ادب و تاثیر آن در سرنوشت آدمی
ادب و تاثیر آن در سرنوشت آدمی
در این نوشتار ، به تاثیر ادب در سرنوشت آدمی که یکی از بارزترین خصوصیات انبیاء الهی و ائمه اطهار علیهم السلام می باشد، پرداخته شده است. با ما همراه باشید تا از «ادب و تاثیر آن در سرنوشت آدمی» اطلاعات بیشتری کسب نمایید.
ادب و تاثیر آن در سرنوشت آدمی
بارالها... از هیچ مرا آفریدی... آنچنان بودم که هیچ نبودم! چنان که خود فرمودی: «هَلْ أَتی عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکنْ شَیْئاً مَذْکوراً.[الإنسان: 1]آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت (و فراموش کرد) که چیز قابل ذکرى نبود؟» پس نعمت وجودم دادی. مرا به بندگیِ خود مفتخر ساختی! بر من منت نهادی و خود را مولای من خواندی... پس ای خداوند قدوس... مرا به نعمتِ ادب متنعّم ساز.
آدمیزاد در محضر خدا، هویتی جز بندگی ندارد و رنگ و جنسیت و نژاد، هیچ یک معیار نیستند. چنین امری در ارتباطِ انبیاء با خدایشان مشهود است و در این میان نیز آنچه به این رابطه، اصالت و حقیقت می بخشد، ادب است. ادب، به منزله ستونِ خیمه عبودیت است. ادب که نباشد، عبودیتی نمی ماند. عجیب اینکه در برخی روایات، انبیای اولوالعزم، از بابت کمال ادب، به اعلی درجه شرف رسیدند.[سید هاشم بحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، تهران: نشر بنیاد بعثت، 1416 هجری قمری، جلد 5، صفحه 51.]
چند نمونه از بی شمار مواردِ ادب انبیاء در محضر خدا
- هنگامی که پسر نوح به همراهِ گمراهانِ امت به هلاکت رسید، و با اینکه محبت فرزند همچنان در دل نوح علیه السلام بود، اما نبیّ خدا ادب کرده و با وجودِ غمی که وجودش را گرفته بود، در برابر خدا سر تسلیم فرو آورد و او را ستود.[هود: 45-47 علامه محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374، جلد 6، صفحه 378-379.]
- هنگامی که ایوب نبی علیه السلام مورد امتحان الهی قرار گرفت، و خدا او را به سختی انداخت، به درگاه خدا تضرع کرد. اما نکته اینکه سختی های زندگی خود را به خدا نسبت نداد. یعنی ادب کرده، رنج های خود را معترضانه بر زبان نیاورد. بلکه همچنان خدا را از بابت رحمت بی انتهایش ستایش کرد: «وَ أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ.[الأنبیاء: 83] و ایّوب را (به یاد آور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بد حالى و مشکلات به من روى آورده و تو مهربانترین مهربانانی».
- ابراهیم علیه السلام نه تنها در محضر خدا، کمال ادب را مراعات می کرد، بلکه حتی در برابر مشرکین (به ویژه نسبت به ناپدریِ خود) هم ادب به خرج می داد.[آیت الله مکارم شیرازی، الأمثل فى تفسیر کتاب الله المنزل، قم: مدرسة امام علی بن ابی طالب، 1421 هجری قمری، جلد 9، صفحه 462.عبدالله بن عمر بیضاوى، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1418 هجری قمری، جلد 4، صفحه 12.] با اینکه آزر(ناپدریِ ابراهیم) مشرک و بدخواهِ او بود، لکن ابراهیم علیه السلام او را « أَبَتِ» به معنی «پدر جان» خطاب می کرد.[مریم: 42-45] از یک سو مرتباً او را اینگونه مخاطب می سازد و از سویى دیگر می گوید که از رسیدن کوچکترین ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است.
- موسی علیه السلام نیز چنین بود. کمال ادب، در محضر کمالِ حقیقت. و نیز هنگامی که به حضور خضر می رسد، آن زمان که وعده همراهی می دهد، وعده خود را مزین و مشروط به اراده و خواست خدا می داند. اینگونه هم رعایتِ ادب مع الله می کند و هم رعایت احترام استاد را: «قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَک أَمْراَ.[کهف: 69] موسی گفت: ان شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت و از امر تو سرپیچی نخواهم کرد.»
ادب مایه نجات است
قرآن، این گنجینه عظیم انسان ساز، ادب را مایه نجات و بی ادبی را عامل شقاوت می خواند. به یاد آوریم، آن هنگام که قوم موسی علیه السلام بی ادبانه و از سر عناد، به نبی خدا گفتند که «ای موسی! تو به همراهِ خدای خودت به جنگ دشمن برو»[مائده: 24] و اینگونه حاضر نشدند که حتی به زبان، خدای موسی را به عنوانِ خدایِ خود بپذیرند. بدتر از آن، هنگامی که خدا درهای توبه را به روی آنان گشود، بی ادبانه طریقت الهی را به تمسخر گرفتند: «وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکمُْ خَطَایَاکمْ وَ سَنزَِیدُ الْمُحْسِنِینَ فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَیرَْ الَّذِى قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلىَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کاَنُواْ یَفْسُقُونَ.[بقره: 58-59] و (به خاطر بیاورید) زمانى را که گفتیم در این شهر [بیت المقدس] وارد شوید و از نعمتهاى فراوان آن، هر چه میخواهید بخورید و از درب (معبد بیت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گردید و بگویید: «خداوندا گناهان ما را بریز!» تا خطاهاى شما را ببخشیم و به نیکوکاران پاداش بیشترى خواهیم داد. اما افراد ستمگر، این سخن را که به آنها گفته شده بود، تغییر دادند (و به جاى آن، جمله تمسخرآمیزى گفتند) لذا بر ستمگران، در برابر این نافرمانى، عذابى از آسمان فرستادیم.» و اینگونه بی ادبیِ قوم، مایه هلاکتشان گردید.
قرآن با تبیین حوادث گذشته، راه را به امت نشان می دهد و مسلمین را به رعایت ادب در محضر خدا و رسول دعوت می کند. برای نمونه، آنجا که امر می کند هیچ کس صدای خود را در محضر پیامبر، بالا نبرد، تا این مراعات، مایه رستگاری گردد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ.[الحجرات : 2] اى کسانى که ایمان آورده اید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى کنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى که نمی دانید». گذشته از همه این امور، قرآن، خشوع را مایه نجات می داند و می دانیم که خشوع، آن حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که انسان در مقابل خدا و اولیای او داشته باشد.[برگزیده تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1382، جلد 2، صفحه 677.]
حُرَ باشیم!
بدانیم که مراعات ادب، در کربلا نیز موجب نجات گردید. همانگونه که بی ادبیِ کوردلان مایه نکبت و هلاکتشان شد. در روایات تاریخی، آمده است آن هنگام که کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا رسیدند، حرّ بن یزید ریاحی، که از سران لشکر بنی امیه بود. راه کاروان را سد کرد. امام علیه السلام به حرّ فرمود: «ثَکلَتک اُمُّک ما تُریدُ؟» یعنی مادرت به عزایت بنشیند،[اینکه در این عبارت چه نهفته بود و چه رازی و چه رمزی میانِ حسین علیه السلام و حر رد و بدل شد، ذهن ما قاصر است.] چه تصمیمى دارى؟ حرّ در پاسخِ امام، نسب به مادرِ ایشان (فاطمه زهرا سلام الله علیها) ادب به خرج داده و گفت: «به خدا سوگند! اگر کسى غیر از شما، چنین سخنى به من گفته بود، به همان نحو او را پاسخ می دادم، ولى به خدا سوگند نمی توانم از مادر شما جز به نیکوترین وجه یاد کنم».[شیخ مفید، الإرشاد، قم: انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هجرى قمری، جلد 2، صفحه 80 امین الاسلام فضل بن حسن طبرسى، إعلام الورى، دار الکتب الإسلامیة تهران، صفحه 232 شیخ محمد بن طاهر سماوى، سلحشوران طف، ترجمه: عباس جلال ىریال قم: نشر زائر، 1381، صفحه 248] همین ادبِ حرّ در برابر امام سبب نجات او شد.
بیایید در این ایام، حرّ شویم. آزاد و آزاده از قید و بندهای بی اساس و بیهوده ...
افزودن دیدگاه جدید