سراب - هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)
عمری به سر دویدم در جست و جوی یار :
بیچاره من، که از پس این جستجو، هنوز
و آن آرزوی گمشده، بی نام و نشان،
در دورگاه دیده ی من جلوه می نمود
در وادی خیال، مرا مست می دواند،
و زخویش می ربود
رویی شکفت چون گل رؤیا و، دیده گفت:
«این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم، که خوشتر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو...»
عمری به سر دویدم در جستجوی یار
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم درین هوس، دل دیوانه را به باد؛ این جستجو نبود.