رفتن به محتوای اصلی

شبانی / علیرضا قزوه

تاریخ انتشار:

شبانی / علیرضا قزوه

دلم را چون انارى کاش يک شب دانه مى کردم
 به دريا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردم

  چه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودم
 تمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردم

نه از ترس خدا، از ترس اين مردم به محرابم
 اگر مى شد همه محراب را ميخانه مى کردم

اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقيقت زد
 حقيقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم

چه مستى ها که هر شب در سر شوريده مى افتاد
 چه بازى ها که هر شب با دل ديوانه مى کردم

يقين دارم سرانجام من از اين خوبتر مى شد
 اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردم

سرم را مثل سيبى سرخ صبحى چيده بودم کاش
 دلم را چون انارى کاش يک شب دانه مى کردم 

پدیدآورنده
موضوع انجمن

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا