سعید بیابانکی

شب عاشوراست / شاعر : سعید بیابانکی

شب عاشوراست
چراغ های شهر را خاموش کنید
بگذارید

این قدر براین پیکر تفتیده متازید / شاعر : سعید بیابانکی

پیچایی گیسوی شکن در شکن است این؟

هنوز شیشه عطر غزل درش باز است / شاعر : سعید بیابانکی

به نام عشق که زیباترین سرآغاز است

در تاریخ تاریخ را ببند و برو / شاعر : سعید بیابانکی

این گرام شکسته روی سکوت

گوش کن انگار نجوا می کند معبود با او / شاعر : سعید بیابانکی

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر / شاعر : سعید بیابانکی

بگذار که این باغ، درش گم شده باشد

جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی / شاعر : سعید بیابانکی

پیچیده در این دشت عجب بوی عجیبی

این لف و نشر یک دست کار بزرگ عشق است / شاعر : سعید بیابانکی

آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است / شاعر : سعید بیابانکی

کاروان می برد نیم دیگر خورشید را / شاعر : سعید بیابانکی

دشت می بلعید کم کم پیکر خورشید را