7ـ اصل هماهنگی خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانه ها و...) در آموزش مسائل دينی:
يكي از عوامل مؤثر در تكوين شخصيت علمي، معنوي و جسمي كودك و نوجوان، ايجاد هماهنگي و همكاري مثبت و سازنده بين خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانه ها و...) است . براي رسيدن به اهداف تربيت ديني و ترويج فرهنگ نماز، همكاري همه ارگان ها و نهادها بويژه نهادهاي فرهنگي و تربيتي ضرورت تام دارد. خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانه ها و...) در انجام دادن وظايف تربيتي و پرورش مسائل ديني، مكمل يكديگرند.
پيوند و ارتباط نزديك خانه، مدرسه و جامعه (مسجد و رسانه ها و...) با يكديگر، در واقع پيوند استوانه هاي تربيت صحيح و منطقي است. امروزه، لازم است مدارس يك علاقه واقعي و باطني، براي حضور مستمر و ارتباط نزديك دانش آموزان با مساجد، در آنان ايجاد كنند. در اين راستا، مدارس نبايد فقط به ساختن نمازخانه ها اكتفا كنند. هر چند ساخت و توسعه نمازخانه ها اقدامي مثبت و ارزنده براي رسيدن به ارزش ها و مقدسات والاي ديني است، اما هيچگاه جاي مساجد و اثرات سازنده ي آنها را نمي گيرد.
لازم است، همه ي تلاش دست اندركاران تعليم و تربيت، بر اين باشد كه پيوندي واقعي نه ظاهري و صوري بين خانه، مدرسه و جامعه ايجاد كنند. با اين گونه پيوند، هم خانه به فضايي اسلامي و آكنده از ارزش هاي معنوي تبديل مي شود و هم، مدرسه نقش سازنده و هدايتگري در زمينه ي ارزش هاي ديني مي يابد. از اين رو، با هماهنگي و يكساني فضاي حاكم و ارزش هاي معنوي و ديني در خانه و مدرسه، بسياري از تعارضات و مشكلاتي كه ممكن است براي كودكان در نتيجه ي ناهماهنگي بين خانه، مدرسه و جامعه ايجاد شود، بر طرف مي گردد.
البته، اين پيوند بايد مستمر باشد؛ نه مقطعي و وابسته به شرايط خاص. چنين پيوندي، كاري گروهي و حركتي اجتماعي را مي طلبد. اين گونه كارها، بس پيچيده است و با چند بار بردن دانش آموزان به مسجد و حضور فيزيكي آنان، نمي توان به نتايج مطلوب و رضايتبخش رسيد. فرهنگ انس گرفتن با مسجد و در رأس آن نماز به عنوان يك حركت ارادي، آگاهانه و مستمر، بايد از آغاز دوران كودكي در نظام تربيتي خانه، مدرسه و جامعه به عنوان يك اصل مهم تربيتي مدّنظر قرار بگيرد تا فطرت خداجوي كودك به گونه اي رشد و پرورش يابد، كه هيچ عامل و شرايطي نتواند موجبات انحراف او را فراهم سازد.
در آموزش و پرورش قديم، همه ي مسئوليت هاي تربيتي را مدرسه بر عهده مي گرفت. در تربيت جديد، اين حقيقت پذيرفته شده است كه آموزش و پرورش مدرسه بدون همكاري آگاهانه و فعالانه ي خانواده، نتيجه ي مطلوبي نخواهد داد. دليل چنين نگرشي آن است كه كودك بيشتر اوقات فراغت خود را در خارج از مدرسه و اغلب در خانه و جامعه مي گذراند. از آنجا كه كودك از والدين و جامعه متأثر مي شود، خنثي كردن اثرات محيط خارج از مدرسه در مدت محدود درسي، بسيار سخت و گاهي غير ممكن است. در واقع، امروزه اگر خانواده، مدرسه و جامعه (مسجد و...) نسل جديد را به سوي يك هدف و روش واحدي سوق ندهند، نمي توان اميدي به پيشرفت ديني جامعه داشت. اگر اين مثلث تربيتي (خانه، مدرسه و جامعه) در برنامه ها و روش ها هماهنگي لازم را نداشته باشند، در روند رشد ديني كودك و نوجوان اختلال به وجود خواهد آمد؛ كه اولين عارضه ي آن، تعارض است. متأسفانه، بايد اذعان كرد كه فعاليت ها در اين راستا، هماهنگ، همجهت و همخوان نيست. حتي در مواردي، ممكن است با فعاليت هاي موازي و گاهي مغاير، انرژي و توان يكديگر را خنثي و كاهش دهند.
به طور مثال، بعضي خانواده ها اطلاعات چنداني از دين ندارند. از طرفي، مدرسه تكاليف سختي بر بچه هاي اين گونه خانواده ها تحميل مي كند. اين تعارض باعث مي شود كه نوعي دو گانگي در كودكان و نوجوانان به وجود آيد. نمونه ي ديگر اينكه، برخي خانواده ها كه به مذهب توجه دقيق و لازم ندارند، در محافل و ميهماني ها بدون توجه به مسائل شرعي براي بچه هايشان لباس هايي انتخاب مي كنند كه با آن مجالس تناسب داشته باشند از سويي، اصرار مدارس بر اين است كه دانش آموزان پوشش و لباس مناسب با شرع بپوشند. در اينجا نيز اختلاف ميان خانه و مدرسه، براي بچه ها تعارض به وجود مي آورد.
براي رسيدن به اهداف تربيت ديني و ترويج فرهنگ نماز، همكاري همه ارگان ها و نهادها بويژه نهادهاي فرهنگي و تربيتي ضرورت نام دارد.
خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانه ها و...) در انجام دادن وظايف تربيتي و پرورش مسائل ديني، مكمل يكديگرند.
پيوند و ارتباط نزديك خانه، مدرسه و جامعه (مسجد و رسانه ها و...) با يكديگر، در واقع پيوند استوانه هاي تربيت صحيح و منطقي است. امروزه، لازم است مدارس يك علاقه واقعي و باطني، براي حضور مستمر و ارتباط نزديك دانش آموزان با مساجد، در آنان ايجاد كنند. در اين راستا، مدارس نبايد فقط به ساختن نمازخانه ها اكتفا كنند. هر چند ساخت و توسعه نمازخانه ها اقدامي مثبت و ارزنده براي رسيدن به ارزش ها و مقدسات والاي ديني است، اما هيچگاه جاي مساجد و اثرات سازنده ي آنها را نمي گيرد.
لازم است، همه ي تلاش دست اندركاران تعليم و تربيت، بر اين باشد كه پيوندي واقعي ـ نه ظاهري و صوري ـ بين خانه، مدرسه و جامعه ايجاد كنند. با اين گونه پيوند، هم خانه به فضايي اسلامي و آكنده از ارزش هاي معنوي تبديل مي شود و هم، مدرسه نقش سازنده و هدايتگري در زمينه ي ارزش هاي ديني مي يابد. از اين رو، با هماهنگي و يكساني فضاي حاكم و ارزش هاي معنوي و ديني در خانه و مدرسه، بسياري از تعارضات و مشكلاتي كه ممكن است براي كودكان در نتيجه ي ناهماهنگي بين خانه، مدرسه و جامعه ايجاد شود، بر طرف مي گردد.
البته، اين پيوند بايد مستمر باشد؛ نه مقطعي و وابسته به شرايط خاص. چنين پيوندي، كاري گروهي و حركتي اجتماعي را مي طلبد. اين گونه كارها، بس پيچيده است و با چند بار بردن دانش آموزان به مسجد و حضور فيزيكي آنان، نمي توان به نتايج مطلوب و رضايتبخش رسيد.
فرهنگ انس گرفتن با مسجد و در رأس آن نماز به عنوان يك حركت ارادي، آگاهانه و مستمر، بايد از آغاز دوران كودكي در نظام تربيتي خانه، مدرسه و جامعه به عنوان يك اصل مهم تربيتي مدّنظر قرار بگيرد تا فطرت خداجوي كودك به گونه اي رشد و پرورش يابد، كه هيچ عامل و شرايطي نتواند موجبات انحراف او را فراهم سازد.
در آموزش و پرورش قديم، همه ي مسئوليت هاي تربيتي را مدرسه بر عهده مي گرفت. در تربيت جديد، اين حقيقت پذيرفته شده است كه آموزش و پرورش مدرسه بدون همكاري آگاهانه و فعالانه ي خانواده، نتيجه ي مطلوبي نخواهد داد. دليل چنين نگرشي آن است كه كودك بيشتر اوقات فراغت خود را در خارج از مدرسه و اغلب در خانه و جامعه مي گذراند. از آنجا كه كودك از والدين و جامعه متأثر مي شود، خنثي كردن اثرات محيط خارج از مدرسه در مدت محدود درسي، بسيار سخت و گاهي غير ممكن است. در واقع، امروزه اگر خانواده، مدرسه و جامعه (مسجد و...) نسل جديد را به سوي يك هدف و روش واحدي سوق ندهند، نمي توان اميدي به پيشرفت ديني جامعه داشت. اگر اين مثلث تربيتي (خانه، مدرسه و جامعه) در برنامه ها و روش ها هماهنگي لازم را نداشته باشند، در روند رشد ديني كودك و نوجوان اختلال به وجود خواهد آمد؛ كه اولين عارضه ي آن، تعارض است. متأسفانه، بايد اذعان كرد كه فعاليت ها در اين راستا، هماهنگ، همجهت و همخوان نيست. حتي در مواردي، ممكن است با فعاليت هاي موازي و گاهي مغاير، انرژي و توان يكديگر را خنثي و كاهش دهند.
به طور مثال، بعضي خانواده ها اطلاعات چنداني از دين ندارند. از طرفي، مدرسه تكاليف سختي بر بچه هاي اين گونه خانواده ها تحميل مي كند. اين تعارض باعث مي شود كه نوعي دوگانگي در كودكان و نوجوانان به وجود آيد.
نمونه ي ديگر اينكه، برخي خانواده ها كه به مذهب توجه دقيق و لازم ندارند، در محافل و ميهماني ها ـ بدون توجه به مسائل شرعي ـ براي بچه هايشان لباس هايي انتخاب مي كنند كه با آن مجالس تناسب داشته باشند از سويي، اصرار مدارس بر اين است كه دانش آموزان پوشش و لباس مناسب با شرع بپوشند. در اينجا نيز اختلاف ميان خانه و مدرسه، براي بچه ها تعارض به وجود مي آورد.
منبع: محمدرضا مطهري، مجله مسجد، شماره 50، صفحه 21.