هشدار سال های قبل رهبری نسبت به کار فرهنگی
بيانات در ديدار اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به مناسبت هفتمين سالگرد تشكيل اين شورا
۲۰ /آذر/ ۱۳۷۰
خيلى خوش آمديد. اين توفيق را كه بحمداللَّه توانستيد عمر شورا را به اين مدت طولانى و مفيد برسانيد، به شما تبريك عرض مىكنم؛ بخصوص به آن آقايانى كه از ابتداى شكلگيرى اين شورا حضور داشتند و به طور جدى و دلسوزانه مشغول كار بودند.
بحمداللَّه تلاشهايى هم كه مىشود، قابل توجه است. من گزارش كاركرد يكساله را كه آقاى دكتر هاشمى(۱) در مصاحبه گفته بودند، تفصيلاً در روزنامه خواندم. اميدواريم آقايان همت كنند كه اين شورا، همچنان كه اسم و فلسفهى ايجاد آن اقتضا مىكند، به كارهاى اساسى و مهمى كه در اين صراط «انقلاب فرهنگى» وجود دارد، به طور كامل و كافى برسند؛ و اين البته نيازمند يك تلاش با شوق و با اميد به پيشبرد كارهاست.
مجموعههايى كه براى هدفى تشكيل مىشوند، هرچه عمرشان طولانىتر و تجربهشان بيشتر مىشود، با كارها آشناتر مىشوند؛ ليكن يك ضايعه هم وجود دارد كه بايد از پيش آمدن آن جلوگيرى كرد و آن، عادت شدن كار است؛ يعنى كار را از حالت انگيزهيى و شوقآميز و آن تر و تازگى، به حالت يك امر معتاد معمولى و جريانى تبديل كردن؛ اين خطر بزرگى است. اول كه انسان به يك كار مىپردازد، طبعاً شوق بيشترى دارد و به جزييات آن كار رسيدگى مىكند؛ نبايد گذاشت كه اين شوق تمام بشود و كار حالت يكنواخت بگيرد.
جناب آقاى يزدى(۲) به اضافه شدن بعضى از افراد و تأثير آن در كار شورا اشاره كردند. همين نكته مورد توجه بنده است؛ يعنى بايد كارى كرد تا اين شورا، از آن حالت تر و تازگى و شوق و ذوق و علاقهمندى به كار و پشتكارگيرى هرگز نيفتد؛ حالا بههرحال با تدابير مختلف. مقدارى از آن به داخل شورا و مديريت شورا و دبيرخانهى شورا مربوط مىشود؛ يك مقدار به اعضا مربوط مىشود؛ يك مقدار هم شايد به ما ارتباط پيدا كند. اميدواريم كه اين شوراى عالى، همچنان در جهتگيريهاى درست و تلاش عمقى و بنيانى و كلى در كار فرهنگ كشور، پيشرفت داشته باشد.
از مدتها پيش، از همان اوقاتى كه من هم در شورا بودم و توفيق داشتم كه آقايان را هر هفته زيارت كنم، اين فكر در داخل شورا بود، كه شورا از كار اصلى خود - كه انقلاب فرهنگى است - به بخشى از آن - كه امر دانشگاهها و آموزش عالى است - بسنده كرده است؛ يعنى ممكن است به بعضى كارهاى ديگر نپردازد، و به بعضى كمتر بپردازد. البته در اين دورهى اخير، شما با تشكيل اين فرهنگستانهاى مختلف و انجام بعضى از اين كارها، مقدارى كار را توسعه داديد، كه تلاش مشكورى است و بايد هم به مسائل فرهنگ عمومى كشور و كارهايى كه خارج از محدودهى دانشگاههاست، توجه بشود؛ يعنى نبايد دست كم گرفته بشود و قاعدتاً بايستى در برنامههاى شورا باشد؛ ولى واقعيت اين است كه ضرورت كار و فورى بودن و فوتى بودن و ادارى بودن و غيرقابل تعطيل بودن كار دانشگاهها، شورا را بيشتر به آن سمت مىكشاند؛ چارهيى هم نداريد، مجبوريد كه بههرحال براى دانشگاهها رئيس، برنامه، هيأت امنا و آييننامههاى مختلف تعيين و آماده كنيد؛ لذا من هم عرايضم را بيشتر به مسألهى دانشگاهها مخصوص مىكنم.
در دانشگاه، هدف دانشجوست؛ يعنى استاد و تحقيق و آزمايشگاه و همهى اينها، براى دانشجوست. آن تحقيقى كه در محيط دانشگاه انجام مىگيرد، براى اين است كه اين نيروى انسانى رشد كند و صلاحيت كارى را كه بر عهدهى يك نيروى انسانى عالم و كارآمد است، پيدا نمايد، تا بتواند آن كار را انجام دهد. اصلاً فلسفهى دانشگاه اين است؛ والّا دانشگاه براى اين نيست كه عدهيى مثلاً اينجا مستخدم باشند و ارتزاقشان از اينجا باشد؛ اين قهرى است، اما هدف اين نيست. هدف اين است كه دانشجو در آنجا بتواند به صلاحيتهاى لازم برسد. ما هر كارى كه مىتوانيم براى دانشجو بكنيم، بايد بكنيم.
دو عنصر اصلى در تربيت دانشجو هست، كه هيچكدام نبايستى مغفولٌعنه بماند؛ اگر مغفولٌعنه ماند، ما ضرر خواهيم كرد: يكى عنصر علم و تحقيق و كارايى علمى و جوشيدن استعدادهاى علمى و اين قبيل چيزهاست؛ يكى هم عبارت است از روحيه و تدين و حركت صحيح و سالمسازى معنوى و روحى دانشجو. در دانشگاهها، اين دو عنصر بايستى بدون تفكيك از يكديگر، با قدرت و با ظرفيت كامل كشور، تعقيب بشود.
اگر در كار عنصر اول كوتاهى كرديم، نتيجه چيست؟ همه مىدانند. دانشگاهى كه نتواند علم و تحقيق را به دانشجو منتقل بكند، و نتواند دانشجو را يك عالم، يك استاد، يك صاحب صلاحيت، يك مبتكر، و بالاخره يك مدير بالفعل براى بخشى از بخشهاى بىشمار ادارهى جامعه بسازد، آن دانشگاه، ديگر دانشگاه نيست. در اين زمينه، مسألهى استاد، مسألهى كتاب درسى، فضاى آموزشى، آزمايشگاه و مجلات علمى هست؛ از اين چيزهايى كه دايم ورد زبان ماهاست و همهى ما هم آن را دنبال مىكنيم. همهى شماها هم تقريباً دانشگاهى هستيد و به اين مسائل خيلى خوب توجه داريد و دنبال مىكنيد. انشاءاللَّه روزبهروز هم بايد به قدر امكانات كشور پيشتر برويم.
عنصر دوم، عبارت است از روحيه و تدين و حركت صحيح و سالمسازى معنوى و روحى دانشجو. البته اين هم از نظر جمع شما مغفولٌعنه نيست. من علىالقاعده، هم بايد اين را مىدانستم كه چنين جمعى غافل از اين مسألهى دوم نيست، و هم اينكه تقريباً با يكايك شماها - چه در اين شورا، و چه در خارج از اين شورا - نشست و برخاست كردهام و مىدانم كه همهى شماها به اين قضيه توجه داريد؛ ليكن در فضاى عمومى دانشگاهى كشور، به اين نكتهى دوم - يعنى مسألهى روحيه و تدين و آگاهى دانشجو و بيرون آوردن او از حالت يك عنصر علمى بىجهت و بىهدف، به سمت يك عنصر علمى جهتدار - توجه كافى وجود ندارد.
انسان با كامپيوتر متفاوت است. به كامپيوتر برنامه مىدهند، آن هم برايشان جواب مسأله را حاضر مىكند؛ اما انسان كه اينطور نيست. انسان خودش برنامهى خودش را تنظيم مىكند؛ خودش تصميم مىگيرد و خودش جهتگيرى پيدا مىكند. اگر ما از اين جهت دوم غفلت بكنيم، دانشگاه همان چيزى خواهد شد كه در بيانات امام، مكرر در مكرر نسبت به آن هشدار داده شده است.
همهى شما آقايانى كه در دانشگاه بودهايد و بيش از ماها دانشگاه را مىشناسيد و داراى روحيهى دينى هم هستيد، به عمق آن واقفيد. اگر دانشگاه، بيگانه و جداى از دين باشد، اين يك فاجعهى غير قابل جبران است. غير قابل جبران، به اين معناست كه جبران آن، بسيار بسيار تلفات خواهد داشت و مشكلات فراوانى به بار خواهد آورد؛ تا يك وقت آيا جبران بشود، يا نشود.
خصوصيت جمهورى اسلامى اين است كه دستگاه انسانسازيش بايستى صحيح حركت بكند و انسانِ باب هدفهاى جمهورى اسلامى بسازد؛ والّا اگر ما بخواهيم انسانِ فقط عالم بسازيم - منهاى آرزوهاى مقدسى كه يك ملت و بخصوص مسلمين دارند - بهتر همين است كه دانشجويانمان را گروه گروه به كشورهايى كه دستگاههاى علميشان مجهزتر و مدرنتر از ماست، روانه كنيم؛ آنجا بروند ياد بگيرند و بيايند! هدف اين نيست. هدف اين است كه كشور به دست انسانهاى صالح از لحاظ علمى و فكرى، در جهت هدفهاى خودش حركت كند؛ و اين نخواهد شد، مگر آن وقتى كه اين انسانها خودشان، آن هدفها را شناخته و قبول داشته باشند.
اگر دانشگاه جايى شد كه كسى كه از آنجا صادر و خارج مىشود - متخرج دانشگاه - نه نسبت به انقلاب حساس باشد، نه نسبت به دين حساس باشد، نه نسبت به كشور حساس باشد، نه نسبت به استقلال ملى و آرزوهاى بزرگ ملى حساس باشد، اين دانشگاه هرچه هم از لحاظ علمى والا باشد، ارزشى نخواهد داشت؛ زيرا كه متخرج و محصول اين دانشگاه، راحت در اختيار سياستهاى مختلف قرار خواهد گرفت.
اين مطلب، برنامهى ما را در مورد دانشگاه بايد مشخص بكند. يعنى ما بايستى در دانشگاه، دين و روحيهى انقلابى و بيزارى از وابستگى ملى را مورد توجه قرار بدهيم؛ بخصوص اين نكتهى وابستگى، يعنى همان چيزى كه متأسفانه امروز كشورهاى كوچك دنيا - كوچك از لحاظ وضع سياسى و موقعيت سياسى - و كشورهاى سابق به اصطلاح جهان سوم و عمدتاً كشورهاى اسلامى، دچار آن هستند و چشمشان به آن طرف است.
اين وابستگى را نبايد با اشتياق به فراگيرى علم - كه هرجا انسان آن را بيابد، دنبال آن خواهد رفت - اشتباه كرد. گاهى علم در دست دشمن ماست؛ پيش دشمن مىرويم، زانو مىزنيم و از او علم را فرا مىگيريم؛ اين اشكالى ندارد. ارزش علم فراتر از اين است كه انسان به خاطر آن، حتّى سراغ كسى كه با او مخالف است، نرود. اين يك بحث است؛ تحت تأثير آن دشمن قرار گرفتن از غير جنبهى علم - يعنى جنبهى سياست، فرهنگ و چيزهاى ديگر - يك بحث ديگر است. آنچه كه براى ما درست كردند، اين دومى است. آنچه كه براى - به اصطلاح رايج - جهان سوم خواستند و برنامهريزى كردند، اين دومى است. اتفاقاً كارى كردند كه اولى انجام نگيرد.
اين معضل بزرگ فرار مغزها كه الان دهها سال است در جهان عقبافتادهى كنونى مطرح است، بخشى از همين قضيه است. اينها زبدهها و خوبها را مىربايند و مىبرند و اجازه نمىدهند حتّى آنهايى كه ياد مىگيرند و استعداد دارند، براى آن كشورها به كار بيفتند. بنابراين، اين مسألهى دوم، اگر نگوييم كه بيشتر از مسألهى اول در دانشگاهها اهميت دارد، حداقل به قدر مسألهى اول اهميت دارد.
دين را بايد در دانشگاهها زنده كرد. دانشگاه ما بىدين متولد شده است؛ اينكه روشن است. دانشگاه به سبك كنونى، از ابتدا بىدين متولد شده؛ يعنى طراحى كردند كه دانشگاه، بىدين زاييده بشود. اين معنايش آن نيست كه فلان مؤسس يك دانشگاه، آدم متدينى بوده يا نبوده؛ اصلاً به آن ربطى ندارد؛ بناى دانشگاه، يك بناى غيردينى، بلكه ضد دينى بوده است؛ مثل روشنفكرى كشور ما، كه از ابتدا بىدين متولد شده است.
خاصيت دين اصيل و عميق اين است كه براى نفوذ در دستگاهها و در جاهاى مختلف و در محيطهاى انسانى، منتظر اجازهى كسى نمىماند. دين، در دانشگاه و در محيط روشنفكرى و در علم هم نفوذ كرد و همهجا رفت؛ ليكن بنا، بناى غلطى بود. اين بنا بايستى دگرگون بشود و نگذاريم دوباره آنگونه بشود؛ البته دشمن هم بىكار نمىماند.
بعد از انقلاب، براى انقلاب فرهنگى - به معناى برگرداندن محيط دانشگاه به جهتگيرى اسلامى - واقعاً تلاش مشكورى شده است. تعدادى از اساتيد، تعدادى از دانشجويان و تعدادى از مسؤولان گوناگون، واقعاً كارهايى كردند كه جزو ذخاير جاودانهى آنها پيش خدا و پيش اين ملت است. اين كارها تماماً مشكور، ليكن نيمهتمام است؛ كامل نيست. شوراى عالى انقلاب فرهنگى بايد يكى از اهم وظايف و واجبات خودش را اين قرار بدهد كه ما چه كنيم تا محيط دانشگاه، محيطى باشد كه در آن، پرورش دانشجو، دينى، انقلابى، توأم با آگاهى سياسى و با روحيهى بانشاط دانشجويى باشد. اين، يكى از كارهايى است كه شما بايد بكنيد؛ اگر شما نكرديد، دشمنان اين ملت، نقطهى مقابلش را خواهند كرد؛ كمااينكه الان هم دارند مىكنند؛ البته طرق مختلفى دارند.
اين مسألهى «تهاجم فرهنگى» كه ما بارها روى آن تأكيد كردهايم، واقعيت روشنى است؛ با انكار آن، ما نمىتوانيم اصل تهاجم را از بين ببريم. «تهاجم فرهنگى» را نبايد انكار كرد؛ وجود دارد. به قول اميرالمؤمنين (صلواتاللَّه عليه)، «من نام لم ينم عنه»؛(۳) اگر شما در سنگر خوابت برد، معنايش اين نيست كه دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است. تو خوابت برده؛ سعى كن خودت را بيدار كنى. ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگى در تهديد است؛ كمااينكه اصل فرهنگ ملى و اسلامى ما در تهديد دشمنان است.
من يادم مىآيد كه در اوايل جنگ، گزارشهايى مىرسيد كه مثلاً دشمن تا فلانجا آمده است؛ دشمن دارد فلانجا را بمباران مىكند؛ مكرر هم از طرف نيروهاى حزباللهى در محيطهاى گوناگون انقلابى، اين مطلب تكرار مىشد. آن بندهى خدايى كه مسؤول نيروهاى مسلح بود،(۴) انكار مىكرد و مىگفت دروغ است؛ اصلاً چه كسى مىگويد كه عراق دارد به ما حمله مىكند؟! در بين مردم شايع شده بود كه عينخوش را گرفتهاند؛ او به آنجا رفت و از تلويزيون با او مصاحبه كردند؛ گفت: مىگويند عينخوش را گرفتهاند؛ من الان دارم در عينخوش مصاحبه مىكنم! او از عينخوش بيرون آمد؛ اما سه، چهار ساعت بعد، دشمن عينخوش را گرفت! بله، دشمن بيرون عينخوش بود - در عينخوش نبود - اما اين به معناى آن نبود كه دشمن نيست.
ما نبايستى چيزى را كه روشن و واضح است، انكار كنيم. در دانشگاه، در بيرون دانشگاه، حتّى در رسانههاى جمعى ما، در كتابهايى كه مىنويسند، در ترجمههايى كه مىكنند، در شعرهايى كه مىسرايند، در برنامههاى فرهنگىِ علىالظاهر بىارتباط به ما كه در دنيا وجود دارد و خبرش را قاعدتاً شما آقايان - كه عناصرى فرهنگى هستيد - مىشنويد، همهجا يك آرايش نظامىِ فرهنگىِ بسيار خطرناك عليه انقلاب درست شده است و وجود دارد.
اين، آن چيزى نيست كه مثلاً از صد سال قبل بوده است. بله، از صد سال قبل هم تهاجم فرهنگى عليه اسلام بود؛ اما وقتىكه انسان با يك دشمن خوابآلوده روبهروست، آرايش نظاميش يك نوع است؛ وقتى با يك دشمن بيدار روبهروست، آرايش نظامى نوع ديگر مىشود. آن روز عالم اسلام، خوابآلوده، بلكه تخديرشده و مست بود؛ اصلاً گاهى دشمن به او ضربهيى مىزد، يك سوزن در رگش فرو مىكرد و چيزى تزريق مىكرد؛ تمام مىشد مىرفت؛ اما الان اسلام بيدار است؛ دشمن دنياى غرب، امروز بيدار است؛ مثل قهرمانى در ميدان است؛ يك خاطرهى تمامنشدنى از شخصيتى مثل امام را با خودش دارد؛ اين همه ذخيرهى انقلابى دارد؛ اين همه جوان خوب دارد؛ اينها شوخى نيست. امروز دشمن در مقابل وضع كنونى ما، آن ژست و آرايش نظامى صد سال يا پنجاه سال پيش را به خود نمىگيرد. ما بايد آرايش جديد دشمن را بشناسيم؛ اگر نشناختيم و خوابيديم، از بين رفتهايم؛ همان «من نام لم ينم عنه» است. «انّ اخا الحرب الارق و من نام لم ينم عنه»؛(۵) مرد جنگ بايد بيدار باشد؛ و اگر تو خوابيدى، لازمهاش اين نيست كه حتماً دشمن تو در سنگر مقابل خوابيده باشد؛ او ممكن است بيدار باشد.
اين معنا در دانشگاه هم صدق مىكند؛ گاهى هم متأسفانه اين كار به وسيلهى خوديها انجام مىگيرد. وقتى كه ما مىبينيم مثلاً يك سلسله كار بر مبناى حذف شخصيت و ارزش روحانيت در محيط سياسى يا در محيط دانشگاهى شروع مىشود، اين كار، يك كار ساده و يك كار فقط صنفى نيست. اينكه مثلاً ما بياييم بساط حوزهى علميه را كه بر مبناى تحقيق و دقت نظر و بر اساس مبناسازى و مبناويرانسازى و نوآورى و تجديد نظر و ابتكار است - كه اين روشن است؛ سبك و شيوهى آموزش و تعليم و تعلم در حوزههاى علميه، از اول بر مبناى تحقيق بوده - يك چيز تقليدى وانمود بكنيم و امثال مطهرى و بهشتى و اين شاگردان حوزه را، استثناهاى حوزه تلقى كنيم،(۶) يك اشتباه است. طبيعتاً كسى كه حوزه را درست نمىشناسد، كسى كه نمىداند حوزه چيست، چنين اشتباهى را مرتكب مىشود. البته به احتمال فراوان، بلكه شايد به طور يقين، آدم مىداند كه اينها از روى بىغرضى هم گفته مىشود؛ يعنى نظر سوئى وجود ندارد؛ اما حرف خلاف واقع و فسادآور است. اين موجب مىشود كه ارزش علمى و معنوى روحانيت - كه پرچمدار و نمايندهى دين است - در چشم محيط دانشگاهى و دانشجويى از بين برود؛ كمااينكه شبيه اين كار، منتها با شيوههاى ناشيانهترى، قبل از انقلاب انجام مىشد و بىتأثير هم نبود. واقعاً قبل از انقلاب، جماعت دانشگاهى، آخوندجماعت را آدمهاى پُرگوىِ نادانِ پُرتوقعِ هيچچيزندان مىدانستند! من با عدهى زيادى از آنها مواجه بودم. مثلاً در يك جلسه، با يك طلبه كه مىنشستند و دو كلمه حرف حساب مىشنيدند، مىگفتند عجب، واقعاً در بين روحانيت، مثل شمايى وجود دارد؟! در حالىكه آن طلبه، يك طلبهى معمولى بود. آنها روحانيت را نمىشناختند؛ يعنى تلقى دستگاههاى علمى و دانش كشور از روحانيت، غلط بود. حوزهى علميه، اصلاً مركز علم و تحقيق بوده است. اگر علم براى علم، و علم بدون قصد مزد، مصداقى در كشور ما داشته باشد، از قديم در حوزههاى علميه بوده است؛ ولى آنها اينجا را يك محيط بىعلم مىدانستند!
آن زهد و بىاعتنايى به دنيا، آن پارساييهايى كه در محيط روحانيت و در محيط طلبگى و بيرون از طلبگى بود و امروز هم بحمداللَّه هنوز به طور غالبى وجود دارد، اين را در چشم اين جماعت دانشگاهى و متجدد، تبديل كرده بودند به اينكه آخوند مفتخور است! تعبير مفتخور، چيز روشنى بود. وقتى در جايى مىگفتند مفتخورها، بدون هيچ اشاره و قيدى - مثل ضميرى كه مرجع خودش را پيدا كند - به روحانيون برمىگشت! اين تبليغاتى بود كه انجام شده بود.
هدف از اين تبليغات چه بود؟ هدف از تبليغات، روحانيت نبود - روحانيت كه خصوصيتى نداشت - هدف از اين تبليغات، دين بود. اگر ما بياييم حيثيت روحانيت و فقاهت و رتبهى علمى فقاهت و تأثير آن را در حركت كلى يك كشور منكر بشويم، يا زير سؤال ببريم، يا دچار خدشه بكنيم، درحقيقت به گرايش دينى طبقهى كارآمد و عظيمى لطمه زدهايم؛ و اين همان كارى است كه آنها مىخواهند، و آبى است به آسياب دشمن ريختن؛ لذا بايد در محيط دانشگاه، به اين نكته خيلى توجه شود.
توجه به روحيهى انقلابى دانشجويان هم مهم است. اين دانشجويان، مانند ساير دانشجويان در همه جاى دنيا، بايستى جزو پيشبرندگان انقلاب و جزو پايههاى اصلى انقلاب باشند و نسبت به مسائل انقلابى، هرگز احساس سردى نكنند؛ اين شيوههايى لازم دارد؛ همينطور دستورى نيست؛ اين حكمى نيست كه بگوييم شما دانشجويان، بانشاط در راه هدفهاى انقلاب حركت كنيد. نشاط، چيزى است كه بايد آن را در يك قشر به وجود آورد. بايد دنبالگيرى كنيد و ببينيد چگونه مىشود اين نشاط را به وجود آورد؛ بايد آن را در قشر دانشجو به وجود آورد.
روحيهى انقلابى دانشجويان در دانشگاه نبايد ضربه بخورد. آن عدهيى كه بىتفاوتند، بايد كارى بشود كه به جهتگيريهاى انقلابى و نشاط انقلابى گرايش پيدا كنند؛ نه اينكه خداى نكرده بعكس شود و كارهايى انجام بگيرد كه كسانى كه روحيه و جهتگيرى انقلابى دارند، يواشيواش به بىتفاوتى گرايش پيدا كنند؛ اين خطر بسيار عظيمى است.
دانشجو، يك نسل استثنايى و يك موجود استثنايى است؛ حتّى طلبهى جوان از اين جهت با دانشجو تفاوتهايى دارد. دانشجو، جوان است؛ در صراط علم و دانش است؛ با محيطهاى آزاد آشناست؛ در يك جا مجتمع است؛ آن هم با اين كميت زياد. اين تركيب و اين خصوصيات، بر روى هم حالت و تأثيرات خاصى را به وجود مىآورد؛ اين تأثيرات را بايستى پذيرا بود.
ما نبايد انتظار داشته باشيم كه دانشجو جماعت، سياستهاى دستگاههاى اجرايى را به طور كامل و با همهى وجود بپذيرد و قبول بكند. البته بايد در مقابل سياستهاى مسؤولان دستگاهها تسليم شد؛ در اين شكى نيست. وقتى كه دستگاهها و مجريان كشور تصميمى مىگيرند، آن تصميم براى افرادى كه در محدودهى كار آنها هستند، واجبالاطاعة است؛ اما بايد اين حق را به آن دانشجو داد كه به مقتضاى جوانى و به مقتضاى آن روحيهى شور و نشاط و شوقى كه دارد، يك حالت سؤالى داشته باشد؛ احياناً اعتراضى داشته باشد؛ پيشنهادى داشته باشد. در محيط دانشگاه، اينها را بايستى تحمل كرد و پذيرفت. اين، از جملهى عواملى است كه آن شور و نشاط را در آنها زنده، و آنها را همچنان دانشجو نگه مىدارد.
البته اين را هم بايد مراقبت كرد كه محيط دانشجويى، ميدانى براى تاختوتاز سياستبازان حرفهيى نشود. اينكه آقايى از آن طرف بلند شود، براى خاطر يك غرض سياسى و يك هدف ناسالم، به دانشگاه برود و وضعيت آنجا را به هم بريزد و ذهن عدهيى از دانشجويان را مشوش كند، اصلاً قابل قبول نيست. البته خود دانشجويان بايستى اينطور افراد را شناسايى كنند؛ آنها را طرد كنند و از محيط خودشان بيرون نمايند. محيط دانشجويى، بايستى دانشجويى و پاك بماند.
آگاهى سياسى داشتن و بينش سياسى پيدا كردن، يك مسأله است؛ اما در معرض سياستبازىِ سياستبازان قرار گرفتن، مسألهى ديگرى است. اينها چيزهايى است كه بههرحال در محيط دانشگاه خيلى مهم است. اگر اينها انجام شد، آن وقت طبعاً ظواهر دينى هم به خودى خود در دانشگاه رعايت خواهد شد. البته الان آن طورى كه من مىشنوم، وضع دانشگاهها - چه دانشگاههاى دولتى، چه دانشگاه آزاد - از اين جهت خيلى مطلوب نيست؛ كه البته بايستى از همه طرف به اين مسأله رسيدگى كرد.
شما بار سنگينى بر دوش داريد. انشاءاللَّه خداى متعال به شماها كمك كند، تا بتوانيد اين وظيفهى بزرگ و مقدس را بخوبى انجام بدهيد. به نظر من، هيچ صدقهيى هم مؤثرتر و جارىتر و باقىتر از اين كارى كه شماها بر عهده گرفتهايد، نيست. انشاءاللَّه كه موفق و مؤيد باشيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
افزودن دیدگاه جدید