ظهور صفات خداوند در وجود ائمه اطهار
اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُحَمَّدٍ (صلوات) وَ عَلی آلِهِ الطَيِّبينَ الطَّاهِرِين ألمَعصومين وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعينِ مِنَ الان إلی قيامِ يَومِ الدّين».
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفي کُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً، بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
بِمُوالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا نْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ.
هدیه به پیشگاه مقدس و منور آقا حجت بن الحسن العسکری صلوات جلی ختم کنید.
صفت عبادت
هر کدام از ائمه یکی از صفات خداوند متعال را با وجود خودشان ظاهر کردند صفات جلالی دارد خدا ائمه همه اشون یکسانند در عصمت در اینکه مقام ولایت دارند اما هر کدامشون یکی از صفات رو بروز دادند که مردم به این صفات نگاه کنند مردم از این صفات استفاده کنند مثال وجود مقدس زین العابدین (علیه السلام) مظهر صفت عبادت خداست آیا این به این معناست که بقیة ائمه عبادت نمی کردند نه تمام ائمه عبادت می کردند علی بن موسی الرضا (علیه السلام) هر سه شبانه روزی یک ختم قرآن داشت همین آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) که شما می روید به زیارتش سه شبانه روزی یک ختم قرآن داشت اینو اباصلت میگه میگه آقا برنامه زندگی آقا این بود که قرآن زیاد می خواند و خود حضرت می فرمود: اگر میخواستم هر شبانه روز یک ختم بخوانم می توانستم اما چون می خوام هر آیه ای که می خوانم تدبر درش کنم فکر کنم سه شبانه روز طول میکشه مظهر عبادت خدا هستند این عبادت را به ما یاد می دهند که مردم هم نسبت به خدای متعال اهل عبادت باشند منکه می روم زیارت می کنم علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) را زائر قبر امام رضا (علیه السلام) میشم نکنه از کسانی باشم که لا قرآنم باز نمی کنم خیلیآ هستند حالا شمارو نمیگم سال به سال نمیشه سال به سال لای قرآن باز نمی کنند مگه بروند ختمی یه جایی یه آقا جزءها و حزب های قرآن جلوش بگیره اینم تو رودرواسی قرار بگیره یه دونه از این جلدها را برداره بخونه اینکه قرآن بخونه نه امام زین العابدین (علیه السلام) مظهر عبادت است خیلی خب وجود مقدس امام حسین (علیه السلام) مظهر شجاعت است آیا بقیة ائمه شجاع نبودن چرا ولی هر کدامشون یکی از صفات را ظاهر کردند اگه می خواست هر امامی تمام صفات را بروز بدهد به این زیبایی ما نمی توانستیم نگاه کنیم مشکل ما بودیم خب وجود مقدس امام رضا (علیه السلام) صفتی که بروز دارند چند تا صفته یکیش به امام رضا (علیه السلام) میگن عالم آل محمد.
نیات مأمون از آوردن امام رضا به خراسان
عالم علوم نبوی شما می دانید وقتی مأمون امام رضا (علیه السلام) را کشوند خراسان چند تا نیت داشت خوب گوش بدهید.
یک: یکی از نیت های مأمون این بود که علوی ها را نسبت به دستگاه خلافت خودش نزدیک کند با حضور امام رضا (علیه السلام) تو دستگاه خلافت این یک.
دو: اهل بیت و امام رضا (علیه السلام) را از چشم مردم بیندازد بگه ببینید این حضراتی که طالب پست دنیا نیستن ببینید این آقا ولایت عهدی مرا پذیرفت این دو تا.
سوم: بعد یه مدتی وجود نازنین امام رضا (علیه السلام) را حضورش را اون وجودش را کمرنگ کنه پیش چشم مردم.
چهار: از شر قیام علویان در امان بماند دلائل زیادی دارد دلائل بسیار زیادی دارد از طریق امام رضا (علیه السلام) کاملاً مشرف باشد بر شیعیان نه تنها علوی ها بچه های آل ابی طالب و آل امیرالمؤمنین به همه مسلط باشه خب امام رضا (علیه السلام) که آمدند بعضی ها فکر کردند که اینکه اسم آقا رضاست به دلیل اینکه رضایت داده ولایت عهدی مأمون رو امام جواد (علیه السلام) فرمود: لقد کذب والله؛ اون کسی که این تهمت را به بابام بزند دروغ گفته و گناه کرده وقتی بابام به دنیا اومد امام کاظم (علیه السلام) اسمشو لقبش رو رضا گذاشته بود اصلاً ربطی به مأمون ولایت عهدیش نداشت اینکه اسم حضرت رضاست چون راضیست به رضای خدا اینکه اسم حضرت رضاست چون خدا و ملائکه و مردم از حضرت راضی هستند.
توطئه های مأمون درباره امام رضا علیه السلام
خب امام رو کشوند به مرو دقت کنید عالم آل پیغمبر که میگن برا چیه مأمون جلسات مختلفی را ترتیب داد می خواست حضرت رو کوچیک کنه چند تا کار کرد.
توطئه اول: در میان مردم شایع کردند اینکه در طوس باران نمیاد دلیلش اینکه امام رضا (علیه السلام) آمده خراسان قدم امام رضا (علیه السلام) باعث شده قحط سالی بیاد که این نماز باران امام رضا (علیه السلام) وقتی اومدند به حضرت گفتند مأمونم گفت خیلی خب حالا بهش میگیم برو نماز بخون نمازم میخونه باران نمیاد دیگه بدتر میشه وجود مقدس پیغمبر را خواب دید علی بن موسی الرضا (علیه السلام) آقا فرمودند: پسرم تا روز دوشنبه روزه بگیرند روز دوشنبه بروند صحرا آنجا نماز بخوان خدا به برکت دعا و نماز تو باران می فرسته وقتی که آمدند نماز خواندن این توطئه مأمون برآب شد و خراب شد.
توطئه دوم: مأمون ضربه زدن به عالم آل پیغمبر بود چون عالم بهش میگن عالم و دانشمند اگه تو یک بحث علمی گیرش بندازی خراب میشه دیگه مأمون چه کار کرد؟ مأمون تمام دانشمندان اون عصر در کشورهای روم و یونان و اطراف و اکناف چین و این طرف و اون طرف مسیحی ها، یهودی ها، ارمنی ها هر چی بود همه رو دعوت به مناظره کرد با علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) اینا می اومدن تو مجلس مجلس مناظره با امام رضا (علیه السلام) تشکیل دهنده اشم مأمون بود چرا؟ نتونه جواب بده بعد بگه بفرمائید این عالم آل پیغمبرتون دیدید که خراب کرد دیدید نتوانست جواب بدهد اباصلت می گوید: هر مجلسی که تشکیل می شد دانشمند مسیحی می اومد تو مجلس سؤال می کرد از امام رضا (علیه السلام) تمام سؤالات رو امام رضا (علیه السلام) جواب می داد بعد امام رضا (علیه السلام) می فرمود: حالا من یه سؤال از تو بکنم آقا یه سؤال ازش می کرد امام رضا (علیه السلام) صد تا سؤال جواب داده بود مردم تکبیر گفته بودند امام رضا (علیه السلام) یه سؤال ازش می کرد درمانده می شد آبروی اونا بیشتر می رفت مردم با صدای تکبیر از مجلس امام رضا (علیه السلام) بیرون می رفتند مأمون خراب تر می شد.
توطئه سوم: گفت بیاد مجلس امام رضا (علیه السلام) را بهم بزنیم اصلاً مناظره ای نباشد عمران های صابی اون هایی که زندیق بودند اوناییکه بت پرست بودند اوناییکه همه آمدند بحث کردند و هیچ کدام خلاصه نتوانستن یه سؤال کنند امام رضا (علیه السلام) گیر بیفته حتی دارد یه آقایی اومد با زبان خودشون با زبان منطقه خودشون شروع کرد سخن گفتن امام رضا (علیه السلام) با زبان اون آفریقایی خودشون به این آقا جواب داد صدای احسنت احسنت یا علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) مردم بلند شد عالم آل پیغمبر که میگن یعنی سؤالی بی جواب نگذارد.
نماز
یکی از صفات امام رضا (علیه السلام) و دو تا صفتش من اشاره کردم صفت عبادت امام رضا (علیه السلام) قرآن خواندنش نماز خواندنش جوان ها نماز خواندن امام رضا (علیه السلام) جزء عبادات امام رضا (علیه السلام) است عمران صابی یکی از این دانشمندانی بود که اومد وارد بحث با علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شد آقا همه سؤالاتش جواب داد نزدیک اذان ظهر شد مؤذن اذان گفت الله اکبر یه دفعه دیدن امام رضا (علیه السلام) از جا بلند شد گفت آقا کجا عمران صابی پیروان حضرت یحیاست از پیروان حضرت یحیی (علیه السلام) بود در اطراف اهواز زندگی می کردند یک رسم و رسوماتی داشتند برا خورشید و برا ماه و ستاره ها بر آب یه تشکیلاتی داشتند عمران صابی گفت کجا آقا فرمود: نماز گفت الان رق قلبی؛ الان قلبم رقیق شده آماده پذیرش حرف شده امام رضا (علیه السلام) فرمود: قلبت میخواد آماده بشه میخواد نشه نماز نماز دور و بری ها گفتند علی بن موسی الرضا (علیه السلام) اگه این آقا الان یه مقدار تحمل کنید نمازتون بعد بخوانید این آقا مسلمان بشه دوازده هزار نفر مسلمان میشه علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فرمود: میخوان مسلمان بشن میخوان نشن نماز، نماز اول وقت رفت آقا نماز و برگشت گفت آقا کجا رفتید شما آقا فرمود: نماز نماز چیه؟ شروع کرد در رابطه با نماز بحث کردن گفت: به به من نمی دانستم این دین نظم عبادی هم دارد نظم در عبادت شما دارید یک ساعت مخصوص نماز ظهر یک ساعت مخصوص نماز مثلاً عصر، مغرب، عشاء، صبح، باریک الله همین نماز امام رضا (علیه السلام) باعث شد عمران صابی به تعبیر مورخین عمر صبی بهش می گفتند یه دفعه شروع کرد گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ» «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله»؛
صفت علم
خب یکی از صفات عبادت حضرت است یکی از صفات علم حضرت است علم حضرت اما یکی از صفاتی که شما خیلی دنبالش هستید و همیشه می روید زیارت قبر علی بن موسی الرضا (علیه السلام) صفت مهربانی و رئوف بودن حضرت است من این مقدار این تیکه رو یه مقدار بیشتر صحبت کنم و دیگه ان شاء الله مقدمة روضه ام باشه علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نسبت به همه خیلی مهربان بودند نسبت به همه وقتی که می خواستند سفره بیندازند امام می فرمود: این کارگرها این مأمورها حتی اوناییکه خدمتکار هستند اینا بیان سر سفره بنشینند تا من بیان سر سفره همه این خادم ها کارگرها حالا من ولی عهدم حالا من امام معصومم آقا یه محبتی کنید من ذکر امام زمان میگم تشریف بیارید جلو یه مقدار اون عقب داره کم کم بی جا میشیم با ذکر نام نامی مهدی آل محمد تشریف بیارید جلو تشریف بیارید جلو جلو همونجا سر جات نشین آقا بیا جلو سر جاتون نشینید آقا تشریف بیارید جلو ان شاء الله به هر قدم میای یه سفر زیارت امام رضا (علیه السلام) نصیبت بشه هم خانم ها هم آقایون تشریف بیارید جلو سر جاتون نشینید خدا خیرتون بده ان شاء الله قدمتون به کربلا برسه یه صلواتی ختم کنید.
نوع دوستی
حالا گوشتون با من عنایت کنید خانم ها آرام بگیرید می فرمود: تمام بیاید سر سفره این یه درسه خانم گوش بده این یه درس برا ما که یه وقت یک کارگری داره کار می کنه وقت ناهار وقت غذاست خودتم میز چیدی برا خودت سفره انداختی یه نگاه هم به این کارگرم بکن تو نگاه به این بکن خدا نگاه به تو می کنه چرا به مردم وقتی نگاه می کنیم بعضی هامون مردم را حقیر می شماریم چرا بعضی هامون وقتی به مردم نگاه می کنیم بقیه رو از خودمون پست تر و حقیرتر می بینیم چرا؟ امام رضا (علیه السلام) اینجوری نبود ما بعضی هامون وقتی نگاه به افراد جامعه می کنیم همه رو بنده خودمون می بینیم همه رو عبد خودمون چهار پول دارم دیگه خدارو بنده نیستم یه پست و مقام بهم دادن دیگه انگار همه دنیا مال منه چه خبرته چرا نگاه به مردم نگاهی که می کنی نگاه حقارته چهار شبانه روز چهار سال چهار ترم چهار سال حوزه چهار سال دانشگاه درس خونده فکر می کنه دیگه چه خبره هیچ خبری نیست وقتی نگاه به مردم می کنی مردم عبد خدا هستند امام عسکری (علیه السلام) فرمود: الخلق عیال الله؛ مردم عیال خدا هستند عیالات خدا هستند حق نداری نسبت به مردم به چشم حقارت نگاه کنی مخصوصاً حالا مخصوصاً یه وقت من دیدم آ یه وقت کسی هست لباسش یه مقدار نامناسبه لباس کارگری تنشه حالا مثلاً ایرانی غیر ایرانی افغانیه کجائیه فلانیه یک نگاه حقارتی بعضی ها می کنند خیلی بد خیلی بد گاهی در میان اینهاییکه من به چشم حقارت بهشون نگاه می کنم اولیاء خدا گیر میاد.
داستان
حمال تبریزی تو خیابون شمس تبریزی آرامگاه برید ببینید تبریز یه سال بناب من برنامه داشتم بناب تبریز تو خیابون شمس تبریزی یک مقبره است مقبره اونجا حمال تبریزی هم اونجاست خیابون شمس تبریزی مقبرة شمس و این حمال هر وقت رفتید تبریز برید ببینید حمال تبریزی کیه؟ حمال تبریزی تو بازار تبریز یه گاری دستش بود گاهی وقت ها این بارهارو رو کولش می گرفت آی بیا ببینم اینو بردار برو گفت: چشم این مقدار پول بگیر باشه بقیه اشو دیگه نمیخواد بگیری باشه یک پیرمردی گاهی هم بعضی ها مثلاً می گفتند پیرمرد حالا پیرمرد تا می گفتند الله اکبر الله اکبر می دوید نماز پیرمرد حمال تبریزی بچه اومده بود بالای پشت بام مادرش داشت رخت پهن می کرد بچه دنبال کبوتری بود کبوتر هی بلند می شد تا می اومد بچه بگیرتش بلند می شد می پرید دو متر اونورتر می نشست کبوتر آمد لب بام نشست الان اگه بچه بیاد خودشو بندازه روی کبوتر کبوتر جا خالی میده بچه با مخ میاد پایین حمال داشت رد می شد یه دفعه دید إإ بچه کنار صدره بام این بالا این کبوتر الان اومد این نگاش می کرد یه دفعه دید بچه بلند شد خودشو انداخت کبوتر بلند شد بچه اومد بیاد پایین آقای حمال تبریزی پیرمرد گفت: یا الله تا گفت: یا الله بچه همون وسط وایستاد اومد زیر این بچه گفت حالا خدا بدش من گرفتش بچه رو تاجرها و کاسب های اطراف دویدن وای تو اولیای خدا تو عیسی بن مریم تو فلان گفت بابا من هیچی نیستم من حمال تبریزی ام گفتن پس چطور شد؟ تو این مقام پیدا کردی گفت هیچی یه عمر خدا گفته بنده من من گفتم لبیک مام یه دفعه گفتیم یا الله اون گفت لبیک کار خیلی مهمی من نکردم گاهی تو میون این حماله گاهی تو میون نمی دونم جاروکشه سوفوره کارگر کوره ای آجر بیار و ببره گاهی یه بنده خالص خدا پیدا می شود مبادا به چشم حقارت بهش نگاه کنی آ یه درسه
داستان
از روستا بلند شده بود اومده بود مشهدالرضا اون موقع ها که صحن و سرا به این وسیعی نبود قدیمی ها پیرمردها یادشونه حرم امام رضا (علیه السلام) اینقد وسیع نبود همین کنار وارد حیاط می شدی می رفتی تو حرم خیلی کوچیک بود جمع و جور بود خب قدیم قدیم هم برید عقب تر جوب های آب هم اطراف حرم بود عکساشم هست عکساشم من دارم جوب های قدیمی اصلاً نهرهای قدیمی پیرمرد با الاغش از روستا بلند شده بود اومده بود حرم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) اومد نشست کنار این جوبه یه وضوی هم گرفت و یه دونه از این طالبی هارو هم قاچ کرد و نشست خورد و پوستش انداخت مثلاً اطراف جوب یکی از این خدام حرم دیدش گفت (های) چیکار می کنی کنار حرم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) گفت هیچی پوست خربزه انداختم گفت غلط کردی انداختی بی فرهنگ بی فلان مگه این حرم امام رضا نیست تو فکر کردی در خونتونه فکر کردی فلانه شروع کرد بد و بیراه گفتن به این پیرمرد بیچاره خب پیرمرد یه نگاه به حرم اما رضا کرد گفت آقا من نمی دونستم شما فقط تنها اینجا صاحب اینجا نیستی من زیارتم نمیاد خداحافظ برمی گرده برگشت خب همونجا وایستاده بود خادمه یک وقت یک خادمی لباس خدام تنش بود اما نمی شناختش چهره رو فقط لباس تنش بود گفت: عجب مولاک؛ مولاتو دریاب گفت مولام کیه گفت: علی بن موسی الرضا (علیه السلام) میگه بیا امام رضا میگه بیا بله میگه بیا حرکتش دادن اومد گفت وارد حرم شدم این خادمه میگه وارد حرم شدم دیدم یه تختی زدن رو تخت یه بالشتی زدن امام رضا (علیه السلام) نشسته داره امر و نهی می کند ملائکه را خوش آمد میگه به زائرآ اینا یه دفعه تا منو آوردن فرمود: بخوابونیدش فلکش کنید شلاقش بزنید مگه این حرم مال اینه چرا به این پیرمرد این رفتار کرد گفت منو خوابوندن فلکم کنند آقا جوادالأئمه را دیدم اونجاست گفتم آقا تورو به جان مادرتون فاطمه به باباتون بگید به من رحم کنند امام جواد (علیه السلام) منو نجاتم داد حق نداری به زائر به گریه کن امام حسین تو مجلس امام حسین هر کی میاد زائر حسین تو مجلس امام حسین هر کی میاد گریه کن و نوکر حسین است حق نداری به چشم حقارت نگاهش کنی
داستان
آ تو برا شام اومدی خب بیا سر سفره اربابمه مگه سفره تو تو برا ناهار امام رضا اومدی ناهار ناهار امام رضا سفره امام رضاست دلم میخواد بیام سر سفره اربابم بنشینم افتخارمم اینه امروز ظهر شهادت امام رضا جای دیگه نرفتم اومدم سر سفره امام رضا (علیه السلام) آقا منو دعوتم کرده چرا بقیه نیومدن؟ منو دعوت کرده دعوت نامه برا شما فرستاده امروز سر سفره اش خودت با پا خودت نیومدی نباید با چشم حقارت رفتی تو مسجد سیدالشهداء (علیه السلام) چای جلوت گذاشتن این چایی چای امام حسین (علیه السلام) است گاهی وقت ها نگاه می کنه میگه استکانه کثیفه این ظرفه کثیفه خدا رحمت کنه مرحوم حاج آقا مرتضی برقعی از منبرهای آیت الله العظمی بروجردی بود تو منزل برادرش روضه است الان حدود 70 ـ 80 سال قدمت روضة این آقاست صبح اذان صبح روضه شروع میشه تا ظهر که ناهار میدن سوزانداز نیست الان تو قم برگزار دهه اول محرم تو کوچه ها میشینند جمعیت خودشون می کشن برا یه دونه برنج یه دونه نه یه بشقاب آ یه دونه برنج میگه اینقد برنج از منزل آقای برقعی به ما برسون به هر مریضی دادیم شفا پیدا کرده گفت رفتم خونه آقای برقعی نشستم یه خانمی به حساب نشسته بود اون خانمه می خواست چایی بخوره گفت نخوری آ کثیفه اینا همه میخورن آقای برقعی ظهر تاسوعایی بود رفت رو منبر سید نورانی بود خیلی عجیب بود اصلاً وقتی می نشست روی منبر سید هم بود پسر فاطمه نور از تمام این منبر و وجناتو وجهش عجیب طلبه ها با قلم و کاغذ می اومدن پا منبرش مطالب عجیبی سید خیلی نورانی و عظیم الشأنی بود خدا رحمتش کنه مرحوم حاج آقا مرتضی برقعی حاج آقا مرتضی تا نشست رو منبر شروع کرد قبل از اینکه بسم الله بگه شروع کرد گریه کردن گفت آقایون قبل از اینکه منبر شروع کنم من یه چیزی بگم براتون پیرمردی بود حدود 80 سالشم بود مرحوم حاج آقا مرتضی از روضه خونای امام بود امام مرحوم آیت الله بروجردی گفت یه خانمی اومده الان با گریه برا من تعریف کرد گفت دیروز اومدم مجلس شما چایی می خواستند بخورن نذاشتم گفتم کثیفه دیشب رفتم خونه خواب دیدم تو عالم رؤیا اینجا روضه است بعد به من گفتن بیا رفتم داخل همین زیرزمینی که الان دارند چایی میدن چای می ریزن کنار حیاط زیرزمینی است الان هم برید می بینید اونجا چایی میدن بالا گفت رفتم یه وقت دیدم اصلاً مردآ اینجا نیستن یه مشت خانمن اما روشونو به من نمی کنند سلام کردم گفتن علیک السلام اون بی بی با تو کار داره رفتم جلوتر دیدم یه خانمی کنار این استکان ها وایستاده روشم به من نکرد گفت چرا گفتی استکان های حسینم کثیفه من خودم استکان های حسینمو میشورم تو مجلس امام رضا مجلس اهل بیت میای همه چیز مال اهل بیته غذاش مال حضرات معصومین است چای خوردنش مال اوناست اوناییکه میان زائر قبر الان این مجلس همه زائر قبر امام رضا هستید نرفتی مشهدآ اما اونجاییکه مجلس اهل بیت است حرم اهل بیت است برید روایتش بخونید هر کی تو مجلس هر امامی بره اونجا حرم اون امام است حق نداری یه جوانی میاد بهش بی احترامی کنی یه نوجوانی میاد بهش بدی کنی یه غیر ایرانی میاد بگی برو کثیفی لباست فلانه نه اینجا حرم اون آقاست اینجا حرم اون آقاست آنقدر امام رئوفه خیلی مهربانه اون عالم جلیل القدر تهرانی میگه رفتم حرم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می گفت: ده روز زیارت کردم درخواستم از امام رضا (علیه السلام) این بود خدایا چشمُ پاک کن امام رضا دعا کن خدا این چشم های من پاک بشه ببینم اونچه نادیدنی است باطن عالم را ببینم اون ده روز می اومدم زیارت قبر علی بن موسی الرضا (علیه السلام) روز دهم روز وداعم شد می خواستم از حرم بیام بیرون یه دفعه آمدم وارد شدم که زیارت وداع بخونم برم یه وقت پرده از جلو چشمام رفت کنار دیدم آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از درون ضریح ایستادن دست مبارکشون رو بلند می کنند اوناییکه میان بهشون سلام می کنه خوش آمد میگه اوناییکه دارند میرن زیارت وداع می خونند یه برگه سبز به اینا میده گفت یه دفعه رفتم جلو گفتم آقا منم دارم میرم چهار تا دونه از برگه های سبز به من دادن گفت نگاه کردم دیدم نوشته امان من النار؛ این امان نامة از آتش جهنمه و أنا ابن رسول الله منم که این برگه سبز دادم پسر پیغمبرم این برگه برگه عادی نیست برگه از پسر پیغمبر هذا امان من النار و أنا ابن رسول الله گفتم آقا من یه نفرم شما چهارتا دونه به من دادی آقا فرمود: یادته از تهران داشتی می اومدی فلانی فلانی فلانی هم به تو گفتن رفتی کنار قبر علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) التماس دعا شما الان اینجا نشستید اما چهار نفر می خواستن برم حرم علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) به اینا گفتی آقا رفتی کنار قبر آقا التماس دعا به مام دعا کن امام رضا هوای تو که اینجا نشستی داره خیلی مهربان آقا عجیب خدا رحمت کنه مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی که در مشهد اونجا هر که می آمد می رفت زیارت قبر علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) بعد هم می رفت سراغ این شیخ می دید قبرش تو اون صحن سقاخانه اسماعیل طلاست این طرف پنجره فولاد وسطم سقاخانه است اون گوشه قبر آشیخ حسنعلی نخودکی اونجا قبرشه اون زمان ها وصیت کرده بود اگه می خواهید منو دفنم کنید تو حرم از اون کف صحن اصلی شش متر برید پایین تر منو دفن کنید نفهمیدن چرا آقا گفته شش متر خیلی برید اون پایین منو دفن کنید حالا که صحن گسترش دادن فهمیدن این آقا فکر این خیابون زیر حرم هم بوده اون زمان گفته شش متر پایین تر منو دفن کنید که اگه خواستن خیابون بسازن قبرم خراب نشه اون زمان حالا می خواست از مشهد بیاد بیرون گفت خسته شدم از دست مردم مشهد این زائرا دیگه می خوام برم بیرون یه روز آمد داخل صحن شد به حساب داخل حرم شد یه دفعه دید خب اون چشمش چشم ملکوتی بود دیگه وقتی می آمد کنار قبر علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می گفت: السلام علیکَ یا ابا الحسن یا علی بن موسی الرضا مثل منو شما که نبود که حالا شمارو نمیدونم مثل منکه نبود که فقط سلام کنم و برم نه جواب خود آقارو میشنید خود آقارو می دید چشم های ملکوتی ها اینجوریه باطن عالم را می بینند گفت یه روز آمدم وارد صحن مقدس آقا شدم همین صحن سقاخونه اسماعیل طلا گفت دیدم همین جا که قبر مرحوم حاج شیخ گفت دیدم آقا رو منبر نشسته این دست مبارکم اینجوری گرفته گفت دیدم مردم این زائرها از زیر دست علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) از اینور میان از اونور نورانی بیرون می روند تمام این زائرآ ایناییکه خلافکارن بدکارن نمیدونم هر چه باشه علی بن موسی الرضا (علیه السلام) تحویلشون می گیره از اینور با یه اشکال مختلفی می آیند بدون نور ظلمت فلان از زیر دست آقا که رد میشن از اونور نورانی بیرون میرن فهمیدن امام رضا (علیه السلام) خیلی زائراش دوست داره ولو بدکارش لذا وصیت کرد نه تنها از خراسان بیرون نرفت بلکه همین جایی که منبر امام رضا را دید با چشمش گفت همین جا منو دفنم کنید اینجا جای منبر امام رضاست که دیده بود امام رضا (علیه السلام) زائراش امام رئوف بهش میگن امام مهربان بهش میگن نه تنها به زوار مهربان است نه تنها به زوار حتی به حیواناتی آقا رئوف بودنش و مهربان بودنش مشهور شده
ضامن آهو
داستان قضیه ضمانت آهوش رو شنیدید منتها ظاهراً دو تا قضیه است دقت کنید یه آهو در میان راه یا در نیشابور یا وسط های راه گردنه آهوان از سمنان که میاد بیرون به سمت دامغان که میری یه گردنه داره گردنه آهوان از اونجا خیلی هم منطقه سردیه برف که میاد راه بسته میشه اونجا میگن اون دو تا آهویی که آمدن خدمت امام رضا (علیه السلام) و خلاصه گفتن آقا ضمانت کن این صیاد بچه مارو پس بده اینجا بوده این یکی بوده اما یه آهویی هم در مدینه بوده اون می خوام بگم اونو شما شنیدید این روایت رو در سفینه داره شما نشنیدید بذارید براتون بگم امام رضا (علیه السلام) با اصحابش نشسته بودن مدینه یه وقت دیدن یه آهویی اومد اصحاب بلند شدن یه افرادی بگیرندش آقا فرمود کاریش نداشته باشید با من کار داره اومد جلو یه وقت آقا یه نگاش کرد دید این اشک تو چشماش جاریه داره گریه می کنه آقا به یه زبانی که اصحاب متوجه نشدن به یه زبانی سخن گفت این آهو هم با یه ناله ای یه چیزآیی گفت اونم نفهمیدن گفتن آقا شما چی دارید میگید این داره چی میگه آقا فرمود: من بهش گفتم چرا داری گریه می کنی؟ چته گفت به من گفت یابن الرسول الله یکی از این اهل مدینه از اصحاب شما بچه منو گرفته بچه منو اسیر کرده الان تو خونشه یابن الرسول الله از دیشب تا حالا به بچه ام شیر ندادم از دیشب تا حالا این بچه ام شیر نخورده آقا عنایت کنید بیاید به این بنده خدایی که گرفته فقط اجازه بده من بچه امُ شیر بدم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فرستادن دنبالش یا خودشون اومدن فرمودند: بریم ببینیم چیه آمدن دیدن بله این صیاد بچه آهو را گرفته و بچه آهو هم غذا نخورده آقا فرمودند که این بچه اش بهش بده شیرش بده بچه اش آوردن شیرش داد بعد دیدن امام رضا (علیه السلام) داره گریه می کنه گفتن آقا چرا گریه می کنی آقا فرمود: این بچه آهو شیر خورد اما علی اصغر شیر ندادن علی اصغر شیر نخورد گریه کرد علی بن موسی الرضا (علیه السلام) حتی به حیوانات تمام عوالم هستی رو امام مهربان است امام رئوف است نسبت این بچه رو جابجاش کنید ببرید بیرون مجلس بهم نزنه به تمام حیوانات به همه عالم امکان مهربان است اینکه میگن امام رئوف به این معناست وقتی میری اونجا امام به استقبالت میاد هر کی میخوای باشی باش وقتی خداحافظی می کنی بدرقه ات می کنه دعا که می کنی به خیرت باشه به مصلحتت باشه از خدا میخواد یکی از آقایونی که اینجا در تزرجان یزد اینجا محلش بود مرحوم حاج غلامرضا یزدی بود مرحوم حاج شیخ غلامرضای یزدی اینجا این تزرجان اهل یزد بود منتها مشهد زندگی می کرد حاج شیخ خیلی عجیب بود در قدرت کنترل نفس هر چه نفس می خواست بهش نمی داد حالا جریاناتی دارد شاگرد حاج شیخ غلامرضا میگی باهاش اومدیم حرم روز وداع بود یه دفعه دستشو بلند کرد گفت: علی بن موسی الرضا (علیه السلام) یه چیزی گفت و بعد دیدم حاج غلامرضا گریه کرد و بعد گفت نمی خوام نمی خوام نمی خوام گفتم آقا چی گفتی به امام رضا (علیه السلام) چی نمیخوای گفت هیچی گذشت آمدیم تا خلاصه مریض شد و تو بستر افتاد لحظة روز آخر ساعت آخر بود گفتم استاد تورو خدا بگید اون ساعتی که تو حرم امام رضا یه چیزی به امام رضا گفتی بعد گفتی نمی خوام چی بود؟ گفت من وقتی آمدم زیارت وداع آقا رو زیارت کردم دیدم آقا رو آقا فرمود: آشیخ غلامرضا خوش آمدی امروز آمدی چند روز زیارت سختی کشیدی ان شاء الله قیامت جبران می کنم امام رضا فرمود: بعد گفتم پسر فاطمه این دست من زخمه یه مقدار تو وضو گرفتن اذیتم می کنه فرمود: حاج شیخ غلامرضا اگه بخوای الان دعا کنم خدا دستتو شفا بده اما خدا به واسطه این زخمی که رو دستته یک جایگاه خوبیه یک اجر و ثوابی خوبی برات آخرت گذاشته حالا میخوای دعا کنم خوب بشه بعدم به آقا گفتم نه نمی خوام نمی خوام عنایت آقا به همه زائرینش به همه موجوداتش به همه است امروزم شما اینجا تو مجلسش نشستی زائر قبرشی الان این چشم و سر ببندی تو حرمشی پشت اون پنجره فولادی نه
قربون کبوترای حرمت
قربون صحن و صفا و کرمت
سلام على ال طه و يس
سلام على الِ خَيرِ النّبيين
سلامٌ على رَوضَةٍ حلّ فيها
سلام بر اون حرمی که گرد آن حرم ملائکه طواف می کنند
سلامٌ على رَوضَةٍ حلّ فيها
امامٌ يُباهى بِهِ المَلَكُ وَ الدّينُ
امامی است که صاحب مُلک و دین است سلام بر اون آقا و اون حرمش، امام رضا (علیه السلام) چند تا روایت داریم براش گاهی می فرماید: هر که امام رضا (علیه السلام) را زیارت کنه پیغمبر فرمود: زائرآی قبر امام رضا اوناییکه دلتون می خواست امروز کنار قبرش باشید، آقا فرمود: هر که پسرم رضارو زیارت کنه منو زیارت کرده، پیغمبر فرمود: هر که رضایم را در طوس زیارت کنه خدا تمام گناهانشُ می آمرزه، فرمود: هر که رضایم را زیارت کنه خدا بهشت بهش واجب می کنه دو نفرند که تعبیر بضعة منی؛ دارند یکی فاطمه است که پیغمبر فرمود: فاطمة بضعة منی؛ پاره تن منه یکی ام امام رضاست پیغمبر فرمود: پاره تن من در خراسان دفن می شود هر که به زیارتش بره، خدا بهشت بهش واجب می کنه، سه نفر بودن که جنازه اشونُ شبانه بلند کردن شبانه دفن کردن یکی جنازه مادر سادات فاطمه است ای زهرا، یکی جنازه امیرالمؤمنین است شبانه بلند شد اما یکی ام جنازه غریب خراسانِ وقتی بدن رو غسل دادن کفن کرد امام جواد به بدن بابا نماز خواند اما امام جواد (علیه السلام) تو تشییع جنازه بابا بود جنازه رو بلند کردن پشت سر این جنازه تمام مردم خراسان بودن مأمون برای اینکه مردم فریب بده تو سر و صورت خودش می زد امام جوادم نگاه به قاتل بابا می کرد و گریه می کرد، آی از عظمت تشییع جنازه ترسید مأمون گفت جنازه رو برگردانید جنازه رو بگذارید بعداً می خوابم دفنش کنیم وقتی جنازه رو رو زمین گذاشتن زنان نوقان بدن گلباران کردن مردم متفرق کردن شبانه غریبانه نیمه های شب خودشون آمدن بدن مظلوم خراسان دفن کردن همه بگید آقا مظلوم مظلوم
صلی الله علیکم یا اهل البیت النبوة
صلی الله علیکَ یا علی بن موسی الرضا و رحمة الله برکاته.
نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظيمِ الاَعظَم الاَعَزِ العَجَّلِ الاَکرَم
بحق علی بن موسی الرضا مارو بیامرز
بحق زینب فَرَجِ مهدی را برسان
مریضامون شَفا مرحمت فرما
امام، شهدا، امواتمون رحمت فرما.
کشور و ملت و رهبر و جوان ها، حضار محترم مجلس، محافظت بفرما.
این قلیل زیارت و توسلات را از بانی محترم و اهل مجلس به کرمت قبول بفرما
خدا در دنیا و آخرت زیارت و شفاعت امام رضا نصیب ما بفرما
بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
منبع: سایت تخصصی منبرها
افزودن دیدگاه جدید