41. قرآن؛ معیار حق و منبع قانون
بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1389.10.29 ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
قرآن؛ معیار حق و منبع قانون
یکی از روش های تربیتی قرآن کریم این است که مردم را به داستان گذشتگان توجه می دهد و در هر داستانی، توجه مردم را به نکات خاصی جلب می کند. یکی از اهداف پرداختن به این خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها، تأسی به این روش قرآنی است. علاوه بر این می توانیم با توجه به تأکیدات مکرر مقام معظم رهبری حفظه الله درباره کسب بصیرت، از حکمت های این خطبه هم بهره بگیریم.
بصیرت؛ ژرف اندیشی و عاقبت اندیشی
درباره حقیقت بصیرت و راه های کسب آن، هنوز هم ابهام هایی برای بعضی ها وجود دارد. به عنوان مقدمه عرض می کنم که منظور از داشتن بصیرت این است که اولاً: انسان با پدیده های تاریخی و اجتماعی به نظر سطحی نگاه نکند؛ بلکه فکر کند ببیند عمق این پدیده و پشت صحنه آن چیست؛ ثانیاً: به نتایج محدود و زودگذرش اکتفا نکند؛ بلکه تأمل کند ببیند اگر این جریان ادامه پیدا کند به کجا می انجامد. این ها دو ویژگیِ انسانِ با بصیرت است. البته توصیه به ژرف اندیشی و عاقبت اندیشی دستورالعملی کلی است و باز جای این سؤال باقی می ماند که: چه کنیم تا ژرف اندیش و عاقبت اندیش شویم. یکی از بهترین راه های کسب بصیرت این است که انسان حوادث گذشته تاریخی را مطالعه کند و رفتارها و برخوردهای افراد مختلف را در این حوادث مورد دقت قرار دهد؛ ببیند چه کسانی سطحی نگری کردند و نتیجه این نگرششان چه شد و چه کسانی ژرف اندیشی کردند و از این نگاه عمیق چه به دست آوردند.
یکی از عنایات ویژه الهی به مردم ما که در عالم هیچ قومی این اندازه از آن بهره مند نبوده و نیست و نخواهد بود توفیق استفاده از داستان عاشوراست. این که امام فرمود: «ما هر چه داریم از محرم و صفر است» یک شعار خشک و بی حساب نبود؛ بلکه کاملا واقع بینانه و محققانه این سخن را فرمودند. ما از داستان عاشورا بهره مند شدیم چراکه در طول هزار و چهارصد سال مدام این حادثه را مرور کردیم و مدام درباره آن فکر کردیم. این داستان را زنده نگه داشتیم و افراد مختلفِ این داستان، رفتار آن ها و نتیجه کارشان را به دقت مورد بررسی قرار دادیم. پیروزی انقلاب اسلامی یکی از بزرگ ترین دستاوردهای این ژرف اندیشی بود. اما آن هایی که سطحی نگاه کردند و گفتند: «امام حسین برای شفاعت ما کشته شد!» آلت دست دشمنان شدند و دشمن از آن ها سوءاستفاده کرد.
حادثه ای غریب
یکی از حوادثی که متأسفانه ما درباره آن کم کاری کرده ایم داستان حضرت زهرا سلام الله علیهاست. ایشان بعد از رحلت پدرشان حدود سه ماه زنده بودند و در طول این مدت کوتاه حوادث عظیمی رخ داده است. برخوردهای حضرت زهرا سلام الله علیها در این حوادث، برخوردهای خاصی است که با همه اشخاص دیگر متفاوت بوده است. اما ما به دقت بررسی نکردیم که ببینیم چرا حضرت چنین برخوردهایی کردند و چرا موضع حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل این حوادث با دیگران تفاوت داشت. برخی هم خیلی کوته نظرانه به مسأله نگاه کردند و با ساده انگاری تمام گفتند: «این مسأله، مسأله چندان مهمی نبود و تنها مشکل بر سر مزرعه ای بود که دولت اسلامی می خواست منافع آن را صرف کشور اسلامی کند اما خاندان پیغمبر می گفتند: نه، این مزرعه را پیغمبر به ما بخشیده و خودمان می خواهیم استفاده کنیم!» به نظر بنده، تفسیر کردن این داستان به این شکل، یکی از بزرگ ترین ظلم ها به حضرت زهرا سلام الله علیهاست؛ چراکه وانمود می کند حضرت برای مال دنیا، بین مسلمانان اختلاف و کشمکش ایجاد کرد! یکی از وظایف ما طلبه ها این است که در این مسائل ژرف اندیشی کنیم و با ساده ا نگاری از کنار آن نگذریم. به این مناسبت ما خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها را مطرح کردیم تا کمی درباره آن بحث و مطالعه کنیم و ببینیم واقعا عامل اصلی این واقعه چیست.
بینش متفاوت فاطمه سلام الله علیها
در مروری که بر خطبه داشتیم به این جا رسیدیم که حضرت با لحنی شدید حاضرین در مسجد را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: «هنوز جنازه پدرم دفن نشده بود که شما مبتلا به غفلت شدید. شیطان سرش را از لاک خود بیرون آورد تا شرایط را بررسی کند و ببیند آیا زمینه گمراه کردن شما فراهم شده است یا نه؟ دید زمینه خیلی آماده است و شما خیلی راحت به سمتی که او می خواهد حرکت می کنید. لذا تصمیم گرفت نقشه اش را به وسیله شما اجرا کند. شما در اثر وسوسه شیطان گمان کردید که برای جلوگیری از اختلاف بین مسلمانان تا هنوز پیغمبر دفن نشده باید جانشینی برای او تعیین کنید! اما متوجه نبودید که این کار شما خود ایجاد فتنه بود؛ أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكافِرِین.»
از این تعبیرات مشخص می شود که نگرش حضرت زهرا سلام الله علیها با نگرش سایر مسلمانان صدر اسلام و بسیاری از مسلمانان امروز فرق می کند. قضیه ای که اتفاق افتاد این بود که مسلمانان صدر اسلام به بهانه جلوگیری از آشفتگی و اختلاف در جامعه اسلامی جمع شدند و خلیفه ای تعیین کردند. آنان به خلافت پیغمبر فقط به عنوان یک ریاست و یک حکومت می نگریستند و تلقی شان این بود که «ما رئیسی داشتیم که از دنیا رفت. حالا باید سعی کنیم از گروه و قبیله خودمان رئیس تعیین شود!» این یک نگرش سطحی بود. اما نگرش حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار متفاوت با این نگاه ساده بود. ظاهراً این نگرش که حاکم و رئیس باید از ما باشد، مسأله کفرآوری نیست. بلاتشبیه اگر رئیس جمهوری از دنیا برود و حزب و گروهی بگوید: «ما باید رئیس جمهور تعیین کنیم» کسی نمی گوید: «این ها کافر شده اند!» نهایت حرفی که می زنند این است که: «این ها طالب دنیا هستند» و این اشکالی اخلاقی است. اما حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند: «این روشی که شما در پیش گرفته اید شما را به کفر می کشاند، بلکه همین الان جهنم بر شما احاطه دارد!» این نگرش بسیار متفاوت با نگرش های سطحی سایر مسلمانان بود.
حضرت با لحنی تندتر خطبه را ادامه می دهند و می فرمایند: «فَهَیْهَاتَ مِنْكُمْ وَ كَیْفَ بِكُمْ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؛ گویا فریاد می زنند: آهای! شما را به کجا می برند؟! انتهای این مسیر جهنم است!» دختر پیغمبر بعد از چند روز که از وفات پیغمبر گذشته آمده اند برای مردم سخنرانی می کنند. خانمی که اهل سخنرانی در میان مردها نبوده اکنون این گونه فریاد می زند:«أَنَّى تُؤْفَكُونَ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِكُمْ؛ می فهمید شما را در چه راهی می برند؟! در حالی که قرآن در دست شماست دارند شما را از حق جدا می کنند!» آن ها فکر نمی کردند برای این کارشان باید به کلام خدا استناد کنند. آیا در زمان ما برای تعیین رئیس جمهور کسی به این می اندیشد که برویم ببینیم برای این موضوع، قرآن چه گفته است؟ در صدر اسلام با قضیه خلافت یک چنین برخوردی کردند. در آن مقطع زمانی چند گروه بودند که هر یک می خواست رئیس جامعه از گروه آن ها باشد. یک گروه چند نفری هم بودند که در مقابل این حرکت ایستادند و آن را نپذیرفتند. مقصود ما از این سخن بررسی کیفیت برخورد افراد است.
قرآن، منبع قانون گذاری اسلام
حضرت زهرا سلام الله علیها فریاد می زند: «باید سراغ قرآن بروید ببینید قرآن چه می گوید.» بینش حضرت زهرا سلام الله علیها این بود که هفتاد روز قبل از وفات پیغمبر برای بعد از وفات پیغمبر فکر شده است؛ نه مردم بلکه خدا تکلیف این مسأله را مشخص کرده است: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.[سوره مائده، آیه 67] گویا فراموش کرده بودند که هفتاد روز قبل پیغمبر وسط ظهر در هوای گرم مردم را در بیابان نگه داشتند و از آن ها برای علی علیه السلام بیعت گرفتند. عجیب این است که نقل نشده که حتی یک نفر سخن رسول خدا را یادآور شده باشد. وقتی زمینه برای شیطان فراهم باشد این گونه مردم را از اصل قضیه غافل می کند. در داستان فتنه 88 هم چنین چیزی اتفاق افتاد. کسانی فکر می کردند این داستان، اختلافی بین کاندیداهاست. اما پشت صحنه را نمی دیدند که چه دستی این ماجرا را کارگردانی می کند و چه قصدی دارد. این افراد سطحی نگر دقت نمی کردند که چرا در شعارها به اسلام حمله می شود؟ چرا به عزاداران سیدالشهدا حمله می شود؟ چرا به جای جمهوری اسلامی شعار جمهوری ایرانی سرمی دهند؟ چرا آمریکا با ولع از این ها حمایت می کند؟ چرا این قدر اسرائیل دوستانه با این ها برخورد می کند؟ این ساده اندیشان در جواب این پرسش ها می گفتند: «انتخابات است دیگر؛ از این حرف ها هم در آن هست!» در صدر اسلام عینا همین دیدگاه حاکم بود. عده ای می گفتند: «جانشین پیامبر باید از گروه ما باشد!» و عده ای دیگر می گفتند: «ما شایسته تریم و باید جانشین از گروه ما باشد!» مهاجرین هم گفتند: «ما چون از خویشان پیغمبریم از دیگران اولی هستیم!» البته همان روز که آمدند علی را برای بیعت گرفتن به زور ببرند، حضرت پرده از این انحراف برداشت و فرمود: «مگر به انصار نگفتید که چون ما نزدیکان پیغمبر هستیم از شما اولی به خلافتیم؟! آیا در بین نزدیکان پیغمبر کسی نزدیک تر از من هست؟ به همان منطقی که شما بر انصار غالب شدید به همان دلیل من می گویم: من باید جانشین باشم.» اما کسی به حرف علی علیه السلام اهمیت نمی داد. یکی از همان چند نفر با تعبیر زشتی جواب داد: «یا علی تو جوانی؛ حالا بگذار پیرمردها خلافت کنند اگر زنده بودی نوبت به تو هم می رسد!»
وقتی فاطمه سلام الله علیها فریاد می زند: «به کجا می روید؟! چرا قرآن را پشت سر انداختید؟!» معنای این سخن این نیست که اوس بر خزرج غالب شود یا خزرج بر اوس! این که مخالفتی با قرآن ندارد. مخالفت آن جاست که قرآن چیزی گفته باشد و این ها برخلافش عمل کنند. نگرانی حضرت زهرا سلام الله علیها از این است که قرآن کنار گذاشته شود. فریاد زهرا برای این است که اگر این روش ادامه پیدا کند و آنچه قرآن گفته تدریجاً فراموش شود و مبناهای دیگری برای رفتار انسان ها تعیین شود و ارزش ها را چیزی غیر از قرآن تعیین کند، دیگر چیزی از اسلام باقی نخواهد ماند. حضرت می دید زاویه ای در حال شکل گیری است که روح آن کفر است؛ باطن آن انکار «ما انزل الله» است. البته در جلسه قبل عرض کردم که این کفر، کفر فقهی و در مقابل اسلام نیست؛ بلکه کفر ایمانی و در مقابل ایمان است. چنین شخصی بعضی از فرمان های الهی را از ته دل باور ندارد. این کفر موجب بدبختی آخرت می شود نه موجب کفر دنیایی یعنی نجاست و ارتداد فقهی و امثال آن.
حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند: كتاب الله بین أظهركم؛ قرآن در دست شماست. أموره ظاهرة و أحكامه زاهرة و أعلامه باهرة و زواجره لائحة و أوامره واضحة؛ قرآن دستوراتش را خیلی روشن بیان کرده است. قد خلفتموه وراء ظهوركم؛ شما قرآن را پشت سرتان انداختید.أرغبة عنه تریدون؛ آیا می خواهید از قرآن اعراض کنید؟! یعنی رفتار یک جامعه یا بر اساس دستورات قرآن است یا مبنای دیگری دارد. اما اسلام، قرآن را منبع و مبنای عمل ما می داند و باید هر چه قرآن می گوید، عمل کنیم. قرار دادن چیز دیگری در کنار قرآن، شرک است. اگر آرای مردم، منشور سازمان ملل و ... را به عنوان منبع در کنار قرآن مطرح کنیم مرتکب شرک در تشریع شده ایم. آن روز گفتند: «ما خودمان سعی می کنیم هر کس که برایمان نافع تر است انتخاب کنیم» و به قرآن بی توجی کردند. از همان روز این زاویه و انحراف از قرآن پیدا شد. أ رغبة عنه تریدون؛ آیا واقعا می خواهید از قرآن اعراض کنید؟! أم بغیره تحكمون؛ آیا می خواهید داوری غیر از قرآن را بپذیرید؟! بئس للظالمین بدلا؛ اگر چنین کاری کنید ظلم کرده اید و به ناحق روشی را انتخاب کرده اید و کسانی که از روی ظلم چیزی را جابه جا کنند بد جانشینی انتخاب کرده اند.
ولایت؛ معیار ایمان
شاید تعبیرِ أم بغیره تحكمون اشاره به این آیه شریف باشد که می فرماید: فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا.[سوره نساء، آیه 65] این آیه از آیات عجیب قرآن است. خداوند برای پیامبر قسم می خورد و می فرماید: «قسم به پروردگار تو! هیچ حقیقتی غیر از این نیست که مسلمانان ایمان واقعی نخواهند داشت مگر این که در اختلافاتشان به تو مراجعه کنند و تو را داور قرار دهند و هرچه تو گفتی از جان و دل بپذیرند، و حتی در دلشان هم احساس ناراحتی نکنند.» بسیار نادر است که دادگاه علیه کسی حکمی صادر کند و وی ناراحت نشود و بگوید: «الحمدالله که حقّ معلوم شد!» قرآن بعد از قسم می گوید: «تنها کسانی ایمان دارند که در اختلافاتشان به تو مراجعه کنند و هر چه تو داوری کردی بپذیرند و در دلشان هم احساس ناراحتی نکنند.» ایمان واقعی این است که آدم در مقابل خدا و پیغمبر تسلیم محض شود (وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا). امروز کسانی که ولایت فقیه را این گونه قبول داشته باشند بسیار نادرند. مدعی زیاد است اما در عمل کم اند کسانی که هر آنچه را که ولی فقیه می گوید بپذیرند. وقتی ولی فقیه حکمی می کند برخی افراد می گویند: «برویم با ایشان صحبت کنیم بلکه نظرشان عوض شود!» اگر ولایت او را قبول داری او هر چه گفت باید روی چشم بگذاری. ولایت فقیه یعنی فقیه جای پیغمبر و امام است و هر چه او حکم کرد باید بگویم: «چشم!» و باور داشته باشم که گویا امام معصوم این دستور را داده است. از این رو در حدیث می فرماید: فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمٍ وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللَّهِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا كَالرَّادِّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّه.[اصول الکافی، ج1 ص67] البته حوزه ولایت مطلقه فقیه مسائل حکومتی است و مسائل شخصی جای ولایت نیست.
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین؛ و هر کس دینی غیر از اسلام را برگزیند از او قبول نمی شود. ارتباط این آیه با قسمت های قبل خطبه در این است که اگر انسان مبنای کارش را غیر از کلام خدا و پیغمبر قرار بدهد از راه ایمان خارج شده و حتما به کفر می انجامد. شیطان گاهی با قیافه ای به ظاهر مؤمن سراغ انسان می آید. باید حواسمان جمع باشد. باید معیار حق و باطل را بشناسیم و فریب این ظاهرسازی ها را نخوریم.
أعاذنا الله وایاکم ان شاءالله.
افزودن دیدگاه جدید