محورهای اساسی مبارزات سیاسی حضرت زهرا(سلام الله علیها)
مقدمه:
پس از رحلت نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمنین (علیه السلام) سیاست سکوت اعتراض آمیز و در عین حال توأم با همکارى حساب شده با خلفا را به عنوان بهترین راه نجات امت اسلامى از هلاکت و گمراهى برگزید. دلیل این امر را در موارد زیر می توان یافت:
1. مردم به دلیل تعصبات قومى حاضر نبودند بار دیگر فردى از بنى هاشم حاکمیت را به دست گیرد، چنان که نقل شده است: «عمر به ابن عباس گفت: قریش مایل نبودند نبوت و خلافت توأماً در خاندان شما (بنى هاشم) جمع شود.» (1)
2. برخى از مردم روى شخص امام على(علیه السلام) حساسیت خاصى داشتند؛ چراکه آن حضرت در خلال جنگهاى صدر اسلام، بسیارى از سران قریش را به هلاکت رسانده بود، از این رو از ایشان کینه اى عمیق به دل داشتند. در دعاى ندبه نیز کینه هاى جنگهاى بدر و حنین به عنوان یکى از علل دشمنى برخى مردم با امیرالمؤمنین(علیه السلام) مطرح شده است.
3. رقباى امام على(علیه السلام) در امر خلافت، به هیچ قیمتى حاضر به چشم پوشى از مسند خلافت نبودند و اگر حضرت مخالفت علنى می کرد، آنها قبایل حامى خود را علیه بنى هاشم بسیج کرده، جنگ قبیلگى تمام عیاری شروع می شد و وحدت و انسجام امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همان روزهاى نخست از دست می رفت و هستهٔ مرکزى نظام اسلامى به شدت تضعیف می شد.
این اختلاف چند پیامد مهم داشت:
الف) با این درگیریها زمینهٔ به قدرت رسیدن بنى امیه فراهم می آمد. پس از ماجراى سقیفه، ابوسفیان، سرکردهٔ بنى امیه سعى کرد آتش درگیرى و نزاع را در میان اصحاب برافروزد؛ لذا نزد امام على(علیه السلام) آمد و گفت: «سوگند به خدا! اگر بخواهى این شهر را علیه ابوبکر پر از سواره و پیاده می کنم»؛ (2) ولى امام على(علیه السلام) با فراست خاص و بینش عمیق سیاسى و اجتماعى خویش پى برده بود که اگر این نزاع بین اصحاب به وقوع بپیوندد، سرانجام به پیروزى ابوسفیان و فرزندانش ختم خواهد شد؛ لذا به او فرمود: «تو در پى کارى هستى که ما اهل آن نیستیم (3)، تو مدتها بدخواه اسلام و مسلمانان بوده اى.» (4)
ب) اختلاف میان اصحاب، سرکوب مرتدین را به تأخیر می انداخت و حتى موجب نومیدى مردم بلاد تازه مسلمان جزیره العرب و هرج و مرج روزافزون می شد و خطر سقوط حکومت مدینه و از بین رفتن مجاهدتهاى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) براى گسترش اسلام در جزیره العرب را در پى داشت.
4- اعتراض امام على(علیه السلام)، به عنوان تلاشى براى به دست آوردن قدرت و منفعت فردى تلقى می شد؛ زیرا جامعهٔ کوته نظر و آلوده به تعصبات جاهلى آن روز، نمی توانست به نیت پاک امیرمؤمنان(علیه السلام) ایمان پیدا کند؛ لذا زمینهٔ مناسبى براى معارضین حضرت فراهم می آمد تا ایشان را به خودکامگى و ریاست طلبى متهم سازند و بگویند: على(علیه السلام) خواستهٔ خویش را بر رأى و تصمیم امت مقدم می دارد و مستبدانه عمل می کند!
بنابراین، امیرمؤمنان(علیه السلام) به ناچار سکوتى تلخ و شکننده را تحمل کرد و بدین وسیله، از بروز شکاف در امت اسلامى جلوگیرى نمود. آن حضرت در فلسفهٔ سکوت خود فرمود: «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِکَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِیقِ کَلِمَه الْمُسْلِمِینَ، وَ سَفْکِ دِمَائِهِمْ، وَ النَّاسُ حَدِیثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ، وَ الدِّینُ یَمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ یُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ، وَ یَعْتِکُهُ أَقَلُّ خُلْفٍ (5)؛ دیدم صبر بر این حادثه، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خونشان است. مردم، تازه مسلمانند و دین مانند مشک شیر به هم زده می شود و کوچک ترین سستى آن را فاسد و کم ترین پیمان شکنى آن را واژگون می سازد.»
سکوت امیرالمؤمنین(علیه السلام) موجب وحدت امت اسلام و کوتاه شدن دست بدخواهان و تحکیم حکومت اسلامى گردید؛ اما یک مشکل اساسى باقى ماند و آن اینکه سکوت حضرت على(علیه السلام) موجب می شد انحراف در امر خلافت نادیده گرفته شود. اگر همین روند از سوى خاندان اهل بیت(علیهم السلام) ادامه می یافت، بیم آن می رفت که اندک اندک زشتى انحرافِ پدید آمده در مسیر خلافت، در میان اصحاب، تابعین و مسلمانان نسلهاى آینده از بین برود و خط ولایت و تشیع در طول تاریخ محو گردد.
اهل بیت(علیهم السلام) مأمور بودند در مقابل انحراف جامعهٔ اسلامى از مسیر اسلام ناب ایستادگى نموده و همواره خط اسلام ناب را براى مسلمانان ترسیم کنند. در میان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، على (علیه السلام) به دلایلى که ذکر شد مأمور به سکوت بود. امام حسن، امام حسین، حضرت زینب و ام کلثوم (علیهم السلام) به خاطر صغر سن، پذیرش مردمى جهت اقدام گسترده را نداشتند. تنها کسى که از موقعیت اجتماعى و قداست بسیار بالایى برخوردار بوده و می توانست با ایستادگى در برابر جریان حذف على(علیه السلام) حقایق را براى حق طلبان روشن کند، حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود؛ لذا بى درنگ این بار سنگین را بر دوش گرفت و على (علیه السلام) نیز با سکوت خویش، رضایت خود را از فریاد فاطمه (سلام الله علیها) اعلان فرمود.
موقعیت اجتماعى حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
زهراى اطهر(سلام الله علیها) به شدت مورد علاقهٔ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، به طورى که آن حضرت پیوسته در گفتار و کردار خود یگانه دخترش را می ستود و از او تجلیل می کرد، او را سیدهٔ زنان عالم، و پاره تن و جگر گوشهٔ خود معرفى کرده، رضاى او را رضاى الهى و سخط او را مایهٔ سخط خداوند می دانست.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان فضایل امام على(علیه السلام) محدودیت داشت؛ چون موجب حسادت برخى از سران اصحاب و تفرقهٔ بین مسلمانان می شد. از این رو، براى حفظ وحدت و اقتدار جامعه، از بیان کمالات، مناقب و جایگاه ممتاز حضرت على(علیه السلام) در مجامع عمومى و در حد گسترده خوددارى می کرد؛ اما در مورد زهراى اطهر(سلام الله علیها) این مشکل چندان مطرح نبود؛ یعنى تجلیل آن حضرت از دختر بزرگوارش خطرى براى حکومت و جامعه به وجود نمی آورد، هرچند موجب اعتراض برخى از همسرانش می شد. (6)
از این رو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از هر فرصتى استفاده می کرد و شخصیت والاى حضرت زهرا(سلام الله علیها) را به اصحابش معرفى می فرمود. بسیارى از فضایل حضرت زهرا (سلام الله علیها) از زبان افرادى نقل شده است که جزء خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده اند. این حقیقت نشان می دهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمداً فضایل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را براى یارانش شرح می داد تا برکات وجود آن بزرگوار را معرفى کرده و شأن و منزلت والایش را در جامعه تثبیت نماید.
سعد بن ابى وقاص می گوید: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: «فَاطِمَه بَضْعَه مِنِّی مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ سَاءَهَا فَقَدْ سَاءَنِی فَاطِمَه أَعَزُّ الْبَرِیَّه عَلَیَّ؛ فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است، هرکس او را مسرور کند مرا خوشحال کرده و هر کس به او بدى کند به من بدى کرده است. فاطمه (سلام الله علیها) عزیزترین خلق نزد من است.» (7)
ابوهریره با آن همه بى مهریش نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أَوَّلُ شَخْصٍ تَدْخُلُ الْجَنَّه فَاطِمَه؛ اولین کسى که وارد بهشت می شود، فاطمه است.» (8)
رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با فاطمه (سلام الله علیها) نیز موجب افزایش قدر و منزلت اجتماعى آن بانوى بزرگوار می شد. وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مسافرت بر می گشت، قبل از اینکه به خانهٔ خود برود، بر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) وارد می شد و مدت زیادى نزد آن حضرت مکث می کرد. گاه اصحاب همچنان پشت در خانه فاطمه (سلام الله علیها) می ماندند تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه خارج شود (9). و یا دستهاى دختر گرامی اش را می بوسید (10).
تعریف هاى مکرر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به گوش تمام اصحاب رسید، به طورى که تقریباً همهٔ اصحاب نامدار و اهل نظر جامعه اسلامى می دانستند که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از محبوب ترین افراد نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. افرادى مثل: ابو سعید خدرى، (11) بریدهٔ (12) و حتى عایشه (13) در تاریخ به این حقیقت گواهى داده اند.
از این رو، اصحاب پیامبر براى آن حضرت احترام ویژه اى قایل بودند. به علاوه، نفس افتخار فرزندى پیامبر، خود موجب محبوبیت و منزلت اجتماعى حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود؛ لذا مواضع، دیدگاه ها و خواسته هاى آن بزرگوار به عنوان تنها یادگار باقى مانده از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، تداعى کنندهٔ خواسته ها و دیدگاه هاى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
علاوه بر اینها، حساسیت هایى که قریش نسبت به على(علیه السلام) داشتند، در مورد حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نداشتند؛ لذا شرایط به گونه اى بود که در میان اهل بیت (علیهم السلام) هیچ کس به اندازهٔ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مبارزه با انحرافات پدید آمدهٔ پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) موفقیت نداشت. از این رو، آن مبارز خستگى ناپذیر به طور غیرمترقبه وارد میدان مبارزه با خلفا و اساساً کل جامعهٔ اسلامى مدینه شد، و ظرف هفتاد و پنج یا نود و پنج روز چنان حماسه آفرید که عرصه را بر خلفا تنگ نمود، و آنان را به اظهار ندامت و عذرخواهى وا داشت. و از آن مهم تر مسیر اسلام ناب را که در جریان سکوت تحمیلى بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) و زیاده طلبیها و فرصت طلبی هاى سران اصحاب تیره و تار شده بود، روشن ساخت. ما در حد گنجایش این مقاله به برخى راهکارها و اهداف اساسى مبارزات سیاسى آن حضرت اشاره خواهیم کرد.
محورهاى اساسى مبارزات سیاسى حضرت زهراء(سلام الله علیها)
1. اعلان عدم مشروعیت خلافت ابوبکر
زهراى اطهر(سلام الله علیها) با مخالفت هاى همه جانبهٔ خویش با خلفا، مخصوصاً با مقاومت حیرت انگیزش در مقابل اصرار ابوبکر و عمر براى بیعت گرفتن از امام على (علیه السلام)، به همگان اعلان کرد که خلافت ابوبکر غیر مشروع است.
جناح پیروز سقیفه پس از بیعت گرفتن از برخى اصحاب، به سرعت سراغ امام على (علیه السلام) آمدند تا در اسرع وقت از آن بزرگوار بیعت بگیرند و سند مشروعیت حکومت خود را به امضا رسانند. آنها می دانستند که امام على(علیه السلام) به خاطر حفظ اسلام و پیشگیرى از تفرقه و اختلاف، به جنگ متوسل نخواهد شد و بیعت او باب مخالفت سایر بنى هاشم و حامیان اهل بیت (علیهم السلام) را مسدود خواهد کرد و در نتیجه پایه خلافتشان مستحکم خواهد شد. از این رو، آن بزرگوار را تحت فشار سختى قرار دادند و زشت ترین برخوردها را در نخستین روزهاى رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن حضرت کردند و تا سرحد کشتن آن حضرت پیش رفتند (14).
براى آنان بیعت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اهمیت بسزایى داشت؛ چراکه تأخیر امام على (علیه السلام) در بیعت، بیانگر آن بود که خلافت ابوبکر از دیدگاه شخصیت برگزیدهٔ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد قبول نمی باشد. این مسئله بنیان حکومت ابوبکر را در مدینه متزلزل می کرد. به علاوه اگر خبر این نارضایتى به مناطقى چون یمن می رسید و یا مسلمانانى که از بلاد اسلامى در غدیر خم حضور داشتند متوجه این موضوع می شدند، مشروعیت خلافت آنان کاهش می یافت.
خلیفه و طرفدارانش در صدد بودند به هر طریق ممکن؛ ولو به قیمت کشتن، امام على (علیه السلام) را به پذیرش حاکمیت خود وادار کنند؛ اما با مقاومت شدید حضرت زهرا (سلام الله علیها) مواجه شدند. شخصیتى که هنوز جملات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شأن و منزلت او در فضاى جامعه طنین انداز بود، و سفارشهاى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حفظ حرمت و مودّتش فراموش نشده بود.
مبارزهٔ حضرت فاطمه(سلام الله علیها) کار خلفا را بسیار دشوار ساخت؛ زیرا آنان می دانستند چنانکه تسریع در بیعت گرفتن از امام على(علیه السلام) موجب تثبیت حکومتشان می شود، جسارت زیاد نسبت به دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پایه حکومتشان را سست خواهد کرد. طبق نقل مسعودى، تا حضرت زهرا (سلام الله علیها) در قید حیات بود، آنها نتوانستند از على (علیه السلام) بیعت بگیرند. بنى هاشم نیز پس از شهادت زهراى اطهر (سلام الله علیها) با ابوبکر بیعت کردند (15). همین امر به عنوان سندى روشن بر عدم مشروعیت خلافت ابوبکر از دیدگاه امیرمؤمنان و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و بنى هاشم در تاریخ ثبت گردید.
روایات و اسناد تاریخى مربوط به مقاومتهاى حضرت زهرا (سلام الله علیها) فراوان است و ما تنها به ذکر برخى از فرازهاى یک سند نسبتاً مفصل و هماهنگ از کتاب «الامامه و السیاسه » اکتفا می کنیم. دینورى می نویسد: «ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سرباز زده و نزد على (علیه السلام) گرد آمده بودند پرس و جو کرد و عمر را به دنبال آنها فرستاد. عمر آنها را صدا زد؛ ولى آنها بیرون نیامدند؛ لذا هیزم خواست و گفت: یا بیرون می آیید و یا خانه را با اهلش به آتش می کشم!
به او گفته شد: اى اباحفص! در این خانه فاطمه هست. گفت: اگر چه او (فاطمه) باشد... !
در این هنگام حضرت فاطمه پشت در ایستاد و فرمود: «لَا عَهْدَ لِی بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْکُمْ تَرَکْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) جَنَازَه بَیْنَ أَیْدِینَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَکُمْ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ لَمْ تُؤَمِّرُونَا وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّا؛ (16) من امتى بد برخوردتر از شما نمی شناسم، جنازه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را روى دست ما رها کردید و کار [خلافت] خود را [بین خودتان] سامان دادید، از ما طلب امر نکردید و حق را به ما باز نگرداندید.»
طبق گزارش دینورى، برخورد تند و علنى حضرت زهرا (سلام الله علیها) موجب خوف آنها شد؛ زیرا نمی خواستند مردم مدینه خشم حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر آنها را بدانند. بار دوم و سوم خودشان نیامدند؛ بلکه قنفذ را فرستادند تا از امام على(علیه السلام) بخواهد نزد ابوبکر بیاید و بیعت کند؛ ولى حضرت نپذیرفت. وقتى پیغام آنان بى نتیجه ماند، به ناچار بار دیگر عمر با عده اى به طرف خانهٔ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آمدند، دق الباب کردند، وقتى فاطمه(سلام الله علیها) سر و صدایشان را شنید، این بار حمله اش را متوجه شخص ابوبکر و عمر کرد، با صداى بلند فریاد زد: «یَا اَبَتِ! یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا ذَا لَقِینَا بَعْدَکَ مِنِ ابْنِ الْخَطَّابِ وَ ابْنِ أَبِی قُحَافَه؛ (17) اى پدر! اى رسول خدا! ما پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه کشیده ایم؟!»
این سخن که از سینه اى مالامالِ درد و رنج برخاسته بود، دلهاى عدهٔ زیادى از اطرافیان عمر را لرزانید، به طورى که وقتى نالهٔ حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، گریه کنان برگشتند؛ اما عمر و عده اى ایستادگى کردند، امام على(علیه السلام) را از خانه بیرون آوردند و نزد ابوبکر بردند. درهمین هنگام حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دنبال امیرمؤمنان وارد مجلس شد.
آنها به امام على(علیه السلام) گفتند: بیعت کن! حضرت على(علیه السلام) فرمود: «فَإِنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَهْ؛ (18) اگر بیعت نکنم، چه خواهید کرد؟»
گفتند: در این صورت گردنت را می زنیم. ابوبکر همچنان ساکت بود و حرف نمی زد. لحظه، لحظهٔ سرنوشت سازى بود. اگر ابوبکر کوچک ترین اشاره اى می کرد، على (علیه السلام) به شهادت می رسید؛ ولى حضور زهراى اطهر (سلام الله علیها) حداقل یکى از علل پرهیز از قتل امام على (علیه السلام) بود.
طبق گزارش دینورى: عمر از ابوبکر خواست على(علیه السلام) را به زور مجبور به بیعت کند؛ ولى ابوبکر گفت: مادامى که فاطمه در کنار اوست، او را به کارى مجبور نمی کنم. ظاهراً هدف عمر از مجبور کردن، تهدید به قتل بود؛ زیرا على(علیه السلام) پس از گفتگوى آن دو کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و در حالى که فریاد می زد و می گریست، قبر را در آغوش گرفته، این آیه را خواند: (( قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی ))؛ (19) «اى فرزند مادر! این قوم مرا ضعیف انگاشتند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند.» (20)
از این گزارش به دست می آید که صدیقهٔ طاهره نه تنها با خطبه هاى آتشین خود اعتبار خلافت ابوبکر را زیر سؤال برد؛ بلکه با حضور فعال خود در خط مقدم مبارزه، همچون سپر محکمى از جان امام على (علیه السلام) و حامیانش محافظت کرد و فضاى مناسبى را براى بنى هاشم فراهم نمود تا بیعت را به تأخیر بیندازند.
البته شیوهٔ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) براى اعلان عدم مشروعیت حکومت ابوبکر تنها در مبارزهٔ علنى روزهاى نخست رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خلاصه نمی شد. آن حضرت تا آخرین روز رحلتش همواره با قطع رابطه و ابراز ناراحتى و اندوه، افکار عمومى را متوجه مسئله سقیفه و غصب خلافت می کرد و نمی گذاشت این مهم به فراموشى سپرده شود. زنان مهاجرین و انصار براى عذر خواهى به عیادت آن بزرگوار آمدند؛ ولى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نه تنها از آنان تشکر نکرد؛ بلکه در جواب احوال پرسى آنان فرمود: «أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَه لِدُنْیَاکُنَّ قَالِیَه لِرِجَالِکُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ ... وَیْحَهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَه وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّه وَ الدَّلَالَه؛ به خدا قسم! صبح کردم، در حالى که نسبت به دنیاى شما بى میل و نسبت به مردان شما ناراحتم. آنان را از دهان خود بدور افکندم، بعد از اینکه آنها را آزمودم، و با آنان بد شدم بعد از آنکه آنها را سنجیدم... واى بر آنها! چگونه خلافت را از [پایه هاى رسالت و] بنیادهاى نبوت و ارشاد دور ساخته اند؟» (21)
در آخرین روزهاى زندگى حضرت، وقتى ابوبکر وعمر تقاضاى ملاقات کردند، ابتدا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نپذیرفت و زمانى که امیرمؤمنان از آن حضرت تقاضا کرد، به احترام شوهر بزرگوارش پذیرفت؛ ولى چنان برخورد سردى با آنها کرد که گزارش آن دیدار به یک سند تاریخى گویا براى اثبات خشم آن حضرت نسبت به خلفا تبدیل گردید. آنها قصد داشتند با دلجویى از زهراى اطهر (سلام الله علیها) بر اعمال زشت خویش سر پوش بگذارند؛ ولى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هنگام ورود آنان به اتاق، رویش را از آنها برگرداند و بعد از آنکه ابوبکر اظهار پوزش و عذر خواهى کرد، فرمود: «نشدتکما الله الم تسمعا رسول الله یقول: رضا فاطمه من رضاى و سخط فاطمه من سخطى؛ شما را به خدا قسم! آیا از رسول خدا نشنیده اید که فرمود: رضایت فاطمه (سلام الله علیها) از رضایت من و غضب فاطمه (سلام الله علیها) از غضب من است؟»
گفتند: آرى، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ایم. وقتى از آنها اقرار گرفت، با جملاتى حساب شده و در عین حال تند و تکان دهنده برائت همیشگى خود را نسبت به آن دو اعلان کرد و فرمود: «فَإِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ أَنَّکُمَا أَسْخَطْتُمَانِی وَ مَا أَرْضَیْتُمَانِی وَ لَئِنْ لَقِیتُ النَّبِیَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَأَشْکُوَنَّکُمَا إِلَیْهِ ... وَ اللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَیْکَ فِی کُلِّ صَلَاه أُصَلِّیهَا؛ من خداوند و ملائکه اش را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا خشمناک کرده و خشنود نساخته اید، اگر با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ملاقات کنم نزد خداوند از شما شکایت خواهم کرد... قسم به خدا! در هر نمازى که می گذارم نزد خدا شما را نفرین می کنم.» (22)
مهم ترین ضربه اى که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بر بنیان خلافت ابوبکر و سپس عمر وارد ساخت، وصیت آن حضرت به مخفى ماندن مرقد مطهرش بود. آن حضرت در سفارشهایش به امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: «أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا تَتْرُکُ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَار؛ تو را وصیت می کنم هیچ یک از آنان که به من ظلم کردند و حق مرا غصب نمودند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند؛ زیرا آنها دشمن من و دشمن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و اجازه نده احدى از آنها و پیروانشان بر من نماز گذارد، و مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشمها آرام گرفته و دیده ها به خواب فرو رفته باشند.» (23)
این وصیت، ضربهٔ سهمگینى بر پیکر ابوبکر و عمر وارد ساخت. ضربه اى که تا قیام قیامت استمرار خواهد داشت و سندى زنده و ماندگار در محکومیت حکومت خلفا و غیر عادلانه بودن آن از منظر زهراى مرضیه (سلام الله علیها) به شمار می آید.
2. مقابله با توطئهٔ ترور شخصیت امام على(علیه السلام)
مخالفان امیرمؤمنان پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آن بزرگوار را به شدت تحت سانسور تبلیغاتى قرار دادند، به طورى که در جریان سقیفه، هیچ یک از سران مهاجر نامى از امام على (علیه السلام) به عنوان فرد لایق خلافت به میان نیاورد. اصحاب سابقه دار و متنفذ به کلى خدمات و ایثارگری هاى امام على (علیه السلام) را مسکوت گذاشتند و حتى با آن بزرگوار در مورد خلافت مشورت نکردند و به دور از چشم امام (علیه السلام) ابوبکر را به خلافت برگزیده و براى او بیعت گرفتند.
امام على (علیه السلام) به خاطر محذوراتى که ذکر برخى از آنها گذشت، نمی توانست از حقوق خود دفاع کند. در چنین شرایطى حضرت زهرا (سلام الله علیها)، با توجه به شناخت دقیقش از توطئهٔ حذف امام على (علیه السلام) از خاطره ها، و پیامدهاى ناگوار آن، معرفى شخصیت والا و ممتاز امام على (علیه السلام) را سرلوحهٔ اهداف مبارزاتى خود قرار داد. آن بانوى بزرگوار در شرایطى که هیچ کس جرأت نمی کرد از امام على(علیه السلام) سخنى به میان آورد، سوابق درخشان امیرمؤمنان را در خطبه هاى خود مطرح کرده و چهرهٔ ممتاز آن حضرت را به تازه مسلمانان معرفى نمود.
گاه از مجاهدتهاى امام على (علیه السلام) در لحظه هاى سرنوشت ساز جنگهاى صدر اسلام یاد می کرد و رشادتها، جانبازی ها و دلاوری هاى حضرت را به خاطر مردم می آورد و می فرمود:
«کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ، أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطَانِ، وَ فَغَرَتْ فَاغِرَه مِنَ الْمُشْرِکِینَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، فَلَا یَنْکَفِئُ حَتَّى یَطَأَ صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ، وَ یُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِه؛ هرگاه آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد. یا هرگاه شاخ شیطان سر برآورد، یا اژدهایى از مشرکین دهان باز کرد، [رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)] برادرش [على بن ابى طالب(علیه السلام)] را در کام [اژدها و شعلهٔ فتنه ها] افکند، و [على (علیه السلام)] هم باز نمی گشت؛ مگر آنکه گردن سرکشان را پایمال شجاعت خود سازد و آتش آنان را با [آب] شمشیرش خاموش کند.» (24)
و گاه از شأن و منزلت امام على (علیه السلام) در پیشگاه الهى و نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن به میان می آورد (25) و بدین وسیله با صداى بلند و فریادی رسا اعلان می داشت آن کسی که او را خانه نشین کرده اند، پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش ترین حق را در اعتلای کلمه الله و احیاى حاکمیت اسلام داشته است، به طورى که هرگاه اسلام به خطر می افتاد، نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به کمک او اسلام را از خطر می رهاند.
حضرت زهراى مرضیه (سلام الله علیها) حکومت امام على (علیه السلام) را همان حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و استمرار نبوت و رسالت می دانست. خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مهبط وحى و شخصیت آن حضرت را شخصیتى دانا به امور دنیا و آخرت معرفى می نمود و کنار زدن آن بزرگوار را خسارتى بزرگ و روشن می شمرد. (26)
3. شناساندن مخالفین و علت مخالفتشان
یکى دیگر از اقدامهاى روشنگرانهٔ آن حضرت، افشاى ماهیت جریان براندازى و بیان ریشه هاى سیاست ستیز با امام على(علیه السلام) بود. آن حضرت معتقد بود کسانى که على (علیه السلام) را از صحنه بیرون کرده اند، از شدت عمل او در برابر مخالفان دین و قاطعیتش در مقابل دشمنان اسلام و زیاده خواهان و افزون طلبان بیم دارند، آنان می دانند امام (علیه السلام) در اجراى عدالت ذره اى کوتاهى نخواهد کرد و در راه تحقق احکام الهى از مرگ نمی هراسد. از این رو، او را کنار زدند تا به آسانى به اهداف شخصى و خواسته هاى نفسانى شان دست یابند.
دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: «وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَن؟! نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ قِلَّه مُبَالاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّه وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ (27)؛ به چه دلیلى از ابوالحسن انتقام گرفته اند؟ به خدا قسم! به خاطر سختى شمشیرش و بى باکى نسبت به مردنش و شدت تاختنش [بر آنان] و مجازات [کردن با] آسیب زدنش در جنگ، و خشم کردن او در راه خدا، از او انتقام گرفتند.»
شاید آن روزها بسیارى از اصحاب و تابعین و کسانى که تازه مسلمان شده بودند نمی توانستند باور کنند دست هایى که امام على (علیه السلام) را کنار زده اند، از سر هواپرستى چنین ظلمى را مرتکب شده باشند ؛ چون آنها نیز ظاهراً سالها در رکاب نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیر زده و به اسلام گرویده بودند. به علاوه، برخى از آنها جزء دانشمندان جامعه به حساب می آمده اند؛ لذا کسى جرأت نمی کرد به آنان گمان بد برده و آنها را به بى دینى و خیانت متهم نماید.
مردم دو دسته بودند: یک دسته از ریشهٔ دشمنى و مخالفت با امام على (علیه السلام) خبر نداشتند و دسته دیگر شهامت بیان حقایق را نداشتند؛ ولى حضرت زهرا (سلام الله علیها) با کمال شجاعت ماهیت کینه توزانهٔ آنان را افشا کرد و ریشه هاى فاسد عداوت با امام مولى را برملا ساخت. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با این حرکت خود تحلیل وقایع پیچیده سقیفه را آسان کرد و رمز و راز غربت و مظلومیت امام على (علیه السلام) را گشود.
4. مبارزه با تساهل خواص
توطئهٔ کنار زدن اهل بیت (علیهم السلام) و غصب حقوق سیاسى، مالى و اجتماعى آنان، تنها به وسیلهٔ فرصت طلبى چند تن از اصحاب شکل نگرفت؛ بلکه حقیقت آن است که تساهل و تسامح برخى از اصحاب موجب شد تا برخى عناصر جاه طلب و زیاده خواه، اهل بیت (علیهم السلام) را از حقوق مسلم الهى شان محروم سازد. اگر انصار و سایر علاقمندان خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مهاجرین و قبایل قریش، به صورت فعال در صحنه حضور داشتند و به طور جدى خواهان خلافت امام على (علیه السلام) و حقوق مالى حضرت زهرا (سلام الله علیها) می شدند، هرگز آن حوادث تلخ رخ نمی داد.
آنها با عنوان اصحاب نامدار و خواص جامعه با سکوت خود براى شکل گیرى و به بار نشستن توطئه ها بستر مناسبى فراهم آوردند. از این رو، حضرت زهرا (سلام الله علیها) آنان را توبیخ کرده، مورد سرزنش و ملامت هاى آشکار خویش قرار داد. و بدین وسیله حجیت اجماع خواص اصحاب در بیعت با خلیفه را از بین برد.
صدیقهٔ طاهره (سلام الله علیها) با این اقدام، اندیشهٔ عدالت صحابه را باطل اعلان نمود و اجماع اهل حل و عقد را در تشخیص حق و باطل نادرست شمرد. اگر اندیشه عدالت صحابه و حجیت و اجماع اهل حل و عقد تثبیت می شد، اثبات حقانیت امام على (علیه السلام) و عدم مشروعیت خلافت ابوبکر و دو خلیفهٔ بعد از او بسیار دشوار بود.
از نگاه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) اگر اصحاب متساهل، کاهلى را کنار نهاده و به طور جدى در برابر انحراف ها ایستادگى می کردند، مشکلات برطرف می شد و امور طبق روال صحیح جریان می یافت؛ لذا در میان احتجاجات خود علیه خلیفه به خاطر غصب فدک، رو به انصار فرمود:
«یَا مَعْشَرَ النَّقِیبَه وَ أَعْضَادَ الْمِلَّه وَ حَضَنَه الْإِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْغَمِیزَه فِی حَقِّی وَ السِّنَه عَنْ ظُلَامَتِی؟ أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَبِی یَقُولُ: «الْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِه » سَرْعَانَ مَا أَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلَانَ ذَا إِهَالَه وَ لَکُمْ طَاقَه بِمَا أُحَاوِلُ وَ قُوَّه عَلَى مَا أَطْلُبُ وَ أُزَاوِلُ؛ اى گروه نقبا، و بازوان ملت و حافظان اسلام! این چشم پوشى در مورد حق من و این سهل انگارى از دادخواهى من براى چیست؟ آیا پدرم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی فرمود: [حرمت] هرکس در فرزندان او حفظ می شود؟ چقدر با سرعت مرتکب این اعمال شده اید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغش فرو ریخت، در صورتى که شما می توانید مرا در آنچه چاره جویى می کنم کمک کنید و قدرت [حمایت مرا] در آنچه مطالبه می کنم و قصد کرده ام دارید.» (28)
هنگامى که زنان مهاجرین و انصار به عیادتش آمدند، تقریباً از ابتدا تا انتهاى سخنانش شوهرانشان را به شدت ملامت فرمود و در پایان بیاناتش عواقب شوم بى توجهى آنان به وصایاى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد خلافت را متذکر شده و آنان را از آینده اى پر از زورگویى و هرج و مرج بیمناک ساخت و فرمود: «ابشروا بسیف صارم وسطوه معتد غاشم، و بهرج شامل واستبداد من الظالمین، یدع فیئکم زهیدا، و جمعکم حصیدا فیا حسره لکم و انى بکم ؛ بشارت باد شما را به شمشیرهاى کشیده و حمله متجاوز ستمکار، و به هرج و مرج عمومى و استبداد ستمگران، که حقوقتان را اندک داده و اجتماع شما را [به وسیلهٔ شمشیرهایشان] درو خواهند کرد، پس بر شما حسرت باد که کارتان به کجا می رسد.» (29)
«سوید بن غفله» می گوید: «زنها سخنان فاطمه (سلام الله علیها) را براى شوهرانشان نقل کردند و آنها براى عرض پوزش نزد آن حضرت آمده و برای توجیه کار خود گفتند: اگر ابوالحسن قبل از بیعت با دیگرى این مطالب را براى ما می گفت، کسى را بر او ترجیح نمی دادیم.» (30)
حقیقت آن است که آنها در برترى امام على (علیه السلام) شکى نداشتند و در غدیر خم با آن حضرت بیعت کرده بودند؛ ولى این بار با اتخاذ سیاست تساهل و تسامح عهد خویش را شکستند؛ لذا حضرت زهرا (سلام الله علیها) عذر آنان را نپذیرفت (31) و در فرازى از سخنان خویش فرمود: «[شما در حالى با ابوبکر بیعت کرده اید] که زهراى اطهر (سلام الله علیها) با مخالفتهاى همه جانبهٔ خویش با خلفا، مخصوصاً با مقاومت حیرت انگیزش در مقابل اصرار ابوبکر و عمر براى بیعت گرفتن از امام على(علیه السلام)، به همگان اعلان کرد که خلافت ابوبکر غیر مشروع است.
هنوز از عهد و قرار شما [یعنى بیعت غدیر خم] چیزى نگذشته بود و شکاف زخم عمیق بود و دهانهٔ زخم هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفن نشده بود که هرچه خواستید کردید و بهانه آوردید که از فتنه می ترسیم، اما در آتش فتنه سقوط کردید و راستى که جهنم بر کافران احاطه دارد. شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟» (32)
دخت گرامى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با محکوم نمودن سیاست تساهل و مداراى بى جاى اصحاب، هیبت پوشالى خواص منحرف را شکست و راه گذر از رأى اکثریت متساهل را باز کرد. این اقدام بزرگ زهراى مرضیه (سلام الله علیها) موجب شد فلسفهٔ سیاسى اسلام از خطر تحریف و تأویل مصون گردیده و خط سرخ ولایت در تاریخ زنده بماند. گرچه از سقیفه تا به امروز خیل عظیمى از مسلمانان عالم در اثر ضعف و تغافل و تجاهل از اسلام علوى فاصله گرفته و امام على (علیه السلام) را به عنوان خلیفهٔ بلافصل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نپذیرفته اند؛ اما مجاهدت هاى حضرت صدیقه (سلام الله علیها) راه شناخت حق و باطل را در فتنهٔ سقیفه آسان کرده و اهداف و عوامل به قدرت رسیدن خلفا را روشن ساخت.
گرچه مبارزات سیاسى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به قیمت شهادتش در سن جوانى تمام شد؛ لکن سه دستاورد گرانقدر را به همراه داشت:
اولاً: اعتبار خلافت و بنیان حکومت ابوبکر را سست کرد.
ثانیاً: امیرمؤمنان را به عنوان حاکم بر حق و شایسته اى معرفى نمود که حقش به طور ظالمانه اى غصب شده است.
ثالثاً: با سرزنش رأى دهندگان به ابوبکر، اعتبار رأى اکثریت را در مشروعیت بخشیدن به حکومت خلیفه از بین برد.
منبع : کتاب حضرت زهرا(سلام الله علیها) / معاونت تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزه علمیه قم/ چاپ اول-1390 .
---------------------------------------------
پی نوشت ها :
1) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 578.
2) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 2، ص 45.
3) الدرجات الرفیعه فى طبقات الشیعه، سید على خان مدنى، ص 87.
4) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 2، ص 45.
5) همان، ج 1، ص 308.
6) بحارالانوار، ج 43، ص 42.
7) همان، ص 39.
8) همان، ص 42.
9) همان، ج 43، ص 20، به نقل از امالى شیخ صدوق.
10) همان، ص 25، به نقل از امالى شیخ طوسى.
11) همان، ص 40، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب.
12) همان، ص 38.
13) همان.
14) الامامه و السیاسه، ج 1، ص 31.
15) مروّج الذهب، ج 2، ص 308.
16) همان، ج28، ص304.
17) همان، ج28، ص356.
18) همان، ص227.
19) اعراف/150.
20) همان، ج 1، ص 30 و 31.
21) کشف الغمه، تحقیق سید هاشم رسولى محلاتى، ج 1، ص 492 ؛ الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادرى و هادى به، ج 1، ص 286 و 287 و بحارالانوار، ج 43، ص 158 و 160.
22) الامامۀ و السیاسۀ، ج 1، ص 31 و رک: بحارالانوار، ج 43، ص 198 و 199.
23) بحارالانوار، ج 43، ص 192و نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه(س))، ص 330، ح 6.
24) الاحتجاج، ج 1، ص 262 و السقیفه و فدک، تحقیق محمد هادى الامینى، ص 141، با کمى حذف و تغییر و شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ح 16، ص 250.
25) الاحتجاج، ج 1، ص 262 و 263.
26) همان، ص 287 و بحارالانوار، ج 43، ص 160.
27) الاحتجاج، ج 1، ص 288 و بحارالانوار، ج 43، ص 160.
28) الاحتجاج، ج 1، ص 269 و 270.
29) همان، ص 291 و بحارالانوار، ج 43، ص 161.
30) الاحتجاج، ج 1، ص 261.
31) همان.
32) همان، ج 1، ص 265.
افزودن دیدگاه جدید