تاریخ اندلس در دوره فتح اسلامی و حکومت والیان عرب ؛ (92-138ه/711-755م)/بخش اول
بعد از فتح مغرب، مسلمانان درپی فتوحات دیگری بودند تا زمینه نشر اسلام را هرچه بیشتر فراهم آورند. آمادگی مسلمانان و بروز شرایط مناسب، زمینه فتح یکی از مناطق وسیع یعنی اندلس را ممکن ساخت و با فتح آن، اسلام تمام این منطقه را فرا گرفت. ابتدا سیاست های مسالمت آمیز حکام و اتحاد مسلمانان توانست مسلمانان را به عزت و افتخار برساند، ولی دیری نپایید که بروز اختلافات قبیلگی و آشوب های سیاسی، سرزمین اندلس را در معرض تاخت وتاز اسپان، فرانک ها و ... قرار داد. مقاله حاضر با تکیه بر منابع اصیل به بررسی حوادث تاریخی فوق از سال 92- 138ه می پردازد.
مقدمه
مسلمانان، شبه جزیره «ایبریا» واقع در جنوب غربی اروپا را «اندلس » می نامیده اند و جغرافی دانان مسلمان آن سرزمین را از جنوب به مدیترانه، از شمال و مغرب به اقیانوس اطلس و از شرق به کوهسار پیرنه محدود دانسته اند. (1) از آن جا که ریشه یابی گسترش اسلام در این منطقه از ابتدای انتشار تا رسیدن به اوج اقتدار اهمیت بسیاری دارد در این مقاله مختصر، صفحه ای چند از تاریخ اندلس (دوره 46 ساله فتح اسلامی و حکومت والیان عرب) را با تکیه بر مطمئن ترین اسناد و مدارک، در سه بخش به ترتیب ذیل مورد پژوهش قرار می دهیم:
1. از آغاز فتح تا ابتدای دوره والیان
2. استقرار مبانی اجتماعی و اقتصادی تازه
3. درگیری های قبایل عرب و شورش بربرها
1. از آغاز فتح تا ابتدای دوره والیان
آندلس، هنگامی که نیروهای مسلمانان در کناره های نزدیک و جزیره های همسایه آن گسترش می یافت تحت حکومت گوت ها بود(2).
مسلمانان، مغرب دور را گشوده و بر شهر طنجه استیلا یافته بودند و برای سیطره کامل بر مغرب، کافی بود شهر سبته را که در مقابل طنجه و در سوی دیگر زبانه مغربی قرار داشت، به تصرف خود در آورند.
تصرف این شهر از آن جهت برای مسلمانان دشوار بود که فرمانروای شهر، کنت جولیان، با تمام توان به دفاع از آن می پرداخت و هرگونه حمله ای را که به منظور فتح آن جا رخ می داد، دفع می کرد. با این وصف، موسی، پسر نصیر، (3) مشتاق استیلا بر این شهر مستحکم شد و سرانجام به آن چه خواسته بود، رسید(4).
اندیشه فتح اندلس
وقتی مسلمانان مغرب را به طور کامل فتح کردند، طبیعی بود که موج کشورگشایی ایشان آرام نگیرد. طارق (5) با سپاهیان عرب همراه خود، در کنار طنجه اردو زد.
موسی نیز نوزده هزار سپاهی از بربرهای به اسلام گرویده را با سلاح و ذخیره کامل در اختیار طارق گذارد. با گذشت زمان و پس از انتشار اسلام در مغرب، مردم آن سرزمین همواره دلیری بیشتری می یافتند و اسلامشان حماسی تر می شد و برای پیش بردن پرچم آیین نو، آمادگی فزون تری پیدا می کردند. بدین ترتیب اندیشه فتح اندلس یا اسپانیای اسلامی به اذهان آنان خطور کرد (6) و توجه کامل طارق بدین کار جلب شد. در این اقدام، مسلمانان نه با تحریک حاکم سبته یا شهزادگان غیطشه، بلکه از روی ایمان اسلامی خویش، به جهاد روی آوردند تا نشر اسلام را هر چه بیشتر کامل کنند. در این هنگام نامه ای از کنت جولیان به موسی رسید که در آن مسلمانان را به فتح اندلس فراخوانده و وعده داده بود که سنگرهای خود را به ایشان خواهد سپرد. و چون موسی از طریق منابع اطلاعاتی کنت جولیان و همپیمانانش با خبر شد که اوضاع داخلی اندلس سخت دچار آشفتگی و اختلاف سیاسی است، به ندای وی پاسخ مساعد داد(7).
در پی پیشنهاد جولیان مبنی بر این که سبته و پایگاه های دیگر خویش را در اختیار مسلمانان می گذارد و کشتی های خود را هم برای انتقال ایشان در دریا به آنان می دهد و با سپاهیان خویش ایشان را همراهی و راهنمایی می کند، موسی از خلیفه اموی، ولیدبن عبدالملک (حکومت: 86-96ه/705-715م) برای شروع عملیات پیشروی، نظرخواست و خلیفه موافقت خود را با این شرط علام کرد که نخست قدرت اندلس را با «دست بردهای مرزی » و اعزام گروه هایی برای حمله های کوچک و گذرا بیازمایند(8).
بدین منظور در رمضان 91/710م نیروی کوچکی مرکب از پانصد رزمنده مسلمان که صدتن از ایشان سواره بودند، باگذر از تنگه، از سبته به «شبه جزیره ایبریا» در آمدند. این عبور در حقیقت یک حمله اکتشافی بود که به فرماندهی ابوزرعه طریف بن مالک معافری انجام شد. این گروه در جنوب اسپانیا در کنار شهری کوچک که اکنون با انتساب به همین فرمانده «طریفه/جزیره طریف » نام دارد، پیاده شده، دست بردهای آزمایشی خود را آغاز کردند و با انبوهی از غنایم به سلامت باز گشتند. موفقیت آمیز بودن این یورش، مسلمانان را به فتح اندلس امیدوار ساخت و ایشان را تشویق کرد که به فرماندهی طارق بن زیاد به حمله ای بزرگ تر بپردازند.
حمله گسترده و فتح اندلس
طارق در ماه رجب 92/آوریل 711 از تنگه عبور کرد و در کنار کوهی لنگر انداخت که با انتساب به وی «جبل طارق » نام گرفته است. (9) طارق اخبار پیشروی ها را به اطلاع موسی می رسانید و چون از موسی کمک خواست، او نیز در رمضان 93/ژوئن 712 با سپاهی مجهز حمله خود را آغاز کرد و پس از گذشت یک سال از شروع حمله موسی، دو فرمانده در شهر طلبیره، (Tynavera) واقع در شمال عربی طلیطله، به هم رسیدند و پس از چهار سال اندلس به دست مسلمانان فتح شد و مسلمانان (10) از دورترین نقطه جنوبی تا کهساران پیرنه، (Pareness) و سواحل شمالی و از مالقه و طرکونه در شرق تا مالمریه و اشبونه در غرب را گشودند و از دشت های جنوبی تا ارتفاعات قشتاله را تصرف کردند و از هیچ شهر بزرگ یا دژ استواری نگذشتند، مگر این که بر فرازش پرچم اسلام را بر افراشتند و آن سرزمین را تحت قلمرو وسیع دولت بزرگ اسلامی درآوردند و دامنه فتوحات ایشان در سواحل شمال شرقی اندلس به شهر جیحون، (Gijon) در کناره خلیج بسکای، (Biscay) رسید(11).
بالاخره در سال 95ه/714م موسی بن نصیر و طارق بن زیاد از سوی ولیدبن عبدالملک به دمشق فراخوانده شدند و پیشروی ها متوقف شد. در گزارش ها آمده است که ولید پس از باخبر شدن از این همه فتح و پیروزی موسی بن نصیر، بدگمان شد و پنداشت که وی قصد دارد او را از خلافت خلع و خود در آن جا به استقلال حکومت کند; نامه های موسی هم به علت درگیری ها مدتی به تاخیر افتاد و بر بدگمانی خلیفه اموی افزود. اما موسی هیچ گاه چنین فکری در سر نداشت، بلکه می خواست سپاه اسلام را پس از فتح کامل اروپا از طریق قسطنطنیه و آسیای صغیر به شام، پایتخت خلافت اسلامی برساند و به این ترتیب تمامی حوزه مدیترانه را تحت اختیار دولت اسلامی درآورد، ولی اصرار ولید بر آمدن وی به دمشق او را از هدفش باز داشت با وجود این، تاریخ نویسان وجوهی را برای مثبت ارزیابی کردن عمل خلیفه برشمرده و گفته اند خلیفه می خواسته است تا از نزدیک با او به گفت وگو بپردازد و از حقیقت رویدادهای اندلس و فرنگستان مطلع گردد و در عین حال درجه وفاداری موسی را با رویارویی بسنجد و یا ممکن است ولید از این امر ترسیده باشد که دور افتادگی، مسلمانان را از بین ببرد(12).
به هرحال، موسی در 95ه/714م اندلس را ترک کرد و هنوز در راه بازگشت به شام بود که ولیدبن عبدالملک درگذشت و برادرش، سلیمان (حکومت: 96-98ه/715-717م) جانشین او شد. موسی بن نصیر هم درحالی که فرزند خود، عبدالعزیز را به عنوان والی به حکومت اندلس گماشته و حبیب، پسر ابوعبدة بن عقبة بن نافع را به عنوان وزیر، یا معاون وی تعیین کرده بود، خود در مدینه درگذشت.
شیوه حکومت عبد العزیز
عبدالعزیز نقاطی از اندلس را که در زمان پدرش ناگشوده مانده بود، گشود; به خصوص در طول ساحل شرقی اندلس و تا شهر برشلونه (بارسلون) پیش رفت. در این منطقه با یکی از نجبای گوت به نام تدمیر که از یاران مسلمانان بود، پیمان بست و به مقتضای این پیمان، قلمرو او تحت نظارت مستقیم حکومت مسلمانان در آمد. متن این پیمان نامه در منابع آمده است(13).
سپس برای آرامش اوضاع، سیاست مسالمت و آشتی را در پیش گرفت. او مردی خیرخواه و با فضیلت بود. به حکومت نوپا و اداره آن سامان بخشید و برای اجرای احکام قانونی و تنظیم اصول مدنیت اسلامی، «دیوان » تاسیس کرد، تا احکام و اصول را به تناسب اوضاع رعایای جدید تنظیم کند و در پیرامون قانون، مدنیت اسلامی و وفاق ملی مسلمانان، هرچند از قبایل گوناگون باشند، با تکیه بر وحدت کلمه آشکار شود. (14) عبدالعزیز شهر اشبیلیه را به پایتختی حکومت برگزید و با همسرش در دیر «سانتا روینا» مسکن گرفته و از دیر به عنوان مسجد برای برگزاری شعایر اسلامی استفاده کرد(15).
از نظر موقعیت جغرافیایی شهر اشبیلیه ویژگی خواصی داشت; این شهر بر ساحل راست نهر پرآب وادی الکبیر و در غرب مصب آن در یک خلیج عمیق، قرار گرفته بود و از بزرگ ترین و مستحکم ترین و آبادترین شهرهای جنوبی اندلس به شمار می رفت. وجود دژها، باروها و امکانات ارتباطی با شهرهای دیگر، موقعیت جغرافیایی آن را به یک بندر دریایی درجه یک تبدیل کرده بود. در اصل، موسی آن را برای عبدالعزیز در نظر گرفته بود تا با پهلو گرفتن کشتی های مسلمانان در آن، به منزله دروازه اندلس باشد(16).
ناموفق بودن سیاست عبدالعزیز
عبدالعزیز به رغم سیاست مسالمت طلبانه خود، نتوانست میان قبیله های گوناگون وفاق پدید آورد و حتی به فرو خواباندن شورش های سپاه خود موفق نشد. وی به سبب این که بیش از حد، مطیع همسرش بود و به آیین ها و تشریفات سلطنت به نوعی گرایش یافته بود، در اهداف خود ثابت قدم نبود و چنان که برخی از مورخان یاد کرده اند: «وی به سان شاهان گوت، افسر گوهر نشانی برسر می نهاد و به یارانش در هنگام باریابی فرمان می داد که برایش به خاک بیفتند». هم چنین گفته اند که او سلطنت می جست و در آن جهت تلاش می کرد و برای استقرار حکومتی مستقل برای خود در اندلس می کوشید. به همین دلیل گروهی از سپاه به تحریک سلیمان، خلیفه اموی او را کشتند، تا از موسی که غنیمت ها و هدیه های اندلس را برای ولید می برده است، انتقام بگیرند (17).
ایوب لخمی، نخستین والی اندلس
سپاه اندلس پس از ترور عبدالعزیز، ایوب، پسر حبیب لخمی را به حکومت اندلس برگزیدند و با حکومت یافتن او دوران والیان عرب آغاز شد. حکومت اعراب بر اندلس اسلامی تا سال 138ه/756م استمرار داشت تا این که در این سال عبدالرحمان بن معاویه، ملقب به «الداخل » (وارد شونده به اندلس)، توانست خلافت امویان اندلس را بنیان گذاری کند.
در این فاصله زمانی، شماری چند از امیران عرب بر اندلس حکومت کردند که برخی از آن ها از جانب خلیفگان مشرق به طور مستقیم تعیین می شدند و برخی دیگر از سوی والیان افریقا و تعدادی را هم سپاه اسلامی اندلس، خود برمی گزید و سپس دستگاه خلافت، ایشان را تایید می کرد. این دوره هرچند کوتاه بود، اما در تاریخ اندلس، بسیار مهم است، زیرا در همین دوره، بنیادها و مبناهایی نهاده شد که حکومت مسلمانان بر آن ها استوار بود. چنان که در همین دوره، انگیزه ها، عوامل و اسباب اختلاف نیز پی افکنی شد و سرانجام موجبات سقوط آن را فراهم ساخت (18).
2. استقرار مبانی اجتماعی و اقتصادی تازه
فتح شبه جزیره ایبریا (اندلس) به دست مسلمانان، در زندگانی عمومی و در نظام های اجتماعی و اقتصادی آن سرزمین، سرآغاز یک دوران تازه و ابتدای یک تحول و تکامل بسیار مهم بود، زیرا پیش از آن اقلیتی ستمکار و فراهم آمده از شهریاران و اشراف و نجبای ممتاز بر یک ملت سروری و حکومت می کردند و ایشان را به زشت ترین وجه ممکن، مورد بهره کشی و اجحاف خود قرار می دادند و حتی آنان را در بردگی و بندگی خویش نگاه می داشتند.
اسلام در چنین وضعیتی به این سرزمین آمد تا تمامی آن وضعیت نابه هنجار را از میان بردارد و فرصت های عدالت، آزادی و برابری را در اختیار همه مردم بگذارد. با این که مدتی مسلمانان گرفتار تثبیت و گسترش فتح بودند، در طی چند سال اندک توانستند عنصرهای
آشفتگی را ریشه کن کنند و اداره امور کشوری را که تازه گشوده بودند، سامان بخشند و به سوی استقرار مبانی مدنیت مترقی و اجرای آرمان های والای اسلامی و انسانی حرکت کنند، چرا که در اسلام حکومت کردن هدف نیست، بلکه وسیله ای است برای انتشار اسلام و عملی کردن آرمان های اسلامی(19).
در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی همواره میان ماندگاری اسلامی و موفقیت دعوت اسلامی، با عملکرد حکومتگران و ایجاد همخوانی ایشان میان آرمان گرایی و واقع گرایی از سویی، و فراهم آوردن موجبات رفاه، دلخوشی و خوشنودی ملت هایی که دل به حکومت اسلامی سپرده و تحت اطاعت مسلمانان در آمده اند از دیگرسو، همبستگی کاملی وجود دارد.
کیفیت رفتار مسلمانان با اهل ذمه
اهل ذمه پیروان دین های دیگری بودند که به فرمان اسلام گردن نهاده و از طریق امضای قراردادها و پیمان نامه ها با حکومت اسلامی و مسلمانان پیوند همزیستی مسالمت آمیز می بستند و با پرداخت جزیه (مالیات سرانه) ضمن حفظ فرهنگ و دین خود، در پناه مسلمانان در می آمدند و از آزادی های مدنی و اجتماعی زیادی برخوردار می شدند. در ارتباط با مالکیت زمین ها و لزوم پرداخت خراج (مالیات اراضی)، مبانی اقتصادی معینی به اجرا درمی آمد که مسلمانان خمیرمایه ها و تشکیلات اداری و دیوانی آن را از فرهنگ و تمدن ایران در دوره ساسانی اقتباس کرده و با وحی اسلامی تطبیق داده بودند. و شاید از همین روی است که طبق تصریح منابع کهن هر سه واژه کلیدی در این زمینه، یعنی جزیه، خراج و دیوان کلماتی برگرفته از زبان فارسی اند (20).
قرارداد صلح عبدالعزیز و تدمیر
مسلمانان در خلال فتح های خود با هر یک از منطقه های اندلس از طریق پیمان نامه های ویژه ای پیوند برقرار می کردند. این پیمان نامه ها هر چند با یکدیگر در بافت و در برخی جزئیات مختلف اند، اما در روح و اساس یکسان اند. در معاهده ای که میان عبدالعزیز و تدمیر منعقد گردیده نیز همان توافق کلی با روح اسلامی وجود دارد، در این معاهده آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشته ای است از عبدالعزیز، پسر موسی، برای تدمیر، فرزند غندریس، هنگامی که برای صلح آماده شد; تا این که پیمان و قرار خدا را که پیامبران و رسولان خود را بدان خاطر فرستاده است، نگهدارد و تا این که در پناه خدا و در پناه [حضرت] محمدصلی الله علیه وآله باشد و تا این که بدو و به هیچ کدام از یارانش بدی نرسانند و [در حقشان] کوتاهی نشود و بدیشان دشنام ندهند و میان ایشان و همسران و فرزندانشان جدایی نیندازند و ایشان را نکشند و کلیساهایشان را آتش نزنند و ایشان را بر دینشان اجبار نکنند و این که صلح با ایشان بر هفت شهر است و البته او نگهداری پیمان را فرو نخواهد گذارد و قرارداد بسته شده را برهم نخواهد زد و هر آن چیزی را که بر او لازم گردانیده ایم و انجام دادنش را برایش بایسته شمرده ایم، درست خواهد دانست و هیچ خبری را [از ما] پنهان نخواهد کرد و بر عهده وی و یارانش از آن جهات، پرداخت جزیه است [به شرح ذیل]: بر هر شخص آزادی، یک دینار [265/4 گرم زر مسکوک] نقد، و چهار مد [هر مد:4/36 کیلوگرم] گندم، و چهار مد جو و چهار قسط [هر قسط: 5/1 کیلوگرم] سرکه، و دو قسط عسل و یک قسط زیتون و بر هر برده، نیمی از این مقادیر است. بر این پیمان، عثمان، فرزند عبدالله رجعی و سلیمان، فرزند قیس تجیبی و یحیی، فرزند یعمیرهمی و بشیر، فرزند قیس لخمی و یعیش، فرزند عبدالله ازدی و ابوصم هذلی گواه بودند و در ماه رجب سال 94 نوشته شد» (21).
ساماندهی آشفتگی ها با تسامح دینی
مسلمانان در سال هایی اندک، توانستند عناصر آشفتگی و نابه سامانی را از میان بردارند و به سرزمینی که گشوده بودند، سازمان اداری بخشند. ایشان آیین ها، قوانین و قاضیان خود و بومیان را برای آنان به رسمیت شناختند حتی برایشان حاکمانی از میان خودشان تعیین کردند که استان ها را اداره و مالیات ها را جمع آوری و قوانین و فرمان ها را اجرا می کردند و خود مسلمانان تنها وظیفه های عالی حکومتی را بر عهده داشتند و بر حسن اجرای قوانین نظارت می نمودند. بدین ترتیب، بسیاری از اوقات والی، رئیس شهربانی، والی خراج، متصدی برید و اطلاع رسانی و قاضی از میان بومیان بودند. (22) مسلمانان با اقلیت های دینی به خصوص مسیحیان، با تسامح دینی رفتار می کردند و بهره مندی از جلوه های این تسامح دینی چنان گسترده بود که کنیزان و بردگان را هم شامل می شد (23).
خط مشی سیاسی تسامح آمیز والیان و نتایج مثبت آن
والیانی که بعد از عبدالعزیز به حکومت رسیدند، از جمله سمح، فرزند مالک و عنسه، فرزند سحیم کلبی و... همه همین خطمشی سیاسی تسامح آمیز اسلامی را به کار بستند. سمح بر مسیحیان جزیه مقرر کرد و ایشان را در عمل به آیین های دینیشان آزاد گذارد. هم چنین عنبسه، فرزند سحیم کلبی و عبدالرحمان غافقی، خودشان شخصا در استان ها می گشتند و به دادخواهی های مردم رسیدگی می کردند; بی آن که میان دین های مختلف و میان پیروان آن ها تفاوتی قائل شوند و حتی غافقی کلیساهایی را که از مسیحیان گرفته شده بود، به ایشان باز پس داد.
این تسامح دینی برای آندلسیان و اسپان ها و ... هیچ جای گلایه ای باقی نمی گذاشت و اسلام در همزیستی مسالمت آمیز با یهودیان هیچ مشکلی نمی دید و میان ایشان در همه حق ها و مسئولیت ها جانب مساوات را نگاه می داشت. (24) نتیجه این سیاست والیان مسلمان، خشنودی همگان از جمله مسیحیان از نظام جدید بود. بدین لحاظ ایشان حکومت مسلمانان را بر حکومت فرانک ها و گوت ها ترجیح می دادند.
از روشن ترین دلیل های خرسندی مسیحیان از حاکمان تازه خود این است که حتی یک شورش دینی در این دوره در کشور برپا نشد. البته برخی از خلفای اموی دمشق نیز در تلاش برای گسترش روح حقیقی اسلام از هیچ کوششی دریغ نمی کردند; مثل خلیفه اموی تبار علوی رفتار، عمربن عبدالعزیز که به گفته پژوهشگران، در دوره خلافت وی حتی یک نفر بربر باقی نماند که به آیین اسلام در نیامده باشد. کافی بود شخصی «شهادتین » (گواهی بر یگانگی خدا و پیامبری حضرت محمدصلی الله علیه وآله) را بر زبان راند، تا از پرداخت جزیه معاف گردد و مسلمان شمرده شود، بی آن که به رعایت دقیق واجب های دینی اش مجبور باشد (25).
اندلس به دست مسلمانان; زیرا پیروزی سریعی که نخستین فاتحان به دست آوردند، انگیزه نیرومندی شد برای کسانی از بربران مسلمانی که عقب مانده بودند، تا از دریا عبور کنند و به رزمندگان بپیوندند. در همان زمانی که بربران شمال افریقا تحت تاثیر فاتحان مسلمان، زبان عربی و مبانی دین را می آموختند، بسیاری از مهاجران عرب، از ریشه دارترین قبیله ها و از آشناترین اشخاص با دین و زبان بودند که بر مسیحیان و یهودیان خود اندلس تاثیر زیادی داشتند و این اثرگذاری در گذر زمان همواره آشکارتر شد.
مسیحیان با نام «معاهدان » و «مستعربان » شناخته می شدند. معاهد انتساب ایشان را به پیمان هایی می رسانید که با حاکمان مسلمان بسته بودند و چون مسیحیان اندلس از مسلمانان هم زبان و فرهنگ و هم سبک زندگی را یاد می گرفتند و بسیاری از ایشان زبان عربی را به خوبی می دانستند، مستعرب نام گرفتند. مسلمانان و مسیحیان در کنار هم آزادانه و بسیار دوستانه می زیستند (26).
منبع : ماهنامه تاریخ اسلام، شماره 3 , جمشید نژاد اول، غلامرضا
---------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
{1} قاضی ساعد، التعرف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول (تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1376) ص 236-238.
{2} همان، ص 236. در این هنگام موسی ،پسر نصیر، جزیره سردانیه و شهرهای آن را گشود و علاوه بر زر و سیم بسیار، سه هزار تن را به اسارت گرفت. نیز به گشودن سوس اقصی پرداخت و در جزیره میورقه پیاده شده، آن جا را گشود و طارق، غلام خود را که به فتح شهرها و دژهای بربرها در افریقا مشغول بود، به فتح طنجه و اطراف آن فرستاد (ر.ک: ابن قتیبه، الامامة و السیاسة (مصر، 1328ه) ص 85-86.
{3}موسی، فرزند نصیربن عبدالرحمان بن زید بکری در سال 19ه/640م در خلافت عمربن خطاب زاده شد و در مدینه درگذشت (ابن الکرد بوس، تاریخ الاندلس (مادرید، معهدالدراسات الاسلامیة، 1971م) ص 44.
{4} ابن قتیبه، همان، ص 85-86; عنان، دولة الاسلام فی الاندلس (چاپ سوم: قاهره، مؤسسة الخانجی، 1380ه/1960م) ج 1، ص 38 و مونس، فجر الاسلام (چاپ اول: قاهره، 1959م) ص 52.
{5} طارق، فرزند زیادبن عبدالله بن رفهوبن ورفجوم بن نیرغاسن بن ولهاص بن یطوفت بن نفزاو، پیش از فتح اندلس از کارگزاران موسی، پسر نصیر بود (ابن عذاری، البیان المغرب فی اخبار الاندلس و المغرب (بیروت، دارالثقافة) ج 2، ص 5.
{6} بلاذری، فتوح البلدان (قاهره، المکتبة التجاریة الکبری، 1959م) ص 232، ابن عذاری، همان، ص 4-5; احمدبن مقری، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج 1، ص 107، 111 و 117 و حسین مونس، همان.
{7} اخبار مجموعة، ص 5; ابن عذاری، همان، ص 4; احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشاء (قاهره، المطابع الامیریه، 1331ه/1913م) ج 5، ص 242; امیر شکیب ارسلان، تاریخ عرب فی فرنسا و سویسرا و جزائر البحر المتوسط (مصر، مطبعة عیسی البابی الحلبی) ص 29 و محمدعبدالله عنان، همان، ج 1، ص 39.
{8} ابن الکردبوس، همان، ص 45; ابن عذاری، همان، ص 2 و 104; اخبار مجموعة، ص 5; مقری، همان، ج 1، ص 118 و زامباور، معجم الانساب و الاسرات الحاکمة فی التاریخ الاسلامی، ترجمه زکی محمدحسن و دیگران (قاهره، 1951م) ج 1، ص 2.
{9} اخبار مجموعة، ص 6; ابن الکردبوس، همان، 45-46; ابن عذاری، همان، ص 5; حمیری، صفة جزیرة الاندلس (قاهره، مطبعة لجنة التالیف و الترجمة و النشر، 1937م) ص 127; مقری، همان، ص 118; حجی، اندلسیات (قاهره، دارالارشاد للطباعة و النشر) ص 33 و جنجانی، القیروان عبر عصور ازدهار الحضارة الاسلامیة فی المغرب العربی (تونس، الدار التونسیة للنشر، 1968م) ص 43.
{10} اخبار مجموعة، ص 15 و ابن عذاری، همان، ص 12، 15-16.
{11} ابن عذاری ،همان، ص 11; عنان، همان، ص 51-52; مونس، همان، ص 105 و 242 حجی، همان، ص 34.
{12} ابن قتیبه، همان، ص 61; اخبار مجموعة، ص 19; ابن عذاری، همان، ص 20; حمیری، همان، ص 27; ارسلان، همان ص 36 و 39 و عنان، همان، ص 53.
{13} ابن الدلائلی، ترصیع الاخبار و تنویع الآثار (مادرید، مطبعة الدراسات الاسلامیة، 1965م) ص 5; حمیری، همان، ص 62-63; ابن عذاری، همان، ص 20 و 23; مراکش، المعجب فی تلخیص اخبار العرب (قاهره، 1963م) ص 35; مقری، همان، ص 123; مونس، همان، ص 243; عنان، همان، ص 55 و سالم، قرطبة حاضرة الخلافة فی الاندلس (قاهره دارالنهضة العربیة للطباعة و النشر، 1971م)، ص 31.
{14} ابن اثیر، الکامل فی التاریخ (بولاق، 1247ه) ج 5، ص 8 و عنان، همان، ص 55، 70.
{15} ابن اثیر، همان، ص 8; اخبار مجموعة، ص 20 و ابن عذاری، همان، ص 23.
{16} اخبار مجموعة، ص 19; ابن عذاری، همان، ص 14 و 24 و سالم، همان، ص 28و 30.
{17} ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک (قاهره، 1939م) ج 6، ص 523; اخبار مجموعة، ص 20; عنان، همان، ص 71; ابن قتیبه، همان، ص 78; ابن اثیر، همان، ص 9; ابن خلکان، و فیات الاعیان (دارالثقافة، 1977م) ج 3، ص 26; ابن عذاری، همان، ص 20; اولاگوئه، هفت قرن فراز و نشیب تمدن اسلامی در اسپانیا (تهران، شباویز، 1365) ص 32-33 و جمشیدنژاداول، «سیر فرهنگ و تمدن اندلس با توجه به گزارش قاضی ساعد»، نامه پژوهش، تهران، مرکز پژوهش های بنیادی، سال اول، شماره 4، بهار 1376، ص 173.
{18} مقری، همان، ص 109; ابن عذاری، همان، ص 25; جنجانی، همان، ص 45 و عنان، همان، ص 73.
{19} مقری، همان، ص 127; ارسلان، همان، ص 47; حجی، همان، ص 32; عنان، همان، ص 61-62 و آرنولد، الدعوة الی الاسلام، ترجمه حسن ابراهیم (به عربی)، ص 157.
{20} خوارزمی، مفاتیح العلوم (لیدن، 1895م) ص 59; ارسلان، همان، ص 57; عنان، همان، ج 1، ص 65 و ج 2، ص 62; آرنولد، همان، ص 157 و جمشیدنژاد اول، نظام های اقتصادی صدر اسلام (تهران، 1376) ص 78-80، 86-110.
{21} ابن الدلائی، همان، ص 5 و حمیری، همان، ص 62-63.
{22} آرنولد، همان، ص 157.
{23} همان.
{24} همان، ص 159 و ارسلان، همان، ص 58 و 87.
{25} عنان، همان، ص 62، 64-65; دوزی، تاریخ مسلمی اسبانیا، ترجمه حسن حبشی (قاهره، 1342ه) ص 146; آرنولد، همان، ص 159 و جمشیدنژاد اول، همان، ص 66-70.
{26} عنان، همان، ص 65 و آرنولد، همان، 159-160.
افزودن دیدگاه جدید