(9) بلوغ و اعمال عبادى

نشانه هاى بلوغ
1. بلوغ پسران و دختران با يكى از علامتهاى زير معلوم مى شود:
* روييدن موى زبر بر عانه - زير شكم، بالاى عورت -.
* بيرون آمدن منى.
* تمام شدن پانزده سال قمرى در پسران و نه سال قمرى در دختران (404).
2. به جز سن، ساير علايم كه در بلوغ گفته شد در پسر و دختر يكسان است (405).
3. روييدن موى درشت در صورت و پشت لب و روى سينه و زير بغل و نيز درشت شدن صدا و امثال اينها نشانه بلوغ نيست، ولى اگر انسان از اين علايم، به بلوغ يقين كند، به بلوغ ثابت مى شود (406).
4. در خارج شدن منى، فرقى نيست كه شخص در خواب باشد يا بيدارى با جماع باشد يا احتلام يا غير آن (407).
5. چنانچه پسر پيش از رسيدن به پانزده سال محتلم شود، يا موى زبر بر عانه اش برويد بالغ مى شود (408).

عادت ماهانه دختران
1. يكى از علائم بلوغ دختران، ديدن خون حيض است (409).
2. دخترى كه يقين داريم نه سالش تمام نشده، اگر خونى ببيند كه خصوصيات حيض را دارا باشد، حكم به حيض بودنش نمى شود (410).
3. خونى كه دختر پيش از نه سالگى مى بيند:
* اگر خون زخم يا چيز ديگرى نباشد، بعيد نيست كه محكوم به استحاضه باشد (411).
* چنانچه خون زخم و امثال آن نباشد، استحاضه باشد ولى اين كه هميشه محكوم به استحاضه باشد محل اشكال است (412).
* چنانچه معلوم نباشد كه خون زخم و دمل و امثال آن است، و دختر نيز داراى دمل و زخمى نباشد، بنابر احتياط خون استحاضه است (413).
4. دخترى كه نمى داند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خونى از او خارج شود كه خصوصيات حيض را داشته باشد، آن خون، حيض است و به عنوان علامت بلوغش محسوب مى شود (414).

ادعاى نوجوانان بر بلوغ
1. اگر نوجوانى ادعاى احتلام كند، هر چند در حدى باشد كه احتلامش ممكن باشد، بنابر احتياط واجب، حتى با سوگند دادن او ادعايش ثابت نمى شود (415).
2. اگر ولى كودك احتمال بده كودك، پيش از بلوغ به رشد عقلى رسيده، بايد او را آزمايش كند، تا پس از اطمينان از رشدش به محض بلوغ، اموال وى را در اختيارش قرار دهد (416).
3. اگر غير از ولى كودك، شخص ديگرى پيش از بلوغ كودك، ادعاى رشيد شدن او را بكند در صورتى كه وليش نيز اين احتمال را بدهد، بايد او را آزمايش كند (417).

تقليد
1. در تقليد تبعيت نيست، يعنى افراد خانوانده، واجب نيست در تقليد از مجتهد، تابع سرپرست خانواده باشند (418).
2. تقليد كردن كودك مميز صحيح است (419).
3. مجتهدى كه كودكى از او تقليد مى كند اگر پيش از بلوغ كودك بميرد، كودك مى تواند بر تقليد خودش باقى بماند (420).

طهارت
1. زنى كه كودكى را نگهدارى مى كند، مى تواند با شرايط زير در لباس نجس نماز بخواند:
* فقط يك دست لباس داشته باشد، يا اگر لباس ديگرى دارد، ناچار باشد كه همه را بپوشد (421).
* شستن پى در پى لباس و نماز خواندن در لباس پاك، او را در تنگنا و مشقت قرار دهد (422).
* در هر شبانه روز يك بار لباس را آب بكشد (423).
2. اگر لباسش را روزى يك مرتبه آب نكشد، نمازهايى كه در حال نجاست آن لباس خوانده باطل است (424).
3. اين حكم مخصوص نجاست لباس است و در نجاست بدن جارى نيست بنابر اين چنانچه بدنش نجس باشد بايد تطهير كند (425).
4. زنى كه از كودك نگهدارى مى كند چون مى خواهد روزى يكبار لباسش را آب بكشد بهتر است نماز ظهر و عصر را به تاخير اندازد تا لباس خود را شسته و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با لباس پاك و يا با نجاست كمترى بجا آورد (426).
5. چيزى كه با بول كودك شير خوارى نجس شده باشد، با شرايطى كه خواهد آمد با يك بار آب ريختن روى آن پاك مى شود، و نيازى به فشردن ندارد؛ ولى احتياط مستحب آن است كه دوباره آب بريزند؛
شرائط ديگر:
*كودك پسر باشد، نه دختر (427).
*غذا خور نشده باشد (428).
*بيش از دو سال نداشته باشد (429).
*شير زن مسلمان را خورده باشد نه شير خوك و يا زن كافر ر (430).
6. تفاوتى نيست كه كودك شير خوار شير مادر بخورد يا شير خشك يا شير گاو (431).
7. اگر بين دو سالى كه بايد شير بخورد غذا خور باشد احكام بالا شاملش نمى شود (432).
8. كودكى كه در آستانه بلوغ است، اگر به پاك كردن يا نجس بودن چيزى كه در دست اوست خبر دهد، در صورتى كه مورد اطمينان باشد، حرفش پذيرفته مى شود (433).

غسل
1. كودك مميزى كه بر اثر آميزش جنب شده، اگر غسل جنابت كند، جنابت از او بر طرف شده و پاك مى گردد (434).
2. كسى كه در كودكى آميزش كرده پس از بلوغ واجب است غسل كند (435).

تماس با خط قرآن كريم
1. كودك، داراى حدث اصغر است، ولى آنچه كه بر بالغ حرام است بر او حرام نيست، اما آنچه كه بر بالغ شرط است مثل داشتن طهارت براى نماز، براى او نيز شرط است و مانعى ندارد كه امكان مس كردن خط قرآن براى او فراهم آيد، مگر در صورتى كه مس كتاب قرآن بى احترامى به قرآن محسوب شود (436).
2. كودك تكليف ندارد و در صورتى كه ميتى را مس كند مى تواند پيش از غسل خط قرآن و اسم خدا را مس نمايد (437).
3. احتياط آن است كه افراد مكلف سبب مس كلمات قرآن توسط كودك نشوند، مثلا دست كودك را گرفته و بر خط قرآن بگذراند (438).
4. امر كردن كودك بى وضو به مس كلمات قرآن بنابر احتياط جايز نيست.
5. گذاشتن دست كودك بى وضو بر خط قرآن بنابر احتياط واجب جايز نيست (439).
6. دادن قرآن به كودك براى آموزش يا غير آن جايز مى باشد حتى اگر بدانيم كه دست بى وضو بر آن مى گذارد (440).
7. كودك مميز مى تواند با داشتن وضو خط قرآن را مس كند (441).
8. جلوگيرى كودك بى وضو از مس كلمات قرآن واجب نيست، مگر آنكه بى احترامى به قرآن محسوب شود (442).

تخلى (443)
1. احتياط واجب آن است كه كودك را هنگام تخلى رو به قبله يا پشت به قبله ننشاند (444).
2. اگر كودك خودش هنگام تخلى رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند جلوگيرى از او واجب نيست (445).
3. كودكانى كه هنگام تخلى رو به قبله مى نشيند، اولياء آنها براى تمرين، آنان را از اين كار باز دارند (446).

نماز
واداشتن به نماز

1. عبادتهاى كودك مميز - در صورتى كه درست انجام شود - مورد قبول شرع بوده و صحيح است (447).
2. تمرين دادن كودك مميز بر تمام عبادتها مستحب است (448).
3. تمرين دادن كودك مميز به قضاى عبادتهاى فوت شده، مستحب است (449).
4. براى تمرين دادن كودك به عبادات مستحب است از هفت سالگى بر او سخت بگيرند صحيح است (450).
5.در تمرين دادن و سخت گيرى در عبادات فرقى ميان دختر و پسر نيست (451).
6. پسنديده است كه انسان فرزند خود را پيش از تكليف يا پس از آن براى نماز از خواب بيدار كند، مگر آنكه به خاطر بيمارى يا عذر ديگرى باعث آزار يا زيان فرزند شود (452).
7. اگر بيدار نكردن افراد از خانواده براى نماز باعث سهل انگارى و سبك شمردن نماز باشد، بايد آنها را بيدار كنند (453).
8. نماز پسر بچه مثل مرد و نماز دختر بچه مثل نماز زن است مثلا همانگونه كه مردان بايد حمد و سوره نمازهاى صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند پسر بچه نيز بايد بلند بخواند (454).

مكان نماز گزار
1. براى زن مكروه است كه هنگام نماز بدون وجود حائل يا ده ذراع (455) فاصله جلوتر از مرد باشد، خواه هر دو نابالغ باشند با يكى بالغ و ديگرى نابالغ (456).

لباس نماز گزار
1. اگر پسر بچه در حال نماز لباس حرير بر تن داشته باشد، نمازش باطل است (457).
2. اگر پسر بچه در حال نماز طلا بر تن داشته باشد بنابر احتياط واجب نمازش باطل است (458).
3. پوشش دختر بچه در حال نماز مانند پوشش زنان بالغ است؛ پوشاندن سر و گردن بر او لازم نيست (459).
4. مستحب است كه موهاى دختر بچه را در حال نماز بپوشانند (460).

اذان و اقامه
1. هر چند گفتن اذان و اقامه براى كودك نيز مستحب است؛ ولى براى نماز جماعت افراد بالغ كفايت مى كند (461).

نماز جماعت و جمعه
1. بر پاى نماز جماعت توسط كودكان براى تمرين آنان مانعى ندارد (462).
2. امامت جماعت كودك براى افراد بالغ صحيح نيست (463).
3. با اقتداى كودك مميز به مرد بالغى كه واجد شرايط امامت جماعت است جماعت بر قرار شده و صحيح است (464).
4. نماز جمعه كودك شرعا پذيرفته است (465).
5. كودك نابالغ مى تواند امام جمعه باشد (466).
6. ايستادن كودك مميز در صف جماعت اگر طورى باشد كه اتصال افراد فقط با او باشد، تا زمانى كه باطل بودن نمازش معلوم نيست، جماعت اشكالى ندارد (467).
7. قرار دادن كودك در صف اول نماز جماعت مكروه است هر چند كودك مميز باشد (468).
8. فاصله اى كه از ايستادن يك طفل در صف جماعت ايجاد مى شود به حدى نيست كه اتصال ديگران را به هم بزند (469).

نماز مسافر
1. كودك نابالغ اگر بخواهد در سفرى قصد ماندن ده روز را نكرده نماز بخواند بايد نمازش را شكسته بخواند (470).
2. وطن فرزند همان پدر و مادر اوست؛ مگر آنكه پس از بلوغ از وطن پدر و مادرش اعراض كرده و وطن ديگرى را براى خود برگزيند.
در اين حكم تفاوتى نيست كه آن وطن، وطن اصلى والدين و محل تولد فرزند باشد، يا اينكه پدر و مادر، پيش از بلوغ فرزند، وطن جديدى را برگزيده و سپس فرزند بالغ شود (471).
3. پس از بلوغ فرزند، اگر پدر و مادرش از وطن اصلى خود اعراض كرده و وطن جديدى را بر گزينند، فرزند تابع آنان نيست مگر اين كه خودش قصد كند كه آنجا را وطن قرار دهد (472).
4. كسى كه در زندگى قدرت تصميم گيرى ندارد، در قرار دادن وطن تابع كسى است كه در زندگى او تصميم مى گيرد، و در اين جهت، ميان كودك و بزرگ سالان فرقى نيست، چه بسا كودكى كه تابع نيست و بسا بالغى كه تابع است (473).
5. ملاك تبعيت فرزند پدر و مادر در وطن جديد، اين است كه فرزند، از خود استقلالى در انتخاب محل زندگى نداشته و عرفا تابع پدر و مادر حساب شود خواه بالغ باشد يا نباشد (474).
6. اگر كودك در شهرى متولد شده و بزرگ شده آنجا باشد، آن شهر وطن او حساب مى شود (475).
7. اگر به جهت انتقال پدر از شهرى به شهرى كودك نيز از محل تولد به شهر ديگرى برود، هيچ يك از اين شهرها وطن او نيست تا خودش پس از بلوغ جايى را به عنوان وطن انتخاب نمايد (476).

كودك و مسجد (477)
1. راه دادن كودك به مسجد مكروه است (478).
2. فراهم كردن زمينه ورود كودكان به مسجد مكروه است (479).

تلاوت آيه سجده
1. در صورتى كه آيه سجده از كودكى شنيده شود كه قصد تلاوت قرآن داشته بر شنونده واجب است سجده كند (480).

روزه
واداشتن به روزه

1. روزه گرفتن كودك نيز مانند ديگر عبادتهاى او صحيح است (481).
2. مستحب است كودك مميز را به روزه گرفتن تمرين داده، بلكه در سن هفت سالگى بر او سخت گيرى كنند، در اين حكم دختر و پسر يكسانند (482).
3. سخت گيرى در روزه كودك زمانى مستحب است كه كودك بتواند سه روز پى در پى روزه بگيرد (483).

بلوغ در ماه رمضان
كودكى كه در ماه رمضان بالغ مى شود:
اگر پيش از طلوع فجر يا همزمان با آن بالغ شود، بايد روزه بگيرد (484).
اگر نمى داند كه پيش از طلوع فجر بالغ شده، يا پس از آن، در صورتى كه زمان هيچكدام را نمى داند، قضا واجب است و اگر فقط ساعت بلوغ را نمى داند قضا واجب نيست و اگر ساعت طلوع فجر را نمى داند اينگونه كه مى داند در فلان ساعت بالغ شده ولى نمى داند آيا فجر طلوع كرده بوده، يا نه. احتياط واجب است كه اگر روزه آن روز را نگرفته قضا كند (485).
اگر در بين روز بالغ شود هر چند كارى كه روزه را باطل مى كند، انجام نداده باشد روزه بر او واجب نيست (486).
ولى براى رعايت ادب، مستحب است از كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى كند (487).

روزه دختران در آغاز بلوغ
1. اگر روزه براى دختر نه ساله مشقت و حرج داشته باشد، مى تواند افطار كند، ولى چنانچه بعدا برايش ممكن شد، احتياط لازم آن است كه قضا نمايد (488).
2. دخترى كه به حد بلوغ رسيده ولى به خاطر ضعف بنيه نمى تواند روزه بگيرد و پس از ماه رمضان هم نمى تواند قضا كند:
بايد هر وقت توانست روزه را قضا كند.
اگر قضاى آن را تا رمضان بعد به تاخير اندازد، بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، مگر آنكه به خاطر عذرى تاخير كرده باشد، و پس از آن اگر تاخير شد، كفاره بر عهده او نيست (489).
3. اگر دختر نه ساله به حساب اين كه نمى تواند روزه بگيرد، روزه اش را افطار كند، در صورتى كه تعداد روزه هاى فوت شده اش را فراموش كرده باشد، هر مقدارى را كه يقين دارد، پس از بلوغ روزه نگرفته است، بايد قضا نمايد و در اين فرض كفاره بر او واجب نيست (490).

قضاى روزه
1. نوجوانى كه نمى دانسته ميزان بلوغ، سال قمرى است و سال شمسى را ميزان بلوغ خود قرار داده و به حساب اين كه بالغ نيست روزه نگرفته، پس از آنكه برايش معلوم شده كه به حساب سال قمرى، بالغ بوده، كفاره براو واجب نيست، ولى روزه هايى كه نگرفته بايد بگيرد (491).
2. اگر پسرى به حساب اينكه، پانزده سال شمسى ميزان بلوغ است روزه نگرفته باشد و بعد بفهمد كه سال قمرى ملاك است، چنانچه سهل انگارى در سوال و تحقيق كرده باشد، قضا و كفاره روزه هايى را كه نگرفته بر او واجب است (492).

قضاى عبادت پدر و مادر
1.نماز و روزه هاى قضا شده ميت بر عهده پسر بزرگ است (493).
2. منظور از پسر بزرگ ميت، پسرى است كه هنگام مرگ او از همه بزرگتر است، هر چند بالغ نباشد (494).
3.قضاى نماز و روزه هايى بر پسر بزرگ واجب است كه ميت مى توانسته آنها را قضا كند و قضا نكرده است (495).
4.احتياط واجب آن است كه پسر بزرگ، قضاى عبادتهايى را كه پدر يا مادرش عمدا ترك كرده اند بجا آورد (496).
5. تفاوتى نيست كه عبادتهاى پدر و مادر پيش از تولد پسر بزرگش فوت شده باشد يا پس از آن (497).
6.اگر پسر بزرگتر نداند كه چه مقدار از نماز و روزه هاى پدرش يا مادرش قضا شده، هر اندازه كه يقين دارد بايد انجام دهد(498).
7.هر چند كه پدر قدرت تشخيص اوقات نماز را نداشته و نجس و پاكى را از هم تميز نمى داده ولى اگر به حد ديوانگى نرسيده بوده، قضاى نمازهاى فوت شده اش از گردن پسر بزرگش برداشته نمى شود (499).

اعتكاف
1.اعتكاف كودك مميز صحيح است (500).

خمس
كودك و خمس

1. معدنى را كه كودك استخراج كند، خمس دارد، و ولى او بايد خمسش را بپردازد (501).
2.مال حلال مخلوط به حرامى كه متعلق به كودك است، مشمول خمس بوده و ولى او بايد خمس آن را بپردازد (502).
3.گنجى را كه كودك پيدا مى كند و جواهرى را كه كودك با فرو رفتن در دريا بيرون مى آورد مشمول خمس بوده و ولى او بايد خمس آن را بدهد (503).
4.سود به دست آمده از كسب كودك نيز مشمول خمس بوده و ولى او بايد خمس آن را بپردازد (504).
5.اگركودك سرمايه اى داشته باشد و از آن منافعى به دست آيد ولى او بايد خمس آن را بدهد (505).
6.پولى را كه پدر و مادر به فرزند مى دهند و فرزند آن را پس انداز مى كند، خمس دارد (506).
7.پدر كودك بايد پس از يك سال، خمس پولى را كه كودك در قلك نگهدارى مى كند از همان پول بپردازد (507).
8.اگر پدر بخواهد خمس پول پس انداز كودك خرد سالش را از جيب خود بدهد، بايد ابتدا از مال خودش به او ببخشد و سپس آن را عوض خمس بدهد. البته بايد خمس آن مال را نيز پرداخته باشد و يا مشمول خمس نباشد (508).
9.گهواره و اثاثيه نوزاد كه در سال اول خريد مورد استفاده قرار گرفته ولى فعلا مورد نياز نيست، خمس ندارد (509).
10.هنگام پرداخت خمس اموال كودك، قصد قربت از سوى ولى او كه مى خواهد خمس اموالش را بدهد كافى است (510).

جهيزيه
1.جهيزيه اى را كه پدر از درآمد سالينه خود براى دخترش مى خرد، جزء هزينه سالينه پدر است. و خمس ندارد (511).
2.پولى را كه پدر براى اين منظور پس انداز مى كند، جزء هزينه زندگى نيست و خمس دارد (512).

مصرف خمس
1. نيمى از خمس مربوط به سادات بنى هاشم است كه به مصرف يتيمان مستمند ديگر مستمندان و در راه ماندگان شيعه سيد مى رسد (513).
2. پرداختن سهم سادات به كودك سيد با اذن ولى شرعى او اشكال ندارد (514).
3. سهم ساداتى كه به كودك سيد فقير داده مى شود مادر غير سيد او مى تواند بابت دستمزد خود با اجازه حاكم شرع در مصرف آن با فرزندش شريك شود (515).
4. شخصى كه كودك سيدى را به فرزندى قبول كرده است مى تواند هزينه او را بابت سهم سادات حساب كند (516).
5. سيدى كه سهم سادات بدهكار است اگر داراى فرزند فقيرى باشد كه بدهكار است و توان پرداخت بدهى خود را ندارد، پدرش مى تواند سهم سادات را به فرزند سيد خود بدهد كه بدهى اش را بپردازد (517).

هزينه زندگى
هزينه هايى را كه انسان به تناسب شانش به طور معمول براى نفقه خود و عائله اش نياز دارد، از قبيل: خوراك، پوشاك، مسكن ونيز صدقات، هرينه زيارت هدايا، جوايز و مخارج ميهمانى، و حقوقى كه به واسطه نذر، كفاره، اداى قرض، غرامت و جنايت بر او لازم مى شود و مركب سوارى، كنيز و غلام وسايل منزل، ظرف، فرش، كتاب و هزينه ترويج و ختنه فرزندان و آنچه را كه براى مخارج بيمارى و مرگ فرزندان و عائله خويش نياز دارد، همه و همه جزء مدؤنه زندگى بوده و هزينه سال او محسوب مى شود (518).

زكات
زكات اموال كودك

1. براى ولى كودك مستحب است زكات غلات او را بپردازد خواه كودك يتيم باشد يا غير يتيم دختر باشد يا پسر (519).
2. ولى كودك اگر با اموال او تجارت كند، مستحب است زكات اموالش را بپردازد (520).
3. در مواردى كه پرداخت زكات اموال كودك بر ولى او مستحب است اگر ولى كودك زكات را نپردازد، مستحب است كه كودك، خودش پس از بلوغ زكات را بپردازد (521).

مصرف زكات
1. پرداخت زكات به افراد واجب النفقه، مانند پدر و مادر و همسر و فرزند براى مخارجى كه بر خود فرد واجب است جايز نيست (522).
2. اگر انسان از پرداخت تمام نفقه واجب عاجز باشد بعيد نيست كه بتواند تتمه آن را از زكات بپردازد (523).
3. دادن زكات به افراد واجب النفقه براى غير نفقه واجب، جايز است؛ مثلا: پدر مى تواند زكات مال خود را به فرزندش بپردازد تا كتابهاى علمى و دينى مورد نيازش را بخرد؛ يا خودش از زكات براى او كتابهاى مورد نيازش را خريده و در اختيارش قرار دهد(524).
4. يكى از موارد مصرف زكات از سهم مستمندان كودك فقير شيعه مى باشد، خواه پسر باشد يا دختر مميز باشد يا غير مميز(525).
5. اگر كودك شيعه اى فقير باشد انسان مى تواند به ولى او زكات بدهد به اين نيت كه آنچه مى پردازد ملك كودك باشد (526).
6. كودكى كه يكى از والدينش شيعه باشند، در حكم شيعه بوده و زكات به او پرداخته مى شود به ويژه اگر پدرش شيعه باشد (527).
7. در صورتى كه بخواند زكات را براى كودك اختصاص دهند؛ بايد آن را به ولى او بدهند و يا زكات دهنده خودش يا توسط شخص مطمئن به مصرف كودك برساند (528).
8. در صورتى كه زكات دهنده به ولى كودك دسترسى ندارد مى تواند خودش يا به واسطه شخص امينى زكات رابه مصرف كودك برساند (529).
9. شخصى را كه انسان تحت سرپرستى خود قرار داده است اما واجب النفقه او نيست مى تواند حتى به نيت نفقه به او زكات بدهد خواه با او فاميل باشد يا بيگانه (530).

زكات فطره
1. پرداختن زكات فطره بر كودك واجب نيست (531).
2. كسى كه شرايط واجب شدن زكات فطره را داشته باشد، بايد براى كودك تحت تكفل خود نيز زكات فطره بپردازد (532).
3. فطره كودك كه از مادر يا دايه شير مى خورد بر عهده كسى است كه مخارج مادر يا دايه را مى دهد (533).
4. كودكى كه پس از غروب روزه آخر ماه رمضان متولد شود، زكات فطره اش واجب نيست؛ ولى پرداخت فطره او مستحب است (534).
5. موارد مصرف زكات فطره مثل موارد مصرف زكات اموال است ولى احتياط مستحب است كه فقط آن را به شيعيان فقير و كودكان آنها بدهند (535).
6. زكات فطره را مى توانند ولى كودك فقير شيعه تحويل دهند كه به مصرف او برسانند (536).

حج
1. بر كودك حج واجب نيست، هر چند بلوغش نزديك باشد (537).
2. براى كودك مميز مستحب است حج انجام دهد (538).
3. حج مستحبى كودك هر چند صحيح و مشروع بوده و همه شرايط را داشته باشد ولى كفايت از حجى كه با مستطيع شدن پس از بلوغ بر او واجب مى شود نمى كند:
يعنى اگر پس از بلوغ مستطيع شود بايد حج بجا آورد (539).
4. كودكى كه براى انجام حج مستحبى به مكه رفته اگر پيش از رفتن به مشعر الحرام بالغ شود، حجى كه انجام مى دهند، كفايت حج واجب مى كند، ولى احتياط مستحب است كه پس از استطاعت حج را اعاده مى كند (540).

نيابت در حج
1. نيابت كودك از حج واجب صحيح نيست؛ هر چند مميز باشد. ولى نيابت او از حج مستحبى با اذن ولى او صحيح است (541).
2. انجام دادن به نيابت از طرف كودك مميز جايز است (542).
3. كودكى كه ختنه نكرده و محرم شده، وليش نمى تواند به نيابت از او اعمال حج را انجام دهد پس از ختنه نيز تا زمانى كه خودش يا نايبش طواف را به جا نياورد از احرام خارج نمى شود (543).

هزينه حج
1. در حج بردن كودك، آن مقدار از هزينه كه بيشتر از هزينه ماندن در وطن است، بر عهده ولى كودك است نه از اموال كودك (544).
2. در صورتى كه محافظت از كودك وابسته به مسافرت بردن او باشد، و يا مسافرت بردن به مصلحت او باشد، هزينه زايد بر ماندن در وطن را مى توان از اموال كودك برداشت بنابراين هزينه اصل مسافرت از اموال كودك برداشته شده و هزينه حج اگر بيش از هزينه سفر است، بايد ولى او بپردازد (545).

اعمال حج
1. ولى كودك مميز يا غير مميز مى تواند او را براى حج يا عمره محرم كند (546).
2. اگر كودك را از راهى به مكه ببرند كه به ميقات فخ مى رسد، مى توانند احرام او را تا رسيدن به فخ تاخير انداخته و از آنجا او را محرم كنند (547)
3.منظور از ولى كودك كه عهده دار اعمال حج اوست، هر فردى است كه متولى امور كودك است خواه پدر باشد يا جد يا حاكم يا وصى يا شخصى ديگر (548).
4. براى محرم كردن كودك لازم نيست ولى او نيز محرم باشد و بدون احرام نيز مى تواند كودك خود را محرم كند (549).
5. براى ولى كودك غير مميز مستحب است او را لباس احرام بپوشاند در نتيجه لازم است اعمال مترتب بر آن را به نحوى كه در مسائل آينده مى آيد عمل كند (550).
از طرف او نيت احرام است (551).
اگر ممكن است لبيك ها را به كودك تلقين كند تا تكرار نمايد و اگر ممكن نباشد خودش از طرف او تلبيه بگويد (552).
اگر كودك محرم غير مميز است بايد برايش تلبيه گفته شود (553).
كودك را به تمام افعال حج دستور دهد، و اگر كودك نتواند آن كارها را انجام دهد خودش از ناحيه وى انجام دهد (554).
او را طواف وسعى داده و در عرفات و مشعر و منى براى وقوف نگه دارد (555).
كودك را به رمى جمره امر كند.
اگر كودك نتواند رمى جمره كند، خودش از طرف او انجام دهد (556).
در صورت امكان بهتر است كه كودك را با خود حمل كرده و رمى كند و اگر ممكن باشد سنگ را در دست كودك قرار داده و آن را را پرتاب كند (557).
كودك را بر وضو نماز طواف امر كند و اگر قدرت بر نماز طواف ندارد خودش از طرف او بخواند (558).
احتياط آن است كه كودك نيز صورتى از وضو و نماز طواف بر نماز طواف ندارد خودش از طرف او بخواند (559).
احتياط آن است كه كودك نيز صورتى از وضو و نماز طواف را انجام دهد و اگر صورت وضو را نتواند انجام دهد، وليش او را وضو دهد (560).
6. ولى كودك در حالى كه محرم است و مى خواهد اعمال خود و كودك را انجام دهد، اول بايد طواف و سعى خود را به جا آورد، سپس به نيابت از كودك اعمال او را انجام دهد (561).
7. قربانى حج كودك، بر عهده ولى اوست (562).
8. اگر كودك در حج، كارى را كه كفاره دارد انجام دهد، كفاره واجب مى شود (563).
9. اگر كودك - مميز يا غير مميز - در حج مرتكب صيد شود، كفاره اش بر عهده ولى اوست (564).
10. كفارات ديگر كودك - بجز كفاره صيد - بنابر احتياط بر عهده ولى اوست (565).
11. كودك مى تواند در حال احرام زير سايه برود (566).
12. طواف نساء اختصاص به مرد ندارد، زن و كودك مميز نيز اگر طواف نساء را ترك كنند، از احرام بيرون نمى آيند (567).

امر به معروف و نهى از منكر
1. امر به معروف و نهى از منكر بر كودك واجب نيست، گرچه مميز بوده و در آستانه بلوغ باشد (568).
02 بر مكلف واجب نيست كودك را امر به معروف و نهى از منكر كند ولى اگر منكر به گونه اى است كه شارع مقدس وجود آن را به طور كلى در جامعه ممنوع دانسته، بر مكلف واجب است از ايجاد آن منكر در جامعه، حتى اگر از ناحيه كودك باشد جلوگيرى كند (569).
3. تمرين و عادت دادن كودك مميز به اخلاق و رفتار پسنديده و نيكو، مستحب است (570).
4. جلوگيرى كودك از انجام كارهاى زير بر ولى او واجب است:
سخن چينى و مانند آن (571).
خوردن مواد مست كننده (572).
كارهايى كه باعث زيان خودش يا زيان ديگران است (573).
كارهايى كه از نظر دين مقدس اسلام، وجود آنها در جامعه ممنوع است؛ مانند: زنا، لواط، غيبت و غن (574).
5.كودكى كه در كوچه ها بازى كرده و براى مردم ايجاد مزاحمت مى كند، افراد بالغ مى توانند، به طورى كه خودشان مرتكب گناه نشوند از او جلوگيرى كنند (575).
6. زدن كودك براى امر به معروف و نهى از منكر به مقدارى كه ديه واجب نشود، جايز است (576).
7. بر اولياء واجب نيست كودك را از پوشيدن لباس حرير و طلا و امثال آن كه بر بالغين است باز دارند؛ ولى بهتر است از او جلوگيرى كنند (577).
8. باز داشتن كودك از خوردن و نوشيدن چيزهايى كه نجس شده اند بر اولياء واجب نيست (578).
9. پدر تا زمانى كه احتمال تاثير مى دهد بايد فرزندش را به انجام واجبات و ترك محرمات هر گونه كه صلاح بداند عمل كند، خواه با موعظه و نصيحت يا به گونه اى ديگر (579).
10. در صورتى كه پدر وظيفه شرعى خود را در امر به معروف و نهى از منكر نسبت به فرزندانش انجام دهد و در آنان تاثير نكند، پدر گناهكار نيست.
11. پدر و پدر بزرگ كه شرعا موظف به تربيت اولاد و تمرين آنها به عبادات مى باشند، لازم است آنها را براى نماز از خواب بيدار كنند (580).

جهاد
1. رفتن به جبهه جهاد بر كودك واجب نيست، هر چند با اجازه ولى شرعى باشد، اگر چه جبهه نياز به نيرو داشته باشد(581).
2. در صورتى كه رفتن به جبهه واجب نباشد، و رفتن انسان موجب آزار پدر و مادرش شود بايد رضايتايشان را جلب كند(582).
3. تا زمانى كه جبهه ها به نيرو نياز دارند، رفتن به جبهه بر بالغين واجب است و رضايت پدر و مادر شرط نيست (583).

 

--------------------------------------------------
(404) - عروه، ج 1، ص 315،فصل - استفتائات، ج 1، ص 126،م 1 - تحرير، ج 2، ص 13،م 1.ت. گ، 386،م 2260 -ت، خ، ص 388،م 2260 - منهاج،ج 2، ص 197 كتاب الحجر. 
(405) - تحرير، ج 2، ص 13،م 3. 
(406) - ت، گ، ص 386ت م 2261 -ت، خ، ص 388،م 2261. 
(407) - تحرير، ج 2 ، ص 13،م 3. 
(408) - استفتائات، ج 1، ص 126 كتاب الحجرم 
(409) - منهاج، ج 2، ص 197، كتاب الحجر. 
(410) - عروه، ج 1، ص 315، فصل و ج 1، ص 316،م 1،ت. گ، ص 73،م 442 -ت. خ، ص 73،م 442 - تحرير، ج 1، ص 44 - منهاج، ج 1، ص 62، الفصل الثانى. 
(411) - تحرير، ج 1، ص 44. 
(412) - تحرير، ج 1، ص 56. 
(413) - تحرير، ج 1، ص 56. 
(414) - . خ، ص 74، م 444 - ت. گ، ص 73،م 444. 
(415) - تحرير، ج 2، ص 52،م 11. 
(416) - تحرير، ج 2، ص 17،م 11. 
(417) - تحرير، ج 2، ص 17،م 11. 
(418) - استفتائات، ج 1، ص 13،م 24. 
(419) - منهاج، ج 1، ص 7،م 5. 
(420) - منهاج، ج 1، ص 7،م 5. 
(421) - منهاج، ج 1، ص 125؛ الرابع - عروه، ج 1، ص 105، الخامس. 
(422) - عرو -، ج 1، ص 105، الخامس. 
(423) - منهاج، ج 1، ص 125، الرابع - عروه، ج 1، ص 105، الخامس. 
(424) - عروه، ج 1، ص 105، الخامس. 
(425) - عروه، ج 1، ص 105،الخامس. 
(426) - ت، خ، ص 29،م 162 -ت، گ، ص 29،م 162. 
(427) - ت، خ، ص 29،م 162 -ت، گ، ص 29،م 162. 
(428) - ت، خ، ص 29،م 162 -ت، گ، ص 29،م 162. 
(429) - عروه، ج 1،م 114،م 17. 
(430) - ت، گ، ص 29،م 162 - عروه، ج 1، ص 7114،م 17. 
(431) - عروه، ج 1، ص 30،م 14. 
(432) - مجمع، ج 1، ص 114،م 17. 
(433) - عروه، ج 1، ص 77،م 13 -ت، خ، ص 25م 148 -ت، گ، ص 26،م 148. 
(434) - تحرير، ج 1، ص 37، ثانيهما. 
(435) - تحرير، ج 1، ص 37، ثانيهما. 
(436) - مسائل و ردود، ص 12،م 27. 
(437) - استفتائات، ج 1، ص 78،م 188. 
(438) - عروه، ج 2، ص 191، 15. 
(439) - عروه، ج 1، ص 191،م 15. 
(440) - عروه، ج 1، ص 191،م 15. 
(441) - عروه، ج 1، ص 191،م 15. 
(442) - عروه، ج 1، ص 191،م 15 -ت، خ، ص 54،م 324 -ت، گ، ص 55،م 324. 
(443) - تخلى: دفع بول و غايط، قضاء حاجت. 
(444) - ت، خ، ص 12،م 63 -ت، گ، ص 14،م 63 - عروه، ج 1، ص 168،م 15. 
(445) - ت، خ، ص 12،م 63 -ت، گ، ص 14،م 63 - عروه، ج 1، ص 168،م 15. 
(446) - مجمع، ج 1، ص 528،م 57. 
(447) - عروه، ج 1، ص 191،م 15 و ص 714،م 35 - مجمع، ج 1، ص 191،م 266 و ج 2، ص 53،م 127 - عروه، ج 2، ص 217،م 2 -منهاج، ج 1، ص 212،م 238. 
(448) - عروه، ج 1، ص 714،م 35 -ت، گ، ص 243،م 1398 -ت، خ، ص 246،م 1398 - عروه، ج 2، ص 217،م 2. 
(449) - عروه، ج 1، ص 714،م 35 -ت، گ، ص 243،م 1398 -ت، خ، ص 246،م 1398. 
(450) - عروه، ج 2، ص 217،م 2. 
(451) - عروه، ج 2، ص 217،م 51. 
(452) - مجمع، ج 1، ص 527،م 51. 
(453) - استفتائات، ج 1، ص 133،م 25 
(454) - عروه، ج 1، ص 702،م 17. 
(455) - ذراع = از آرنج تا نوك انگشتان دست انسان ده ذراع تقريبا پنج متر است 
(456) - تحرير، ج 1، ص 148،م 8. 
(457) - عروه، ج 1، ص 567،م 40 - منهاج، ج 1، ص 149،م 35. 
(458) - عروه، ج 1، ص 563،م 2 - عروه، ج 1، ص 742،م 36. 
(459) - تحرير، ج 1، ص 142،م 5 - منهاج، ج 1، ص 146،م 22 - عروه، ج 1، ص 552،م 8. 
(460) - عروه، ج 1، ص 574. 
(461) - عروه، ج 1، ص 608،م 17. 
(462) - منهاج، ج 1، ص 228،الفصل الثالث - عروه، ج 1، ص 799،م 10. 
(463) - تحرير، ج 1، ص 274. 
(464) - مسائل و ردود، ص 36،م 112 - عروه، ج 1، ص 766،م 8. 
(465) - تحرير، ج 1، ص 237،م 2. 
(466) - تحرير، ج 1، ص 239،م فروع الاول. 
(467) - عروه، ج 1، ص 782،م 22. 
(468) - عروه، ج 1، ص 809،م 18. 
(469) - ت، گ، ص 247،م 1426. 
(470) - عروه، ج 2، ص 114،م 11 - عروه، ج 2، ص 148،م 17. 
(471) - عروه، ج 2، ص 142،م 3. 
(472) - عروه، ج 2، ص 142،م 3. 
(473) - تحرير، ج 1، ص 258،م 3. 
(474) - عروه، ج 2، ص 142،م 3. 
(475) - استفتائات، ج 1، ص 265،م 431 و 432. 
(476) - استفتائات، ج 1، ص 265،م 431 و 432. 
(477) - اين حكم مربوط به كودكانى است كه احترام مسجد را نگه نمى دارند يا مزاحم نمازگزارن هستند يا ممكن است سبب نجس شدن مسجد شوند ولى كودكان كه براى نماز خواندن مى آيند مكروه نيست. 
(478) - ت، خ، ص 163،م 924 -ت، گ، ص 162،م 924. 
(479) - عروه، ج 1، ص 600،م 15. 
(480) - عروه، ج 1، ص 685،م 9. 
(481) - عروه، ج 2، ص 217،م 2 - منهاج، ج 1، ص 292،م 65. 
(482) - عروه، ج 2، ص 217،م 2. 
(483) - عروه، ج 2، ص 217،م 2. 
(484) - استفتائات، ج 1، ص 329،م 78 -ت، خ، ص 270ت م 1571 - عروه، ج 2. ص 218 - تحرير، ج 1، ص 294،م 3. 
(485) - عروه، ج 2، ص 228. 
(486) - عروه، ج 2، ص 228. 
(487) - عروه، ج 2، ص 245، الخامس. 
(488) - مجمع، ج 1، ص 270،م 33. 
(489) - استفتائات، ج 1، ص 333،م 88. 
(490) - استفتائات، ج 1، ص 328،م 76. 
(491) - مجمع، ج 1، ص 270،م 34. 
(492) - استفتائات، ج 1، ص 315،م 36. 
(493) - استفتائات، ج 1، ص 190،م 228 -ت.گ، ص 292،م 1721 - منهاج، ج 1، ص 139، الفصل الاول - تحرير، ج 1، ص 229،م 1 -عروه، ج 1، ص 514. 
(494) - عروه، ج 1، ص 755، فصل 44. 
(495) - ت.خ، ص 246،م 1399. 
(496) - منهاج، ج 1، ص 213،م 245. 
(497) - استفتائات، ج 1، ص 187.م 219. 
(498) - استفتائات، ج 1، ص 189،م 225. 
(499) - استفتائات، ج 1، ص 187،م 219. 
(500) - عروه، ج 2، ص 254،م 27 - تحرير، ج 1، ص 306،م 1. 
(501) - عرو، ج 2 ص 369، س آخر-،ت.گ، ص 310،م 1836. 
(502) - ت.خ،ص 312،م 1836 -ت. گ، ص 310،م 1836. 
(503) - ت،گ، ص 310،م 1836. 
(504) - عروه، ج 2، ص 402،م 84 - مجمع، ج 1، ص 386،م 289. 
(505) - ت،گ،ص 305،م 1803. 
(506) - مجمع، ج 1، ص 341،م 192. 
(507) - مجمع، ج 1، ص 368،م 290. 
(508) - مجمع، ج 1 ص 368،م 291. 
(509) - مجمع، ج 1، ص 338،م 175. 
(510) - مجمع، ج 1، ص 368،م 291. 
(511) - تحرير، ج 1 ص 359،م 17. 
(512) - تحرير، ج 1، ص 359،م 17- استفتائات، ج 1، ص 353،م 28. 
(513) - منهاج، ج 1، ص 371،م 72 و 74. 
(514) - مجمع، ج 1، ص 386،م 353. 
(515) - مجمع، ج 1، ص 386،م 353. 
(516) - مجمع، ج 1، ص 399،م 383. 
(517) - عروه، ج 2، ص 394،م 61. 
(518) - عروه، ج 2، ص 394،م 61. 
(519) - عروه: ج 2، ص 265،م 1 - تحرير، ج 1، ص 312،م 1. 
(520) - عروه، ج 2، ص 265،م 1 - تحرير، ج 1، ص 312،م 1- منهاج، ج 1، ص 317،م 8. 
(521) - عروه، ج 2، ص 265،م 1. 
(522) - عروه، ج 2، ص 319،م 9 - الثالث - تحرير، ج 1، ص 339 - الثالث - عروه، ج 2، ص 321،م 19 - منهاج، ج 1، ص 335 - الثالث -ت، خ ص 333،م 1956 -ت، گ، ص 332،م 1956 - مجمع، ج 1، ص 321،م 45. 
(523) - عروه، ج 2، ص 321،م 19. 
(524) - ت، خ، ص 333،م 1958 -ت، گ، ص 332،م 1958. 
(525) - تحرير، ج 1، ص 339 - الاول - عروه، ج 2، ص 317،م 1 - منهاج، ج 1، ص 335 - المبحث الثانى. 
(526) - ت، خ، ص 332،م 1951 -ت، گ، ص 332،م 1951. 
(527) - عروه، ج 2، ص 318،م 3. 
(528) - تحرير، ج 1، ص 3339 - الاول - عروه، ج 2، ص 317،م 1 - منهاج، ج 1، ص 335 - المبحث الثانى . 
(529) - ت، خ، ص 332،م 1952 -ت، گ، ص 332،م 1952. . 
(530) - تحرير، ج 1، ص 339، الثالث. 
(531) - تحرير، ج 1، ص 345،م 1 - منهاج، ج 1، ص 340 - زكاه الفطر - عروه، ج 2، ص 353، فصل 11. 
(532) - منهاج، ج 1، ص 341،م 88. 
(533) - ت، گ، ص 340،م 2018 -ت، خ، ص 341،م 2018 - عروه، ج 2، ص 359،م 12. 
(534) - عروه، ج 2، ص 356،م 1 - عروه، ج 2، ص 359،م 12. 
(535) - تحرير، ج 1، ص 349. 
(536) - ت، خ، ص 342،م 2023 -ت، گ، ص 341،م 2023 - عروه، ج 2، ص 364، مصرفها. 
(537) - عروه، ج 2، ص 421، فصل 2 - تحرير، ج 1، ص 371، احدها. 
(538) - عروه، ج 2، ص 421،م 1، فصل 2. 
(539) - عروه، ج 2، ص 421،م 2 - تحرير، ج 1، ص 371، احدها - عروه، ج 2، ص 421،م 1، فصل 2. 
(540) - تحرير، ج 1، ص 372،م 6. 
(541) - عروه، ج 2، ص 503،م 1. 
(542) - عروه، ج 2، ص 506،م 1. 
(543) - مجمع، ج 1، ص 472،م 23. 
(544) - عروه، ج 2، ص 423،م 5 -ت، خ، ص 438،م 2559. 
(545) - عروه، ج 2، ص 423،م 5 -ت، خ، ص 438،م 2559. 
(546) - مجمع، ج 1، ص 461،م 21. 
(547) - عروه، ج 2، ص 553. 
(548) - عروه، ج 2، ص 422،م 4. 
(549) - عروه، ج 2، ص 422،م 3 - تحرير، ج 1، ص 371،م 2. 
(550) - تحرير، ج 1، ص 371،م 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2. 
(551) - تحرير، ج 2، ص 371،م 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2. 
(552) - عروه، ج 2، ص 568،م 14. 
(553) - تحرير، ج 1، ص 371،م 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2- مجمع، ج 1، ص 461،م 24. 
(554) - تحرير، ج 1، ص 371،م 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2. 
(555) - تحرير، ج 1، ص 371،م 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2. 
(556) - تحرير، ج 1، ص 445،م 5 و ج 1، ص 457،م 9 و ج 1، ص 371،. 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2. 
(557) - تحرير، ج 1، ص 457،م 9. 
(558) - تحرير، ج 1، ص 371،م 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2. 
(559) - تحرير، ج 1، ص 371،م 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2. 
(560) - تحرير، ج 1، ص 371،م 1 - عروه، ج 2، ص 422،م 2. 
(561) - مجمع، ج 1، ص 446،م 28. 
(562) - عروه، ج 2، ص 423،م 6 - تحرير، ج 1، ص 372،م 5. 
(563) - مجمع، ج 1، ص 461،م 24. 
(564) - عروه، ج 2، ص 423،م -6 مجمع، ص 461،م 24. 
(565) - عروه، ج 2، ص 423،م 6 - مجمع، ج 1، ص 461،م 24. 
(566) - تحرير، ج 1، ص 426، التاسع عشر. 
(567) - تحرير، ج 1، ص 453،م 7. 
(568) - تحرير، ج 1، ص 457،م 21. 
(569) - تحرير، ج 1، ص 457،م 21. 
(570) - ت،گ،ص 243،م 1398. 
(571) - منهاج، ج 1، ص 213،م 239. 
(572) - منهاج، ج 1، ص 213،م 239- عروه، ج 1، ص 93،م 33. 
(573) - منهاج، ج 1، ص 213،م 239- عروه، ج 1، ص 742،م 36-ت.گ، ص 243،م 1398. 
(574) - منهاج، ج 1، ص 213،م 239- عروه، ج 1، ص 742،م 36-ت.گ، ص 243،م 1398. 
(575) - مجمع، ج 1، ص 529،م 61. 
(576) - مجمع، ج 3، ص 266،م 138. 
(577) - عروه، ج 1، ص 742،م 36. 
(578) - مجمع، ج 1، ص 519،م 20. 
(579) - مجمع، ج 1، ص 526،م 49 
(580) - مجمع، ج 1، ص 526،م 49. 
(581) - استفتائات، ج 1، ص 494،م 10. 
(582) - استفتائات، ج 1، ص 498،م 23. 
(583) - استفتائات، ج 1، ص 494،م 10.

Share