هفت ـ رسالت جانبازان
جانبازي، مقام والايي است كه خداوند اين افتخار بزرگ را نصيب بعضي از افراد برگزيده خود كرده است. بر اين اساس، مسئوليت و وظايف آنان نيز بزرگ و سنگين است. اگر آنان ديروز در جبهه هاي نبرد استوار مانده و از امتحان الهي سربلند بيرون آمده اند، امروز نيز در صحنه هاي فرهنگي جامعه حضور دارند و مشعل ارزش هاي الهي را فروزان نگه داشته اند.
جانبازان با ايستادگي خود، فرهنگ شهيدان را زنده نگه مي دارند و درس اميد و ايمان و اراده به جامعه مي دهند. آنان با ارج نهادن به ارزش هاي ديني و اسلامي و با ترويج فرمان هاي اصيل اسلامي و عمل به آنها، افراد جامعه را به حفظ ارزش هاي اسلام تشويق مي كنند. آنان الگوي ارزش هاي اسلامي و مروّجان معنويت در جامعه به شمار مي آيند.
هشت ـ نقش همسران جانباز
امروزه، اهميت نقش همسران جانباز بر كسي پوشيده نيست؛ زيرا آنان به صورت داوطلبانه در رنج هاي زندگي يك جانباز شريك شده اند. آنان از جاذبه هاي زندگي دنيوي گذشتند تا به درخواست يك جانباز لبيك گويند؛ جانبازي كه شايد نتواند كوچك ترين فعاليتي انجام دهد.
اكنون همسران جانباز با حفظ روحيه بسيجي و دشمن ستيزي و با تربيت صحيح فرزندان و حفظ مقام و منزلت جانبازان مي توانند به جايگاه و مقام خود افتخار كنند. البته اين نام نيك با زحمت و رنج به دست مي آيد و تحمل اين همه سختي از سوي خداوند پاداش اخروي بسياري دارد.
نه ـ سفارش رهبر به فرزندان جانباز
فرزندان جانباز بايد به خود افتخار كنند به خاطر اينكه فرزند كساني هستند كه در جواني سلامت خودشان را براي آرمان هاي بلند الهي و اسلامي فدا كردند. پدران شما در روزگار سخت و تلخ تهاجم، سينه هاي خود را در برابر دشمن سپر كرده و با ايستادگي و ازخودگذشتگي، از شرف و ناموس اين ملت دفاع كردند. اكنون شما نيز بايد در حفظ اين شرف و افتخار بزرگ كوشا باشيد و به دشمنان اسلام اجازه ندهيد كه با وسوسه هاي شيطاني خود شما را تحت تأثيرات سوء قرار دهند. شما بايد طوري عمل كنيد كه به فرزند جانباز بودن خود افتخار كنيد.
ده ـ نمونه هايي از جانبازان صدر اسلام
اول ـ حجاج بن مسروق جعفي
حَجّاج بن مسروق جُعفي از ياران باوفاي حسين عليه السلام است. نگاه او به حسين عليه السلام تنها برخاسته از عاطفه و احساس نيست. او همان قدر كه در شعله عشق حسين عليه السلاممي سوخت، با چشم عقل و خردورزي نيز به امام مي نگريست. او اذان گوي كاروان امام حسين عليه السلام نيز بود.
حجاج در روز عاشورا سرمست از برآورده شدن آرزوي وصل، نزد امام شتافت و اجازه ميدان رفتن خواست. امام با نگاه مهربان خويش بدرقه اش كرد. وقتي حجاج با تن مجروح و غرق در خون ميان سپاه دشمن به محاصره درآمد، با يورشي شيرآسا، حلقه محاصره را درهم شكست تا براي واپسين بار، در دايره ارادت دوست حلقه زند.
سرانجام نيز زير باران تير و نيزه، پيكر صدچاك اين بزرگ مرد، خاك گلگون كربلا را زينت بخشيد.[1]
دوم ـ جعفربن ابي طالب
نبرد موته در سال هشتم هجري پيش آمد. در اين نبرد، جعفربن ابي طالب، برادر بزرگ تر علي عليه السلام كه يكي از فرماندهان سپاه پيامبر صلي الله عليه و آلهبود، با رشادتي كم نظير تا پاي جان ايستاد تا جان به خالق جهان آفرين تسليم كرد.
جعفر بن ابي طالب، پيش از شهادتش، دو دست خويش را در اين نبرد از كف داد و با جراحت هاي سنگين، شربت شهادت نوشيد. پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله درباره او فرمود: «خداوند به جاي دو دست وي، دو بال به او عطا فرمود كه با آنها به هر جاي بهشت كه بخواهد، پرواز كند».[2]
سوم ـ رافع بن خديج
در گرما گرم نبرد احد، رافع كه هنوز نونهالي تازه رسته بود، از پيامبر اجازه نبرد خواست. پيامبر به او اجازه نبرد نداد. پس از اصرار فراوان، عمويش را واسطه كرد. او براي آنكه پيامبر را راضي كند، گفت رافع اگرچه سنش كم است، ولي در تيراندازي بسيار مهارت دارد. پيامبر اجازه داد و رافع به ميدان رفت. تيري به سوي رافع پرتاب شد و در سينه او فرو رفت.
عموي او نزد پيامبر شتافت و گفت: «بر سينه پسر برادرم تير نشسته است.» پيامبر فرمود: «اگر دوست داري آن را خارج كني، ما اين كار را انجام مي دهيم و اگر مي خواهي او را به حال خود واگذاري، بدان كه اگر وي در حالي بميرد كه اين تير در بدنش باشد، شهيد شمرده مي شود».
رافع ترجيح داد از اين مژده بزرگ پيامبر بهره مند شود و درد سخت و مرارت بار آن تير را به جان بخرد. ازاين رو، به دست خويشتن، تنه تير را شكست و سر آن را در سينه اش باقي نهاد.
اين سر تير يادگاري شد از جنگ احد كه تا سال هاي سال بر سينه رافع مي درخشيد و او را همواره به ياد بشارت عظيم پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله مي انداخت.[3]
چهارم ـ محمود بن مسلمه انصاري
محمود بن مسلمه انصاري از اصحاب پيامبر بود كه در سه نبرد احد، خندق و خيبر حضور يافت و در نبرد خيبر جانباز شد. مَرحب، جنگاور مشهور عرب و پهلوان جبهه كفر، سنگ آسيابي را به سوي او پرتاب كرد. سنگي به سر او برخورد و آن قدر سنگين بود كه كلاهخود آهنين وي را دريد و سرش به شدت آسيب ديد. دريدگي كلاهخود سبب شد پوست پيشاني او كنده شود و روي صورتش فرو افتد. در اين هنگام، پيامبر خدا، خود را به محمود رساند و سرش و آن پوست فرو افتاده پيشاني را به حال خود برگرداند. سپس آن حضرت با بخشي از جامه خود، زخم محمود را بست و به اين صورت، زيباترين جلوه فرماندهي را به نمايش گذاشت. محمود پس از اين جانبازي شكوهمند، سه روز را با درد و جراحت سپري كرد. آن گاه به سوي پروردگارش پرواز كرد. اوج اين ماجرا آن گاه آشكار مي شود كه پيامبر گرامي به برادر آن جانباز شهيد فرمود: «برادرت پاداش دو شهيد را دارد».[4]
يازده ـ بزرگْ جانباز انقلاب
در روز 6 تيرماه 1360، نماز ظهر در مسجد ابوذر تهران برپا شد. مردم آماده شنيدن سخنان نزديك ترين يار امام شدند. آقا (آيت اللّه خامنه اي) پشت تريبون قرار مي گيرد و دو ضبط صوت روي ميز، جلوي ايشان قرار مي دهند كه بعدها مشخص شد گروه فرقان، بمب را در يكي از ضبط صوت ها جاسازي كرده اند. پس از حادثه انفجار، آقا از نواحي ريه، ناي و كتف، مصدوم شدند.
حضرت امام يك روز پس از حادثه، ايشان را سرباز فداكار و از سلاله رسول اكرم صلي الله عليه و آله و خاندان حسين بن علي عليه السلام ناميد. هر ساله در همين تاريخ، به شكرانه نافرجام ماندن توطئه استكبار عليه آيت اللّه خامنه اي، مراسم دعا و شكرگزاري برپاست و مردم شادند كه سكان داري كشتي انقلاب در دست بزرگْ جانباز اين كشور اسلامي است.[5]
دوازده ـ شهيد صياد شيرازي، جانبازي گمنام
شهيد صياد شيرازي در شمار جانبازاني است كه موضوع جانبازي ايشان ناگفته تر از ديگر جنبه هاي شخصيتي شان است. ايشان چهار مرتبه جانباز شد. در اوايل انقلاب، بر اثر برخورد نارنجك منافقان از قسمت شكم و لگن جراحت هاي جدي ديد. پس از آن، هنگام بازديد از خطوط مقدم جبهه بر اثر انفجار نارنجك، به چند نقطه از بدن ايشان تركش برخورد كرد. در دفعات بعد ايشان به اتفاق همراهانش در داخل هلي كوپتر هدف رگبار دشمن قرار گرفت و مجروح شد. شهيد صياد شيرازي در كل جانباز 70درصد به شمار مي آمد، ولي به عشق بالاتري مي انديشيد. وي جانبازي را لطف خداوند به افراد خاص مي دانست و مي گفت: «كار بزرگ، بهاي گران مي طلبد. و پيروزي اسلام از جمله اهداف بزرگ به شمار مي رود».[6]
منبع: نشریه ارمغان 2 - ويژه شعبان
----------------------------
پی نوشت:
[1] برگرفته از: ماه نامه جانباز، ش 27، صص 7 ـ 9.
[2] بحارالانوار، ج22، صص275 و 276.
[3] فرهنگ جانبازى؛ جانبازى در سراى جاودان، صص 167 و 168.
[4] همان، صص 157 و 158.
[5] برگرفته از: ماه نامه جانباز، ش 29 ـ 30، صص 14 و 15.
[6] برگرفته از: ماه نامه جانباز، ش 28، صص 12و13.