رفتن به محتوای اصلی

بحثی از زندگانی حضرت جواد الائمه علیه السلام / بخش اول

تاریخ انتشار:
امام جواد علیه السلام

حضرت جواد الائمه علیه السلام
امام نهم که نامش "محمد" و کنیه  اش "ابو جعفر" و لقب او "تقی" و "جواد" است، در ماه رمضان سال 195 ه. ق در شهر "مدینه" دیده به جهان گشود.(1)
مادر او "سبیکه" که از خاندان "ماریه قبطیه" همسر پیامبر اسلام به شمار می رود(2)، از نظر فضائل اخلاقی در درجه ی والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود(3)، به طوری که امام رضا - علیه السلام از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد می کرد(4).
روزی که پدر بزرگوار امام جواد - علیه السلام - در گذشت، او حدود هشت سال داشت و در سن بیست و پنج سالگی به شهادت رسید(5) و در قبرستان قریش در بغداد در کنار قبر جدّش، موسی بن جعفر - علیه السلام - به خاک سپرده شد.
خلفای معاصر حضرت
پیشوای نهم در مجموع دوران امامت خود با دو خلیفه ی عباسی یعنی "مأمون" (193 - 218) و "معتصم" (218 - 227) معاصر بوده است و هر دو نفر او را به اجبار از مدینه به بغداد احضار کردند و طبق شیوه ی سیاسی ای که مأمون در مورد امام رضا به کار برده بود، او را در پایتخت زیر نظر قرار دادند.
مولودی پرخیر و برکت
در خانواده ی امام رضا - علیه السلام - و در محافل شیعه، از حضرت جواد - علیه السلام -، به عنوان مولودی پرخیر و برکت یاد می  شد. چنانکه "ابو یحیای صنعانی" می گوید: روزی در محضر امام رضا - علیه السلام - فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود:"این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است"(6).
گویا امام، به مناسبتهای مختلف، از فرزند ارجمند خود با این عنوان یاد می کرده و این موضوع در میان شیعیان و یاران امام رضا - علیه السلام - معروف بوده است، به گواه اینکه دو تن از شیعیان بنام "ابن اسباط" و "عبّاد بن اسماعیل" می گویند: در محضر امام رضا - علیه السلام - بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: "آری، این همان مولودی است که در اسلام بابرکت تر از او زاده نشده است"(7).
باز "ابو یحیای صنعانی" می گوید: در مکه به حضور امام رضا - علیه السلام - شرفیاب شدم، دیدم حضرت موز را پوست می کند و به فرزندش ابو جعفر می دهد. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ فرمود:"آری، این مولودی است که در اسلام مانند او، و برای شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است"(8).
شاید در بدو نظر تصور شود که مقصود از این حدیث این است که امام جواد از همه امامان قبلی برای شیعیان، با برکت تر بوده است، در حالی که چنین مطلبی قابل قبول نیست، بلکه بررسی موضوع و ملاحظه شواهد و قرائن، نشان می دهد که ظاهراً مقصود از این حدیث این است که تولد حضرت جواد در شرائطی صورت گرفت که خیر و برکت خاصّی برای شیعیان به ارمغان آورد، بدین معنا که عصر امام رضا - علیه السلام - عصر ویژه ای بوده و حضرت در تعیین جانشین خود و معرفی امام بعدی، با مشکلاتی روبرو بوده که در عصر امامان قبلی، بی سابقه بوده است، زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم - علیه السلام - گروهی که به "واقضیه" معروف شدند، براساس انگیزه های مادی، امامت حضرت رضا (علیه السلام) را انکار کردند و از سوی دیگر امام رضا (علیه السلام) تا حدود چهل و هفت سالگی دارای فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر حاکی بود که امامان دوازده نفرند که نه نفر آنان از نسل امام حسین خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا - علیه السلام -، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال می برد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا - علیه السلام - را انکار می کردند.
گواه این معنا، اعتراض "حسین بن قیاما واسطی" به امام هشتم در این مورد، و پاسخ آن حضرت است. "ابن قیام" که از سران "واقفیه" بوده است(9)، طی نامه ای به امام رضا - علیه السلام - او را متهم به عقیمی کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری؟!
امام در پاسخ نوشت: از کجا می دانی که م دارای فرزندی نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمی گذرد که خداوند پسری به من عطا می کند که حق را از باطل جدا می کند(10).
این شگرد تبلیغی از طرف "حسین بن قیام" (و دیگر پیروان واقفیه) منحصر به این مورد نبوده است، بلکه این معنا به مناسبتهای مختلف و در موارد گوناگون تکرار می شده و امام رضا - علیه السلام - همواره سخنان و دلائل آنان را رد می کرده است(11)، تا آنکه تولد حضرت جواد به این سمپاشیها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان که از این نظر در تنگنا قرار گرفته بودند، تقویت گردید و اعتبار و وجهه تشیع بالا رفت(12).
وسوسه  های واقفیه و دشمنان خاندان امامت در این مورد، به حدی بود که حتی پس از ولادت حضرت جواد که واقفیه را خلع سلاح کرد، گروهی از خویشان امام رضا - علیه السلام - طبعاً بر اساس حسد ورزیها و تنگ نظریها - گستاخی را به جایی رساندند که ادعا کردند که حضرت جواد، فرزند علی بن موسی نیست!!
آنان در این تهمت ناجوانمردانه و دور از اسلام، برای مطرح کردن اندیشه های پنهانی خویش، جز شبهه عوام فریبانه عدم شباهت میان پدر و فرزند از نظر رنگ چهره! چیزی نیافتند و گندمگونی صورت حضرت جواد را بهانه قرار داده گفتند: در میان ما، امامی که گندمگون باشد وجود نداشته است ! امام هشتم فرمود: او فرزند من است. آنان گفتند: پیامبر اسلام  (صلی الله علیه و آله و سلم) با قیافه شناسی داوری کرده است(13)، باید بین ما و تو قیافه شناسان داوری کنند. حضرت (ناگزیر) فرمود: شما در پی آنان بفرستید ولی من این کار را نمی کنم، اما به آنان نگویید برای چه دعوتشان کرده  اید.
یک روز بر اساس قرار قبلی، عموها، برادران و خواهران حضرت رضا - علیه السلام - در باغی نشستند و آن حضرت، در حالی که جامه ای گشاده و پشمین بر تن و کلاهی بر سر و بیلی بر دوش داشت، در میان باغ به بیل زدن مشغول شد، گویی که باغبان است و ارتباطی با حاضران ندارد.
آنگاه حضرت جواد - علیه السلام - را حاضر کردند و از قیافه شناسان درخواست نمودند که پدر وی را از میان آن جمع شناسایی کنند. آنان به اتفاق گفتند: پدر این کودک در این جمع حضور ندارد، اما این شخص، عموی پدرش، و این، عموی خود او، و این هم عمه اوست، اگر پدرش نیز در اینجا باشد باید آن شخص باشد که در میان باغ بیل بر دوش گذارده است، زیرا ساق پاهای این دو، به یک گونه است! در این هنگام امام رضا - علیه السلام - به آنان پیوست. قیافه شناسان به اتفاق گفتند: پدر او، این است!
در این هنگام علی بن جعفر، عموی حضرت رضا از جا برخاست و بوسه برلبهای حضرت جواد زد و عرض کرد: گواهی می دهم که تو در پیشگاه خدا امام من هستی(14). بدین ترتیب یکبار دیگر توطئه و دسیسه مخالفان امامت برای خاموش ساختن نور خدا، با شکست روبرو شد و خداوند آنان را رسوا ساخت.
امامِ خردسال
از آنجا که حضرت جواد نخستین امامی بود که در کودکی به منصب امامت رسید، طبعاً نخستین سؤالی که در هنگام مطالعه زندگی آن حضرت به نظر می رسد، این است که چگونه یک نوجوان می تواند مسئولیت حساس و سنگین امامت و پیشوایی مسلمانان را بر عهده بگیرد؟ آیا ممکن است انسانی در چنین سنی به آن حد از کمال برسد که بتواند جانشین پیامبر خدا باشد؟ و آیا در امتهای پیشین چنین چیزی سابقه داشته است؟
در پاسخ این سؤالها باید توجه داشت: درست است که دوران شکوفایی عقل و جسم انسان معمولاً حد و مرز خاصی دارد که با رسیدن آن زمان، جسم و روان به حد کمال می رسند، ولی چه مانعی دارد که خداوند قادر حکیم، برای مصالحی، این دوران را برای بعضی از بندگان خاص خود کوتاه ساخته، در سالهای کمتری خلاصه کند. در جامعه ی بشریت از آغاز تاکنون افرادی بوده اند که از این قاعده عادی مستثنا بوده اند و در پرتو لطف و عنایت خاصی که از طرف خالق جهان به آنان شده است در سنین کودکی به مقام پیشوایی و رهبری امتی نائل شده اند.
برای اینکه مطلب بهتر روشن شود ذیلاً مواردی از این استثناها را یاد آوری می کنیم:
1 - قرآن مجید درباره حضرت یحیی ورسالت او و اینکه در دوران کودکی به نبوت برگزیده شده است، می فرماید: "ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم"(15).
بعضی از مفسران کلمه "حکم" را در آیه ی بالا به معنای هوش و درایت گرفته اند و بعضی گفته اند: مقصود از این کلمه، "نبوت" است. مؤید این نظریه روایاتی است که در کتاب "اصول کافی" نقل شده است، از آن جمله، روایتی از امام پنجم وارد شده است که حضرت طی آن با تعبیر "حکم" در آیه مزبور، به "نبوت" حضرت یحیی در خردسالی استشهاد می کند و می فرماید: پس از در گذشت زکریا، فرزند او یحیی کتاب و حکمت را از او به ارث برد و این همان است که خداوند در قرآن می فرماید: "یا یحْیی  خُذِ الْکتابَ بِقُوّة وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَبِی":"ای یحیی کتاب (آسمانی) را با نیرومندی بگیر، و ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم"(16).
2 - با اینکه برای آغاز تکلم و سخن گفتن کودک معمولاً زمانی حدود دوازده ماه لازم است، ولی می دانیم که حضرت عیسی - علیه السلام - در همان روزهای نخستین تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود (که به قدرت الهی بدون ازدواج باردار شده و نوزادی به دنیا آورده بود و به این جهت مورد تهمت و اهانت قرار گرفته بود) بشدت دفاع کرد و یاوه های معاندین را با منطق و دلیل رد کرد، در صورتی که این گونه سخن گفتن و با این محتوا، در شأن انسانهای بزرگسال است. قرآن مجید گفتار او را چنین نقل می کند:
(عیسی) گفت: "بی شک من بنده خدایم، به من کتاب (آسمانی= انجیل) عطا فرموده و مرا در هر جا که باشم وجودی پربرکت قرار داده است، و مرا تا آن زمان که زنده ام به نماز و زکات توصیه فرموده و (نیز مرا) به نیکی در حق مادرم سفارش کرده و جبار و شقی قرار نداده است"(17).
با توجه به آنچه گفته شد به این نتیجه می رسیم که قبل از امامان نیز، مردان الهی دیگری از این موهبت و نعمت الهی برخوردار بوده اند و این امر اختصاص به امامان ما نداشته است.
گفتار امامان در این زمینه
از بررسی تاریخ زندگانی امامان استفاده می شود که این مسأله در زمان خود آنان مخصوصاً عصر امام جواد - علیه السلام - نیز مطرح بوده و آنان هم با همین استدلال پاسخ داده اند. به عنوان نمونه توجه شما را به سه روایت در این زمینه جلب می کنیم:
1 - علی بن اسباط، یکی از یاران امام رضا و امام جواد - علیهما السلام - می گوید: روزی به محضر امام جواد رسیدم، در ضمن دیدار، به سیمای حضرت خیره شدم تا قیافه او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم(18).
درست در همین لحظه امام جواد - علیه السلام - که گویی تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجه کرد و فرمود: ای علی بن اسباط! کاری که خداوند در مسأله امامت انجام داده، مانند کاری است که در مورد نبوت انجام داده است. خداوند درباره ی حضرت یحیی - علیه السلام - می فرماید: "ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت دادیم"(19).
و درباره ی حضرت یوسف - علیه السلام - می فرماید: "هنگامی که او به حد رشد رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم".(20)
و درباره ی حضرت موسی - علیه السلام - می فرماید:"و چون به سن رشد و بلوغ رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم"(21).
بنابر این همان گونه که ممکن است خداوند، علم و حکمت را در سن چهل سالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز عطا کند(22).
2 - یکی از یاران امام رضا - علیه السلام - می گوید: در خراسان در محضر امام رضا بودیم. یکی از حاضران به اما عرض کرد: سرور من، اگر (خدای نخواسته) پیش آمدی رخ دهد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابو جعفر(23). در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد - علیه السلام - را کم شمرد، امام رضا - علیه السلام - فرمودند: خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سن ابو جعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت تازه قرار داد(24).
3 - امام رضا - علیه السلام - به یکی از یاران خود به نام "معمر بن خلاد" فرمود: "من ابو جعفر را در جای خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم، ما خاندانی هستیم که کوچکتران ما مو بمو از بزرگانمان ارث می برند"!(25)

-------------------
منابع :
1- کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 (ه. ق)، ج 1، ص 492، شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص .316 برخی تولد او را در نیمه ی رجب همان سال نوشته اند (طبرسی، اعلام الوری، الطبعةالثالثة، دار الکتب الاًّسلامیة، ص 344)/
2- کلینی، همان کتاب، ص 315 و 492 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، المطبعةالعلمیة، ج 4، ص 379.
3- مسعودی، اثبات الوصیة، نجف، منشورات المطبعةالحیدریة، 1374 (ه.ق)، ص 209.
4- قدّست امّ ولدته خلقت طاهرةمطهرة(مجلسی، بحار الأنوار، تهران، المکتبةالاًّسلامیة، 1395 (ه.ق)، ج 50، ص 15.
5- کلینی، همان کتاب، ص 492 - شیخ مفید، همان کتاب، ص 316 - طبرسی، همان کتاب، ص 344.
6- شیخ مفید، الاًّرشاد، قم مکتبة بصیرتی، ص 319 - طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، المکتبةالاًّسلامیة، ص 347 - فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، الطبعة الأولی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1406 ه'.ق، ص 261 - کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 (ه.ق)، ج 1، ص 321 - علی بن عیسی الاًّربلی، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 (ه.ق)، ج 3، ص 143.
7- مجلسی، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاًّسلامیة، 1395 ه'.ق، ج 50، ص 20.
8- کلینی، فروع کافی، الطبعة الثانیة، تهران دارالکتب الاًّسلامیة، 1362 ه'.ش، ج 6، ص 361 - قزوینی، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلی اللحد، الطبعة الأولی، بیروت،
مؤسسة البلاغ، 1408 (ه.ق)، ص 337.
9- شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 318 - علی بن عیسی الأربلی، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 (ه.ق) ، ج 3، ص 142 - تستری، محمد تقی قاموس الرجال، تهران مرکز نشر الکتاب، ج 3، ص 37.
10- کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 (ه.ق) ، ج 1،ص 320 - طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، المکتبة الاًّسلامیة، ص 346 - علی بن عیسی الاًّربلی، همان کتاب، ص 142 - شیخ مفید، همان کتاب، ص 318.
11- علی بن عیسی الاًّربلی، همان کتاب، ص 142 - تستری، همان کتاب، ص 316 - کلینی، همان کتاب، ص 321 - طوسی، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشّی)، تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348(ه.ق) ، ص 553، حدیث شماره 1045.
12- قزوینی، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلی اللحد، الطبعة الأولی، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ه'.ق، ص 337.
13- معتبر شناخته شدن قیافه شناسی از طرف پیامبر اسلام  (صلی الله علیه و آله و سلم) ادعائی بود که صرفاً از طرف آنان مطرح شد و هرگز به معنای تأیید آن از طرف امام رضا - علیه السلام - نبود، و اگر حضرت به این پیشنهاد تن در داد، یا از روی ناگزیری به این دلیل که می دانست این کار در نهایت، به روشن شدن واقعیت، و اثبات پوچی ادعای آنان تمام می شود.
قیافه شناسان کسانی بودند که از روی شباهت اندام، نسب اشخاص را تعیین می کردند. قیافه شناسی نزد اعراب جایگاه مهمی داشت. علمای امامیه تعلیم و تعلّم و گرفتن مزد در قبال انجام دادن این عمل را حرام می دانند. برخی از علمای امامیه این عمل را مطلقاً حرام شمرده اند و برخی در صورتی آن را حرام می دانند که موجب فعل حرام یا منجر به اظهار نظر قظعی گردد. هر کس که از فقه اسلامی آگاهی داشته باشد، عدم جواز این عمل و استفاده از آن را مسلّم می داند، چه رسد به این که به استناد آن، مسائل مربوط به ارث و نکاح و امثال اینها حل گردد! (ر.ک به مقّرم، سید عبدالرزاق، نکاهی گذرا بر زندگانی امام جواد - علیه السلام -، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1370 (ه. ش) ، ص 35).
14- کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 (ه.ق) ، ج 1، ص 322 - مقرّم، سید عبدالرزّاق، نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد - علیه السلام -، ترجمه ی دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس دضوی، 1370 (ه. ش) . ص .36 به همین جهت بود که امام رضا - علیه السلام - خود را به رسول خدا، و فرزندش جواد را به ابراهیم فرزند پیامبر تشبیه می کرد، زیرا پس از تولد ابراهیم از ماریه قبطیه برخی از همسران رسول خدا از روی حسد، چنین تهمتی به وی زدند و گفتند: این نوزاد از "جریح" خادم رسول اکرم است!! ولی پس از تحقیق و کاوش روشن شد که اصولاً "جریح" فاقد عضو تناسلی است! و به این ترتیب خداوند دروغ آنان را آشکار ساخت و ماریه را از این تهمت تبرئه کرد (ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، قم المطبعة العلمیة، ج 4، ص 387 - الطبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الاًّمامة، الطبعة الثالثة، قم منشورات الرضی، 1363 (ه.ق) ، ص 201 - 204).
15- وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیاً (مریم: 12).
16- اصول کافی، تهران، مکتبة الصّدوق، 1381 ه'.ق، ج 1، ص 382 (باب حالات الأئمة فی السّنّ).
17- قالَ اِنّی عَبْدُ�ََِ آتنِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی مُبرکاً أینَما کنْتُ و اَوْصنِی بالصّلوة وَ الزّکاةِ مادُمْتُ حَیاً وَ بَرّاً بِوالِدَتِی وَ لَمْ یجْعَلْنِی جَبّاراً شَقِیاً (مریم: 30 - 32).
از بعضی از روایات استفاده می شود که حضرت عیسی - علیه السلام - در آن زمان که سخن گفت، "نبی" بوده و هنوز منصب "رسالت" نداشته است و در سن هفت سالگی به مقام رسالت نائل گردیده است. بنابر این هیچ استبعادی ندارد که ائمه - علیهم السلام - هم در سنّی همانند سنّ حضرت عیسی  به منصب امامت برسند (کلینی، اصول کافی تهران، مکتبة الصدوق، 1381 (ه.ق)،ج 1، ص 382).
18- از سخن بن اسباط استفاده می شود که آن حضرت در آن زمان پیروانی هم در مصر داشته است و آنان علاقه مند بوده اند با خصوصیات جسمی حضرت آشنا شوند.
19- وَ آتَیناهُ الحُکمَ صبِیاً (سوره مریم:12)
20- وَ لَما بَلَغَ أَشدّهُ حُکماً وَ عِلْماً (سوره یوسف:22).
21- وَ لَما بَلَغَ أَشُدّهُ وَاسْتَوی  آتَیناهُ حُکماً وَ عِلْماً (سوره قصص:14).
22- کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبةالصدوق، 1381 ه'.ق، ج 1، ص 384 (باب حالات الأئمْ فی السّنّ) و ص 494 و نیز ر. ک به: قزوینی، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلی اللحد، الطبعة الأولی، بیروت، مؤسسةالبلاغ، 1408 ه'.ق، ص 232 - مسعودی، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1374 (ه.ق)،ص 211.
23- ابو جعفر کنیه امام جواد - علیه السلام - است، ایشان را برای تمایز از امام باقر - علیه السلام - ابو جعفر ثانی می نامند.
24- کلینی، همان کتاب، ج 1، ص 322 و 384 - شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 319 - فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، الطبعة الأولی، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1406 (ه.ق)، ص 261 - علی بن عیسی الاًّربلی، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 (ه.ق)، ج 3، ص 141 - طبرسی، اًّعلام الوری ، الطعبةالثالثة، المکتبةالاًّسلامیة، ص 346.
25- شیخ مفید، همان کتاب، ص 318 - طبرسی، همان کتاب، ص 346 - علی بن عیسی الاًّربلی، همان کتاب، ص 141 - مجلسی، بحار الأنوار، تهران، المکتبةالاًّسلامیة، 1395 (ه.ق)،ج 50، ص 21 - همان کتاب ص 320.

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا