فانیان در حق

استاد اصغر طاهرزاده؛
سعادت و کمال
نگاه آن ها به بندگان در نگاه خدا فانی شده است و لذا هیچ گونه استقلالی برای خلق و مخلوق نمی بینند تا بخواهند برای رفع حوائج به آن ها رجوع کنند، کمترین بهره را از دنیا می گیرند و نعمت واقعی را در دنیا یاد خداوند و محبت به حضرت رب و رضای او می دانند

سپس خداوند در ادامة سخن به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در معراج، در راستای اصلاح روابط بین انسان ها به پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«یا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَقاطِعینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَکلِینَ عَلَی وَ لَیسَ لِمَحَبَّتِی عَلَمٌ وَ لَا غَایةٌ وَ لَا نِهَایةٌ وَ کلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً».
ای محمد! بر خود واجب کرده ام که محبتم برای کسانی باشد که به خاطر من همدیگر را دوست دارند، و بر خود واجب کرده ام که محبتم برای کسانی باشد که به خاطر من از همدیگر جدا می شوند. و بر خود واجب کرده ام که محبتم برای کسانی باشد که برای خاطر من با همدیگر رابطه برقرار می کنند. و بر خود واجب کرده ام که محبت خودم برای کسانی باشد که بر من توکل می کنند. و برای محبت من حدّ و نهایتی نیست و هرگاه نشانه ای را در مورد آن ها فرود آورم متعاقباً عَلَم و نشانة دیگری برای آن ها قرار می دهم، تا هرگز چنین افرادی در راه نمانند و از مقصد و هدف اصلی فاصله نگیرند.

در واقع در این فراز می خواهد بفرماید؛ محبت خداوند که با ارزش ترین هدیة الهی است شامل افرادی می شود که تمام روابط خود را با هرکس که باشد، بر اساس حضور و نظر خداوند قرار می دهند. اجازه دهید در حدّ یک تذکر ما بعضی از فرازهای این حدیث شریف را مطرح کنیم و شرح مفصل آن را به موقعیت دیگر واگذاریم. در ادامه می فرمایند:
«أُولَئِک الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیهِمْ وَ لَا یرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَى الْخَلْقِ، بُطُونُهُمْ خَفِیفَةٌ مِنْ أَکلِ الْحَلَالِ، نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیا، ذِکرِی وَ مَحَبَّتِی وَ رِضَای عَنْهُمْ».
آن ها کسانی هستند که به بندگان خدا آن گونه نگاه می کنند که من به آن ها می نگرم و حاجات و نیازهای خود را از طریق خلق خدا برطرف نمی سازند. شکم هایشان از نعمت های حلال سنگین و پر نمی گردد - چه رسد از حرام – دل خوشی آن ها به دنیا یادِ من و محبت من و رضایتِ من است از آن ها.

چنانچه ملاحظه می فرمایید؛ خداوند سخن از مقامِ فنای چنین بندگان را به میان می آورد، در حدّی که نگاه آن ها به بندگان در نگاه خدا فانی شده است و لذا هیچ گونه استقلالی برای خلق و مخلوق نمی بینند تا بخواهند برای رفع حوائج به آن ها رجوع کنند، کمترین بهره را از دنیا می گیرند و نعمت واقعی را در دنیا یاد خداوند و محبت به حضرت رب و رضای او می دانند و دل خوشی آن ها در دنیا به این گونه چیزها است، و نه به خودِ دنیا.

«یا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَکونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ». ای احمد! اگر دوست داری پارساترین مردم باشی، نسبت به دنیا بی رغبت باش و به آخرت تمایل و رغبت داشته باش.
«فَقَالَ: یا إِلَهِی کیفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیا وَ أَرْغَبُ فِی الْآخِرَةِ؟ قَالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیا خِفّاً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَى ذِکرِی».
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پرسید: ای پروردگار من! چگونه در عمل نسبت به دنیا کاملاً بی رغبت باشم؟ پس پروردگار گفت: از خوردنی ها و نوشیدنی  ها و پوشیدنی ها به کمترین مقدار بسنده کن و برای فردای خود چیزی ذخیره ننمای و دائماً به یاد من باش.

«فَقَالَ: یا رَبِّ وَ کیفَ أَدُومُ عَلَى ذِکرِک ؟ فَقَالَ بِالْخَلْوَةِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِک الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِک وَ بَیتِک مِنَ الدُّنْیا».
پس آن  حضرت پرسید: چگونه پیوسته به یاد تو باشم؟ خداوند فرمود: با خلوت از مردم و دوری جستن نسبت به ترش و شیرین روزگار و خالی نگه داشتنِ شکم و خانه ات از دنیا.

«یا أَحْمَدُ فَاحْذَرْ أَنْ تَکونَ مِثْلَ الصَّبِی إِذَا نَظَرَ إِلَى الْأَخْضَرِ وَ الْأَصْفَرِ أَحَبَّهُ وَ إِذَا أُعْطِی شَیئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحَامِضِ اغْتَرَّ بِهِ».
ای احمد! مانند کودکان و خردسالان مباش که چون چشمشان به سبز و زرد دنیا بیفتد و یا چیزی از ترش و شیرین روزگار به آن ها داده شود، فریفته و شیفته گردند.در واقع در فراز فوق می خواهد تا انسان ها ماورائ دنیا و ما فیها زندگی کنند و فوق غم ها و شادی های دنیا به عالَمی بالاتر خود را بکشانند. گفت:

آن کـه او بستــة غـم و خنـده بُــوَد
او بــدین دو عاریـت زنــده بُـــوَد

آن خوشی در قلب ها عاریتی است
زیرِ زینـت مایــة بـی زینتــی است

سوی دریـا عزم کن زین آب گیـر
بحر جـو، و ترک این مرداب گیـر

«فَقَالَ: یا رَبِّ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیک».
پس گفت: ای پروردگار من! عملی را به من بنمایان که به وسیلة آن به تو نزدیک تر گردم.

«قَالَ: اجْعَلْ لَیلَک نَهَاراً وَ نَهَارَک لَیلًا قَالَ: یا رَبِّ کیفَ ذَلِک ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَک صَلَاةً وَ طَعَامَک الْجُوعَ».
خداوند فرمود: شبت را چون روز نگه دار و روزت را چون شب قرار بده. آن حضرت پرسید: چگونه این چنین کنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و طعامت را گرسنگی قرار بده.

می فرماید: طوری زندگی کن که در شب از نمازگذاردن غافل نباشی و نیز مثل شب که عموماً افراد می خوابند و غذایی نمی خورند، در روز از این جهت مثل شب زندگی کن و خود را با گرسنگی مأنوس بدار.

«یا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، یطْوِی لِسَانَهُ فَلَا یفْتَحُهُ إِلَّا بِمَا یعْنِیهِ، وَ یحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ، وَ یحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیهِ، وَ تَکونُ قُرَّةُ عَینِهِ الْجُوعَ».
ای احمد! به عزت و جلالم سوگند هیچ بنده ای از بنده  گانم نیست که چهار خصلت را در خود پدید آورد، مگر آن که او را وارد بهشت  سازم. [ که آن چهار خصلت عبارت است از] زبان خود را از بیان آن چه که برای او فایده ندارد حفظ کند، و قلب خود را از وسوسه نگه دارد، توجه خود را نسبت به نظر و علم خدا به او در خود محفوظ بدارد، و گرسنگی را موجب روشنی چشم و شادی قلب خود محسوب کند.از این طریق تمام ابعاد وجود خود را در مراقبة کامل قرار دهد. نه زبانش رها باشد و نه قلبش در معرض وسوسة شیطان قرار گرفته باشد و نه او هر وسوسه ای را که از طریق شیطان القاء می شود، دنبال کند و نه یک لحظه از توجه به حق بر همة اعمال و افکار او غافل باشد و از همه مهم تر گرسنگی را چون هدیه ای از طرف خدا بداند که با روبه روشدن با آن، چشمش روشن گردد. چرا که:

جوع، مر شیرانِ حق را داده اند
تا شوند از جوع، شیرِ زورمند

«یا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَةَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَةِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا؟»
​ای احمد! ای کاش مزة گرسنگی و سکوت و خلوت و تنهایی و آنچه که به خاطر این اعمال حاصل می شود را می دانستی.

«قَالَ: یا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ؟ قَالَ الحِکمَةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَی وَ الْحُزْنُ الدَّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَئُونَةِ بَینَ النَّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَا یبَالِی عَاشَ بِیسْرٍ أَوْ بِعُسْرٍ».
پس گفت: پروردگارا! میراث و حاصل گرسنگی چیست؟ پروردگارش فرمود: حکمت و راه یابی به حقایق، و حفظ قلب از وسوسه های شیطان، و تقرب و نزدیکی به من و حزن دائم و نجات از شادی های مستانه، و کم خرجی بین مردم، و اظهار گفتار حق، و آزادشدن از نگرانی از این که زندگی او به سختی بگذرد یا به آسانی.

«یا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَی وَقْتٍ یتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ لَا یا رَبِّ. قَالَ: إِذَا کانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً».
ای احمد! آیا می دانی در چه شرایطی بندة من از همه وقت به من نزدیک تر است؟ گفت: پروردگارا نه. پروردگارش فرمود: آن گاه که گرسنه یا در حال سجده باشد.شاید سؤالی به بزرگی این سؤال برای انسان وجود نداشته باشد و آن این که بخواهد بداند بهترین شرایط برای نزدیکی به خدا کدام شرایط است؟ چون هدف اصلی و اساسی هرکس خداوند است. و حالا حضرت برای رسیدن به این هدف بزرگ سؤال می کنند و خداوند «گرسنگی» و «سجده» را بهترین شرایط جهت قرب بنده به خود معرفی می کند. زیرا هر اندازه که انسان، «خود» و میل های خود را نفی کند، نزدیکی به حق را به همان اندازه احساس می کند. از طریق گرسنگی میل های خود را نفی می کند که به آن نفی أنانیت می گویند و از طریق سجده، احساسِ هست بودن در مقابل خدا از انسان نفی می شود. و به اعتبار دیگر؛ سجده، خود و خودیت را نفی می نماید که به آن نفی إنیت می گویند. چرا که گفت:

گفتم فراغ تا کی؟
گفتا که تا تو هستی

یا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِیبَ مَطْعَمُک وَ مَشْرَبُک فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ کنَفِی قَالَ یا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَةِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ قَالَ یا رَبِّ وَ مَا مِیرَاثُ الصَّوْمِ قَالَ الصَّوْمُ یورِثُ الحِکمَةَ وَ الحِکمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْیقِینَ فَإِذَا اسْتَیقَنَ الْعَبْدُ لَا یبَالِی کیفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِیسْرٍ وَ إِذَا کانَ الْعَبْدُ فِی حَالَةِ الْمَوْتِ یقُومُ عَلَى رَأْسِهِ مَلَائِکةٌ بِیدِ کلِّ مَلَک کأْسٌ مِنْ مَاءِ الْکوْثَرِ وَ کأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یسْقُونَ رُوحَهُ حَتَّى تَذْهَبَ سَکرَتُهُ وَ مَرَارَتُهُ وَ یبَشِّرُونَهُ بِالْبِشَارَةِ الْعُظْمَى وَ یقُولُونَ لَهُ طِبْتَ وَ طَابَ مَثْوَاک إِنَّک تَقْدَمُ عَلَى الْعَزِیزِ الْکرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أَیدِی الْمَلَائِکةِ فَتَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَینٍ وَ لَا یبْقَى حِجَابٌ وَ لَا سِتْرٌ بَینَهَا وَ بَینَ اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهَا مُشْتَاقٌ وَ یجْلِسُ عَلَى عَینٍ عِنْدَ الْعَرْشِ ثُمَّ یقَالُ لَهَا کیفَ تَرَکتِ الدُّنْیا فَیقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِک وَ جَلَالِک لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْک فَیقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی کنْتَ بِجَسَدِک فِی الدُّنْیا وَ رُوحُک مَعِی فَأَنْتَ بِعَینِی سِرُّک وَ عَلَانِیتُک سَلْ أُعْطِک وَ تَمَنَّ عَلَی فَأُکرِمَک هَذِهِ جَنَّتِی مُبَاحٌ فتبیح فَتَبَحْبَحْ فِیهَا وَ هَذَا جِوَارِی فَاسْکنْهُ فَیقُولُ الرُّوحُ إِلَهِی عَرَّفْتَنِی نَفْسَک فَاسْتَغْنَیتُ بِهَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِک وَ عِزَّتِک وَ جَلَالِک لَوْ کانَ رِضَاک فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَکانَ رِضَاک أَحَبَّ إِلَهِی کیفَ أُعْجَبُ بِنَفْسِی وَ أَنَا ذَلِیلٌ إِنْ لَمْ تُکرِمْنِی وَ أَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَ أَنَا ضَعِیفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَ أَنَا مَیتٌ إِنْ لَمْ تُحْینِی بِذِکرِک وَ لَوْ لَا سَتْرُک لَافْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَصَیتُک إِلَهِی کیفَ لَا أَطْلُبُ رِضَاک وَ قَدْ أَکمَلْتَ عَقْلِی حَتَّى عَرَفْتُک وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ الْأَمْرَ مِنَ النَّهْی وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَحْجُبُ بَینِی وَ بَینَک فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ کذَلِک أَفْعَلُ بِأَحِبَّائِی.
یا أَحْمَدُ! عبادت ده جزء است، و نه جزء آن در طلب رزق حلال است، و اگر مواظبت کردى که غذاى تو پاکیزه و حلال باشد در پناه من خواهى بود، گفت: خدایا! اول قدم در راه عبادت چیست؟ فرمود: خاموشى و روزه گرفتن، گفت: بار إلها! نتیجه ی روزه چیست؟ فرمود: اثر و نتیجه ی روزه حکمت است و حکمت؛ سبب معرفت، و معرفت؛ سبب یقین، و هر گاه مرتبه ی یقین براى بنده اى حاصل شد اهمیت به زندگى خود نمی دهد که به سختى می گذرد یا به راحتى و سهولت، و چون هنگام مردنش فرا رسد حاضر شوند بالین سرش ملائکه ها در حالى که به دست هریک از ایشان ظرفى از آب کوثر و ظرفى از آشامیدنى باشد و بیاشامانند به روح او تا سکرات و تلخى مرگ از او دفع شود، و بشارت به او دهند، و گویند: چه جایگاه نیکوئى براى تو مهیا شده، و تو وارد خواهى شد بر خداى عزیز و کریم، پس روح او به یک چشم به هم زدن به آسمان رود تا جایى که حجابى بین او و بین خداى عز و جل نباشد، و خداى تعالى به دیدار او مشتاق باشد و او را بر لب چشمه اى در نزد عرش بنشاند و به او بفرماید چگونه دنیا را ترک کردی؟ گوید: خدایا به عزت و جلال تو قسم خبرى از دنیا ندارم، زیرا از وقتى که مرا آفریدى از تو خائف بودم، خداى سبحان فرماید: بلى راست می گوئى بنده من، جسد تو در دنیا بود و روح تو در نزد من، اکنون سؤال کن از من تا به تو عطا  کنم.

و این بهشت من است که بر تو مباح کردم تا در همسایگى من ساکن شوى، پس روح بنده ی مؤمن گوید: خدایا خود را به من شناساندى و من از شناختن تو از دیگران بى نیاز شدم. و به عزت و جلال تو قسم اگر رضایت تو در این بود که من قطعه قطعه شوم و هر روزى هفتاد مرتبه کشته می شدم به سخت ترین کشته شدن ها هر آینه رضایت تو را (از صمیم قلب) دوست می داشتم، پروردگارا چگونه چنین نباشم و حال آن که من ذلیل بودم اگر تو مرا اکرام و موفق نمی فرمودى؟ و من مغلوب بودم اگر تو مرا یارى نمی کردى، و من ضعیف و ناتوان بودم اگر تو مرا توانا نمی نمودى، و من مرده بودم  (به سبب جهل) اگر تو مرا (به عقل و علم و دین) زنده نمی کردى، و اگر تو (عیوب و گناهان) مرا نمی پوشاندى رسوا می شدم از همان اول مرتبه که معصیت تو را می نمودم، خدایا: چگونه رضایت تو را نخواهم و حال آن که کامل نمودى عقل مرا تا آن جائى که تو را شناختم و درک کردم و دانستم حق را از باطل، و امر تو را از نهى تو، و علم را از جهل، و نور (ایمان) را از ظلمت (کفر)؟ پس خداى تعالى فرمود: به عزت و جلال خودم قسم که هیچ گاه و در هیچ وقتى از اوقاف حجابى بین خود و تو قرار ندهم همچنان که این چنین می کنم با تمامى دوستانم.

یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی أَی عَیشٍ أَهْنَى وَ أَی حَیاةٍ أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَیشُ الْهَنِی ءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِکرِی وَ لَا ینْسَى نِعْمَتِی وَ لَا یجْهَلُ حَقِّی یطْلُبُ رِضَای لَیلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیاةُ الْبَاقِیةُ فَهِی الَّتِی یعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیهِ الدُّنْیا وَ تَصْغُرَ فِی عَینَیهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ وَ یؤْثِرَ هَوَای عَلَى هَوَاهُ وَ یبْتَغِی مَرْضَاتِی وَ یعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یذْکرَ عِلْمِی بِهِ وَ یرَاقِبَنِی بِاللَّیلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ کلِّ سَیئَةٍ وَ مَعْصِیةٍ وَ ینْفِی قَلْبَهُ عَنْ کلِّ مَا أَکرَهُ وَ یبْغِضَ الشَّیطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِک أَسْکنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَینَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ ینْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیقَ عَلَیهِ الدُّنْیا وَ أُبَغِّضَ إِلَیهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیا وَ مَا فِیهَا کمَا یحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْکةِ فَإِذَا کانَ هَکذَا یفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ ینْقَلُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ وَ مِنْ دَارِ الشَّیطَانِ إِلَى دَارِ الرَّحْمَنِ.
یا أحمد! آیا می دانى که چه عیشى گواراتر و چه زندگى پایدارتر است؟ گفت: خدایا نمی دانم، فرمود: آن زندگى گواراست که دارنده ی آن غافل از ذکر من نشود و نعمت هاى مرا فراموش نکند و جاهل و بى خبر به حقوق من نشود، و شب و روز رضایت مرا بطلبد، و زندگى پایدار آن است که صاحبش آنقدر براى خود عمل کند که دنیا در نظرش کوچک و آخرت را بزرگ بداند، و براى خود کوشش در اعمال خیر کند، و اراده و دلخواه مرا بر اراده و دلخواه خود مقدم دارد و رضایت و خوشنودى مرا بطلبد، مرا با عظمت و قدرت بداند و حق عظمت مرا ادا نماید، و معامله مرا نسبت به خود فراموش نکند و متذکر باشد که من در تمام ساعات شب و روز بر کردار و گفتار او آگاهم، پس هنگامى که اراده گناه و معصیتى نمود مراقب من باشد، و قلب خود را فارغ و خالى بدارد از آنچه که من مکروه می دارم، و دشمن بدارد شیطان و وسوسه هاى او را، و نگذارد که شیطان بر قلبش راه یابد، پس هرگاه  این چنین نمود قلب او را پر از محبت (خودم) می نمایم تا آن جا که قلب او را تماماً متوجه خود نمایم، و دل او را فارغ از دنیا، و اشتغال او را براى آخرت قرار دهم، و او را مانند محبینِ دیگر خود متنعم سازم، و باز نمایم چشم و گوش قلبش را تا این که بشنود (کلام مرا) و نظر کند به جلالت و عظمت من، و چنان کنم که لذت هاى دنیا را دشمن بدارد و او را از دنیا بترسانم و دور گردانم همچنان که چوپان گوسفندان خود را از چراگاه هاى خطرناک می راند و دور می سازد، و هرگاه بنده اى باین مقام رسید از مردم فرار کند و عزلت را اختیار نماید، و منتقل شود از دنیاى فانى به آخرت باقى، و از وساوس شیطانى فرار نماید و به خداوند رحمان پناه برد.

یا أَحْمَدُ! لَأُزَینَنَّهُ بِالْهَیبَةِ وَ الْعَظَمَةِ فَهَذَا هُوَ الْعَیشُ الْهَنِی ءُ وَ الْحَیاةُ الْبَاقِیةُ وَ هَذَا مَقَامُ الرَّاضِینَ فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَائِی أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُکراً لَا یخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِکراً لَا یخَالِطُهُ النِّسْیانُ وَ مَحَبَّةً لَا یؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِذَا أَحَبَّنِی أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَینَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی فَلَا أُخْفِی عَلَیهِ خَاصَّةَ خَلْقِی فَأُنَاجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّى ینْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ کلَامِی وَ کلَامَ مَلَائِکتِی وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی وَ أُلْبِسُهُ الْحَیاءَ حَتَّى یسْتَحِی مِنْهُ الْخَلْقُ کلُّهُمْ وَ یمْشِی عَلَى الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلَ قَلْبَهُ وَاعِیاً وَ بَصِیراً وَ لَا أُخْفِی عَلَیهِ شی ء [شَیئَاً مِنْ جَنَّةٍ وَ لَا نَارٍ وَ أُعَرِّفَهُ بِمَا یمُرُّ عَلَى النَّاسِ فِی یوْمِ الْقِیامَةِ مِنَ الْهَوْلِ  وَ الشِدَّةِ وَ مَا أُحَاسِبُ بِهِ الْأَغْنِیاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ وَ أُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَیهِ مُنْکراً یسْأَلُهُ وَ لَا یرَى غَمَّ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتَّى أَنْصِبَ لَهُ مِیزَانَهُ وَ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَانَهُ ثُمَّ أَضَعُ کتَابَهُ فِی یمِینِهِ فَیقْرَأُ مَنْشُوراً ثُمَّ لَا أَجْعَلُ بَینِی وَ بَینَهُ تَرْجُمَاناً فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّینَ.
یا أَحْمَدُ! چنین کسی را به هیبت و بزرگى زینت دهم، و این است عیش گوارا و زندگى همیشگى، و این است مقام راضى شدگان به رضایت من، و هرکس براى رضاى من عملى را به جا آورد سه خصلت را ملازم او گردانم، معرفتى که با آن جهل نباشد، و ذکرى که با آن فراموشى نباشد، و محبت خود را به او روزى گردانم به طورى که محبت مخلوقین در قلب او أثر نکند، و چون مرا دوست بدارد او را دوست خواهم داشت و دیده او را متوجه جلالت خود گردانم، و در این وقت است که چیزى را از او مخفى و پنهان نمی دارم، و خواص و نیکان خلقِ خود را از او مخفى نمی سازم، و در تاریکىِ شب و روشنى روز با او سخن می گویم تا گاهى که مجالست و سخن گفتنش با مردم قطع شود، و به او بشنوانم کلام خود و کلام ملائکه  را، و او را به اسرارى که مخلوقِ خود را از آن ها آگاه نکرده ام عارف گردانم، و لباس حیا را بر او بپوشانم تا همه ی مردم از او شرم و حیا کنند، و راه رود در زمین در حالى که آمرزیده شده باشد؛ و دل او را حافظ و بصیر قرار می دهم، و مخفى نباشد از چشم او بهشت و جهنم، آگاهش کنم با اطلاعش نمایم از آنچه که بر مردم در قیامت می گذرد از أهوال و چگونگى باز خواست نمودنم از ثروتمندان و فقرا و علما و جاهلان، و قبر او را نورانى گردانم، و بر او وارد نمایم نکیر و منکر را که از او سؤال کنند و نبیند سختى مرگ و ظلمت قبر و لحد و أهوال قیامت را تا این که به پاى میزان اعمال آید، و نامه عملش را به دست راست او دهم و بلا واسطه با او سخن گویم، و این ها صفات محبین من است.

یا أَحْمَدُ! اجْعَلْ هَمَّک هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَک وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَک حَیاً لَا تَغْفُلْ أَبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأَی وَادٍ هَلَک.
یا أحمد! قرار بدهم همت خود را یک همت، و زبان خود را یک زبان، و زنده نگاه بدار بدن خود را، و غافل از من مباش؟ زیرا هرکه غافل از من شود باک ندارم از این که در کدام وادى هلاک گردد.

یا أَحْمَدُ! اسْتَعْمِلْ عَقْلَک قَبْلَ أَنْ یذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لَا یخْطِئُ وَ لَا یطْغَى.
یا أحمد! عقل خود را به کار وادار پیش از این که برود و هرکه عقل خود را به کار وادارد هیچ گاه در امرى خطا و طغیان نمی کند.

یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی لِأَی شَی ءٍ فَضَّلْتُک عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ بِالْیقِینِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ سَخَاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَةٍ بِالْخَلْقِ وَ کذَلِک أَوْتَادُ الْأَرْضِ لَمْ یکونُوا أَوْتَاداً إِلَّا بِهَذَا.
یا أحمد! آیا می دانى چرا تو را بر سایر پیغمبران فضیلت و برترى دادم؟ گفت: علت آن را نمی دانم، فرمود: به سبب یقین و حسن خلق و سخاوت نفس و مهربان بودنت به مردم، و این چنین اند أوتاد زمین که ایشان هم أوتاد نمی شوند مگر باین صفات.

یا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا جَاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسَانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِکمَةَ وَ إِنْ کانَ کافِراً تَکونُ حِکمَتُهُ حُجَّةً عَلَیهِ وَ وَبَالًا وَ إِنْ کانَ مُؤْمِناً تَکونُ حِکمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهَاناً وَ شِفَاءً وَ رَحْمَةً فَیعْلَمُ مَا لَمْ یکنْ یعْلَمُ وَ یبْصِرُ مَا لَمْ یکنْ یبْصِرُ فَأَوَّلُ مَا أُبَصِّرُهُ عُیوبُ نَفْسِهِ حَتَّى یشْغَلَ بِهَا عَنْ عُیوبِ غَیرِهِ وَ أُبَصِّرُهُ دَقَائِقَ الْعِلْمِ حَتَّى لَا یدْخُلَ عَلَیهِ الشَّیطَانُ.
یا أَحْمَدُ! هرگاه شکم بنده اى خالى بود و زبان خود را حفظ نمود، حکمت را به او تعلیم و إلقاء کنم، اگر چه کافر باشد و لیکن اگر کافر باشد حکمت و دانائیش بر او حجت و وزر و وبال خواهد بود، و اگر مؤمن باشد حکمت و دانائیش براى او نور و راهنما و شفاى سینه اش خواهد بود، پس می داند آنچه را که قبلا نمی دانست و مى بیند آنچه را که پیش از این نمی دید، و اولین چیزى که او را به آن بینا می کنم عیوب نفس خودش می باشد و از عیب جوئى مردم روى برگرداند، و بینا می گردانم او را به دقایق نکات علمى تا این که شیطان بر او مسلط نگردد.

یا أَحْمَدُ! لَیسَ شَی ءٌ مِنَ الْعِبَادَةِ أَحَبَّ إِلَی مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ فَمَنْ صَامَ وَ لَمْ یحْفَظْ لِسَانَهُ کانَ کمَنْ قَامَ وَ لَمْ یقْرَأْ فِی صَلَاتِهِ فَأُعْطِیهِ أَجْرَ الْقِیامِ وَ لَمْ أُعْطِهِ أَجْرَ الْعَابِدِینَ
یا أَحْمَدُ! هیچ عبادتى نزد من دوست داشتنی  تر از روزه گرفتن و خاموشى نیست، و هر که روزه گرفت ولی زبان خود را حفظ نکرد، همانند کسى است که بایستد براى نماز و چیزى نخواند، پس اجر ایستادن به او داده مى شود و لیکن اجر عبادت کننده را به او نمی دهند.

یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی مَتَى یکونُ لِی الْعَبْدُ عَابِداً؟ قَالَ لَا یا رَبِّ! قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ وَرَعٌ یحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ صَمْتٌ یکفُّهُ عَمَّا لَا یعْنِیهِ وَ خَوْفٌ یزْدَادُ کلَّ یوْمٍ مِنْ بُکائِهِ وَ حَیاءٌ یسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ وَ أَکلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ یبْغِضُ الدُّنْیا لِبُغْضِی لَهَا وَ یحِبُّ الْأَخْیارَ لِحُبِّی إِیاهُمْ.
یا أَحْمَدُ! آیا می دانى چه وقت بنده عابد مى شود؟ معروض  داشت: نمی دانم، فرمود: زمانى که هفت خصلت در او جمع شود، و آن خصلت هاى هفتگانه عبارتند از:
1- ورع و پرهیزکارى که او را از حرام ها نگاه دارد،2- خاموشى که او را از سخنان بیهوده  باز دارد، 3- خوفى که هر روز بر گریه اش بیفزاید، 4- حیائى که او را در پنهانى از من خجل و شرمنده اش نماید، 5- به اندازه ی سدّ جوع از دنیا بخورد (و به قدر ساتر بدن لباس بپوشد) 6- دشمن بدارد دنیا را چون من دنیا را دشمن می دارم 7- دوست بدارد نیکوکاران را چون من ایشان را دوست می دارم.

یا أَحْمَدُ! لَیسَ کلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی حَتَّى یأْخُذَ قُوتاً وَ یلْبَسَ دُوناً وَ ینَامَ سُجُوداً وَ یطِیلَ قِیاماً وَ یلْزَمَ صَمْتاً وَ یتَوَکلَ عَلَی وَ یبْکی کثِیراً وَ یقِلَّ ضَحِکاً وَ یخَالِفَ هَوَاهُ وَ یتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یطْلُبَ رِضَای وَ یفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یشْغَلَ بِذِکرِی اشْتِغَالًا وَ یکثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً وَ یکونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِیاً وَ یکونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاةِ ذَاکیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَیماً عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیباً وَ جَلِیساً.
یا أحمد! چنین نیست که هر کس بگوید خدا را دوست می دارم مرا دوست داشته مگر آن که از دنیا فقط قوت روزانه خود را بگیرد، و لباس ساده را بپوشد، و خواب رود در حال سجده، و طول دهد ایستادن (در نماز) را، و خود را به خاموشى عادت دهد، و توکل بر من داشته باشد، و بسیار گریه کند، و کم تر بخندد، و مخالفت هواى نفس خود کند، و مسجد را خانه ی خود قرار دهد و مصاحب علم و زهد باشد، و علما را دوست بدارد، و با فقرا رفیق گردد، و رضاى مرا بطلبد، و از گناهکاران دورى نماید، و اشتغال به ذکر من داشته باشد، و تسبیح و تحمید مرا گوید، و در عهد و پیمان خود راستگو باشد، و به وعده هاى خود وفا کند، و قلبش پاک باشد، خاصه در نماز و جدى و کوشا باشد در واجبات، و راغب و مایل باشد به ثواب هائى که نزد من است، و از عذاب هاى من خائف و ترسان باشد، و با دوستان من هم نشینى و معاشرت کند.

یا أَحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِکةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیک سَلَامِی وَ مَحَبَّتِی[1]
یا أحمد! اگر بنده ای نماز بخواند به اندازه ی نمازهاى اهل آسمان و زمین، و روزه بگیرد به اندازه ی ایشان، و پرهیز کند از طعام مانند ملائکه ها، و لباسش به اندازه ی لباس برهنگان باشد، و من ببینم در قلبش ذره اى از دوستى دنیا و یا شهرت بین مردم و یا حبّ ریاست و یا زینت آلات در آن را، هر آینه او را داخل بهشت نخواهم نمود و محبّت خود را از او دور خواهم کرد، و بر تو باد (اى حبیب و رسول من یا محمّد(صلی الله علیه و آله)) سلام و محبت من.

 


[1] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 199.

Share