نوشته کوتاه

برای سرودنت / شاعر : سعید بیابانکی

لب این حوض می نشینم
چنگ آبی بر می دارم
و به آن زل می زنم

مرا به جشن تولد فراخوانده بودند / شاعر : قیصر امین پور

مرا
به جشن تولد
فراخوانده بودند
چرا

من سال های سال مُردم تا اینکه یک دم زندگی کردم / شاعر : قیصر امین پور

من
سال های سال مُردم

از رفتنت دهانِ همه باز... / شاعر : قیصر امین پور

از رفتنت دهانِ همه باز...
انگار گفته بودند:
پرواز!
پرواز!

می خواستم بگویم:«گفتن نمی توانم» / شاعر : قیصر امین پور

می خواستم بگویم:
«گفتن نمی توانم»
آیا همین که گفتم

گریز از میانمایگی آرزویی بزرگ است؟ / شاعر : قیصر امین پور

نه چندان بزرگم
که کوچک بیابم خودم را
نه آنقدر کوچک

دیوار چیست؟ / شاعر : قیصر امین پور

دیوار چیست؟
آیا به جز دو پنجره ی رو به روی هم
اما
بی منظره؟

دیگر نمی شناسند همدیگر را! / شاعر : قیصر امین پور

سیبی که از درخت می افتد
از نو به شاخه بر می گردد
اما

زهی خیال خام! / شاعر : قیصر امین پور

گذشتن از چهل
رسیدن و کمال
چه فکر کال کودکانه ای!
زهی خیال خام!

مرگ / شاعر : قیصر امین پور

 ما
در تمام عمر تو را در نمی یابیم
اما
تو
ناگهان
همه را در می یابی!