امروز، حضرت محمد(ص) به حليمه سعديه سپرده شد
شرح ماجراي سپردن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به حليمه سعديه از اين قرار است كه: بزرگان قريش و اشراف مكه معمولا بچه هاى نوزاد خود را براى شير دادن و بزرگ كردن به زنان قبايل باديه نشين مي ىسپردند.
گزارش اين واقعه بدون پيرايه از زبان حليمه چنين نقل شده است:
«به سالي خشك كه هيچ چيز نبود به همراه شويَم حارث، روانه شهر مكه شديم زنان بني سعد جلو تر از ما نزد شيرخواره ايشان رفته بودند و كودكي را به دايگي پذيرفته بودند. من هم سراغ شيرخواره اي را گرفتم مرا نزد عبدالمطلب راهنمايي كردند و گفتند: «او را نوزادي است كه نياز به دايه دارد» نزد او رفتم. علت اينكه او را به دايه گان ديگر نداده بودند اين بود كه نوزاد قريش، پستان هيچ يك از زنان شيرده را نمي گرفت؛ با آمدن من كودك پستانم را گرفت و مكيد؛ در اين لحظه خاندان عبدالمطلب غرق در شادي شدند. عبدالمطلب رو به من كرده و گفت: «از كدام قبيله اي؟» گفتم: «از بني سعد» گفت: «اسمت چيست؟» گفتم: «حليمه» عبدالمطلب از اسم و نام قبيله ام بسيار شاد شد و گفت: «آفرين؛ دو خوي پسنديده و دو خصلت شايسته، يكي سعادت و خوشبختي و ديگري حلم و بردباري. آنگاه او را به صحرا بردم.»
حليمه از همان لحظه كه آن نوزاد مبارك (صلی الله علیه وآله) را تحويل گرفت، آثار خير و بركت از او نمايان گرديد و خشكسالي از سرزمين بني سعد رخت بر بست و....
پس از دو سال كه دوران شيرخوارگي پيامبر (صلی الله علیه وآله) تمام شد، حليمه او را به مكه نزد مادرش آمنه آورد؛ ولي تمايل نداشت وي را به خانواده اش بسپارد چرا كه باعث خير و بركت در زندگيشان بود. آمنه (سلام الله علیها) نيز به حليمه گفت: «من از وبا بر فرزندم بيمناكم او را ديگر بار به صحرا بازگردان» حضرت (صلی الله علیه وآله) مدت پنج سال ديگر در باديه به سر برد تا اينكه حليمه او را به مكه آورد و به مادرش سپرد.
استمرار ارتباط پيامبر (صلی الله علیه وآله) با حليمه سعديه
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پيوسته روابط عاطفي خود را با حليمه سعديه حفظ كرده تا پايان عمر او، پيوسته برايش صله و لباس مي فرستاد.
زماني كه پيامبراكرم (صلی الله علیه وآله) با خديجه (سلام الله علیها) ازدواج كردند، حليمه به مكه به حضور آن حضرت آمد و از قحطي و خشكسالي و هلاكت گوسفندان و چهارپايان شكايت كرد. پيامبر (صلی الله علیه وآله) در اين مورد با خديجه (سلام الله علیها) صحبت كردند كه به او كمك كند؛ خديجه چهل گوسفند و شتري راهوار كه براي سواري زن ها در كوچيدن تربيت شده بود به حليمه بخشيد و او به باديه برگشت.
بعد از رسالت پيامبراكرم (صلی الله علیه وآله) نيز، حليمه نزد پيامبر (صلی الله علیه وآله) مي آمد و مورد احترام و تكريم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قرار مي گرفت حضرت (صلی الله علیه وآله) رداي خود را به احترام او پهن مي كردند و او را بر آن مي نشاند و حاجتش را بر آورده مي كرد.
ابن سعد با اسنادش از محمد بن منكدر روايت مي كند كه «زني از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اجازه ورود گرفت اين زن پيامبر (صلی الله علیه وآله) را شير داده بود همين كه او را آوردند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برخاست و مادر مادر گويان رداي خويش را براي او گسترد كه روي آن بنشيند.»
ابي طفيل نيز روايتي را نقل كرده كه «رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در جعرانه بودند و بين مردم گوشت تقسيم مي كردند من در آن زمان كودك بودم و گوشت شتر حمل مي كردم پس ديدم زني به سويش آمد پس چون نزديك شد پيامبر (صلی الله علیه وآله) ردايش را براي او پهن كرد و آن زن بر آن نشست گفتم: او كيست؟ گفتند: مادر رضاعي اش است.»
تصاوير ذيل قبر اين بانوي بزرگوار در قبرستان بقيع را به نمايش گذاشته است.
منبع: حـج
افزودن دیدگاه جدید