132. «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ ...
132. «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ ...
آیه
«وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ حاجَةً فی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»
ترجمه
و هنگامی که از همان طریق که پدر به آنها دستور داده وارد شدند این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمیتوانست از آنها دور سازد جز حاجتی در دل یعقوب (که از این راه) انجام شد (و خاطرش تسکین یافت) و او از برکت تعلیمی که ما به او دادهایم علم فراوانی دارد، در حالی که اکثر مردم نمیدانند. (68 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره به این که تنها اثرش تسکین خاطر پدر و آرامش قلب او بود، چرا که او از همه فرزندان خود دور بود و شب و روز در فکر آنها و یوسف بود و از گزند حوادث و حسد حسودان و بدخواهان بر آنها میترسید و همین اندازه که اطمینان داشت آنها دستوراتش را به کار میبندند دل خوش بود. سپس قرآن یعقوب را با این جمله مدح و توصیف میکند که «او از طریق تعلیمی که ما به او دادیم، علم و آگاهی داشت، در حالی که اکثر مردم نمیدانند» (وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) اشاره به این که بسیاری از مردم چنان در عالم اسباب گم میشوند که خدا را فراموش میکنند و خیال میکنند مثلاً چشم زخم، اثر اجتناب ناپذیر بعضی از چشمها است و به همین جهت خدا و توکل براو را فراموش کرده به دامن این و آن میچسبند، ولی یعقوب چنین نبود، میدانست تا خداوند چیزی نخواهد انجام نمیپذیرد، لذا در درجه اول توکل و اعتماد او بر خدا بود و سپس به سراغ عالم اسباب میرفت و در عین حال میدانست پشت سر این اسباب ذات پاک «مُسَبِّبُ الاَْسْبابِ» است، همانگونه که قرآن در سوره بقره آیه 102 درباره ساحران شهر بابل میگوید:
«وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ: آنها نمیتوانستند از طریق سحر به کسی زیان برسانند، مگر این که خدا بخواهد» اشاره به این که مافوق همه اینها اراده خدا است، باید دل به او بست و از او کمک خواست.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
غنی: این واژه در اصل به مفهوم بسندگی و کفایت در ثروت و دارایی است.
در ادامه سخن در چگونگی ورود آنان از درهای پراکنده و مختلف به کشور مصر میفرماید:
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ حاجَةً فی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها
و هنگامی که آنان طبق دستور پدر از درهای مختلف به مصر درآمدند، این ورود آنان از چهار دروازه به صورت چهار گروه کوچک چنان نبود که بتواند مانع اراده خدا گردد و یا حادثهای را از آنها دور سازد، هرگز، این کار، نه میتوانست خطر چشم زخم یا حسد را در صورتی که خدا مقدر فرموده بود از آنان دور سازد و نه رویداد دیگری را، بلکه تنها فایدهاش این بود که نیازی را که در دل یعقوب بود و از این راه انجام میشد، آن را بر طرف ساخت.
خود یعقوب، آن پیامبر بزرگ خدا نیز به این حقیقت آگاه بود، امّا او دستوری داده بود کهاز خواسته قلبیاش برمیخاست و بدین وسیله نگرانی او را از چشم خوردن فرزندانش برطرف میساخت.
به باور «زَجّاجْ» منظور این است که:
اگر به راستی مقدّر شده بود که فرزندان یعقوب چشم بخورند و یا دچار حادثهای گردند، در همان حال که به صورت پراکنده نیز وارد مصر شدند، چشم میخوردند و تدبیر یعقوب برای آنان تأثیری نداشت.
وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ
و به راستی که یعقوب بدان دلیل که ما او را آموزش داده و آگاهیاش بخشیده بودیم، در اوج یقین و شناخت خدا بود.
«مُجاهِد» میگوید:
خدا در این فراز یعقوب را به دانش و آگاهی وصف نموده و میفرماید:
او در پرتو آموزش ما به زیور دانش و شناخت آراسته گردید و پارهای بر آنند که منظور این است که:
او هر آنچه را به او آموخته بودیم، همه را میدانست و به آنها عمل میکرد؛ چرا که اگر کسی چیزی را بداند و عمل نکند، به سان کسی است که نمیداند.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ.
به باور «جُبّائی» منظور این است که:
امّا بیشتر مردم به مقام و موقعیّت او در دانش و شناخت آگاهی ندارند.
امّا به باور «ابن عبّاس» منظور این است که:
امّا شرکگرایان آنچه را خدا به دوستان و بندگان خاص خود الهام میکند، نمیدانند و از آنها بیخبرند.
افزودن دیدگاه جدید