نگاهی به خطبه فدکیه / بخش اول
مقدمه:
شناخت شخصیت بانویی بزرگ که در عمر کوتاه خود برازنده القابی چون: کوثر، أم ابیها، أم الأئمه النجباء، فاطمه، زهرا و ... بود و همچون خورشیدی بر فراز آسمان تمدن انسانی درخشید، یکی از عوامل تقرّب به خداست که علاوه بر آثار تربیتی فراوان، شاه چراغی است برای تشخیص راه، از بی راهه.
راه های شناخت شخصیت والای صدیقه کبری علیها السلام را می توان به سه طریق تقسیم کرد، تا از راه آنها به شخصیت والای آن حضرت پی ببریم:
1. تحقیق در شرافتهای خانوادگی و نسب آن حضرت.
2. مطالعه کمالات ذاتی و فردی آن حضرت.
3. شناخت آثار به جای مانده از آن حضرت، مانند: احادیث، اشعار، خطبه ها و... .
در این نوشتار به یکی از جلوه های علمی، فرهنگی و ارشادی آن حضرت؛ یعنی خطبه ها و گفتارهای ایشان می پردازیم. قدرت بیان حقایق، نفوذ کلام و متانت سخن، از جمله فضایل اهل بیت علیهم السلام است و صدیقه کبری علیها السلام نمونه بارز آن می باشد. تاریخ حاوی سخنانی از آن حضرت علیها السلام است که سرشار از توحید و اخلاق، ما لا مال از شهامت و حماسه در کلام، موعظه، پند و بیدارباش همراه با استدلالهای مستحکم و زیبا، جهت رسوایی ستمگران و چراغ راهی است برای ره پویان راه آن حضرت. با تتبّع در متون تاریخی بدست می آید که حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در دوران کوتاه زندگی خود ( بعد از رحلت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم) سه خطبه ایراد نموده اند. (1)
اولین خطبه را در هنگام تهاجم به خانه آن حضرت، دومین خطبه را در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم (خطبه فدکیه (2))، خطبه سوم را در جمع زنان مهاجر و انصار (هنگامی که آن حضرت در بستر بیماری بود) ایراد فرمودند.
خطبه فدکیه به جهت دارا بودن معارف ناب، نکته های ژرف و آموزه های فراوانی که در خود جای داده است، از نفیس ترین میراث ماندگار فاطمه زهرا علیها السلام محسوب می شود که برای آگاهی بیش تر از جایگاه و منزلت این کلام نورانی، به نکاتی درباره آن اشاره می کنیم.
سند خطبه
گفتار شیوا، بلیغ، دلنشین و آتشین آن حضرت، حقیقتی ثبت شده در سینه قرون و اعصار است و در منابع اسلامی آوازه ای انکارناپذیر دارد. و از جمله خطبه هایی است که عامه و خاصه با سندهای معتبر آن را از صدیقه کبری علیها السلام روایت کرده اند، از جمله:
الف. ابن ابی الحدید معتزلی در ذکر نامه عثمان بن حنیف، به خطبه فدکیه اشاره کرده و اسانید آن را برمی شمارد و می نویسد: «اسنادی را که برای این خطبه بیان می داریم از متون کتب معتبر اهل سنت است.» سپس یاد آور می شود: احمد بن عبد العزیز جوهری، (م 322 هـ . ق) که محدثی ماهر، ادیبی پرهیزکار و مورد وثوق است، (به طوری که همه محدثان اهل سنت او را به نیکی ستوده اند و از او روایت کرده اند) به چهار طریق این خطبه را روایت کرده است.
1. جوهری از محمد بن زکریا از جعفر بن محمد بن عُماره الکندی از پدرش از حسین بن صالح بن حی از دو تن از اهل بیت بنی هاشم از زینب کبری علیها السلام دخت امیرالمؤمنین علیه السلام از مادرش صدیقه کبری علیها السلام.
2. جوهری از جعفر بن محمد بن عماره از پدرش از جعفر بن محمد بن علی بن الحسین علیهما السلام.
3. جوهری از عثمان بن عمران العجیفی از نائل بن نجیح از جابر جعفی از ابی جعفر محمد بن علی (امام باقر علیه السلام).
4. جوهری از احمد بن محمد بن یزید از عبد الله بن محمد بن سلیمان از پدرش از ابن حسن معروف به عبد الله بن محض بن فاطمه الحسین علیه السلام و ابن ا لحسن المثنی. (3)
ب. علامه مجلسی رحمه الله در مورد سند این خطبه می گوید:
«این خطبه از خطبه های معروف و مشهوری است که محدثان و مورخان شیعه و سنی آن را با سندهای گوناگون روایت کرده اند.» (4)
ج. علامه سید شرف الدین رحمه الله می گوید:
«گذشتگان، از دودمان علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام این گفتار مهم را برای نسلهای بعد از خود روایت کرده اند و سینه به سینه به ما رسیده است؛ اکنون ما فرزندان فاطمه علیها السلام این خطابه را از پدران خود روایت می کنیم، و آنان نیز از پدرانشان و بدین سان از همه نسلها تا روزگار ائمه معصوم علیهم السلام. (5)
حاصل سخن اینکه، سند این روایت مورد تأیید دانشمندان امامیه و اهل سنت است و در طول تاریخ از سوی شیعیان و ارادتمندان خاندان صلی الله علیه و آله و سلم در حفظ و نگهداری و انتقال سینه به سینه آن، از هیچ کوششی دریغ نشده است.
موقعیت فدک
«فدک» سرزمین حاصل خیزی است در «حجاز» و فاصله آن تا شهر مدینه حدود یکصد و چهل کیلومتر است. بعد از «خیبر» نقطه اتکاء یهودیان در حجاز به شمار می رفت.
در سال هفتم هجری، بعد از فتح خیبر و شکست یهودیان، خداوند رعب و وحشتی در قلوب اهل فدک که از یهودیان بودند افکند، آنها پیکی را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستادند و از آن حضرت تقاضای امان نموده و پیشنهاد واگذاری نیمی از منطقه فدک را به آن حضرت دادند و متعهد شدند بر ضدّ اسلام و مسلمانان به توطئه دست نزنند. صلی الله علیه و آله و سلم از آنان پذیرفت و از آن تاریخ، فدک به عنوان مِلک خاص رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در آمد؛ زیرا طبق نصّ صریح قرآن، سرزمینهایی که بدون هجوم نظامی و اعزام نیروی جنگی فتح گردد، منحصراً حقّ صلی الله علیه و آله و سلم است و به صورت غنائم جنگی تقسیم نمی شوند.
چگونگی غصب فدک
به حکم خداوند، فدک به ملکیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آمد؛ وقتی آیه «وَآتِ ذَالْقُرْبَی حَقَّهُ... »؛ (6) «و حق خویشاوند را به او بده.» نازل گردید، صلی الله علیه و آله و سلم فدک را به صدیقه کبرا علیها السلام بخشید. این واگذاری مورد اجماع علمای شیعه است و اکثر علما و مفسران عامّه از جمله «جلال الدین سیوطی» در تفسیر «درّ المنثور» آن را ذکر کرده اند و بر آن اتفاق نظر دارند.
«سیوطی» از «ابو سعید خدری» نقل می کند: چون آیه «ذی القُربَی» نازل شد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داده شد که حقّ خویشاوندان نزدیک خود را بپرداز، صلی الله علیه و آله و سلم فدک را به فاطمه علیها السلام بخشید. (7)
بعد از رحلت صلی الله علیه و آله و سلم و پس از ماجرای سقیفه، به فاصله چند روز، فرمان مصادره فدک از سوی ابوبکر صادر گردید؛ او طیّ دستور العملی مِلک فدک را از تصرف زهرای مرضیه علیها السلام در آورد و جزء اموال عمومی و ثروت ملی اعلام کرد. (8)
بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام، معاویه فدک را به سه قسمت تقسیم کرد؛ ثلث آن را به مروان بن حکم، ثلث دیگر را به عمر بن عثمان و ثلث سوم را به فرزند خود بخشید. بعد از اینکه خلافت به مروان رسید، همه آن را در تحت تسلط خود درآورد. (9) عمر بن عبد العزیز فدک را به فرزندان فاطمه علیها السلام برگرداند، و طی نامه ای به فرماندار خود در مدینه به نام «عمرو بن فرم» نوشت که فدک را به صاحبانش یعنی فرزندان فاطمه علیها السلام برگردان. (10)
بعد از انقراض بنی امیه، خلافت به بنی عباس رسید. اولین خلیفه بنی عباس (ابو عباس سفّاه) آن را به عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام برگرداند، از این اتفاق ایامی نگذشت که منصور دوانیقی مجدداً آن را از اولاد فاطمه علیها السلام پس گرفت. مهدی عباسی آن را برگرداند، موسی الهادی (خلیفه دیگر عباسی) بار دیگر آن را غصب کرد و در اختیار خلفای عباسی ماند تا دوران خلافت «مأمون» که مجدداً به فرزندان فاطمه علیها السلام برگردانده شد.
در دوران متوکل عباسی، که بغض و کینه ای شدید نسبت به اهل بیت علیهم السلام در دل داشت، بار دیگر فدک از فرزندان صدیقه طاهره علیها السلام غصب گردید.
هدف از ایراد خطبه فدکیه
از جمله سؤالاتی که راجع به این خطبه در اذهان وجود دارد این است که «کدام ضرورت باعث شد، دخت گرامی صلی الله علیه و آله و سلم اسلام به مسجد برود و این خطابه تاریخی را بفرماید؟» و «آیا غصب فدک در آن حدّ از اهمیت بود که فاطمه علیها السلام برای بدست آوردن آن به چنین اقدامی دست زد؟»
در پاسخ به این سؤال باید گفت: اگر چه قصه پر غصه فدک اقدامی برخواسته از افکار جاهلی و ستم آشکار غاصبین، بر فاطمه علیها السلام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام بود، اما درد و رنج و اندوه و از سویی زهد و مناعت طبع آن بزرگوار بسی بزرگتر از غصب فدک بود، که از لا به لای سخنان و فریادهای هشدار دهنده آن حضرت علیها السلام به گوش می رسد. با نگاهی دقیق به محتوای خطبه فدکیه درمی یابیم که فاطمه علیها السلام با هشدارهای خود، قصد استیضاح کسانی را دارد که اصل مزرعه اسلام را هدف قرار داده اند؛ این خطبه، تازیانه بیداری کسانی بود که با سکوت خود، زمینه وقوع این ستم نابخشودنی و انحراف عظیم را فراهم ساختند و افشاگر رازی بود که توسط گروهی فتنه گر، به اسم دین، در دین بوجود آمد. اهداء فدک توسط صلی الله علیه و آله و سلم به دخت گرامش (ضمن بهره مندی از پشتوانه دستورات الهی)، عملی حکیمانه و تدبیری خردمندانه بود. و این حکمی از احکام الهی محسوب می شود؛ لذا نه تنها وظیفه فاطمه علیها السلام، بلکه وظیفه همه مسلمانان بود که از حکم خدا، مجدّانه دفاع نمایند؛ علاوه بر این مطرح نمودن موضوع فدک به نوعی رسوا نمودن خلیفه و اطرافیان او بود، که شعارشان «حَسْبُنَا کِتَابُ الله» و پیروی از سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود.
حضرت صدیقه کبری علیها السلام در این حرکتِ شجاعانه، روحیه ظلم ستیزی و عدالت طلبی را به دیگران آموزش داد.
خواص و نقش آنان در ماجراهای بعد از رحلت صلی الله علیه و آله و سلم
با مطالعه حوادث بعد از رحلت صلی الله علیه و آله و سلم، اولین سؤالی که مطرح می شود این است که «چرا جامعه اسلامی در برابر ستمهایی که بر خاندان صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد، سکوت کرد و با خاموشی خود، مُهر تأیید بر ظلمها و ستمها زد و احترام صلی الله علیه و آله و سلم را درباره بازماندگان او رعایت نکردند؟»
در هر جامعه ای دو گروه تأثیرگذار و تأثیرپذیر و یا خواص و عوام وجود دارند و توده مردم (عوام) تحت تأثیر اعمال و اندیشه های خواص هستند. جامعه پس از رحلت صلی الله علیه و آله و سلم نیز از این قاعده مستثنی نبوده و عده ای محدود، طراح حوادث بودند و اکثریت مردم نیز تحت تأثیر عواملی، از آنها تبعیت می نمودند.
در یک نگاه، خواص (نخبگان) بعد از رحلت صلی الله علیه و آله و سلم را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
1. خواص وفادار به آرمانهای اصیل اسلامی و اهل بیت علیهم السلام:
ما با مراجعه به تاریخ، درمی یابیم این افراد علی رغم اینکه در صدد بودند حرکت هایی جهت دفاع از آرمانهای اصیل اسلامی داشته باشند؛ اما به واسطه تعداد اندکشان موفق بر این امر نشدند؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«لَوْ وَجَدْتُ اَرْبَعِینَ ذَوی عَزْمٍ مِنْهُمْ لَنَاهَضْتُ الْقَوْمَ؛ (11) اگر چهل مرد با اراده از میان آنها می یافتم، حتماً قیام می کردم.»
2. خواص معاند:
این گروه که ردّ پای آنها را در سقیفه و روزهای بعد از آن می توان دید، به واسطه عدم پایبندی به اعتقادات اسلامی و اصول و ارزشهای خاص آن، مجمعی از دشمنان نظام اسلامی و اهل بیت علیهم السلام، منافقین، دنیا طلبان و مرتجعین را تشکیل دادند که متأسفانه معرکه گردان قضایای آن روز شدند.
3. خواص بی بصیرت و ساکت:
در شرایط فتنه آلود روزگار، شناخت خواصّ بابصیرت از خواصّ بی بصیرت، امری است مشکل و تنها در امتحانات و گذرگاه های سخت و دشوار است که ماهیت اصلی افراد، آشکار می شود؛ امّا گذر زمان، خاصّه در تاریخ انبیا و ائمه علیهم السلام به ما نشان می دهد افراد بی بصیرت نگاه کلان به حوادث و پدیده های اطراف خود ندارند و در تصمیمات خود دچار جزیی نگری شده، و افراط و تفریط می کنند.
اگر خواص، بعد از رحلت صلی الله علیه و آله و سلم در برابر تحریف واقعه غدیر و ماجرای سقیفه سکوت نمی کردند و با سکوت خود به ظلم ظالمان، ظاهری مشروع نمی دادند، اگر آنها در مقابل غصب حقّ اهل بیت علیهم السلام و فاطمه زهرا علیها السلام سکوت نمی کردند و اگر ... ، تاریخ به گونه ای دیگر رقم می خورد.
مقام معظم رهبری، در مورد نقش خواصّ بی بصیرت در انحرافات تاریخی می فرمایند:
«وقتی قدرتی همه امکانات جوامع و یا یک جامعه را در اختیار دارد و راه طغیان را پیش می گیرد و جلو می رود، اگر مردان و داعیه داران حق در مقابل او اظهار وجود نکنند و حرکت او را تخطئه نکنند، با این عمل، کار او را امضا کرده اند، یعنی ظلم به امضای اهل حق می رسد، بدون اینکه خودشان خواسته باشند.» (12)
کیفیت حضور حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در مسجد
عبد الله محض (13) به روایت خود از پدرانش علیه السلام می گوید: «هنگامی که به فاطمه علیها السلام خبر رسید، ابوبکر و عمر طیّ دستور العملی اعلان غصب فدک کرده اند، آن حضرت پوشش خود را بر سر انداخت و ردایی بلند بر تن کرد و در میان گروهی از زنان همدل و هم آهنگ با خویش و نیز زنانی از بنی هاشم، از خانه بیرون آمد و راهی مسجد شد. چنان سرآسیمه و شتابناک حرکت می کرد که هر سکوت و سکونی را در هم می شکست، او بسان صلی الله علیه و آله و سلم گام برمی داشت، هنگامی که وارد مسجد شد، ابوبکر با عده ای از مهاجرین و انصار نشسته بودند. با حضور فاطمه علیها السلام و همراهانش بین آنان و حاضران، پرده ای سفید آویختند. او با متانت تمام در پس پرده قرار گرفت، و آنگاه آهی عمیق و ناله ای جانسوز سر داد که از ناله او صدای شیون مردم برخاست و همه به گریه افتادند. مجلس به لرزه در آمد، فاطمه علیها السلام لحظه ای آرام گرفت تا احساسات مردم فروکش کند، آنگاه سخنرانی خود را با ستایش و سپاس خداوند آغاز نمود.» (14)
فرازهایی از خطبه فدکیه
فرازهای این خطبه زیبا را می توان در هفت بخش و محور برشمرد: (15)
بخش اوّل: شکر الهی، توحید و صفات پروردگار و هدف آفرینش؛
بخش دوم: مباحث مربوط به نبوت و مقام والای صلی الله علیه و آله و سلم؛
بخش سوم: جایگاه قرآن و پند و اندرزهایی در این باب؛
بخش چهارم: معرفی خویش و خاندان گرانقدرش و اشاره به وضعیت مردم در دوران جاهلیت؛
بخش پنجم: حوادث و رویدادهای بعد از رحلت صلی الله علیه و آله و سلم و تلاش منافقین برای محو اسلام؛
بخش ششم: غصب فدک؛
بخش هفتم: اتمام حجت با خواصّ بی بصیرت و ضرباتی که از ناحیه آنها به اسلام وارد می شود.
ستایش خداوند و شکر نعمت های او
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا اَنْعَمَ؛ ستایش خدای را بر نعمت هایی که [بر ما] ارزانی داشته است.»
حضرت فاطمه علیها السلام سخن خویش را در پایگاه توحید (مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم)، با زیباترین ستایشها از معبود یگانه آغاز نمود. زهرا علیها السلام که روح پاکش در کوران حوادث بعثت در کنار صلی الله علیه و آله و سلم سامان گرفته است، هیچیک از رویدادهای تلخ و شیرین زندگی که مشیّت رحمانی است، در او تأثیر منفی نمی گذارد؛ بدین روی آن چنان که شایسته مقام بندگی اولیای خدای بود، خدا را ستود چنانچه حضرت علی علیه السلام در سخت ترین شرایط روزگار، در ستایش خدا می فرماید:
«اَللّهُمَّ أنْتَ اَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ وَالتَّعْدَادِ الْکَثِیرِ؛ (16) بارخدایا ستایش نیک و بی شمار، تنها سزاوار توست.»
بدین روی فاطمه علیها السلام در مقام ادب و عبودیت و با نهایت خشوع و خضوع، عبارت زیبا و دلربای «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» را بر زبان خویش جاری ساخت.
در باب عظمت «اَلْحَمْدُ لِلَّه» از امام صادق علیه السلام روایت شده که پدرم (امام باقر علیه السلام) فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلَّه» سپس به دنبال آن فرمود: «مَا تَرَکْتُ وَلاَ اَبْقَیْتُ شَیْئاً جَعَلْتُ جَمِیعَ اَنْوَاعِ الْمَحَامِدِ لِلَّه ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ فَمَا مِنْ حَمْدٍ اِلاَّ وَهُوَ دَاخِلٌ فِیمَا قُلْتُ؛ (17) چیزی را در ستایش خداوند ترک نکرده و باقی نگذاشتم. همه ستایشها را ویژه خدای عزیز و بزرگ قرار دادم، بنابراین ستایشی نیست، مگر اینکه حاوی آن الحمد لله است.»
انواع نعمت های الهی
«وَلَهُ الشُکْرُ عَلَی مَا اَلْهَمَ وَالثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ؛ سپاس مخصوص خداست بر آنچه که [به ما] الهام نموده (اندیشه نیکویی که در وجود ما قرار داده است) و ستایش، خدا را به آنچه پیش فرستاده.» (اشاره به خلقت زمین و آسمان و همه چیزهایی که قبل از ما خلق شده و ما از آنها استفاده می کنیم.)
در این فراز، حضرت به انواع نعمت های الهی اشاره می فرمایند. نعمت های خداوند را در یک تقسیم می توان چنین برشمرد:
1. نعمت های مادی؛
2. نعمت های معنوی و باطنی.
یکی از نعمت های معنوی الهاماتی است که خداوند در برخی مواقع بر قلب انسانها خطور می دهد، که حضرت ابتدا از آن سخن به میان می آورد.
نعمت های بدون درخواست
حضرت می فرماید: «مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَأهَا؛ ستایش از عموم نعمت هایی که خداوند بدون درخواست کسی آنها را عطا نموده است.»
در این جمله به دو نکته اشاره شده است:
1. نعمات الهی بر دو قسم هستند؛ یک قسم نعمت هایی است که بدون درخواست بنده، به او عطا می شود. بخش دیگر، نعمت هایی است که با درخواست بنده، به او عطا می شود.
2. نعمت های عمومی و بدون درخواست، شامل همه موجودات می شود؛ و حضرت در این فراز از خطبه اشاره به این نوع نعمت دارد.
نعمت های فراوان
حضرت در ادامه می فرماید: «وَ سُبُوغُ آلاَءٍ اَسْدَاهَا؛ خداوند را سپاس از فراوانی و گستردگی نعمت هایی که ارزانی داشته است.»
با تفکّر در خلقت، درمی یابیم که نعمت های الهی، سر تا پای انسان را فرا گرفته و حتی شامل روح و روان نیز می شود. همان گونه که هنگام قرار گرفتن زیر آبشار، تمام وجود انسان را آب فرا می گیرد، نعمت های الهی نیز به همین میزان انسان را احاطه کرده است. خداوند در قرآن کریم به این نکته اشاره می کند و می فرماید: «وَاَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَه وَبَاطِنَه »؛ (18) «و نعمت های آشکار و پنهان خود را بر شما ارزانی داشته است.»
نعمت های بی حد و حصر خداوند
حضرت علیها السلام می فرماید: «جَمَّ عَنِ الْاِحْصَاءِ عَدَدُهَا؛ نعمت هایی که از شمارش افزون است.»
کلمه «جَمّ» در این فراز به معنای «کَثُر» است؛ یعنی «زیاد» و چون با حرف «عَنْ» متعدّی شده، متضمن تجاوز از حد و اندازه است و معنای آن این است که نعمت های خداوند آنقدر زیاد است که توان شمارش آن در انسان وجود ندارد، و این کلام حضرت اشاره به کلام خداوند در قرآن دارد که می فرماید: «وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَه اللهِ لَا تُحْصُوهَا »؛ (19) «اگر در مقام شمارش نعمت های خداوند برآیید نمی توانید آن را شمارش کنید.»
شکر نعمت ها، منشأ اتصال و دوام آنها
حضرت علیها السلام می فرماید: «وَنَدَبَهُمْ لإسْتِزَادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِإتِّصَالِهَا؛ خداوند بندگانش را دعوت کرده تا به وسیله شکر، نعمت ها را بر آنان زیاد کرده و متصل نماید.»
در این فراز، صدیقه کبرا علیها السلام به آیه ای از قرآن اشاره دارند که می فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لأزِیدَنَّکُمْ »؛ (20) «چنانچه شکرگزار شدید، بی شک به شما زیادی خواهم بخشید.»
آنچه که مسلّم است این است که سپاس گزاری، فقط یادآوری نعمت ها از راه زبان نیست؛ اگرچه شکر زبانی، مرتبه ای از شکر است. شکرگزاری، قدم گذاشتن در صراط مستقیم مکتب وحی است و دوری از آن ناسپاسی است. حال اگر انسان می خواهد نعمت هایش دائمی و یا زیاد گردد، تنها راه آن سپاس گزاری از آن نعمت ها است.
مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در تعریف شکر و سپاس می گوید: «حقیقت شکر، اظهار نعمت و ابراز آن است، همچنان که کفر نعمت، عبارت است از مخفی کردن و منظور از اظهار نعمت، به کارگیری صحیح و مناسب آن است در مراد و هدفی که مُنعم در نظر گرفته است.» (21)
درخواست ستایش در برابر کثرت نعمت ها
حضرت در ادامه می فرماید: «وَاسْتَحْمَدَ اِلَی الْخَلاَئِقِ بِأِجْزالِهَا؛ و از مردم به جهت فراوانی نعمت هایش درخواست ستایش کرده است.»
مولای متقیان علی علیه السلام می فرماید: «وَلَو اَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمْ النِقَمُ وَتَزُولُ عَنْهُمُ النِعَمُ فَزِعُوا اِلَی رَبِّهِمْ لِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ ثَارِدٍ وَ اَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدٍ؛ (22) اگر مردم وقتی که بدبختی ها به آنان رو آورده و نعمت های الهی از آنان زایل می شود، با صدق نیت و دلی آکنده از شوق، به خدای خود روی آورند، خدا هر نعمتِ از دست رفته را باز می فرستد و هر فاسدی را اصلاح می کند.»
توحید و ثمره آن
حضرت در ادامه خطبه، بعد از حمد و ستایش الهی و شمارش نعمت ها، شهادت به وحدانیت خداوند داده و مطالبی را در مورد توحید می فرماید: «اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اَلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَه، کَلِمَه جَعَلَ الْاِخْلَاصَ تَأوِیلَهَا؛ گواهی می دهم که خدایی به جز «الله» نیست که تنهاست و شریکی برای او نیست، [این شهادت به وحدانیت خدا،] کلمه ای است که نتیجه و تأویل آن، اخلاص در اعمال است.»
اساس و زیربنای همه اعتقادات، توحید و تبرّی از شرک است. بی شک اعتقاد صحیح و مطابق با واقع در عملکرد انسان تأثیرگذار است و اعتقاد توحیدی می تواند در خلوص عمل انسان مؤثر باشد. اگر انسان به مرحله ای از اعتقاد رسید، که در مقابل خداوند، همه چیز را هیچ دانست، و تنها خداوند را خالق، روزی دهنده و مستحق عبادت دانست، ثمره این اعتقاد، خلوص در عمل است.
هدف آفرینش
«اِلَّا تَثْبِیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبِیهاً عَلَی طَاعَتِهِ وَ اِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ وَ اِعْزَازاً لِدَعْوَتِهِ؛ [خلقت موجودات نیست] مگر برای تثبیت حکمت، آگاه ساختن بر اطاعت، ظاهر [و بارز نمودن] قدرت، ایجاد روحیه تعبد در مخلوقات و تقویت و تثبیت دعوت خود [توسط انبیاء علیه السلام].»
آنچه که از این فرازها استفاده می شود، هدفمند بودن خلقت است؛ به اعتقاد ما (امامیه) افعال الهی هدفمند هستند، و آثار هدف به مخلوقات باز می گردد. در نتیجه انسانی که به این مرحله از شناخت رسید و قدرت با عظمت الهی را مشاهده کرد، نسبت به او خاضع می گردد و دستورات پیامبرانش را می پذیرد و این امر در راستای تقویت و تثبیت دعوت انبیاء است.
فلسفه ثواب و عقاب
«ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَی طَاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ؛ آنگاه خداوند ثواب و پاداش را بر اطاعت خود قرار داد و عقاب و مؤاخذه را بر معصیت و نافرمانیش قرار داد.»
به یقین اطاعت از خداوند از آن روی که خالق ماست و همه عالم را به جهت ما خلق کرده، به حکم عقل لازم و واجب است (شکر منعم) و از آنجا که این حکم عقلی برای همگان قابل درک نیست، خداوند ثواب را بر اطاعت و عقاب را بر معصیت قرار داده است.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره138 .
---------------------------------
پی نوشت :
1) هر چند که بعضی آن را چهار خطبه برشمرده اند؛ ولی به اعتقاد اکثر مورخین، خطبه چهارم، ادامه خطبه فدکیه است. ر.ک: نهج الحیاه، محمد دشتی، مؤسسه تحقیقاتی أمیرالمؤمنین علیه السلام، چاپ نهم، ص 129 – 130.
2) بدین جهت به خطبه فدکیه شهرت یافته که بعد از غصب فدک حضرت این سخنرانی را در مسجد النبی در حضور مسلمانان و به بهانه غصب فدک ایراد نموده اند.
3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت، الطبعه الثانیه، 1387 ق، ج 16، ص 210.
4) بحار الانوار، علامه مجلسی، دار الکتب الاسلامیه، 1385 ق، ج 36، ص 215.
5) النص والاجتهاد، علامه شرف الدین، مطبعه النعمان، نجف، چاپ پنجم، 1388 ق، پاورقی ص 31.
6) اسراء/ 26.
7) عن ابی سعید خدری: «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَه، دَعَا رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله فَاطِمَه، فَاَعْطَاهَا فَدَکَ.» ؛ الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور، عبد الرحمان جلال الدین سیوطی، دار الفکر، بیروت، 1403 ه. ق، ج 5، ص 273.
8) ابن ابی الحدید می نویسد: فاطمه زهرا علیها السلام ده روز بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله برای اعتراض به مصادره فدک در مسجد حضور یافت. شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 263.
9) حکمت فاطمی، سید عز الدین حسینی زنجانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چ 2، 1389 ش، ص 21.
10) زهرا علیها السلام برترین بانوی جهان، مکارم شیرازی، انتشارات سرور، چاپ چهاردهم، 1386 ش، ص 116.
11) بحار الانوار، علامه مجلسی، انتشارات مکتبه الاسلامیه، 1392 ق، ج 28، ص 314.
12) بیانات مقام معظم رهبری، 19/3/1374.
13) عبد الله محض، فرزند حسن مثنّی و او نیز فرزند امام حسن علیه السلام و مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام است و به لحاظ انتساب به این دو امام همام و خلوص در سیادت، او را «عبد الله محض» نامیده اند.
14) الاحتجاج، احمد بن علی بن طالب الطبرسی، مطبعه النعمان، النجف الاشرف، 1386 ق، ج 1، ص119.
15) زهرا علیها السلام برترین بانوی جهان، شیرازی مکارم، انتشارات سرور، قم، چاپ چهاردهم، 1386 ش، ص 149 و 150.
16) نهج البلاغه، سید رضی رحمه الله، خطبه 90.
17) البیان فی تفسیر القرآن، سید ابو القاسم خویی رحمه الله، مطبع الآداب، نجف، 1385 ق، ص485.
18) لقمان/ 20.
19) ابراهیم/ 34.
20) ابراهیم/ 8 .
21) المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی رحمه الله، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1411 ق، ج 4، ص40.
22) حکمت فاطمی، عز الدین حسینی زنجانی، انتشارات دفتر تبلیغات، چاپ دوم، 1389 ش، ص 55
افزودن دیدگاه جدید