتشين ) افكند)) (و بدينسان او را معذب و ذليل مى سازد).
((علم و دانش بر دو گونه است :
1- علمى كه به قلب و درون انسان راه يافته (و روح انسان را سامان مى دهد). چنين علمى مى تواند نافع و سودمند افتد.
2- علمى كه بر سر زبان متوقف مانده (و به دل و درون انسان رسوخ نكرده ) است . اينگونه علم و دانش ، به صورت حجت و دليل كوبنده خدا نسبت به افراد بشر، درمى آيد)) (21) (كه در روز قيامت ، نكبت و مقهوريت و خوارى را براى صاحب آن به ارمغان مى آورد).
((من نسبت به امت مسلمان و پيروان خودم اعم از مؤ من و مشرك ، بيم و هراسى ندارم ؛ زيرا ايمان و اعتقاد مؤ من ، از او نگاهبانى مى كند، و كفر و انكار و ناسپاسى مشرك ، موجبات قلع و قمع او را فراهم مى آورد.
من از منافق و فرد دورو، سخت بيمناك هستم كه زبانش گويا و آشنا، و به اصطلاح زباندان و عالم است . مطالبى را بر زبان جارى مى سازد كه شما آن را به عنوان كار خوب مى شناسيد. ولى از لحاظ عمل ، دست به كارهائى مى زند كه شما آنها را زشت تلقى مى كنيد)) (22) (يعنى خوب حرف مى زند و حرف خوب مى گويد، ولى عملا زشت كردار است . من بر امت خود از چنين عالم منافق و گرفتار دوگونگى شخصيت سخت هراس دارم ).
((بيشترين ترس و بيم من بر شما ملت مسلمان - پس از درگذشتم - از كسى است كه - عليرغم علم و زباندانى و كارآئى در سخن و گفتار - مردى منافق و اسير دوگانگى شخصيت است )) (23) (و ميان گفتار و رفتار او هماهنگى و همسانى به چشم نمى خورد و فقط دانش او زبانى مى باشد).
((بدترين بدترها، علماء و دانشمندان بدسيرت و زشت سريرتند. و خوب ترين خوب ترها، همان دانشمندان برگزيده و پاك سيرت مى باشند))(24) .
((اگر كسى مدعى علم و دانش گردد و بگويد: من دانشمند مى باشم (بدانيد) كه او جاهل و نادانى بيش نيست )) (25) .
((دين و آئين الهى آنچنان پديدار و گسترده گردد كه از پهنه درياها بگذرد و درياها در راه خدا ژرفاى خود را براى علم و دانش و دين و آئين الهى آماده پذيرائى مى سازند و علم در عمق آنها نفوذ پيدا مى كند (و يا آنكه درياها در راه دين فروهشته گردند). سپس از پس شما گروه هائى پديد مى آيند كه قرآن را تلاوت كنند و مدعى شوند كه ما قارى قرآنيم (و در ادعاى خود، چنان بلندپروازند كه مى گويند): آيا در دنيا و جهان ، كسانى وجود دارند كه از لحاظ آشنائى به قرائت قرآن و فقاهت و بينش دينى و علم و دانش ، بر ما فزونى داشته باشند؟!
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) پس از چنين بيانى ، رو به اصحاب و ياران خود كرده و فرمود: آيا از ميان اين گروه پرمدعا، انتظار خير و نيكى را داريد؟ عرض كردند: نه . حضرت فرمود: اين گروه بى خاصيت ، از مردم همين امت مسلمان هستند (و ادعاى مسلمانى دارند)، اينان هيزم آتش دوزخ خواهند بود)) (بنگريد به : كنزالعمال 10/212).
ج - احاديث شيعى درباره خلوص نيت
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ):
كلينى به اسناد خود از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) آورده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ((دو گروه از مردم جامعه بشرى آنچنان همواره گرسنه اند كه بهيچوجه اشباع و سير نمى گردند:
1- كسانى كه پوياى مال و طالب ثروت اند.
2- كسانى كه جوياى علم و خواهان دانش مى باشند.
اگر كسى در اين دنيا به آنچه براى او حلال و مباح مى باشد، بسنده و قناعت كند، سالم و تندرست و با خاطرى آسوده و درونى سالم زيست مى كند؛ ولى اگر كسى بخواهد از راههاى ناروا (به حطام دنيوى و مال و مكنت ، دست يازى كند و) به هدفهاى مادى برسد، موجبات هلاك و نابودى (و اضطراب درونى و تشتت خاطر) خويش را فراهم مى آورد، مگر آنكه به خود آيد و به خداى خويش بازگردد و از گذشته خود توبه نمايد.
هرگاه كسى علم و دانش را از افراد درخور و شايسته ، فراگيرد و عملا پاى بند به آن باشد راه نجات و رهائى خويش را از آتش دوزخ تدارك ديده (و از هرگونه گزند روحى و معنوى در دنيا و آخرت مصون خواهد بود)؛ ولى اگر هدف او در فراگيرى علم ، عبارت از مطامع دنيوى باشد بايد حظ و بهره خود را صرفا در دنيا بجويد)) (26) (بنابراين نبايد در انتظار اجر و پاداش اخروى باشد).
امام باقر (عليه السلام ):
و نيز همان كلينى ، حديثى با اسناد خود از امام محمد باقر (عليه السلام ) در كتاب (الكافى ج 1 ص 59) آورده است كه محتواى آن ، چنين مى باشد:
((اگر هدف طالب علم (با اغراض هوس آميز، آلوده گردد) و بخواهد با مايه علمى و حربه علم ، بر علماء و دانشمندان مباهات ورزد، با سفيهان و سبك مغزان بستيزد، و يا انظار مردم را به خود جلب نمايد، جايگاهش از آتش دوزخ فراهم و آماده خواهد شد. (بايد متوجه باشيم :) رياست و سرپرستى صرفا درخور افرادى است كه داراى شايستگى كافى هستند)).
امام صادق (عليه السلام ):
همان كلينى (رضوان الله عليه ) با اسناد خود از امام صادق (عليه السلام ) آورده است كه فرمود:
((اگر كسى در تحصيل حديث (آشنائى به ماءخذ آئين و اعتقادات دينى ) منافع دنيوى را هدف قرار دهد، حظ و بهره اى در آخرت عائد او نخواهد شد؛ ولى اگر هدف او در فراگرفتن سنت و حديث - (كه خود از منابع اساسى شريعت اسلامى است ) - عبارت از خير و نيكبختى اخروى و معنوى باشد، خداوند نيز خير و سعادت دنيا و آخرت را به وى ارزانى خواهد كرد(27) .
((اگر احساس نموديد كه عالم و دانشمندى به دنيا دلبستگى شديد دارد، نسبت به او درباره دين و آئين خود بر حذر بوده و او را نسبت به دينتان متهم سازيد (و يكپارچه تسليم عقائد او نشويد، و به راستين بودن او دل نبنديد)، زيرا هر كسى كه چيزى را دوست ميدارد و خاطر خويش را بدان سرگرم ميسازد، اهتمام و عنايت او به صيانت و نگاهبانى همان چيز مبذول و محدود بوده و گرد همان مى گردد)) (28) .
حضرت صادق (عليه السلام )، سپس فرمود: خداوند به داود پيامبر (عليه السلام ) وحى نمود كه : ((عالم و دانشمند شيفته و فريفته دنيا را ميان من و خودت واسطه قرار مده ؛ زيرا چنين دانشمندى ترا از راه محبت و عشق به من بازميدارد. اينگونه دانشمندان ؛ قطاع الطريق و راهزنانى هستند كه راه را بر بندگان خواهان من ، مى برند و مسدود مى سازند. كمترين و ناچيزترين رفتارى را كه من با آنان در پيش خواهم گرفت ، اين است كه حلاوت و شيرينى و گوارش مناجات و نيايشم را از دلهاى آنان بيرون مى كشم )) (29) .
همان امام (عليه السلام ) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده است كه فرمود:
((فقهاء و دانشمندان واجد بينش دينى ، نمايندگان امين انبياء و پيمبران و نائبان و فرستادگان خدا هستند؛ البته تا آنگاه كه در منجلاب مطامع دنيوى غوطه ور نشوند، و حرفه دنيادارى را در پيش نگيرند. عرض كردند يا رسول الله ، فقهاء و دانشمندان ، چگونه و با چه كيفيتى در دنيا و مطامع آن ، غوطه ور مى گردند؟ فرمود: آنگاه كه از كارهاى سلطان و پادشاه زمان پيروى كنند، (ناگزير به دنيا روى آورده و در مزبله آزمندى هاى مادى آلوده مى شوند).
اگر متوجه شديد كه فقهاء و دانشمندانى چنين راه و رسمى را پيشه خود ساخته اند نسبت به دين و آئين خويش كاملا از آنان برحذر باشيد)) (30) ؛ (چون ممكن است اينان ، جان و شيره دين و ايمان شما را - همچون راهزنان - از قلب و دلتان بربايند).
گروه بندى طالبان علم و دانشجويان :
از همان امام صادق (عليه السلام ) چنين روايت شده است كه فرمود: طالبان علم و دانشجويان به سه گروه تقسيم مى شوند؛ لذا بايسته است كه خود آنها و ماهيت و مشخصات ظاهرى و باطنى آنان را شناسائى كنيد:
1- گروهى از آنجهت ، طالب علم اند، كه ميخواهند - با تحصيل آن - سفاهت و سبك مغزى و فخر و مباهات به ديگران ، و ستيز و درگيرى با رقيبان و همالان را پيشه خود سازند.
2- گروهى ديگر كه هدف آنان در تحصيل علم ، عبارت از فزون جوئى و دست يازى به مقام و منصب و تكبر و خود بزرگ بينى ، و خدعه و نيرنگ كارى مى باشد.
3- گروه سوم ، دانشجويانى هستند كه بخاطر كسب بينش دينى و نيز عمل و رفتار بر طبق موازين آن ، جوياى دانش و پوياى علم اند.
نتيجه :
الف - گروه اول ، كه (عالم نمايانى ) نادان هستند، افرادى ستيزه جو و آزاردهنده مى باشند و ميخواهند با تظاهر به مذاكره علمى و اظهار حلم و بردبارى ، در محافل و در حضور مردم سخن گويند. (و در كمين آن هستند كه ضمن صحنه سازى ) و در زير ماسك خشوع و پارساجامگى ، پيشخوانى كنند و زبانزد مردم گردند، در حاليكه از هر گونه تقوى و پارسائى ، عارى و تهى مى باشند.
خداوند متعال به خاطر همين صحنه سازيها، اندرون بينى آنها را در هم كوبيده و استخوان سينه شان را در هم مى شكند و پاره پاره مى سازد (و سرانجام ، آنها را در سر جاى خود مى نشاند).
ب - گروه دوم كه اهل دست درازى و ترفع و حيله و نيرنگ مى باشند، افرادى خائن و متملق اند كه با نيرنگ و چاشنى چاپلوسى ، بر رقيبان و همگنان ، ترفع و دست يازى و فخر مى نمايند. و نسبت به مالداران و دولتمندان فرومايه تر از خود، (آنهم عارى از هرگونه قصد قربت ) اظهار فروتنى مى نمايند.
اينان شهد و حلوا و طعمه هاى گواراى مالداران را مى بلعند، و در جهاز گوارش خود هضم مى كنند؛ ولى (ضمن آن ) دين و آئين خود را در هم مى كوبند. خداوند متعال به كيفر چنين انحراف و انحطاطى ، آنانرا خامل و گمنام كرده و در ميان مشخصات و عوامل نامورى علماء و دانشمندان واقعى ، آثار و نشانه هاى آنها را محو و نابود مى سازد. و سرانجام بى نام و نشان خواهند گشت .
ج - گروه سوم كه به حق ، صاحب فقه و بينش و آگاهى و اهل عمل به موازين آگاهيهاى خود مى باشند، همواره گرفتار هم و غم و اندوه شديد و بيدارى شب هستند بگونه اى كه تحت الحنك به كلاه خويش بسته (و انزواء اختيار كنند) و در تاريكى شب به عبادت برخيزند. و در حاليكه بيمناك و خواهان و هراسان هستند عمل مى كنند، سرگرم كار خود مى باشند، و از مردم شناسى بهره اى كافى دارند. (به همين جهت ) از مطمئن ترين برادران دينى خود بيمناك هستند (كه مبادا بوسيله همين دوستان مصالح دنيا و آخرت ، دين و ايمانشان مورد دستبرد افكار و آراء واهى آنها قرار گيرد). خداوند متعال (به جاى اينهمه رنجها و شكنجه هاى روحى كه علماء واقعى با آنها درگير هستند) پايه هاى وجودشان را استوار داشته (و در سايه لطف و مرحمت خويش ، نيازهاى آنها برآورده ساخته ) و آنانرا در روز رستاخيز در پناه امن و حمايت خود قرار ميدهد)) (31) .
امام باقر (عليه السلام ) و سخنان او در رده بندى علماء و دانشمندان :
صدوق (رحمه الله ) در كتاب ((الخصال )) روايتى با اسناد از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده است (كه ضمن آن ، علماء و دانشمندان به هفت رده و طبقه تقسيم شده اند):
1- ((دسته اى از علماء و دانشمندان (محتكرانى بيش نيستند) و دوست دارند كه اندوخته هاى علمى خود را ذخيره نمايند، و نميخواهند مايه هاى علمى آنها را در اختيار ديگران قرار گيرد. چنين دانشمندانى در نخستين قعر آتش دوزخ ، جاى دارند.
2- گروهى ديگر از اندرز ديگران و نصايح اخلاقى ناصحان ، بيزارند (و نمى خواهند زير بار موعظه ديگران قرار گيرند)؛ ولى در پند و موعظه ديگران سختگيرى مى كنند. اينان در دومين ژرفاى دوزخ ، ماءوى دارند.
3- برخى از علماء (سوداگران و تجارت پيشه اند و) صلاح و سود خود را در آن مى بينند كه مالداران و دولتمندان و ارباب منصب و مقام و طبقه اشراف و كاخ نشينان را از معلومات و معارف خويش بهره مند سازند (و حرفه تعليم خود را در اينگونه طبقات محدود نمايند)، و چنين معتقدند كه افراد بينوا و تهى دست و كوخ نشينان را در محدوده علم و دانش ، جائى نيست . چنين دانشمندان (بى وجدان و تجارت پيشه ) در سومين عمق جهنم مسكن دارند. 4- فرقه اى از دانشمندان ، راه و رسم جباران و پادشاهان را در علم خويش ، پيشه خود ساخته ، به گونه اى كه اگر بر آنها ايراد گيرند و در اداء حق آنها (از لحاظ احترام و مطامع دنيوى ) كوتاهى شود، خشمگين گردند. اينگونه علماء در چهارمين ژرفناى آتش دوزخ جاى دارند.
5 - برخى از دانشمندان ، جوياى گفته هاى يهود و نصارى هستند (همچون زمان معاصر كه برخى از دانشمندان به گفته هاى غربى ها استناد مى جويند) تا بدينوسيله معلومات و معارف خويش را آبرومندانه تر و فزونمايه تر و مفصل تر جلوه دهند (و به اصطلاح : حدس و تفطن هاى علمى خود را از رهگذر اطلاعات مخدوش و محرف دانشمندان يهود و نصارى تقويت و تاءييد كنند، و در اين مسير، حجم گفته هاى خويش را افزايش دهند) اين فرقه از دانشمندان در پنجمين قعر دوزخ جاى گيرند. (32)
6- دسته ديگرى از دانشمندان (اهل عرض اندام هستند) و خويشتن را در منصب فتوى و صدور حكم دينى قرار مى دهند، (و اين منصب را به رخ ديگران مى كشند) و به مردم مى گويند: پرسشهاى دينى خود را با من در ميان گذاريد. در حاليكه احيانا ممكن است اينگونه دانشمندان اطلاع درستى در مورد هيچ مساءله اى نداشته باشند (و با آنكه گرفتار جهل و گمرهى هستند ميخواهند همچون نابينائى ، عصاكش كورى دگر شوند). خداوند متعال چنين افراد صحنه پرداز و خودآرا و اساسا هر فرد متكلف را (كه با تكلف و خروج از موضع طبيعى ، در صدد خودنمائى برمى آيد) به هيچوجه دوست نميدارند. اين طبقه از دانشمندان در ششمين درجه ژرفاى جهنم قرار گيرند.
7- جماعتى از علماء و دانشمندان (گرفتار افزارگرائى هستند!) و ميخواهند علم و دانش را وسيله مردانگى و سرفرازى و انديشمندى خويش قرار دهند (تا از اين رهگذر به عنوان فردى عالم و انديشمند، مورد احترام ديگران قرار گرفته و دانش خويش را نردبانى براى ارتقاء به اين هدف و نخوت و تظاهر به مردانگى و عقل ، سازند). جاى چنين دانشمندان (فرصت طلب و نامجوى )، هفتمين قعر آتش دوزخ مى باشد)) (33) .
د - راه و رسم اخلاص نيت در سخنان بزرگان و راهبران دينى :
خضر (عليه السلام ):
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) چنين روايت شده است كه فرمود:
((موسى (عليه السلام ) با خضر (عليه السلام ) برخورد كرد و به او گفت : مرا نصيحت و سفارش فرما. خضر گفت :
اى طالب علم ! بايد بدانى كه گوينده ، كمتر از شنونده ، گرفتار ملال خاطر و خستگى روحى مى گردد. بنابراين - آنگاه كه با همنشينان خود سخن مى گوئى (با پرگوئى و زياده روى در گفتار)، آنانرا خسته و ملول نساز.
اى موسى ! بدان كه قلب تو، ظرف و جايگاهى پذيرا براى مواد مختلف مى باشد. بنگر كه اين ظرف را با چه مايه ها و موادى آكنده مى سازى .
دنيا را بشناس و آنرا در پس پشت خويش قرار ده (و از آن بگذر و عبور كن )؛ زيرا دنيا نميتواند خانه و جايگاه پايدارى براى تو باشد. دنيا صرفا وسيله و ابزارى براى رسيدن به كمال روحى و معنوى است تا بندگان الهى توشه خويش را از اين گذرگاه براى معاد و توقفگاه هميشگى خود بردارند.
اى موسى ! خويشتن را براى صبر و استقامت آماده ساز تا به مقام حلم و خويشتن دارى نائل گردى . احساس و درك لذت تقوى و پرهيزكارى را در قلبت بيدار ساز تا به علم و آگاهى دست يابى . نفس سركش خود را با حربه بردبارى و شكيبائى تمرين ده و آنرا بدينوسيله مقهور ساز تا از گناه و جرم رهائى پيدا كنى .
اى موسى ! اگر خواهان علم و دانش هستى بايد خويش را براى پذيرائى از علم هر چيزى فارغ و آسوده خيال سازى ؛ زيرا علم و دانش صرفا از آن كسى است كه خود را فارغ از هر چيزى ، در اختيار آن قرار دهد.
زياده از حد سخن مگو، و آنچنان ياوه سرائى مكن ؛ زيرا پرگوئى و ياوه سرائى دانشمندان ، آنانرا در نظر ديگران خوار و زشت جلوه مى دهد و موجب مى گردد كه بديها و زشتيهاى درونى نابخردان ، آشكارا بروز نمايد. بر تو است كه جانب اقتصاد و اعتدال در سخن گفتن را رعايت كنى ؛ چون اعتدال در سخن گوئى نمايانگر موفقيت و نشانه حكمت و صواب انديشى انسان است.
از نادان دورى گزين ، و از آنان روى گردان باش ، و در برابر نابخردان و سبك مغزان ، حلم و خويشتن دارى را در پيش گير؛ چون حلم و خويشتن دارى از مزاياى برجسته و ارزشمند صبرپيشه گان و زيور دانشمندان است .
آنگاه كه فرد نادانى ترا دشنام گفت ، با نرمش و آرامى در برابر دشنام او سكوت اختيار كن ، و با حزم و احتياط از او جدا شو؛ زيرا جهل و ندانم كارى او نسبت به تو و دشنامى كه نثار تو كرده است بيش از آن مى باشد كه به تو اظهار نموده است . (بنابراين با سكوت و فاصله گرفتن محتاطانه خود از او، كمتر زيان مند ميگردى ).
اى پسر عمران ! درى را كه نميدانى چه چيزى آنرا بست و به طرز بستن آن آشنائى ندارى ، مگشا. و نيز درى را مبند كه نميدانى چه چيزى آنرا گشود و بايد به چه كيفيت آنرا باز كرد.
اى پسر عمران ! كسى كه دلبستگى و گرسنگى و طمع او نسبت به دنيا در هيچ حد و مرزى متوقف نمى گردد، و رغبت و گرايش او به دنيا پايان نمى گيرد و نمى گسلد، چگونه مى تواند عابد خدا بوده و خويشتن را بنده خدا بداند؟ او كه خود را فرومايه مى سازد و به حقارت حال خود واقف است ، و خداى را در سرنوشت خويش متهم مى كند (و به تقدير و مشيت او راضى نيست ) چگونه مى تواند زاهد، و داراى خوى پارسائى و بى اعتنائى به دنيا باشد؟!.
اى موسى ! معارف و معلومات را با اين هدف بياموز كه بر طبق موازين آن عمل كنى . نبايد هدف تو در تعليم علم به ديگران ، در سخن گفتن و حرف زدن ، محدود بماند؛ زيرا نتيجه آن اين است كه خويشتن را تباه ساخته و از رهگذر تباهى خود، ديگران را در مسير نور هدايت قرار دهى ))؛ (ولى خود از اين نور، بى بهره بمانى ).
عيسى (عليه السلام )
عيسى (عليه السلام ) (به ياران خود) فرمود: ((شما نيروى خود را براى تاءمين نيازهاى دنيوى بكار ميداريد، در حاليكه روزى شما بدون مساعى (و كوشش هاى خارج از اندازه شما) تاءمين شده است . لكن براى آخرت (آنچنان كه بايد و شايد) نمى كوشيد؛ در حاليكه تاءمين روزى آخرت جز در سايه عمل و كوشش شما ميسر نيست .
شما عالمان و دانشمندان بدى هستيد، چون مزد خويش را دريافت مى داريد ولى علمتان را ضايع و تباه مى سازيد. (شما مزدوران خدا بايد متوجه باشيد) كه ممكن است صاحب كار قريبا از عمل جويا گردد، و بدانيد آن لحظه اى كه او از شما درخواست عمل مى كند به زودى فرا مى رسد، و شما نيز قريبا از اين دنياى پهناور به تنگناى تيره گور منتقل مى گرديد. (آنگاه در برابر اين مطالبه و درخواست چه خواهيد گفت ؟) خداوند متعال شما را از جرم و گناه به همان كيفيت و با همان تاءكيدى نهى مى فرمود كه به شما فرمان داد تا روزه گيريد و نماز را به پاى داريد.
چگونه مى توان كسى را - كه اوضاع و شرايط روزى و رزق او، وى را به خشم آورده است - عالم و دانشمند دانست . و آنكه مقام و منزلت خويش را حقير و پست مى سازد، نام اهل علم را بر وى اطلاق كرد، در حاليكه خود ميداند كه اوضاع و شرايط زندگى او پا به پاى علم و قدرت الهى تعيين شده است ؟
آيا كسى كه خود خداى را در سرنوشت زندگانى خويش ، متهم مى سازد و به هيچ چيزى - كه در زندگانى خود با آنها مواجه است - راضى نمى گردد، چگونه مى تواند خود را در شمار اهل علم به حساب آورد؟.
آيا آنكه دنيايش در ديدگاه او بر آخرت رجحان دارد و به خود دنيا روى آورده (و از آخرت روى گردان است ) و به عوامل زيان بخش به معنوياتش بيش از عوامل سودمند به شخصيت معنوى و انسانى خويش ، اقبال و علاقه و دلبستگى دارد، چگونه مى تواند در عداد اهل علم قرار گيرد؟.
آيا مى توان عنوان عالم را بر كسى اطلاق كرد كه به منظور شهرت و نام آورى ، سخن مى گويد؛ ولى خود جوياى عمل و رفتار، بر طبق گفتارش نمى باشد؟ (34) )).
(آرى به اين گروهها نمى توان عنوان علماء و اهل علم را اطلاق نمود. و به هيچوجه ، شايستگى دريافت چنين عنوان و نشانى را دارا نيستند).
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
واى بر دانشمندان بدسيرت ، كه آتش دوزخ بر آنها درآيد و آنها را بريان سازد و بسوزاند و براى آنها برافروخته گردد. سپس فرمود: چقدر سخت و طاقت فرسا است بار گران و قوت روزانه دنيا و آخرت چنين مردمى ؟ اما از لحاظ مؤ نه و هزينه زندگانى دنيا؛ چون دستت را به چيزى از دنيا دراز نكردى جز آنكه ديدى فاسق و گناهكارى پيش از تو، به آن دست يافته و بدان پيشدستى كرده است . و اما از نظر مؤ نه آخرت ؛ زيرا تو در آخرت ؛ يارانى براى خويش نمى يابى كه در تاءمين توشه و هزينه آخرت تو، يارى ات دهند)) (35) .
از ابى ذر غفارى (رضوان الله عنه ) چنين آورده اند كه گفت : اگر كسى علمى از علوم و معارف مربوط به آخرت و انسانيت را فراگيرد، و بخواهد از رهگذر آن به يكى از اغراض دنيوى دست يابد، يعنى آنرا وسيله نيل به هدفى از اهداف دنيوى قرار دهد، (حتى ) بوى بهشت به مشام وى نخواهد رسيد و نميتواند اثرى از بهشت را براى خويش بيابد(36) )).
پي نوشت:
1-اقتباسى است از آيه 103 و 104 سوره كهف كه مى گويد:
(( ((قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا، الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا هم يحسبون انهم يحسنون صنعا)) )) .
2-سوره زمر، آيه 2، 3.
3-سوره بينه ، آيه 4.
4-سوره كهف ، آيه 100.
5-سوره شورى ، آيه 19.
6-سوره اسراء، آيه 19.
7-(( انما الاعمال بالنيات ، و انما لكل امرى مانوى . فمن كان هجرته الى الله و رسوله ، فهجرته الى الله و رسوله . و من كان هجرته الى دنيا يصيبها او امراءة ينكحها، فهجرته الى ما هاجر اليه )) (منية المريد ص 27. كنزالعمال 3/422 و 424).
8-(( نية المؤ من خير من عمله - نية المؤ من ابلغ من عمله )) (الكافى 3/134. كنز 3/424).
9-(( انما يبعث الناس على نياتهم )) (شرح شهاب الاخبار، ص 262. كنزالعمال 3/419).
10-(( الاخلاص سر من اسرارى استودعته قلب من احبيت من عبادى )) (منية المريد ص 27).
11-منية المريد ص 27، 28. صحيح مسلم 2/140.
12-(( من تعلم علما مما يبتغى به وجه الله عز و جل ، لا يتعلمه الا ليصيب به غرضا من الدنيا، لم يجد عرف الجنة )) (منية المريد، ص 28. سنن ابى داود 2/28. كنز 10/193 و 202).
13-منية المريد، ص 28: (( من تعلم علما لغيرالله ، او اراد به غير وجه الله فليتبوء مقعده من النار )) (نيز بنگريد به صحيح ترمذى ، ص 321. حديث فوق را بنگريد در كنز 10/197 و 201).
14-(( لا تتعلموا العلم لتماروا به السفهاء، و تجادلوا به العلماء، و لتصرفوا وجوه الناس اليكم . و ابتغوا بقولكم ما عندالله ، فانه يدوم و يبقى ، و ينفد ماسواه . كونوا ينابيع الحكمة ، مصابيح الهدى ، احلاس البيوت ، سرج الليل ، جددالقلوب ، خلقان الثياب ، تعرفون فى اهل السماء، و تخفون فى اهل الارض )) (منية المريد ص 28).
15-(( من طلب العلم لاربع ، دخل النار: ليباهى به العلماء، او يمارى به السفهاء، او ليصرف وجوه الناس اليه ، او ياءخذ به من الامراء. ))
16-(( ما ازداد عبد علما فازداد فى الدنيا رغبة الا ازداد من الله بعدا. ))
17-(( كل علم وبال على صاحبه يوم القيمة الا من عمل به . ))
18-(( اشد الناس عذابا يوم القيمة عالم لم ينفعه علمه )) (منية المريد ص 28. كنز 10/187)
19-(( مثل الذى يعلم الناس الخير و ينسى نفسه ، مثل الفتيلة يضى ء للناس و يحرق نفسه . )) (كنزالعمال 10/186).
20-(( علماء هذه الامة رجلان : رجل آتاه الله علما فبذله للناس ، و لم ياءخذ عليه طمعا، و لم يشر به ثمنا، فذلك تستغفرله حيتان البحر و دواب البر و الطير فى جوالسماء، و يقدم على الله سيدا شريفا حتى يرافق المرسلين . و رجل آتاه الله علما فبخل به عن عبادالله و اخذ عليه طمعا و شرى به ثمنا، فذلك يلجم يوم القيمة بلجام من نار و ينادى مناد: هذاالذى آتاه الله علما فبخل به عن عبادالله و اخذ عليه طمعا و اشترى به ثمنا. و كذلك حتى يفرغ الحساب )) (منية المريد ص 29. بحارالانوار 2/54، كنزالعمال 10/206)
21-(( العلم علمان : فعلم فى القلب فذاك علم نافع . و علم على اللسان ، فذاك حجة الله على ابن آدم . )) (كنزالعمال 10/133 و 182).
22-(( انى لا اتخوف على امتى مؤ منا و لا مشركا. فاما المؤ من فيحجزه ايمانه و اماالمشرك فيقمعه كفره . ولكن اتخوف عليكم منافقا عليم اللسان ، يقول ما تعرفون و يعمل ما تنكرون )) (منية المريد، ص 29، كنزالعمال 10/199).
23-(( ان اخوف ما اخاف عليكم بعدى : كل منافق عليم اللسان )) (منية ، ص 29. كنز 10/186).
24-(( الا! ان شرالشر: شرارالعلماء و ان خيرالخير: خيارالعلماء. )) (منية المريد، ص 29).
25-(( من قال : انا عالم ، فهو جاهل )) (منية المريد، ص 29. كنزالعمال ، 10/243).
26-(( منهومان لايشبعان : طالب دنيا و طالب علم . فمن اقتصر من الدنيا على ما احل الله له ، سلم . و من تناولها من غير حلها هلك ، الا ان يتوب و يراجع . و من اخذالعلم من اهله و عمل به ، نجى . و من اراد به الدنيا، فهى حظه )) (منية المريد ص 29، 30. الكافى 1/57، 58 بحارالانوار 1/168 - 2/35، كنز 10/179).
27-(( من اراد تحصيل الحديث لمنفعة الدنيا، لم يكن له فى الآخرة نصيب . و من اراد به خير الآخرة اعطاه الله خيرالدنيا و الآخرة )) (منية المريد، ص 30. الكافى 1/58).
28-(( اذا راءيتم العالم محبا للدنيا فاتهموه على دينكم ، فان كل محب الشى ء يحوط ما احب )) (منية المريد، ص 30. بحارالانوار 2/107).
29-(( لاتجعل بينى و بينك عالما مفتونا بالدنيا فيصدك عن طريق محبتى ، فان اولئك قطاع طريق عبادى المريدين . ان ادنى ما انا صانع بهم : ان انزع حلاوة مناجاتى من قلوبهم )) (الكافى 1/58. منية المريد ص 30. قسمت اول اين حديث را بنگريد در: تذكرة السامع ، ص 14، 15).
30-(( الفقهاء امناء الرسل مالم يدخلوا فى الدنيا. قيل يا رسول الله : و ما دخولهم فى الدنيا؟ قال : اتباع السلطان . فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم على دينكم )) (منية المريد ص 30 الكافى 1/58 بحارالانوار 2/36 و 110، به نقل از نوادر راوندى ).
31-براى اطلاع از متن عربى اين حديث رجوع كنيد به : منية المريد، ص 30، 31. الكافى 1/61، 62.
32-اين بخش از حديث نسبت به مساءله غرب زدگى مسلمين و بيگانه پرستى ، جالب و شايان بحث و گفتگوهاى مفصلى است كه امام باقر (عليه السلام ) گويا به طرز برداشت دانشمندان كوتاه بين نيز التفات نموده ، و اصولا حالت غرب زدگى و بيگانه پرستى را در هر دوره و زمانه اى بدينوسيله نكوهش فرموده است .
33-منية المريد، ص 31، 32. بحارالانوار 2/108.
34-منية المريد ص 32، 33. بحارالانوار 2/109، به نقل از امالى شيخ طوسى .
35-(( ويل للعلماء السوء تصلى عليهم النار. ثم قال : اشتدت مؤ ونة الدنيا و مؤ ونة الآخرة : اما مؤ ونة الدنيا: فانك لا تمد يدك الى شى ء منها الا وجدت فاجرا قدسبقك اليه . و اما مؤ ونة الآخرة فانك لا تجد اعوانا يعينوك عليها )) (منية المريد ص 33. در الكافى 1/59، آمده است : (( ويل للعلماء السوء كيف تلظى عليهم النار!؟. )) ولى بقيه اين حديث ديده نمى شود.
36-(( من تعلم علما من علم الآخرة ليريد به غرضا من غرض الدنيا، لم يجد ريح الجنة )) (منية المريد ص 33. حديثى قريب به اين مضمون در كنزالعمال 10/202، آمده است .