رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
نويسنده:على احمدى خواه[1]

حقوق حيوان ها در سيره و سخن پيامبراعظم«صلى الله عليه و آله» و مقايسه آن با حقوق بشر در غرب/بخش اول

تاریخ انتشار:
حقوق حیوانات

چكيده

پيامبر اسلام، حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله)درباره رعايت حقوق جانداران، اعم از انسان ها و حيوان ها دستورات و قوانينى مقرر فرموده اند. اين قوانين و مقررات كه در 1400 سال پيش، وضع شده، نشان دهنده توجه اسلام به حقوق تمام جانداران است. در اين نوشتار، حقوق حيوان ها از ديدگاه رسول گرامى اسلام بررسى مى شود. يكى از نتايج اين بحث آن است كه وقتى پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)به حقوق حيوانات توجه كرده اند، به طور مسلم به حقوق انسان ها نيز توجه داشته اند. بنابراين، نسبت هايى كه گروهى از غربى ها در حال حاضر به وى مى دهند، نسبتى نادرست و نارواست.
واژگان كليدى: رأفت، رحم، مدارا، حقوق حيوان ها، شكار، سيره و سخن پيامبر.

مقدمه

هم اكنون، دولت هاى غربى و اروپايى، يعنى همان مدعيان حقوق بشر و آزادى، به بهانه آزادى، ادب و آداب را از كشور خويش دور كرده اند. آن ها در دو دهه گذشته، به جمعى از مقدساتِ مسيحيان و مسلمانان، يعنى حضرت مريم و حضرت عيسى و حضرت جبرئيل و پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) جسارت كردند كه امام خمينى(قدس سره) نويسنده آن مطالب را مرتد دانست و آن فتواى تاريخى را صادر نمود.
در اين روزگار، مدعيان منطق و ترقى، در اقدامى هماهنگ و وقيحانه به كارى بر خلاف خرد و ادب دست زدند. آن ها بر خلاف تمام اسناد درست نه اسناد صهيونيستى و اسرائيليات مجعولْ بر ضد پيامبر اسلام، قلم و قدم زدند؛ يعنى در واقع بر ضد تمام انبيا، چنين كارى را كردند.
مدعيان آزادى در روزنامه هاى خودشان، كاريكاتور پيامبر را در نهايت تحريف و تخريب كشيدند تا به اين وسيله او را «تروريست» معرفى نمايند! وقيحانه تر اين كه، سعى كرده اند كه اين مطلب را در كتاب هاى درسى آموزش و پرورش خود و مستعمراتشان بگنجانند تا اين تهمت و تخريب را به باور و عقيده اى براى آيندگان مبدل كنند، همان طور كه افسانه «هولوكاست» را به يك اعتقاد مقدس تبديل كردند، اما بى خبر از آنند كه اين پيامبر، چراغى است كه ايزد آن را برافروخته و قابل خاموش كردن نيست؛ اين دين رحمت بر تمام ادعاها غالب مى شود، هر چند كه مشركان و كافران، كراهت داشته باشند.
مقاله حاضر كه در حقيقت، درباره رأفت و رحمت پيامبر اسلام است، پاسخى است به شبهه اى كه امروز مطرح مى شود.
مخفى نماند وقتى كه مى گوييم در مكتب اسلام، حيوان ها حقوقى دارند؛ از آن طرف براى انسان ها نيز بايد تكاليفى را بپذيريم؛ يعنى اگر انسان ها در رعايت حقوق حيوان ها كوتاهى ورزند، معصيت كارند و در روز قيامت، مجازات مى شوند، حتى در برخى موارد در همين جهان از آن ها سؤال خواهد شد. براى نمونه، طبق فقه اسلامى (شيعه)، در صورتى كه مالك هر حيوانى به تأمين نيازمندهاى آن اقدام نكند، بر حاكم لازم است كه او را به اين وظيفه اجبار كند و در صورت عدم توانايىِ شخص، بايد افراد ديگر به اين وظيفه اقدام نمايند و حيات آن حيوان را حفظ كنند.[2]

حقوق حيوانات در كتاب و سنت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)

حقوق حيوانات در كتاب پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)

مكتب پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)، دو بخش دارد: يكى كتاب (قرآن مجيد) و ديگرى سنت (گفتار و رفتار عملى) پيامبر خاتم. در اين مكتب، درباره حيات موجودات زنده و برآوردن نيازهاى حياتى آن ها سفارش هاى ويژه اى شده است. خداوند سبحان، خودش فراهم كردن روزى آن ها را بر عهده گرفته، و در قرآن مجيد، تمام جنبندگان، پرندگان و چرندگان را «امت»هايى مانندِ جوامع انسانى دانسته و فرموده است:
وَ ما مِنْ دَابَّة فِي الاَْرْضِ وَ لا طائِر يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْء ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ؛[3] هيچ جنبنده اى در زمين نيست و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند، مگر اين كه امت هايى مانند شما هستند. ما هيچ چيز را در اين كتاب، فرو گذار نكرديم؛ سپس همگى به سوى پرودگارشان محشور مى شوند.
در آيه ديگرى به فراهم كردن نيازهاى ضرورى و احتياج هاى حياتى حيوان ها اشاره كرده و آن را در كنار انسان ها ذكر نموده و فرموده است:
وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّة لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ يَرْزُقُها وَ إِيّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛[4] چه بسا جنبنده اى كه قدرت حمل روزى خود را ندارد، خداوند، او و شما را روزى مى دهد؛ و او شنوا و داناست.
در كتاب اين رسول رحمت (صلى الله عليه وآله)، هر گونه آزار و اذيت كردن حيوان ها، مانند بريدن گوش و دُم و... ؛ كارى زشت و شيطانى شمرده شده است:
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَ آمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَ آمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً؛[5] و آنان را گمراه مى كنم، و به آرزوها سرگرم مى سازم، و به آنان دستور مى دهم كه (اعمال خرافى انجام دهند و) گوش چارپايان را بشكافند و آفرينشِ (پاكِ) خدايى را تغيير دهند (و فطرت توحيد را به شرك بيالايند)، و هر كس، شيطان را به جاى خدا ولىّ خود برگزيند، زيان آشكارى كرده است.
در اين سه آيه، به سه نكته بسيار مهم و حياتى اشاره شده است:
حقوق حيوان ها در سيره و سخن پيامبراعظم«صلى الله عليه و آله» و. . .
نخست، آن كه تمام موجودات، مانند انسان نظام اجتماعى دارند. البته با عنايت به تفاوت هاى ذاتى انسان و حيوان، ساختار اجتماعى آنان نيز با هم فرق دارد، اما با وجود اين فرق، حيوان ها نيز جوامع حيوانى دارند؛
دوم، اين كه روزى و رزق هر دو (انسان و حيوان) بر عهده خدا مى باشد، چنان كه تصريح شده است: «الله يرزقها و ايّاكم». بنابراين، كتاب خدا و معجزه جاويدِ پيامبراعظم (صلى الله عليه وآله) عنايت ويژه اى به نيازهاى حياتى حيوانات دارد، به گونه اى كه آن را در كنار نيازهاى حياتى بشر آورده است؛
سوم، اين كه مُثله كردن و بريدن اعضاى حيوانات را، كارى شيطانى شمرده است و از آزار و اذيت حيوان به عنوان كارى شيطانى و وعده اى ابليسى نام برده و از آن به عنوان خسارتى بزرگ ياده نموده است. براى فهم اين آيات به تفسير شريف الميزان علامه طباطبايى(قدس سره)مراجعه شود.

سيره و سخن (سنت) پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در دفاع از حيوان ها

بخشى از دستورات مكتب اسلام را درباره حقوق حيوان ها از قول قرآن مجيد بيان شد، اكنون بخش ديگرى از دستورات، گفتار و رفتار رسول خدا (بنيان گذار اسلام) را درباره رعايت حقوق حيوان ها بيان مى كنيم.

نهى از آزار دادن و بيهوده كشتن حيوانات

پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) به مناسبت هاى مختلف، سخنان متعددى در مورد حقوق حيوان ها و اذيت نكردن آن ها فرموده است كه در ذيل به بيان گوشه اى از آن ها مى پردازيم.
ـ اگر كسى گنجشكى را بيهوده بكشد، روز قيامت در پيشگاه خدا فرياد مى زند و مى گويد: فلانى مرا بيهوده كشت بدون آن كه از اين كشتن، سودى ببرد! و نگذاشت كه من از حشرات زمين، استفاده نمايم و چيزى بخورم![6]
ـ هر كس گنجشكى را بدون رعايت حق آن بكشد، خداى تعالى در روز قيامت از او بازخواست كند. سؤال شد كه اى رسول خدا! حق گنجشك چيست؟ فرمود: اين كه او را ذبح كند، نه اين كه گردنش را بِكَنَد.[7] ـ هر حيوانى پرنده يا غير پرنده كه به ناحق كشته شود، روز قيامت از قاتل خود شكايت خواهد كرد.[8]
امام موسى بن جعفر(صلى الله عليه وآله) از پدران بزرگوارش(عليهم السلام)نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود:
در دوزخ، زنى را ديدم كه گربه اش از هر طرف او را گاز مى گيرد، علتش اين بود كه آن زن در دنيا اين حيوان را بسته بود، بدون آن كه غذايى به او بدهد يا آزادش نمايد تا خودش حيوانى را شكار كند.[9]
در روايات ديگرى، از عذاب آتشين آن زن خبر داده و فرموده است:
زنى به خاطر رفتار با يك گربه، مستوجب آتش دوزخ شد و عذاب گرديد، چون گربه اى را بسته بود و او را آزاد نمى كرد تا براى خودش غذايى پيدا كند، به اين دليل، از گرسنگى مرده بود.[10]
ابن عباس مى گويد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از كشتن هر جاندارى نهى فرمود؛ مگر آن كه آزار برساند.[11]
رسول رحمت، نه تنها از كشتن جانداران منع مى كرد، بلكه دستور مى داد كه شبان گاهان مواظب باشند تا مبادا موجود ريز و حشره كوچكى، حتى به طور نادانسته و غير عمدى، زير پا از بين برود. فرموده آن پيامبراعظم در اين باره چنين است:
چون پاسى از شب بگذرد، كمتر بيرون برويد، زيرا براى خداوند، چرندگان (و موجوداتى) است كه در آن ساعت آن ها را در زمين مى پراكند.[12]
أنس بن مالك (خادم آن جناب) مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند: «مورچه را نكشيد»![13] هم چنين در روايت معتبرى نقل شده است كه: پيامبراعظم، نهى فرمود از اين كه آن چه را مورچه با دست و دهان حمل مى كند، بخورند.[14]
مالك بن أنس نوشته است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) با اين كه كشتن زنبور را جايز مى دانست، اما دوست نداشت كه لانه آن ها را با آتش بسوزانند.[15]
باز آن رسول رحمت (صلى الله عليه وآله) از آزار و شكنجه حيوان با آتش نهى نمود و فرمود:
هيچ كس نمى تواند با آتش، ديگرى را شكنجه و عذاب نمايد، مگر خدا. بنابراين، سوزاندن حيوان با آتش جايز نيست.[16]
طبق نوشته نسائى و احمد، يك نفر پزشك در محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از قورباغه و استفاده دارويى از آن سخن به ميان آورد. آن حضرت (صلى الله عليه وآله) بى درنگ، آن پزشك را از كشتن قورباغه نهى فرمود.[17] هم چنين آن جناب، شكار كردن را دوست نداشت و مى فرمود: هر كسى به دنبال شكار رود از امور اخروى، غافل مى گردد.[18] طبق روايت ديگرى، آن رسول مهربان (صلى الله عليه وآله) هرگز صيد نكرد و به اين كار نيز امر نفرمود.[19] روايت ديگرى نيز حاكى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از اذيت (كشتن) حيوان ها نهى فرمود، مگر آن كه (حيوان حلال گوشت و) براى خوردن باشد.[20]
شداد بن اوس مى گويد كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمودند: خداوند، بر همه چيز احسان نوشته است؛ چون ذبح كنيد، نيكو ذبح نماييد، كارد را تيز كنيد و ذبيحه را زود راحت كنيد.[21]
آن رسول رحمت (صلى الله عليه وآله)، شخصى را ديد كه گوسفندى را خوابانيده و در حالى كه پا بر گلوى او نهاده، كارد را تيز مى نمايد و گوسفند به او نگاه مى كند. حضرت به آن شخص فرمود: «مى خواهى او را ذبح كنى يا دو بار او را بميرانى؟!»[22]
پيامبر اسلام، يك اعرابى را ديد كه با عصا گوسفندان خود را مى زد، فرمود: « او را بياوريد؛ اما او را نترسانيد»! وقتى كه او را آوردند، به او فرمود: « گوسفندان را با عصا مزن، بلكه به رفق و نرمى، آن ها را پيش و پس كن».[23]
فردى مى خواست كه حيوانش را بگيرد؛ چون حيوان با نشان دادن يك كاسه يا دامن صاحبش براى خوردن جو يا نمك، شرطى شده بود، صاحب حيوان با دست خالى و بدون جو يا نمك، چنان كرد و مچِ حيوان را گرفت. حضرت پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)كه اين صحنه را تماشا مى كرد، ناراحت شد و فرمود: «چرا به اين حيوان دروغ گفتى؟! نبايد او را فريب مى دادى!»[24]
در يكى از جنگ ها وقتى زن يكى از انصار اسير شده بود و موفق شد با شترى از شتران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از محل اسارت بگريزد، چون خود را به مدينه رساند و خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد، گفت: نذر كرده ام اگر نجات يافتم، شتر را قربانى كنم. پيغمبر فرمود:
چه بد پاداشى به شتر داده اى! تو را حمل كرده و نجات داده، آن گاه تو مى خواهى آن را نحر كنى؟! بدان كه نذر در آن جا كه معصيت خداوند است و يا تو مالك آن حيوان و چيز نذر شده نيستى، درست نيست و منعقد نمى شود.[25]
موسى بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش(عليهم السلام) مى فرمايد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)از كنار گروهى عبور كرد. آن گروه، مرغ زنده اى را در يك جاى بلندى بسته بودند و با تير و كمانْ به آن تير اندازى مى كردند! آن رسول رحمت (صلى الله عليه وآله) تا اين صحنه را مشاهده كرد، فرمود: اينان، كيانند؟! خدا لعنتشان كند![26]
رسول رحمت، حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله) نه تنها از اسير كردن انسانى راضى نبود، بلكه در بند كردن و اسير نمودن حيوانى را هم نمى پسنديد و از اين كار بر حذر مى داشت و فرمود:
هيچ خانواده اى نيست كه سگى را ببندد و نگهدارد[اسير نمايد]، مگر آن كه هر روز از عمل ايشان، قيراطى (مقدارى) كم شود، به جز سگِ موذى، سگ شكارى، سگ حافظ زراعت يا حافظ گوسفند [و در روايت ديگر] و سگ نگهبان خانه.[27]
ناگفته نماند كه از بين بردن حيوان موذى، جايز است. يكى از موذيان، سگ هار و ولگرد است، اما از ديدگاه اسلام، در همين موارد نيز جايز نيست كه سگ هار و ولگرد را حبس كنند تا از گرسنگى و تشنگى بميرد، بلكه بايد آن را به طور خاصى از بين ببرند. نكته ديگر، اين كه در اسلام، كشتن سگ ها نيز ديه دارد، به گونه اى كه خون بهاى سگ شكارى، چهل درهم و سگ نگهبان، بيست درهم تعيين شده است.[28]
گزارش مورخان حاكى است كه آن رسول رحمت (صلى الله عليه وآله) هنگامى كه با سپاه اسلام براى فتح مكه مى رفت سگى را ديد كه بر بچّه هايش زوزه مى كشيد و آنان شيرش را مى خوردند. به جُعَيْل بن سُراقه فرمود كه كنار (و جلو) آن حيوان بايستد و از او مراقبت نمايد تا مبادا سپاهيان كه از آن جا مى گذرند به او و بچّه هايش، آسيبى برسانند.[29]

نفرين رسول، بر مُثله كنندگان حيوان ها!

پيامبراعظم (صلى الله عليه وآله)، دوست نداشت كه حتى گوش و دُمِ يك حيوان را ببرند يا آن را اخته كنند، چه رسد به كشتن حيوان! طبق حديثى، رسول رحمت فرمود: لعنت خدا بر كسى كه حيوان ها را مُثله نمايد.[30] در روايت ديگرى آن جناب از اخته كردن اسب ها نهى فرموده است.[31]

پاداش نيكويى به حيوانات از ديدگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله)

از رسول اعظم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: زنى بد كاره، سگ تشنه اى را ديد كه بر سر چاهى له له مى زند و چيزى نمانده بود كه از تشنگى هلاك شود. آن زن كفش خود را در آورد و آن را به روسرى خود بست و به وسيله آن از چاه آب كشيد و سگ را سيراب كرد. خداوند به خاطر احسان به اين حيوان، گناهان او را آمرزيد.[32]
طبق روايت ديگرى آن جناب فرمود:
زنى تشنه از راهى مى گذشت، چاهى ديد. داخل آن شد، آب نوشيده و بيرون آمد. در كنار چاه، سگى را ديد كه از تشنگى له له مى زد. با خود گفت: حال اين سگ، چون حالِ من است. به داخل چاه برگشت، كفش خود را پر آب كرد و به دهان سگ گرفت تا سيراب شد. خداوند به سبب اين عمل، او را آمرزيد.
در روايت ديگرى آمده است كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سؤال شد كه آيا خوبى كردن به حيوانات، پاداش دارد؟ فرمود: «آرى! براى خنك كردن هر صاحب جگرِ تشنه اى، اجرى است».[33]
نوشته اند كه پيامبر اسلام هنگامى كه وضو مى گرفت، گربه اى نزد او آمد، پيغمبر دانست كه آن حيوان تشنه است، ظرف آب را به طرفش برد و گربه آب نوشيد، سپس ايشان نيز وضو گرفت.[34]

منع از دوشيدن تمام شير حيوانات

آن جناب مى فرمودند كه حمايت از هر جاندارى، نزد خدا پاداشى دارد و سفارش مى كردند كه حيوان ها را زياد ندوشند و براى بچه هاى آن ها چيزى باقى بگذارند، پالان را در جاى خود قرار دهند، دهنه تيز به دهان حيوان نزنند، زياد آن ها را بار نكنند و جاى مركب و زير پاى حيوان ها تر نباشد.[35]
يكى از همراهان پيامبر اسلام مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گوسفند را دوست داشت. يك روز گوسفندى وارد منزل شد و يك قرص نان را كه نزديك ما بود، برداشت و فرار كرد. فورى برخاستم و به دنبالش دويدم و آن را گرفته و نان را از دهانش برگرفتم.
وقتى آن رسول رحمت (صلى الله عليه وآله) اين حركت را از من ديد، فرمودند: كار شايسته اى نكردى؛ درست نبود كه پشت گردن اين حيوان را بگيرى و بر او فشار بياورى تا آن قرص نان را از دهانش برگيرى![36]
يكى از ياران پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) مى گويد: يك شتر شير ده را به رسول خدا هديه كردند. ايشان، مرا امر فرمود تا آن را بدوشم. من نيز آن را دوشيدم؛ البته براى دوشيدن آن، بسيار تلاش كردم و سخت آن را دوشيدم، به گونه اى كه وقتى آن جناب زياده روى مرا در دوشيدن ديد، فرمود: اين گونه ندوش! براى بچه او نيز سهمى بگذار.[37]

منع از شكار شبانه پرنده و جوجه هايش و نهى از حمله به آن ها در وقت خواب

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد: شبانگاهان جوجه را از آشيانه اش بيرون نياوريد، و پرنده را هنگام خوابش براى سر بريدن، از لانه بيرون نياوريد تا صبح شود. مردى سؤال كرد كه هنگام خوابش چه وقتى است؟ آن حضرت فرمود: شب، هنگام خواب اوست. بنابراين، شبانه به سراغش نرويد تا صبح شود. و همين طور بچّه هاى كوچك پرندگان را كه هنوز پر در نياورده و نمى توانند پرواز نمايند، از لانه شان در نياوريد و شكار نكنيد! بگذاريد تا هر زمان كه قدرت پرواز پيدا كردند، آن وقت تير و كمانتان را براى شكار آن ها برداريد.[38]
پيامبراعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود: در ميان اقوام گذشته، مردى لانه پرنده اى را پيدا كرده بود و هرگاه آن پرنده، جوجه دار مى شد آن ها را مى گرفت و مى برد. آن پرنده (مادر) از كارى كه بر سرش مى آمد، به خداى تعالى شكايت كرد؛ خداى متعال به او الهام نمود كه اگر آن مرد برگشت، او را هلاك خواهم كرد.[39]
ابن مسعود مى گويد: نزد رسول خدا بوديم كه مردى وارد جنگلى شده و تخم پرنده اى را با خود آورد. پرنده مادر به دنبال ما آمده، بر گِرد ما مى چرخيد و بال بال مى زد. وقتى كه پيامبر اين صحنه را ديد، فرمود:
كدام يك از شما، اين پرنده را آزرده و مصيبت زده كرده است؟ مرد گفت: من تخم يا جوجه او را برداشتم. حضرت فرمود: به او رحم كنيد و آن را به او رد نماييد! به او رد نماييد![40]
هم چنين در همين زمان، مشاهده فرمود كه لانه مورى را آتش زده اند، فرمود:
چه كسى اين لانه را آتش زده؟! سزاوار نيست كه به آتشْ عذاب دهد، مگر پروردگار آتش.[41]
در روايت ديگرى از عامر الرام نقل شده كه گفته است: در محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نشسته بوديم كه در اين هنگام مردى عبا به دوش آمد، در حالى كه چيزى در دست داشت و آن را در گوشه عبايش پيچيده بود. آن مرد گفت: اى رسول خدا! چون شما را از دور ديدم، به طرف تان آمدم. در مسير، از كنار چند درخت انبوه گذشتم كه صداى جوجه هاى پرنده از آن مى آمد. رفتم آن ها را گرفتم و در لاى عبايم گذاشتم. وقتى چنين كردم، مادرشان آمد و بر دور سر من مى چرخيد؛ من هم لاى عبا را برايش باز كردم و او نيز روى جوجه هايش افتاد، من هم عبا را پيچيده و همه آن ها را با هم آوردم.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: آن ها را بر زمين بگذار! آن ها را بر زمين گذاشتم، اما ديدم كه مادرشان از آن ها جدا نمى شود و فرار نمى كند! رسول خدا به همراهانش فرمود: «آيا از رأفت يك مادر جوجه براى جوجه هايش، تعجب مى كنيد؟!» گفتند: آرى، اى رسول خدا! فرمود: «قسم به آن كسى كه مرا به حقْ نبىّ مبعوث نمود، خدا به بندگانش مهربان تر است از مادر اين جوجه ها به بچّه هايش! اى مرد، آن ها را به همان جايى برگردان كه آورده اى»! من هم آن ها را برگرداندم... .[42]

حقوق حيوان هاى سوارى بر صاحبشان

در روايت معتبر آمده است كه چارپايان سوارى، بر صاحبان شان حقوقى دارند، از جمله: وقتى پياده شد، براى او علف بگذارد؛ هر وقت از آبى عبور كرد، درنگ كند و آب را به او نشان دهد؛ به صورتش نزند، زيرا تسبيح پروردگار مى گويد؛ پشت او را چون مجلس و مبلمان و جايگاه براى سخنرانى نكند؛ مگر در راه خدا؛ بيش از طاقت و توان، بارش نكند؛ و بيش از قدرت و طاقت، از او سوارى نگيرد و نخواهد.[43]
طبق روايت أنس، پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمود: بر مالك چارپايان واجب است به دليل حرمت روحى كه در حيوان است به آن ها آب و علف بدهند.[44]
هم چنين نقل شده است كه پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) درباره اسب ها فرمود: بر پيشانى اسب ها خير نوشته شده، حتى تا روز قيامت و كسى كه در راه خدا به آن ها انفاق نمايد، مانند دست صدقه دهنده اى است كه هرگز از صدقه دادن كوتاه نمى آيد؛ يعنى دستِ بازى كه هيچ گاه بسته نمى شود.[45]
رسول رحمت(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: موى پيشانى اسبان را نچينيد، زيرا خير در آن هاست. موى يال آن ها را مچينيد، چون آن ها را گرم مى نمايد.[46] دم آن ها را نچينيد كوتاه نكنيد زيرا پشه پران آن هاست.[47] و آن حضرت باز فرمود: خدا و ملائكه اش بر صاحبان اسبان، درود مى فرستند.[48] هم چنين ضمن روايت ديگرى نيز فرمود: كسى كه اسبى را براى رضاى خدا به استراحتگاهش ببرد و به او آب و علف بدهد و جايش را جارو نمايد، در تروازى اعمالش در روز قيامت محاسبه مى شود و پاداش دارد.[49]
تميم دارمى را ديدند كه خودش جو اسبش را پاك مى كند، به او گفتند: چرا نمى گذارى تا ديگران اين كار را بكنند؟
گفت: از پيغمبر اسلام شنيدم كه فرمود:
مردى نيست كه خودش براى اسبش جوها را پاك كند مگر آن كه خداوند به هر حبه اى، حسنه اى برايش مى نويسد.[50]

رعايت حقوق حيوانات، هنگام سوارى و باركشى با آن ها

پيامبراعظم (صلى الله عليه وآله) درباره حيوان هاى سوارى (مَركب)، دستورات ويژه اى صادر فرموده اند، مانند مهربانى كردن با آن ها، نخواستن سرعت بيش از حد توان، بار نكردن بيش از حد قدرت آن ها، عبور ندادن از راه هاى صعب العبور، پياده شدن در گردنه هاى سخت، عدم تشكيل جلسه و سخنرانى نكردن بر پشت آن ها، بهره منده كردن آن ها از علف زارهاى بين راه، نگاه نداشتن در زمين هاى بى علف، آب و علف دادن به حيوان ها بعد از رسيدن به مقصد و در طول طريق. گفتنى است در ادامه به برخى از دستورات آن حضرت در اين زمينه اشاره مى كنيم.
رسول رحمت، به راكب حيوان ها مى فرمود: به طور ناموزون و نامناسب، بر حيوان ها سوار نشويد، و هنگام سوار شدن، پشت آن ها را مجلس خود قرار ندهيد؛[51] يعنى در حالى كه ايستاده اند، هم چنان بر پشت آن ها سوار نشويد و مشغول سخن گفتن باشيد، بلكه پايين بياييد. پيامبر گرامى اسلام در بيان ديگرى نيز فرمود: پشت حيوان ها را مانند صندلى و كرسى سخنرانى قرار ندهيد، آن هنگامى كه در كوچه و خيابان با هم صحبت مى كنيد، زيرا چه بسا مركوبى كه بهتر از راكبش است و بيش تر از او، خدا را ذكر مى نمايد.[52]
سفارش هميشگى آن جناب اين بود كه مى فرمودند: پشتِ رهواران (مركبان) را هم چون منبر سخنرانى قرار ندهيد! خداوند آن ها را براى شما تسخير كرده تا شما را در راه هاى سخت به منزل برساند. [پياده شويد و] بر روى زمين، با هم سخن بگوييد.[53]هم چنين در دستور ديگرى خطاب به راكب حيوان ها، فرمود: در حق اين حيوانات زبان بسته، از عذاب خدا بترسيد؛ بر سوارى آن ها، به طور شايسته اى سوار گرديد و حلال آن را نيز به گونه اى شايسته بخوريد! و ذبح كنيد. چاقِ آن ها را بخوريد.[54]
هم چنين در سفارشى ديگر، در باره كيفيت راه و مسير حيوان ها فرمود: هرگاه يكى از شما بر حيوانى سوار شد، آن را از راه هاى هموار و آسان ببرد، و آن را به راه هاى دشوار و سخت نكشاند![55] نيز در روايتى ديگر فرمود:
كسى كه در گردنه (سربالايى) از رهوار (مَركب) خود پياده شود و پشت سر آن راه برود، همچون كسى است كه بنده اى را در راه خدا آزاد كرده باشد.[56]
طبق گزارش جابر، آن حضرت(صلى الله عليه وآله) از سوار شدن سه نفره بر يك حيوان، نهى فرمود.[57] ضمن حديث ديگرى نيز فرمود: سه نفرى بر يك حيوان، سوار نشويد، زيرا در اين صورت، يكى از آنان لعن شده است، و آن، نفر جلويى مى باشد.[58]
پيامبراعظم (صلى الله عليه وآله) درباره كيفيت بار كردن حيوان، فرمود: بار حيوانات را عقب تر بگذاريد، زيرا اگر جلو باشد، به دليل فاصله نزديك دستانشان كه مانع از راه رفتن در صورت سنگينى بار است و نيز محكم بودن پايشان نمى توانند خوب راه بروند.[59]
؛ آن پيامبر مهربان، درباره كيفيت راه بردن حيوان ها در مسير سفر مى فرمود:هرگاه هنگام سفر از سرزمين سر سبزى كه علف خوب دارد، عبور مى كنيد، شتران را از زمين، بهره مند سازيد (و بگذاريد كه حيوانات بچرند و سير شوند)، اما وقتى از سرزمين بى آب و علفى عبور مى كنيد، توقف ننماييد و با سرعت خود را به سرزمين خوبى (سرسبزى) برسانيد.[60]
پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) در مورد مدارا و مهربانى كردن با حيوانات، فرمود:
خدا، مدارا كردن را دوست دارد و بر انجام آن كمك مى كند. پس هر گاه بر چارپايان لاغر سوار شديد، آن ها را در منزل هايشان فرود آوريد! اگر زمين خشك و بى گياه بود، با شتاب از آن بگذريد، و اگر سر سبز و پر علف بود، آن ها در آن جا استراحت دهيد.
و فـرمـود:
هر زمانى كه مسافرت كرديد و مركوب شما، حيوان بود، بعد از آن كه از حيوان پياده شديد، اولين كارى كه مى كنيد آب و علف دادن به آن حيوان است.[61]
پيامبر خاتم (صلى الله عليه وآله)، در بيانى ظريف كه حاكى از نهايت رحمت و رأفت اوست، فرمود:
اگر از شما به خاطر آن چه بر سر حيوانات آورده ايد، چشم پوشى شود، به يقين بسيارى از لغزش هاى شما آمرزيده مى شود.[62]
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از جايى مى گذشت، شترى را ديد كه بر در منزل، دستش بسته شده است، بدون آن كه آب و علفى، جلو آن گذاشته باشند! آن پيغمبر رحمت فرمود:
أينَ صاحِبُ هذِهِ الراحِلَة؟ ألا تَتَّقِى اللهَ فِيها؟؛ صاحب اين حيوان كجاست؟ آيااز عذاب الهى نمى ترسى به خاطر اين رفتارى كه با اين حيوان كرده اى؟! يا آب و علف او را تدارك ببين و برايش مهيا كن، و يا آن را آزاد گردان تا خودش چيزى براى خوردنش بيابد.[63]
پيامبر اسلام و نهى از به جان هم انداختن و داغ كردن حيوانات
پيامبراعظم (صلى الله عليه وآله) توصيه ها و رهنمودهايى نيز در نهى از به جانِ هم انداختن حيوانات، داغ كردن آن ها و حمل بار به صورت نامناسب بر پشت آن ها، ايراد فرموده است كه نمونه هايى از آن ها را در ادامه مى آوريم.
ابن عباس مى گويد: رسول رحمت (صلى الله عليه وآله) از به جنگ انداختن حيوان ها و پرندگان نهى فرمود، همان طور كه رسم مردم است كه قوچ و خروس و غيره را به جان هم مى اندازند،[64] البته مگر برانگيختن سگ براى شكار باشد.[65]
در روايتى ديگر فرمود:
خداى تعالى لعن نموده كسى را كه حيوان ها را به جان هم مى اندازد تا باهم بـجنگند.[66]
بنابر روايات متعددى، پيامبر رحمت (صلى الله عليه وآله) حتى از داغ كردن صورت حيوان ها نهى كرده[67] و نيز فرمود:
به صورت حيوانات نزنيد، چون هر موجودى، تسبيح گوىِ خداست. صورت آن ها را داغ ننماييد، زيرا چه بسيارند مركوب هايى كه از راكبشان بهترند و بيش تر مطيع خدايند و بيش (از كسى كه بر آن ها سوار است) خدا را ياد مى كنند![68]
نوشته اند كه شتر حكم بن حارث از جا بر نمى خاست و او نيز آن را مى زد. پيامبر به او فرمود: شتر را نزن! و به شتر گفت: «حُلْ حُلْ»! شتر از جا برخاست.[69]
سوادة بن ربيع نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد. حضرت، چند شتر به او بخشيد و فرمود:
وقتى پيش اهل خود رفتى، به ايشان امر كن تا غذاى چارپايان را خوب بدهند،و ناخن ها را بگيرند تا هنگام دوشيدن، پستان آن ها را خراش ندهند وزخم ننمايند.[70]

 

پی نوشت:
1 كارشناس جامعه شناسى.
2. محدث نورى، «جامعيت اسلام»، چاپ شده در مجموعه مقالات خاتم پيامبران، ص 55 56.
3. انعام (6) آيه 38.
4. عنكبوت (29) آيه 60.
5. نساء (4) آيه 119، ترجمه آيت الله مكارم شيرازى.
6. قال (صلى الله عليه وآله): «مَنْ قَتَلَ عصفوراً عبثاً، جاء يوم القيامة يعجّ الى الله تعالى يقول: يا ربّ انَّ هذا قَتَلَنى عَبَثَاً لَمْ يُنْتَفَعْ بى و لم يدعنى فآكل مِنْ حشارة الأرض» (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 64، ص 4 و ج 61، ص 270 و 306. و نيز ر. ك: كمال الدين دُمِيْرِىْ، حياة الحيوان، ج 2، ص 118 و علاءالدين متقى هندى، كنزالعمال، حديث 39971 به نقل از: محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ج 3، ص 1348، ح 4537.
7. قال (صلى الله عليه وآله): «ما من انسان يقتل عصفوراً فما فوقها بغير حقّها الا سأله الله عنها. قيل يا رسول الله و ما حقّها؟ قال: أن يذبحها فيأكلها و أن لا يقطع رأسها و يرمى به»( علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 306 و كمال الدين دُمِيْرِىْ، همان، ج 2، ص 120).
8. «ما من دابّة طائر و لا غيره يُقْتَلُ بغير الحقّ الا ستُخاصِمُه يَومَ القيامة» (محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1346، ح 4536).
9. قال رسول الله (صلى الله عليه وآله)«...و رأيت فى النار صاحبة الهرّة تنهشها مقبلةً و مدبرةً، كانت أوثقها لم تكن تطعمها و لم ترسلها تأكل من حشاش الارض» (راوندى، نوادر، ص 28 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 268، ذيل ح 30 و ج 65، ص 65، ح 24 و محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1346، ح 4533. و نيز ر. ك: كمال الدين دُمِيْرِىْ، همان، ج 2، ص 251).
10. ر. ك: كمال الدين دُمِيْرِىْ، همان، ج 2، ص 382 و محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1346، ح 4533.
11. «نهى رسول الله(صلى الله عليه وآله) عن قتل كل ذى روح الا أن يُؤذى» (متقى هندى، همان، حديث 39981 به نقل از: محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1348، ح 4539).
12. تيسير الوصول الى جامع الاصول، ج 4، ص388، به نقل از: خاتم النبيين، ص 487.
13. قال(صلى الله عليه وآله): « لا تقتلوا النمل»! در روايت ديگرى فرمود: «لا تقتلوا النملة!» (كمال الدين دُمِيْرِىْ، همان، ج 2، ص 369، 372، 347 و 397 و نيز ر.ك: مجلسى، همان، ج 64، ص 244 و 291).
14. «ابى عبدالله(عليه السلام) قال: نهى رسول الله(صلى الله عليه وآله) أن يؤكَل ما تحمله النملة بفيها و قوائمها» (تهذيب الاحكام و حياة الحيوان، ج 2، ص 267 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 261، ح 12 و كمال الدين دُمِيْرِىْ، همان، ج 2، ص 370).
15. مالك بن أنس «... كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) يكره احراق بيوتها بالنار» (كمال الدين دميرى، همان، ج 2، ص 10).
16. «فأن النبى (صلى الله عليه وآله) قد نهى عن تعذيب الحيوان بالنار و قال: « لا يعذب بالنار الا الله تعالى» ؛ فلا يجوز احراق الحيوان بالنار...؛ و فى مناهى النبى أنه نهى أن يحرق شىء من الحيوان بالنار» (علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 244؛ مجالس الصدوق، ص 254 255 ؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 3 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ص 267، ح 24).
17. «أن طبيباً ذكر ضِفْدعاً فى دواء عند رسول الله(صلى الله عليه وآله) نهى رسول الله، عن قتلها» (به نقل از: شمس الدين محمد جوزيه، الطبّ النبوىّ، ص 122 و 259) نويسنده كتاب قانون نوشته است: كسى كه از خون يا گوشت قورباغه به عنوان دارو يا هر عنوان ديگرى بخورد، بدنش ورم مى نمايد و رنگش تغيير مى كند و منى او بدون اختيار خارج مى شود تا اين كه بر أثر همين عوارض مى ميرد به همين دليل طبيبان، استعمالش را ترك كرده اند( به نقل از: همان، ص 259 260).
18. علامه مجلسى، همان، ج 65، ص 281، ح 29.
19. شعرانى، منح المنة فى التلبس بالسنة، ص 33 به نقل از: سيد محمد عبدالحى كتانى، نظام الحكومة النبوية (المسمى التراتيب الأدارية)، تحقيق عبدالله خالدى، ج 2، ص 66.
20. «نهى (صلى الله عليه وآله) عن تعذيب الحيوان الاّ لمأكله» (كمال الدين دُمِيْرِىْ، همان، ج 2، ص 363).
21. «ان الله كتب عليكم الاحسان فى كل شىء؛ فاذا قتلتم، فأحسنوا القتلة؛ و اذا ذبحتم، فأحسنوا الذبحة وليحدّ أحدكم شفرته و ليرح ذبيحته(علامه مجلسى، همان، ج 65، ص 315. «و فى رواية اخرى نهى النبى صلى الله عليه و آله عن ذبح الحيوان الا لأكله» (همان، ج 64، ص 8).
22. «عن بن عباس، انه قال: مرّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) على رجل واضع رجله على صفحة شاة و هو يحد شفرته و هى تلحظ اليه يبصرها. قال(صلى الله عليه وآله) أفلا قتل هذا أو يريد أن يميتها موتتين» (نورالدين هيثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 4، ص 33).
23. ابن اثير، اسد الغابه، ج 1، ص 336 به نقل از: خاتم النبيين، ص 485.
24. جوادى آملى، به نقل از: سايت بازتاب (دى ماه 1384).
25. احمد بيهقى، السنن الكبرى، ج 10، ص 75.
26. «موسى بن جعفرعن آبائه(عليهم السلام) قال: مرّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) على قوم نصبوا دجاجةً حيةً و هم يرمونها بالنبل؛ فقال: من هؤلاء (؟!) لعنهم الله!» (نوادر راوندى، ص 43 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 268، ح 30).
27. «روى عنه(صلى الله عليه وآله) انه قال: من أمسك كلباً نقص من عمله كل يوم قيراط؛ الا كلب ضار، او حرث، او ماشية» در برخى روايات آمده است: «نقص...قيراطان» (صحيح بخارى، ج 3، ص 67؛ مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 8، 37 و 60 (الا كلب الضار)، 101، 113 (قيراطان) و... و عوالى الئالى، ج 3، ص 452).
28. ر. ك: شيخ صدوق، المقنع، ص 534.
29. «لما سار رسول الله(صلى الله عليه وآله)...نظر الى كلبة تهر عن اولادها و هن حولها و يرضعنها، فأمر جُعَيل بن سراقة أن يقوم حذاءها فلا يعرض لها أحد من الجيش و لا لأولادها» (محمد بن يوسف صالحى شامى، سبل الرشاد فى سيرة خير العباد، ج 5، 212 و ج 7، ص 29.
30. قال (صلى الله عليه وآله): «لعن اللهُ مَن مثّل بالحيوان» (متقى هندى، همان، ج 9، ص 66، حديث 24971 به نقل از: محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1344، ح 4522) و نيز «قال (صلى الله عليه وآله): لعن اللهُ مَن يُمَثِّلُ بالْبَهائم» (متقى هندى، همان، ج 9، ص 67، حديث 24985).
31. «نهى (صلى الله عليه وآله) عن خِصاء الخيل و البهائم» (همان، ج 9، ص 66، حديث 24977).
32. محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1346، ح 4532، كمال الدين دُمِيْرى، همان، ج 2، ص 378؛ نجفى، جواهر الكلام، ج 31، ص 359 و علامه مجلسى، همان، ج 65، ص 65، ذيل ح 24.
33. «روى مسلم أن النبى(صلى الله عليه وآله) قال: « بينما امرأة تمشى بفلاة من الأرض اشتد عليها العطش فنزلت بئر فشربت ثم صعدت فوجدت كلباً يأكل الثرى من العطش؛ فقالت لقد بلغ بهذا الكلب مثل الذى بلغ بى! ثم نزلت البئر، فملأت خفها و أمسكها بفيها ثم صعدت فسقته؛ فشكر الله لها ذالك و غفر لها». قالوا: يا رسول الله أ وَ لنا فى البهائم أجر؟ قال(صلى الله عليه وآله): نعم فى كل كبد رطبة أجر». (كمال الدين دُمِيْرِى، همان، ج 2، ص 378؛ مجلسى، همان، ج 65، ص 65، ذيل ح 24؛ و نيز ر. ك: محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1346، ح 4532؛ و نجفى، جواهر الكلام، ج 31، ص 359).
34. «قال على(عليه السلام) : بينا رسول الله(صلى الله عليه وآله) يتوضأ اذ لاذبه هرّ البيت، و عرف رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) أنه عطشان؛ فأصغى اليه الاناء حتى شرب منه الهرّ و توضأ بفضله (كمال الدين دُمِيْرِى، همان، ج 2، ص 384 و مجلسى، همان، ج 16، ص 293، ح 160).
35. سيد محمد عبدالحى كتانى، نظام الحكومة النبوية، ج 2، ص 155 به نقل از: خاتم النبيين، ص 483.
36. «قال (راوى)... فدخلت شاة فأخذت قرصاً تحت دن لنا، فقمت اليها فأخذتها من بين لحييها فقالرسول الله(صلى الله عليه وآله): «ما كان ينبغى لك أن تنعقيها» اى تأخذى بعنقها و تعصريها (كمال الدين دُميرى، همان،ج 2، ص 44).
37. «أهديت الى النبى(صلى الله عليه وآله) لقحة فأمرنى أن أحلبها فحلبتها فجهدت حلبها؛ فقال(صلى الله عليه وآله): « لا تفعل! دع داعى اللبن» (كمال الدين دُمِيْرِى، همان، ج 2، ص 318). «أن رجلا حلب عند النبى(صلى الله عليه وآله) ناقةً، فقال النبىُّ صلى الله عليه و آله ـ: دع داعى اللبن» (معانى الاخبار، ص 284 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 149، ح 1و ابن اثير، اسدالغابه، ج 3، ص 39).
38. «عن أبى عبدالله(عليه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): لا تأتوا الفراخَ فى أعشائها و لا الطير فى منامها حتى يصبح. فقال له رجلٌ: ما منامه يا رسول الله؟
قال(صلى الله عليه وآله): الليل، منامه؛ فلا تطرقه فى منامه حتى يصبح؛ و لا تأتوا الفراخ فى عُشّه حتى يريش و يطير؛ فاذا طار، فاوتر له قوسك و انصب له فخّك». أيضاً أنه قال: «نهى رسول الله(صلى الله عليه وآله) عن بيات (اتيان) الطير بالليل و قال: انّ الليلَ، أمانٌ لها» (كلينى، الفروع من الكافى، ج 6، ص 216، ح 2 و 3؛ حر عاملى، وسايل الشيعه، ج 16، ص 239 240، باب 28، ح 1 و 2).
39. «قال (صلى الله عليه وآله): كان فيمن قبلكم، رجل يأتى وكر طائر؛ كلما أفرخ، أخذ فراخه. فشكى ذالك الطائر الى الله تعالى ما يفعل به؛ فأوحى الله تعالى اليه ان عاد، فسأهلكه» (كمال الدين دُمِيْرِى، همان، ج 2، ص 208).
40. «ابن مسعود قال: كنا عند النبى(صلى الله عليه وآله)، فدخل رجل غيضة فأخرج منها بيضة حُمرة. فجاءت الحمرة تزفّ على رأس رسول الله و اصحابه؛ فقال(صلى الله عليه وآله)لأصحابه: أيّكم فجعّ هذه؟ فقال رجل: يا رسول الله أخذت بيضها و فى رواية، أخذت فرخها فقال(صلى الله عليه وآله): رُدّهُ! رُدّهُ! رحمة لها» (كمال الدين دميرى، همان، ج 1، ص 191 192، به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 71، 72 و 307).
41. همان.
42. «فى أوّل كتاب جنائز من حديث عامر الرام...قال بينما نحن عند رسول الله(صلى الله عليه وآله) اذا أقبل رجل عليه كساء و فى يده شىء قد لف عليه طرف كسائه فقال: يا رسول الله انى لما رأيتك أقبلتك فمررت بغيضة شجر فسمعت فيها أصوات فراخ طائر فأخذتهن فوضعتهن فى كسائى؛ فجائت أمهن فاستدارت على رأسى فكشفت لها عنهن فوقعت عليهن، فلففتها معهن و ها هن فيه معى؛ فقال رسول الله(صلى الله عليه وآله): ضعهن عنك، فوضعتهن و أبت أمهن الا لزومهن. فقال النبى لأصحابه: أتعجبون لرحمة ام الفراخ فراخها؟ قالوا: نعم يا رسول الله! قال (صلى الله عليه وآله): فوالذى بعثنى بالحق نبيّاً، الله أرحم بعباده من أُم هؤلاء الافراخِ بفراخها! ارجع بهن حتى تضعهن من حيث أخذتهن؛ فرجع بهن و أمهن ترفرف عليهن».
43. «على بن ابى طالب(عليه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) للدابّة على صاحبها، خصال ستّ: يبدء بعلفها اذا نزل؛ و يعرض عليها الماء اذا مر به؛ و لا يضرب وجهها، فانها تسبح بحمد ربها؛ و لايقف على ظهرها الا فى سبيل الله عز و جل؛ و لا يحملها فوق الطاقة؛ و لا يكلّفها من المشى الا ما تطيق» (شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 187 و همو، الخصال، ج 1، ص 160 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 201، ح 1 و 2، ص 210، حديث 16 و حر عاملى، فصول المهمه، ج 3، ص 348، ب 75، ح (3077 -1). محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1344، ح 4524).
44. «أنس بن مالك قال أن النبىّ(صلى الله عليه وآله) قال: ...ثم قال: يجب على مالك الدواب، علفها و سقيها لحرمة الرّوح» (علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 217، پ آخر).
45. «قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): الخيل معقود بنواصيها الخير الى يوم القيامة والمنفق عليها فى السبيل الله كالباسط يده بالصدقة لا يقبضها....» (شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 185 186 و مكارم الاخلاق، ص 138 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 159، ح 1 و ص 173، ح 24 و نيز ثواب الاعمال، ص 103 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 167، ح 11 و ص 176، ح 36. نيز ر. ك: همان، ص 168 ح 14 17؛ ص 175، ح 32 و نيز ر. ك: كمال الدين دميرى، همان، ج 2، ص 218 و ابن اثير، همان، ج 2، ص 364 و ج 5، ص 326).
46. اين يال، در تابستان نيز سايه بانِ گردن اسب ها مى باشد.
47. «روى عن رسول الله (صلى الله عليه وآله) أنه قال: لا تجزّوا( لا تقصوا) نواصى الخيل و لا أعرافها و لا أذنابها؛ فان الخير فى نواصيها و ان أعرافها دفوءها و أذنابها، مِذابّها» (مكارم الاخلاق، ص 138 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 173، ح 25 و ابن اثير، همان، ج 3، ص 352 و 363).
48. «قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): ان الله و ملائكته يصلّلون على أصحاب الخيل...» (نوادر راوندى، ص 34 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 174، ح 29).
49. «عن على (عليه السلام) قال: أنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) قال: الخيل معقود بنواصيها الخير الى يوم القيامة؛ و من ارتبط فرساً فى السبيل الله كان علفه و وروثه و شرابه فى ميزانه يوم القيامة» (مجالس ابن الشيخ ص 244 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 165، ح 9).
50. «و روى أن تميما الدارىّ كان ينقّى شعيراً لفرسه و هو أمير على بيت المقدس فقيل له: لو كلّفت هذا غيرك؟ فقال: سمعت رسولَ الله(صلى الله عليه وآله) يقول من نقّى شعيراً لفرسه ثم قام به حتى يعلفَه عليه، كتب الله له بكلّ شعيرة حسنة» عن مالك بن أنس انه قال: رباط يوم فى سبيل الله خير من عبادة الرجل فى أهله ثلاثمائة و ستّين يوماً، كل يوم ألف سنة»(كمال الدين دُمِيْرِى، همان، ج 2، ص 211 و علامه مجلسى، همان، ج 64، ص177).
51. «أبى عبدالله(عليه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): لا تتورّكوا على الدواب و لا تتّخذوا ظهورها مجالس» (كلينى، الكافى، ج 6، ص 539 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 214، ح 23).
52. «عنه(صلى الله عليه وآله): اركبوا هذه الدواب سالمةً و اتّدِعُوها سالمةً و لا تتّخِذوها كَراسِىَّ لِأحداديثكم فى الطريق و الأسواق؛ فرب مركوبَة خير من راكبها و أكثرَ ذِكْراللهِ تباركَ و تعالى منه» (متقى هندى، همان، ج 9، ص 63، حديث 24957 و محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1344، ح 4519).
53. «أن النبىّ (صلى الله عليه وآله) قال: أياكم أن تتّخذوا ظهور دوابّكم منابر؛ فان الله تعالى انما سخّرها لكم لتبلغكم الى بلد لم تكونوا بالغيه الا بشقّ الأنفس؛ و جعل لكم فى الأرض مستقراً فاقضوا عليها حاجاتكم» (علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 219 220؛ متقى هندى، همان، ج 9، ص 64، حديث 24961).
54. قال (صلى الله عليه وآله): «اتّقوا اللهَ فى هذهِ البهائمِ المعجمة؛ فاركبوها صالحةً و كلوها صالحةً»؛ و ايضاً قال (صلى الله عليه وآله): «اتّقوا اللهَ فى هذهِ البهائم؛ كلوها سِماناً و اركبوها صالحةً» (متقى هندى، همان، ج 9، ص 62، حديث 24951 و ص 67، حديث 24980).
55. قال (صلى الله عليه وآله): «اذا رَكِبَ أحدُكم الدابّةَ، فليحملها على ملاذِّها» (متقى هندى، همان، ج 9، ص 62،حديث 24952).
56. قال (صلى الله عليه وآله): «من مشى عن راحلته عُقبَةً، فكأنما أعتق رقبةً» (متقى هندى، همان، ج 9، ص 69،حديث 24992).
57. «روى الطبرانى عن جابر رض أن النبىّ(صلى الله عليه وآله) نهى أن يركب ثلاثة على الدابّة» (علامه مجلسى،همان، ج 64، ص 219).
58. «قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) فى حديث طويل: لا يرتدف ثلثة على دابة؛ فان أحدهم ملعون و هو مقدّم» (علامه حلى، علل الشرايع، ص 194؛ شيخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 49 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 203، ح 4؛ متقى هندى، همان، ج 9، ص 66، حديث 24972(الثالث، ملعون) و محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1344، ح 4523).
59. «قال النبىّ (صلى الله عليه وآله): أخرّوا الأحمال فانّ اليدين معلّقة و الرجلين موثّقة» (شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 191 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 215، ح 25 و متقى هندى، همان، ج 9، ص 62، حديث 24950).
60. قال (صلى الله عليه وآله): «اذا سِرتم فى أرض خصبة فأعطوا الدوابَّ حظَّها و ان سرتم فى أرض مُدبة فانجوا عليها؛ و اذا عرَّستم فلا تعرسوا على القارعة الطريق، فانّها مأوى كل دابة». عرّستم: التعريس؛ نزول المسافر آخر الليل نزلةً للنوم و الاستراحة (النهاية، ج 5، ص 166؛ متقى هندى، همان، ج 9، ص 63، حديث 24956).
61. قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): «ان الله تبارك و تعالى يُحِبُّ الرِّفْقَ وَ يُعينُ عليه. فاذا رَكِبْتُمْ الدَّوابَّ الْعِجافَ فأنْزِلوها مَنازِلَها؛ فانْ كانَتِ الأرضُ مُجْدِبَةً
فانْجوا عليها و انْ كانتْ مُخْصِبَةً فأنزِلوها منازِلَها. و ايضاً قال »(صلى الله عليه وآله) من سافر منكم بدابة، فاليبدء حين ينزل بعلفهاو سقيها» (شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 189 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 213، ح 21 و محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1344، ح 4518).
62. قال (صلى الله عليه وآله): «لو غُفِرَ لكم ما تأتون الى البهائم، لَغُفِرَ لكم كثيراً» (متقى هندى، همان، ج 9، ص 66، حديث 24973 و محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1344، ح 4520).
63. قال (صلى الله عليه وآله): أين صاحب هذه الراحلة؟ ألا تتقى اللهَ فيها؟ اما أن تعلِفَها و اما أن ترسلَها؛ حتى تبتغى لنفسها» (متقى هندى، همان، ج 9، ص 67، حديث 24983).
64. أن النبى (صلى الله عليه وآله) «نهى عن تحريش بين البهائم و التحريش الاغراء و تهييج بعضها على بعض كما يفعل بين الكباش و الديوك و غيرها» (كمال الدين دُمِيْرِى، همان، ج 2، ص 371).
65. «نهى رسول الله(صلى الله عليه وآله) عن تحريش البهائم الا الكلاب؛ اى الكلب على الصيد» (شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 5 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 227، ح 17؛ محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1348، ح 4540 و متقى هندى، همان، ج 9، ص 66، حديث 24974).
66. قال (صلى الله عليه وآله): «ان الله تعالى لعن من يحرش بين البهائم» (كمال الدين دُمِيْرِى، همان، ج 2، ص 371).
67. «نهى رسول الله (صلى الله عليه وآله) عن الوسم فى وجوه البهائم» (علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 227 و ج 76، ص 331 و متقى هندى، همان، ج 9، ص 66، ح 24979؛ ص 68، حديث 24986 تا 24989).
68. جعفر بن محمد عن آبائه(عليهم السلام) قال: نهى النبىّ (صلى الله عليه وآله) عن ضرب وجوه البهائم و نهى عن قتل النحل و نهى عن الوسم فى وجوه البهائم» (شيخ صدوق، مجالس الصدوق، ص 255 و همو، من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 5 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 215، ح 28 و 227، ح 19).
ـ «عن ابى سعيد خدرى أن النبىّ(عليهما السلام) قال: لا تضربوا وجوه الدواب، فان كل شىء يسبّح بحمده»(علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 217).
ـ «عن جعفر بن محمد عن أبيه(صلى الله عليه وآله) قال: نهى النبىّ (صلى الله عليه وآله) عن توسم البهائم فى وجوهها و أن يضرب وجوه البهائم؛ فانّها تسبّح بحمد ربّها» (تفسيرالعياشى، ج 2، ص 294 به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج 64، ص 228، ح 25).
ـ قال على (عليه السلام): «نهى رسول الله (صلى الله عليه وآله) أن توسم الدواب، فرب دابّة مركوبة خير من راكبها و أطوع لله تعالى و أكثر ذكراً» (نوادر راوندى، ص 14 15 به نقل از: همان، ج 64، ص 210، ذيل ح 16).
ـ قال (صلى الله عليه وآله): لا تضربواالدوابَ؛ فانّها تسبّح بحمد الله (كلينى، كافى، ج 6، ص 538 به نقل از: محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 1346، ح 4528).
69. ابن اثير، همان، ج 2، ص 31 به نقل از: همان، ص 484.
70. محمد ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 7، ص 48 و 184.

ادامه دارد...

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا