رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
25 اسفندماه، سالروز شهادت مهدی باکری؛

شهید مهدی باکری از زبان همسر

تاریخ انتشار:
مهدی باکری در 25 اسفند 1363 در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت رسید و پیکر پاکش نیز در حین انتقال به پشت جبهه بر اثر اصابت موشک خاکستر شد. آن چه می خوانید گفتگویی است با همسر شهید؛
شهید مهدی باکری

شهید مهدی باکری از زبان همسر

شهید مهدی باکری از زبان همسر ؛ مهدی باکری در 25 اسفند 1363 در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت رسید و پیکر پاکش نیز در حین انتقال به پشت جبهه بر اثر اصابت موشک خاکستر شد. آن چه می خوانید گفتگویی است با همسر شهید؛

شهید مهدی باکری از زبان همسر

شهید مهدی باکری از زبان همسر

- بسم رب الشهدا و الصدیقین. صحبت کردن در ارتباط با شخصیت شهدا برای خود من خیلی مشکل است که بتوانم با این زبان الکن، ویژگی، عظمت روحیه و ابهت معنوی آن ها را مطرح کنم و این را باید قبول کنیم که هیچ واژه ای نمی تواند ایثارگری، فداکاری، تقوا و ایمان اینها را بیان کند. ولی تا آن اندازه که خدا توفیق داده است با این شهدا زندگی کرده ایم و در این دنیای فانی توانسته ایم چند صباحی با این انسان های برگزیده خدا باهم باشیم. به شکرانه این نعمت و بنا به احساس مسئولیت که نسبت به ایشان دارم به چند نکته اشاره می کنم.

مهدی باکری یک سری خصوصیات اخلاقی و ویژگی های بارزی داشتند که در ابعاد مختلف می توان آنها را مطرح کرد از جمله از بُعد نظامی، اجتماعی، سیاسی، عبادی و اخلاقی، خصوصاً اخلاق در خانواده که من در این جا عمدتاً به این بُعد ایشان می پردازم.

از خصوصیات بارز شهید مهدی باکری، یکی وارستگی و ساده زیستی ایشان بود که زبانزد خاص و عام بود. در اوایل زندگی مشترکمان شهید رفتند جبهه و بعد از اینکه برگشتند، گفتند که برویم یک مقدار وسایل خانه تهیه کنیم. البته در اوایل ازدواج مان بعضی از لوازم ضروری را خانواده ما فراهم کرده بودند، ولی با این همه مهدی حتی به وسایل اولیه و ابتدایی زندگی مان ایراد و اشکال وارد می کردند و می گفتند که ما از این هم ساده تر می توانیم زندگی کنیم. حتی روزی مادرشان به خانه ما تشریف آورده بودند و با حالت خیلی ناراحت گفتند که خدا بابایت را رحمت کند و جای او خالی است و اگر می آمد و شما را در این حال می دید که شما روی موکت زندگی می کنید قهراً نمی گذاشت این چنین زندگی کنید، چرا شما فقط این طور زندگی می کنید در حالی که هیچ پاسداری این چنین زندگی نمی کند. این یکی از ویژگی های اخلاقی شهید باکری بود که اصلاً به دنیا وابسته نبود و هیچ گونه وابستگی و دلبستگی به دنیا و تعلقات دنیوی نداشت و خیلی راحت توانسته بود از تعلقات دنیوی دل بکند و راهی را انتخاب کرده بود که راه پیغمبران عظیم الشأن اسلام (ص) و ائمه اطهار بود.

شهید مهدی باکری از زبان همسر

شنیده ایم در طول مبارزات، یا دوران دفاع مقدس همواره در کنار شهید باکری بودید؟

- ازدواج ما مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود یعنی سال 1359 که جنگ در شهریور ماه تازه شروع شده بود. شهید باکری بلافاصله بعد از عقدمان، فردایش به جبهه تشریف بردند تا 3 ماه و بعد از 3 ماه که تشریف آوردند زندگی مشترکمان را شروع کردیم، مهدی مدت کوتاهی در جهاد سازندگی خدمت کرد بعد از آن فرمانده عملیات سپاه (شهید مهدی امینی) که شهید شد، وارد سپاه شد البته مدتی که در جهادسازندگی خدمت می کردند همیشه با سپاه هم در ارتباط بودند و در هرگونه عملیاتی که پیش می آمد یا نیاز می شد، شرکت می کردند. چند مدت در سپاه در پاکسازی مناطق کردستان از کومله و دموکرات، خدمات ارزنده ای به آذربایجان غربی کردند. برگردیم به قضیه ازدواج. شهید باکری پیشنهاد کردند که من به اهواز می روم با من می آیی؟ بعد از موافقت با هم راهی اهواز شدیم. چند ماه قبل از شروع عملیات فتح المبین به اهواز رفتیم و اولین عملیات که ما در اهواز بودیم عملیات فتح المبین بود. از عملیات فتح المبین تا عملیات بدر که آن عزیز شهید شد من در تمامی مناطقی که لشکر عاشورا عملیات داشت من از این شهر به آن شهر، اسلام آباد، اهواز، یا دزفول همواره همراه این شهید بودم.

 

همسر شهید مهدی باکری، در گفت وگویی اظهار داشت که طی زندگی مشترکش، یقین داشته که همسرش روزی به مقام و درجه رفیع شهادت خواهد رسید.

شهید مهدی باکری از زبان همسر

*لطفا در ارتباط با اخلاق ایشان در خانواده اگر خاطره خاصی دارید بفرمایید.

 - البته سرتاسر زندگی من با مهدی لحظه به لحظه خاطره است ولی خاطره مهمی که حالا در ذهن من خطور می کند آن را بیان می کنم. ایشان در ارتباط با بیت المال خیلی حساس بودند ما در زمانی که در اهواز بودیم مسئولیت اداره خانه به من محول شده بود. یک روز قرار بود بچه های لشکر به عنوان مهمان به خانه ما بیاید. من از آنجا که فرصت نکرده بودم نان تهیه کنم به مهدی گفتم که وقتی عصر می آیید، نان هم تهیه کنید. مهدی که هم طبق معمول عصرها دیر به خانه می آمدند -بنابه شرایط کاری- از آنجا که نانوایی ها بسته بودند نتوانسته بود نان تهیه کند. زنگ زدند که از لشکر نان بیاورند. البته از امکانات لشکر هیچ وقت استفاده نمی کردند ولی چون مجبور بودیم این کار را کردند. نان را که آوردند مهدی پنج، شش تا برداشت و آورد بالا با تأکید گفت که تو حق نداری از این نان استفاده کنی چون که این ها را مردم برای رزمندگان اسلام ارسال کرده اند و چون تو رزمنده نیستی پس حق خوردن از این نان ها را نداری. من هم مجبور شدم از خرده نان هایی که قبلاً در سفر مانده بود استفاده کردم. البته این مراعات ایشان را می رساند نسبت به بیت المال والا خدای ناکرده سوء برداشت نشود.

یکی از خصوصیات بارز ایشان این بود که ایشان مسئولیت سنگینی که در لشکر داشتند و به خانه خیلی کم سر می زدند، ولی با تمام اینها و علیرغم آن همه خستگی وقتی که وارد خانه می شدند با روحیه شاد و بشّاش و خیلی متواضعانه برخورد می کردند. شهید آیت الله محلاتی در خصوص ایشان فرموده بودند که مهدی مظهر غضب خدا است علیه دشمنان. واقعاً اینطور بود با وجود اینکه در مقابل دشمن با خشم و غضب برخورد می کردند ولی در خانه خیلی رئوف، مهربان، متواضع و فروتن بود و هیچ گونه اظهار خستگی نمی کرد. با روحیه شاد وارد خانه می شد و با نشاط از خانه خارج می شد.

شهید مهدی باکری از زبان همسر

 *آیا ایشان از فعالیت هایشان، از کارهایشان از اوضاع و احوال و خاطرات جبهه و همرزمانشان چیز خاصی می گفتند؟

 - باز یکی از خصوصیات بارز شهید باکری که خیلی برایم جالیم جالب بود، این بود که مسائل محیط کارش را زیاد در منزل مطرح نمی کرد و معتقد بود که اگر اینها مطرح شود ممکن است به انسان غرور دست بدهد و اخلاصی که انسان می تواند نسبت به کارهایی که کرده است داشته باشد ناگهان از بین برود. لذا به این علت مسائل جبهه و کارهایی را که به خودش مربوط بود مطرح نمی کرد. یک روز اتفاقاً خودم از ایشان پرسیدم این همه افراد جبهه می روند و می آیند و کلی درباره آن حرف می زنند، ولی شما اصلاً صحبت نمی کنید با این همه مسئولیت سنگینی که داری، چرا حرف نمی زنی؟ ایشان گفتند: من که آنجا کاری نمی کنم کارها را بسیجی ها می کنند و آنقدر به این بسیجی ها علاقه داشت که همواره از آنها به عنوان فرزند یاد می کردند و می گفتند این ها بچه های من هستند و هرکس که از بچه های لشکر شهید می شد عکس اش را به خانه می آورد و به دیوار اتاقش نصب می کرد. اتاقش شده بود یک نمایشگاه عکس. وقتی که من مثلاً از بیرون می آمدم خانه. می دیدم که به این عکس شهدا خیره شده است و زیر لبش اشعاری را زمزمه می کند و چشمهایش پر از اشک شده است می خواست گریه کند ولی من که وارد اتاق می شدم صحنه عوض می شد. در مورد خودش و در مورد شهادت خودش صحبت نمی کرد چرا که معتقد بود که بادمجان بم آفت ندارد. ولی من یقیناً می دانستم مهدی که یکی از افراد برگزیده خدا بود، حتماً در آینده نزدیک به مقام و درجه رفیع شهادت خواهد رسید.

وقتی که زندگی تمامی شهدا را مورد دقت قرار می دهیم می بینیم که اینها از زمان کودکی اقدام به خودسازی کرده بودند و خودشان را پرورش داده بودند و از افراد برگزیده خدا بودند البته به این معنی نیست که این افراد غیر قابل تصور ما باشند و یا ما نتوانیم مثل این افراد باشیم. این افراد بنا به فرموده خداوند متعال که: «الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا» وقتی به این یقین رسیدند که غیر از خدا هیچ کس را ندارند و یک مسیری را انتخاب کردند که خدا و پیغمبر انتخاب کرده اند. یک قدم به عقب برنگشتند و در آن مسیر با تمام وجود راه افتادند و وجودشان را در طبق اخلاص گذاشتند. شهید باکری هم از این لحاظ مستثنا نبودند.

شهید مهدی باکری از زبان همسر

 * نقش شهدا را در دوران دفاع مقدس چگونه می بینید و اگر این فرهنگ شهادت نبود آیا جامعه ما در چه وضعیتی قرار می گرفت؟

- قطعاً نقش شهدا را در دفاع مقدس هیچ کس نمی تواند انکار کند و ما همگی مدیون خون شهدا هستیم اگر این شهدا نبودند هیچ وقت این انقلاب و این جامعه به این مرحله نمی رسید و تنها راه سعادت و نجات که به قول شهید باکری که در وصیت نامه شان فرموده اند راه سعادت، همان راه اسلام است و إن شاءالله خدا توفیق عبادت و اطاعت و ترک معصیت و ادامه راه شهدا را به همه ما عنایت فرماید.

شهید مهدی باکری از زبان همسر

مطالب مرتبط:
روایت شهادت شهید باکری از زبان شهید کاظمی
وصیت نامه شهید مهدی باکری رحمه الله
گفتار ماندگار از شهید مهدی باکری رحمه الله

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا