سوگنامه یاس کبود
با کمى مطالعه و بررسى متون تاریخى و روایى شیعه و اهل سنت می توان به جایگاه رفیع و والاى زهراى اطهر (سلام الله علیها) به عنوان برترین بانوى جهانیان پى برد، چنان که دانشمندان بزرگ فریقین در مقابل این عظمت سر تعظیم فرود آورده اند و زبان به تحسین گشوده اند...
سوگنامه یاس کبود
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبى بهانه گرفت
شبانه بغضِ گلوگیر من کنار بقیع
شکست و دیده زدل اشک دانه دانه گرفت
زپشت پنجره ها دیدگان پراشکم
سراغ مدفن پنهان و بى نشانه گرفت
نشان شعله و درد و نواى زهرا را
توان هنوز زدیوار و بام خانه گرفت
مصیبتى است على را که پیش چشمانش
عدو امید دلش را به تازیانه گرفت
فراق فاطمه را بوتراب باور کرد
شبى که چوبه تابوت را به شانه گرفت
***********
طلیعه سخن
در بیستم جمادى الثانى سال پنجم بعثت (1) بوى بهشت مکۀ مکرمه را فراگرفت، گویى که موجودى بهشتى به زمین آمده است. آرى، نورى از انوار الهى از میان عرشیان به جمع فرشیان آمده بود تا با شعاع نورانى خود انسانها را بهره مند سازد و از تاریکیهاى ظلمت برهاند. او کسى جز «فاطمه(سلام الله علیها)» نبود.
زنان مکه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) را به خاطر ازدواج با فرزند یتیمى به نام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ترک گفته بودند و خیال می کردند که او در تنهایى و بى کسى وضع حمل خواهد کرد، غافل از اینکه عده اى از زنان بهشتى (ساره همسر ابراهیم، آسیه دختر مزاحم، مریم دختر عمران و کلثوم خواهر موسى بن عمران) به همراه عده اى از فرشتگان به امر پروردگار به زمین آمده و فاطمه (سلام الله علیها) را با آب کوثر شستشو داده اند و لباسهاى خوشبو و معطّر بر تن او کردند. (2)
البته مورخین اهل سنّت تاریخ ولادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را پنج سال قبل از بعثت می دانند؛ (3) یعنى سالى که قریش خانۀ کعبه را می ساختند؛ ولى قرینه اى وجود دارد که قول شیعه را تقویت می کند و آن اینکه وقتى پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بعثت از معراج برگشتند، فرمودند: در آن شب سیبى بهشتى به من دادند و نطفه دخترم زهرا از آن میوه تکوین یافت. (4) پس معلوم می شود که تولد آن حضرت پس از بعثت و بعد از واقعۀ معراج بوده است.
در هر حال آن بانوى بزرگ در زمانى به دنیا آمد که جز اندکى از یاران و اصحاب، اکثر قبایل عرب با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت و دشمنى می کردند و حتى در پاره اى اوقات درصدد قتل آن حضرت بودند. این ماجرا گویاى این حقیقت بود که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) روزگار سختى را پیش رو خواهد داشت.
غربت و مظلومیت
با کمى مطالعه و بررسى متون تاریخى و روایى شیعه و اهل سنت می توان به جایگاه رفیع و والاى زهراى اطهر(سلام الله علیها) به عنوان برترین بانوى جهانیان پى برد، چنان که دانشمندان بزرگ فریقین در مقابل این عظمت سر تعظیم فرود آورده اند و زبان به تحسین گشوده اند، براى نمونه «ابن حجر عسقلانى» از دانشمندان بزرگ اهل سنّت می گوید: «ومَناقِبُها کَثیرَةٌ جِدّا؛ فضایل فاطمه(سلام الله علیها) بسیار زیاد است.» (5) همچنین «ذهبى» از مورخین بزرگ اهل سنت می نویسد: «وَمَناقِبُها غَزِیرَةٌ وکانَتْ صابِرةً دَیّنةً خَیّرةً صیِّنةً قانِعةً شاکِرةً للّه ؛ (6) فضیلتهاى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بسیار است و همانا [ایشان بانویى] صابر، متدیّن، نیکوکار، عفیف، قانع و شکرگزار خداوند بود.»
پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) براى آن بانوى شریف احترام ویژه اى قائل بودند و پیوسته در مورد ایشان به اصحاب خویش سفارش می کردند. ذهبى نقل می کند: «وَقَدْ کانَ النَّبىُّ یُحِبُّها وَ یُکْرِمُها وَ یُسِرُّ الَیها؛ (7) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست می داشت و ایشان را اکرام و احترام می نمود و اسرارش را با وى در میان می گذاشت.»
همچنین «بخارى» از علماى به نام اهل سنّت نقل می کند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَنی؛ (8) فاطمه(سلام الله علیها) پارۀ تن من است، پس هر کس او را غضبناک کند، همانا مرا غضبناک کرده است.»
اما برخلاف تصوّر، زندگى آن حضرت(سلام الله علیها) از دوران کودکى تا لحظه شهادت سراسر درد و رنج، مصیبت و مظلومیت بود و به همین دلیل براى ایشان القابى همچون: مظلومۀ، مغصوبۀ (حقش غصب شده)، حاملةُ البلوى (حمل کنندۀ سختى و بلا)، محزونة، مکروبة (دل شکسته) و باکیة (گریه کننده) ذکر شده است. (9)
حضرت زهرا(سلام الله علیها) علاوه بر مصائب و رنجهایى که از دوران طفولیت تا وفات رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تحمّل کردند و از آزمایش الهى سربلند بیرون آمدند، در دوران کوتاه؛ ولى پر درد و رنج بعد از وفات پدر مهربانشان نیز سختیها و محنتهاى بسیارى را متحمّل شدند. در این زمان کسانى که خود را از صحابه و نزدیکان رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفى می کردند و توصیه ها و سفارشها آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را درباره فاطمه(سلام الله علیها) شنیده بودند، به عللى هم چون حسادت، حب مال و مقام پرستی، دیدگان خود را بر تمام حقایق بستند و چنان ظلم و ستمى در حق آن بانوى مظلوم روا داشتند که اگر بر کوههاى بزرگ وارد می شد، متلاشى می گردید؛ ولى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) که از پدر بزرگوار خویش درس صبر و استقامت را به خوبى آموخته بود، در مقابل تمام ظلمها و سختیها صبرى جمیل پیشه کرد و هر از گاهى در خطبه ها و سخنان پر از غم و اندوه خویش دشمنان را از سرانجام شومشان آگاه ساخت. از این رو در این نوشتار برآنیم تا گوشه هایى از ابعاد غربت و مظلومیت آن بانوى دل شکسته را از تولد تا شهادت بازگو کنیم و براى تسکین دلِ پر از اندوه خویش اشک غم جارى سازیم.
دوران کودکى
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در زمانى به دنیا آمد که پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت خویش را علنى ساخته و تمام قبایل و ملل را به دین اسلام فراخوانده بود. قریش که به دلیل تسلط بر مکّه و تجارت در این منطقه و حفاظت از نظام دینى جاهلى، سرورى عرب را به دست آورده بود، موقعیت خویش را در خطر می دید و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می گفت: «بد یُمن تر از تو براى قومش در میان عرب ندیدیم، تو جماعت ما را متفرق کرده، امور ما را درهم ریخته، از دین ما عیب جویى کرده و ما را در میان عرب مفتضح کرده اى.» (10) از این رو به جز اندکى از اصحاب و یاران، اکثر قبایل عرب با آن حضرت مخالفت و دشمنى می کردند و حتى در پاره اى اوقات درصدد قتل ایشان بودند.
این وقایع گویاى این حقیقت بود که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از همان ابتداى تولد روزگار سختى را در پیش رو خواهد داشت و رنجها و محنتهاى بسیارى را متحمّل خواهد شد. براى نمونه، هنوز دو سال از تولّد ایشان نگذشته بود که واقعۀ شعب ابى طالب به وقوع پیوست و قریش پیمانى بر ضدّ بنى هاشم منعقد کرد که بر طبق آن کسى حق ازدواج، خرید و فروش و رابطه با آنان را نداشت. مورخین عرب در مورد شعب می نویسند: «قَطَعُوا عَنْهُمْ المادَّةَ والْمَیْرَةَ؛ (11) راه ورود غذا و آب را به روى آنان بستند.» این امر سبب شد که فرزندان آنان (از جمله حضرت فاطمه(سلام الله علیها)) به قدرى دچار سختى شوند که صداى ناله آنها از بیرون شعب شنیده می شد. (12)
حضرت على(علیه السلام) در نامه اى به معاویه به وقایع تلخ شعب اشاره می کند و می فرماید: «وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وفَعَلُوا بِنَا الأَفاعیلَ وَمَنَعُونَا العَذْبَ وأحْلَسُونا الخَوْفَ واضطَرُّونا اِلى جَبَلٍ وَعْرٍ... فَعَزَمَ اللّه لَنا عَلَى الذَّبِّ عن حَوْزَتِهِ؛ (13) [قریش] غم و اندوه را به [جانهاى] ما ریخت و هر چه می توانست دربارۀ ما [بدى] انجام داد و ما را از زندگانى خوش و راحت باز داشت و ترس و خوف را با ما قرین گردانید و ما را به پناه بردن به کوه صعب العبور مجبور ساخت...؛ ولى خداوند اراده نمود که به وسیله ما شریعتش را نگهدارى کند.»
فراق مادر
در سال نهم بعثت که مسلمانان با موفقیت و سربلندى از شعب ابى طالب خارج شدند، امید آن بود که از رنجها و سختیهاى آنان کاسته شود؛ اما چیزى نگذشته بود که در سال دهم بعثت فاطمه با مصایبى بزرگ مواجه شد؛ مرگ مادرش خدیجه و ابوطالب براى او آزمایش سختى بود؛ امّا او در مکتب پدر آموخته بود که: (( وَبَشِّرِ الصّابِرینَ الّذینَ إذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إنّا للّه وإنّا إلیهِ راجِعُونَ ))؛ (14) «و به استقامت کنندگان بشارت ده! کسانى که هر گاه مصیبتى به آنان رسد، می گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز می گردیم.»
در این هنگام فاطمه(سلام الله علیها) که از فراق مادر مهربانش غمگین و افسرده است، باید جاى خالى او را نیز پر کند تا مبادا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس تنهایى کند. او دیگر تنها دختر خانواده نیست؛ بلکه جانشین ابوطالب، عبداللّه و خدیجه(علیهم السلام) است. به همین دلیل بر طبق نقل مورخین شیعه و اهل سنت، او را «أمّ أبیها؛ مادر پدرش» نامیدند. (15)
از طرف دیگر چون وفات حضرت خدیجه(سلام الله علیها) با وفات ابوطالب، عموى پیامبر نزدیک بود، رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگ ترین حامیان خود را از دست داد و این امر سبب شد که قریش بر آزار و اذیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیافزایند، به حدّى که در این دوران روزى فاطمه(سلام الله علیها) که کودکى خردسال بود، از شدّت اندوه دشمنانِ پدر را نفرین می کند. بخارى می نویسد: در هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سجده بود و عده اى از قریش اطراف ایشان بودند، «عقبة بن أبى معیط» که شکنبه شترى (یا گوسفندى) به همراه داشت، آمد و آن را بر پشت پیامبر پاشید، آن حضرت سر از سجده برنداشتند تا اینکه فاطمه (سلام الله علیها) آمد و آنها را از پشت آن حضرت برداشت و بر کسى که چنین کارى کرده بود، نفرین کرد.» (16)
شریک غمهاى پدر
رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران حیات شریفشان رنجها و آزار و اذیتهاى بسیارى را تحمّل نمودند تا بتوانند نهال نوپاى اسلام را آبیارى نمایند و آن را به ثمر بنشانند. از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: «ما أوُذِىَ نَبِىٌّ مِثْلَ ما أوُذِیْتُ؛ (17) هیچ پیامبرى به اندازه اى که من اذیت شدم، اذیت نشد.» در چنین شرایطى و مخصوصاً بعد از وفات حضرت خدیجه و ابوطالب (علیهما السلام) که سخت ترین دوران زندگى آن حضرت سپرى می شد، فاطمه (سلام الله علیها) بهترین یار و حامى و شریک غمهاى پدر بود و حتى در هنگام جنگها ایشان را تنها نمی گذاشت.
مورخین نوشته اند: «وقتى در جنگ احد صورت نازنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مجروح و خون آلود شد و خبر آن به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) رسید، به همراه عده اى از بانوان به راه افتاد و خود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند، پس چون فاطمه (سلام الله علیها) مشاهده نمود که خون بند نمی آید، در حالى که او خون را شستشو می داد و على (علیه السلام) بوسیله سپر آب بر روى آن می ریخت، قطعه حصیرى را سوزاند تا به خاکستر تبدیل شد، سپس آن را بر زخم پدر ریخت و خون قطع شد.» (18)
همچنین نقل شده است که در جریان جنگ احزاب، که از پر رنج ترین غزوات اسلامى بود، فاطمه (سلام الله علیها) به کنار خندق آمد و براى پدر که چند روزى گرسنه مانده بود، غذا آورد، و در جریان فتح مکّه براى پدر خیمه زد و براى شستشو آب آماده نمود تا گرد و غبار از تن بشوید و لباس پاکیزه بپوشد و رهسپار مسجدالحرام شود. (19)
فقر و تنگدستى
با وجود اینکه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و تصوّر می شود که در زندگى از رفاه نسبى برخوردار بوده؛ ولى برخلاف تصور، آن بانوى صبور در زندگى با فقر و تنگدستى مواجه بود و دوران سختى را می گذراند؛ به حدّى که «ابن سعد» از مورخین اهل سنّت از قول امام على(علیه السلام) این گونه نقل می کند: «لَقَدْ تَزَوَّجْتُ فاطِمَةَ وَمالی وَلَها فِراشٌ غیرُ جِلْدِ کَبْشٍ ننامُ عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ ونَعْلَفُ عَلَیْهِ النّاضِحَ بِالنَّهارِ ومالی وَلَها خادِمٌ غَیْرُها؛ (20) همانا با فاطمه(سلام الله علیها) ازدواج کردم، در حالى که براى من و او هیچ فرشى نبود؛ مگر پوست گوسفندى که شب بر روى آن می خوابیدیم و در روز به شتر آبکش خود روى آن علوفه می دادیم و به جز این شتر خدمتگذارى نداشتیم.»
همچنین «اسکافى» معتزلى می نویسد: «روزى على (علیه السلام) از فاطمه (سلام الله علیها) پرسید: آیا طعامى در خانه هست؟ فاطمه(سلام الله علیها) پاسخ داد: نه، به خدا سوگند سه روز است که براى خود و فرزندانمان حسن و حسین(علیه السلام) چیزى نداریم. على (علیه السلام) فرمود: پس چرا به من خبر ندادى. ایشان فرمودند: «إنّی لَأَسْتَحْیى مِنْ رَبّی أَنْ أُکَلِّفکَ ما لاتَقْدِرُ عَلَیْهِ؛ من از خدایم شرم می کنم از تو چیزى بخواهم که توانایى آماده کردن آن را نداشته باشى.»
در این هنگام على (علیه السلام) از خانه بیرون آمد و دینارى قرض گرفت. در میان راه مقداد را دید که از شدت گرما آستین خود را روى سرش گذاشته بود، حضرت فرمود: «ما أَخْرَجَکَ فی هِذهِ الْحال وأَراکَ کَالْحیرانِ؛ چه چیزى در این حال (هواى گرم) تو را [از خانه] خارج نموده و اکنون تو را حیران و سرگردان می بینم.» مقداد گفت: مرا معذور بدار و از من چیزى نپرس؛ ولى با اصرار آن حضرت گفت: همانا دیدم که فرزندانم از شدّت گرسنگى گریه و زارى می کنند و من نتوانستم گریۀ آنها را تحمّل کنم. در این هنگام امیرمؤمنان على (علیه السلام) آن دینار را به مقداد داد و سپس به طرف مسجد آمد و بعد از اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از نماز فارغ شد، ماجرا را براى ایشان تعریف نمود و به همراه ایشان به سوى فاطمه(سلام الله علیها) آمدند.
هنگامى که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد خانه شد، فرمود: «هاتی ما عِنْدَکِ یا فاطِمَةُ، قال (علیه السلام) : فأَخْرَجَتْ الینا مائدةً عَلَیْها طَعامٌ طَیِّبٌ لَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْهُ لَوْنا ولا أطْیَبَ رِیْحاً؛ اى فاطمه! آنچه را که نزد توست بیاور. على (علیه السلام) می فرماید: فاطمه(سلام الله علیها) برایمان سفره اى گسترد که در آن طعامى پاکیزه و طاهر بود، که تاکنون غذایى به خوشرنگى و خوشبویى آن ندیده بودم. در این موقع پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به على (علیه السلام) فرمود: «هذا رِزْقٌ مِنَ اللّه بَدَلُ دِینارِکَ؛ (21) این رزق از طرف پروردگار است، عوض دینارى که بخشیدى.»
گریۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می دانست که بعد از او چه ظلمها و ستمهایى در حق اهل بیت(علیهم السلام) انجام خواهد شد، از این رو براى اتمام حجّت در مواضع مختلف به اصحاب، یاران و نزدیکان سفارشاتى می نمود و در مواردى نیز خود اهل بیت (علیهم السلام) را از وقایع آینده باخبر می ساخت. از جمله «عبداللّه بن عباس» نقل کرده است: هنگامى که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اواخر عمر شریفشان در بستر بیمارى بودند، شروع به گریستن نمودند، به حدّى که «بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ؛ اشکهاى ایشان محاسنشان را خیس کرد.» به ایشان عرض کردند: اى رسول خدا! براى چه گریه می کنید؟ ایشان فرمودند: «أَبْکی لِذُریّتی وما تَصْنَعُ بِهِمْ شِرارُ أُمَّتی مِنْ بَعْدی کَأَنّی بفاطِمَةَ بِنْتی وَقَدْ ظُلِمَتْ بَعْدی وَهِىَ تُنادى یا أَبَتاهُ فَلا یُعینُها أحدٌ مِنْ أُمَّتی؛ (22) براى ذرّیه ام گریه می کنم و آنچه که أشرار امتم بعد از من در مورد آنان انجام می دهند. گویا دخترم فاطمه(سلام الله علیها) را می بینم که بعد از من مورد ظلم و ستم واقع می شود، در حالى که ندا سر می دهد: اى پدر! ولى هیچ کس از امتم او را یارى نمی کند.»
در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان نقل شده است: «من و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم، آن حضرت به ما نگریست و اشک از چشمانش جارى شد. از ایشان پرسیدم: اى رسول خدا! براى چه گریه می کنید؟ ایشان فرمودند: «أَبْکی مِمّا یُصْنَعُ بِکُمْ بَعْدی؛ براى آنچه بعد از من در مورد شما انجام خواهد شد گریه می کنم.» از ایشان پرسیدم: چه امورى؟ فرمودند: «أَبْکی مِنْ ضَرْبَتِکَ عَلَى القَرَنِ ولَطْمِ فاطمةَ خَدِّها وطَعْنَةِ الحَسَنِ فِى الفَخْذِ وَالسَّمِ الّذی یُسقى وقَتْلِ الحُسَیْنِ؛ (23) گریه می کنم بخاطر ضربه اى که بر فرق سرت زده می شود، و آسیب دیدن صورت فاطمه (سلام الله علیها) و ضربه اى که به ران پاى حسن (علیه السلام) زده می شود و سمّى که به او خورانده می شود و کشته شدن حسین (علیه السلام).»
فراق پدر
به راستى أوج مصایب و محنتهاى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از زمانى شروع شد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به دیدار حق شتافت و آن بانوى گرامى غریب و تنها در کنار همسر وفادارش على (علیه السلام) آماج طعنه ها و کینه هایى قرار گرفت که از جنگهاى بدر، اُحد، حنین، احزاب و فتح مکّه نسبت به رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) و على(علیه السلام) بوجود آمده بود، و در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دلهاى مشرکان و منافقان مخفى مانده بود. زهراى أطهر (سلام الله علیها) در مقابل تمام این نامهربانیها صبر و بردبارى از خود نشان می داد و در خلوت خود اشک غم جارى می ساخت، به حدّى که در زمرۀ کسانى که بسیار گریه می کردند نام برده شد. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: «البَکّاؤُونَ خَمْسَةٌ: آدمُ ویَعقوبُ وَیُوسفُ وفاطمةُ بنتُ محمّدٍ وعلىُّ بن الحسینِ(علیهم السلام)؛ بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم و یعقوب و یوسف و فاطمه دختر رسول خدا و على فرزند حسین(علیهم السلام).»؛ امّا آدم گریه کرد بخاطر بهشت به طوری که بر گونه هاى او جاى جارى شدن اشک باقى مانده بود، و یعقوب آنقدر براى یوسف گریست که بینایى اش از دست رفت و یوسف آنقدر براى پدرش یعقوب گریست که اهل زندان به ستوه آمده، گفتند: یا روزها گریه کن و شب را براى استراحت ما بگذار و یا شبها گریه کن و روز را براى استراحت ما بگذار.
«وَأَمّا فاطِمَةُ فَبَکَتْ عَلى رَسُولِ اللّه حَتَّى تَأَذّى بِهِ أَهْلُ المَدینَةِ فَقالُوا لَها: قَدْ آذَیْتِنا لِکَثْرةِ بُکائِکِ فکانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمقابِرِ، مقابرِ الشُّهَداء فَتبْکِى حتّى تَقْضِى حاجَتَها ثَمَّ تَنْصَرِفُ؛ و اما فاطمه(سلام الله علیها) آن قدر براى پدرش گریست که مردم مدینه در سختى قرار گرفتند و به ایشان گفتند: با زیادى گریه ات ما را اذیت کردى، از این رو آن بانوى گرامى به مقابر شهدا (در بیت الأحزان که على (علیه السلام) براى ایشان مهیّا نموده بود) می رفت و می گریست و پس از آنکه حاجتش محقق می شد، بازمی گشت.» و اما على بن الحسین (علیهما السلام) براى پدرش امام حسین(علیه السلام) می گریست.» (24)
شدت غم و اندوه فاطمه(سلام الله علیها) در این دوران به حدّى بود که مورخین نوشته اند: «انّها ما زالَتْ بَعْدَ أَبیها مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ناحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ باکِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَةَ القَلْبِ؛ (25) همانا فاطمه (سلام الله علیها) بعد از رحلت پدرش پیوسته (بخاطر زیادى مصیبت) شال بر سر بسته بود و جسم او ضعیف و رنجور شده و پهلویش شکسته و چشمهایش گریان بود و قلبى سوزان داشت.»
هجوم به خانه زهرا(سلام الله علیها)
هنوز از وفات رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) چند لحظه اى بیش نگذشته بود و وجود شریف آن حضرت کفن و دفن نشده بود که فریب خوردگان دنیا گرد هم جمع شدند و برخلاف وصایا و سفارشات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به تعیین خلیفه اقدام کردند. پس از این واقعه، براى گرفتن بیعت از على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به طرف خانۀ آنها آمدند. علماى متعصّب اهل سنّت که بسیارى از حقایق را مخفى کرده اند، نوشته اند: «عمر شعله اى از آتش در دست داشت و تهدید کرد که: اگر با ابوبکر بیعت نکنید، خانه را به آتش خواهم کشید. فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: اگر چه خانۀ دختر رسول خدا باشد؟ عمر گفت: آرى.» (26)
در ادامۀ این رویداد «ابن جریر طبرى» می نویسد: «سبب شهادت فاطمه (سلام الله علیها) این بود که قنفذ، غلام عمر به دستور عمر با غلاف شمشیر به ایشان ضربه اى وارد کرد که در اثر آن فرزندش محسن را سقط کرد و دچار بیمارى سختى شد و بعد از آن به أحدى از کسانى که او را مورد آزار و اذیت قرار دادند اجازه نداد تا بر او داخل شوند.» (27)
واقعه غمبار فدک
طبق نقل مورخین فدک قریه اى آباد و حاصل خیز در سرزمین حجاز و نزدیکى خیبر بود. (28) هنگامى که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از فتح خیبر باز می گشت، خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدک که از یهودیان سرسخت بودند، افکند و آنان به خاطر ترس از کشته شدن با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صلح نامه اى را امضا نمودند و براساس آن نیمى از فدک را به آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند و چون براى بدست آوردن فدک جنگى انجام نشده و سربازان اسلام هیچ دخالتى در آن نداشتند، مشمول عنوان غنیمت نگشته و «فِىْ ءْ» محسوب می شد که اختیار آن با پیامبر بوده است. (29) به همین دلیل وقتى برخى از سران مسلمین از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند که فدک را مانند دیگر غنائم بین آنها تقسیم کند، این آیه نازل شد: (( وَما أفاءَ اللّه على رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما اَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ من خَیْلٍ وَلارِکابٍ ولکنَّ اللّه یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ وَاللّه عَلى کُلِّ شى ءٍ قَدیرٌ ))؛ (30) «آنچه را خدا به رسولش از آنها (یهود) باز گرداند، چیزى است که شما براى بدست آوردن آن نه اسبى تاختید و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط می سازد و خدا بر هر چیز قادر است.»
از این رو پس از اینکه آیۀ (( وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ )) (31)؛ «حق خویشاوندان نزدیک خود را بده.» نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بخشید. دانشمندان بزرگ اهل سنّت همچون: ابى یعلى موصلى (32)، ذهبى (33)، سیوطى (34)، هیثمى (35)، خوارزمى (36) و حاکم حسکانى (37) نقل می کنند که: وقتى آیۀ فوق نازل شد «دَعَا النَّبىُّ فاطمةَ وأَعْطاها فَدَکَ؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله علیها) را فرا خواند و فدک را به او اعطا نمود.»
از مطالب بیان شده روشن می شود که «فدک» ملک شخصى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بوده و ابوبکر به زور و بدون هیچ مدرک معتبرى و به صرف یک حدیث جعلى دالّ بر اینکه پیامبران از خود ارثى به جاى نمی گذارند (38)، آن را غصب کرد. نقل شده است که بعد از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نزد ابوبکر رفت و فرمود: «یا اَبابَکْرٍ مَنْ یَرِثُکَ إذامُتَّ؛ اى ابابکر! هنگامى که بمیرى چه کسى از تو ارث می برد؟» ابوبکر گفت: أهل و فرزندانم. ایشان فرمودند: «فمالی لاأرثُ رسولَ اللّه ؛ پس چگونه است که من از رسول خدا ارث نمی برم؟» و سپس فرمودند: «واللّه لاأُکَلِّمُکَ بِکَلِمَةٍ ما حَیَیْتُ؛ به خدا قسم تا وقتى که زنده ام کلامى با تو سخن نخواهم گفت.» و لذا تا وقتى که ایشان زنده بود، با او سخن نگفت (39).
البته «فدک» اگر چه از نظر اقتصادى براى اهل بیت (علیهم السلام) مهم بود؛ ولى از آنجا که سند مشروعیت و حقانیت و قرب معنوى آنان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب می شد، دشمنان اسلام سعى داشتند به هر نحوى که شده آن را در اختیار گیرند و به کار خود (غصب) مشروعیت بخشند. شاهد گویا بر این مطلب این است که «ابن ابى الحدید» دانشمند اهل تسنّن می گوید: از استادم «على بن فارقى» پرسیدم: آیا فاطمه راستگو و صادق بود؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: پس چرا ابوبکر «فدک» را به ایشان برنگرداند؟ استادم لبخندى زد و گفت: اگر در آن روز فدک را به فاطمه (سلام الله علیها) داده بود، در روز بعد فاطمه (سلام الله علیها) خلافت شوهرش را ادّعا می کرد و ابوبکر نمی توانست هیچ عذرى بیاورد؛ چرا که یقین داشت فاطمه (سلام الله علیها) در مورد خلافت شوهرش راست می گوید. (40)
آرى، این هم ظلم و مصیبتى دیگر؛ امّا فاطمه(سلام الله علیها) که در کوران حوادث تلخ روزگار همچون کوهى پرصلابت و استوار ایستادگى نموده بود، از حقّ مسلم خود گذشت و همچون دیگر موارد صبر و پایدارى نمود و دردهاى خود را با خالق خویش در میان گذاشت و این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ذهن او تداعى می کرد که: «اِلَى اللّه أَشکُو ظالِمیکِ مِنْ أُمَّتی؛ نزد خداوند از ستمکاران امتم که در حق تو ظلم می کنند شکایت می کنم.» (41)
در بستر بیمارى
پس از این وقایع دردناک، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بیمار و رنجور در بستر بیمارى، در انتظار فرا رسیدن وعده پدر و ملحق شدن به ایشان بود و هر زمان که بر سر قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می رفت، با او چنین نجوا می نمود: «یا أَبَتاهُ! بَقیتُ والِهةً وَحَیْرانَةً فَریدَةً قَدِ انْخَمَدَ صَوْتی وانْقَطَعَ ظَهْرى؛ (42) پدر جان! [بعد از تو] بى کس و تنها شدم، حیران و محروم مانده ام، صدایم به خاموشى گرائید و پشتم شکست.»
و همچنین در شعرى ـ که منسوب به آن حضرت(سلام الله علیها) است ـ می فرماید: صُبَّتْ عَلَىَّ مَصائِبُ لَوْ أَنَّها صُبَّتْ عَلَى الأَیّامِ صِرْنَ لَیالِیا
«[بعد از تو اى پدر] آنقدر مصایب بر من فرو ریخت که اگر بر روزگار [روشن] فرو می ریخت، به صورت شبها [ى تیره و تار] در می آمد.» (43)
هنگامى که آن بانوى مظلوم در بستر بیمارى بود، عده اى از زنان مدینه به دیدارش آمدند و حال ایشان را جویا شدند. در پاسخ فرمود: «أَصْبَحْتُ وَاللّه عائِفَةً لِدُنیا کُنَّ قالِیَةً لِرِجا لِکُنَّ لَفَضْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وشَنَأتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحا لِفُلُولِ الحَدِّ واللَّعْبِ بَعْدَ الجِدِّ وقَرْعِ الصَّفاةِ وصَدْعِ القَناةِ وخَطَلِ الآراءِ وزُلَلِ الاْءَهواءِ وَبِئْسَما قَدَّمَتْ لَهُمْ أنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللّه عَلَیْهِمْ وفِىِ العَذابِ خالِدُونَ؛ (44) به خدا سوگند! شب را به صبح رساندم، در حالى که از دنیاى شما متنفّرم. مردان شما را دشمن می شمرم و از آنها بیزارم. آنها را آزمودم و دور افکندم، و امتحان کردم و مبغوض داشتم. چقدر زشت است شکسته شدن شمشیرها (سکوت در برابر غاصبان) و بازى کردن بعد از جدیت (و به شوخى گرفتن سرنوشت اسلام و مسلمین) و کوبیدن بر سنگ (کار بى حاصل کردن) و شکافته شدن نیزه ها (تسلیم در برابر دشمن) و گمراهى افکار و لغزش اراده ها و چه بد چیزى پیش از خویش (براى سراى آخرت) فرستادند که خدا بر آنها غضب کرد، و در عذاب الهى جاودانه خواهند بود.»
«إربلى» از مورخین بزرگ شیعه در این باره می گوید: سخنان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در بستر بیمارى نشان دهندۀ شدت اندوه، بزرگى مصیبت و نهایت شکوۀ ایشان از کسانى است که در حق او ظلم کردند و او را از حقش منع نمودند. (45)
پایان رنجها
در نهایت زهراى أطهر (سلام الله علیها) پس از تحمّل مصایب، محنت ها و بى وفایی هاى بسیار، در اثر بیمارى و تألمى که از ضربات دشمنان بر بدن مبارکشان حاصل شده بود، به شهادت رسیدند و به دیار حق و ملاقات پدر شتافتند. (46) پس از آن طبق وصیت آن حضرت (سلام الله علیها) جسد شریفشان شبانه غسل داده و کفن شد (47) و آن گاه غریبانه به خاک سپرده شد، بدون اینکه کسى از محل دفن آگاهى یابد.
از «واقدى» نقل شده است: «انّ فاطِمَةَ لَمّا حَضَرَتْها الوَفاةُ أَوصَتْ عَلیّا أنْ لایُصَلِّی عَلَیْها أَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرُ فَعمِلَ بِوَصِیَّتِها؛ (48) هنگامى که فاطمه(سلام الله علیها) در بستر شهادت بود، به على(علیه السلام) وصیت فرمود که ابوبکر و عمر بر جنازه اش نماز نگذارند و امیرمؤمنان نیز به وصیت ایشان عمل نمود.»
در روز بعد، وقتى این خبر به عمر و ابوبکر رسید، به سرعت خودشان را به بقیع رساندند و وقتى نتوانستند قبر را پیدا کنند، عمر به امیرمؤمنان (علیه السلام) گفت: «به خدا قسم قبر او را پیدا کرده و نبش خواهیم کرد و بر بدن او نماز خواهیم گذاشت.» آن حضرت با چهره اى غضبناک فرمود: «یَا ابْنَ السَّوْداءِ أَمّا حَقّی فَقَدْ تَرَکْتُهُ مَخافَةَ أَنْ یَرْتَدَّ النّاسُ عَنْ دِیْنِهِمْ، أَمّا قَبْرُ فاطِمَةَ فَوَ الَّذی نَفْسُ عَلِىٍّ بِیَدِهِ لَئِنْ رُمْتَ وَأَصْحابُکَ شَیْئا مِنْ ذلکَ لاَءَسْقِیَنَّ الأَرْضَ مِنْ دِمائِکُمْ؛ اى فرزند سوداء (زن سیاه رو)! اما از حق خودم (خلافت) گذشتم تا مبادا مردم از دینشان خارج شوند؛ امّا در مورد قبر فاطمه(سلام الله علیها)، قسم به کسى که جان على در دست اوست، اگر تو و یارانت قصد چنین کارى داشته باشید، هر آینه زمین را از خونهاى شما سیراب خواهم کرد.» در این هنگام ابوبکر قسم یاد کرد که چنین کارى انجام ندهد، و سپس آنجا را ترک کردند و مردم متفرق شدند. (49)
آرى، فاطمه (سلام الله علیها) از میان شعله هاى ظلم و نامهربانى رهایى یافت؛ امّا على (علیه السلام) و یتیمان فاطمه(سلام الله علیها) غریب و تنهاتر از گذشته راه سخت و دشوارى را در پیش رو داشتند. با شهادت آن بانوى بزرگ امیرمؤمنان شریک روزهاى تلخ و پر درد زندگى خویش را از دست داد و زندگى براى او دشوارتر گردید. در این هنگام بود که این شعر را انشا نمود:
نَفْسی عَلى زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ یا لَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ *** لاخَیْرَ بَعْدَکِ فِی الحَیاةِ وإنَّما أبْکی مَخافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیاتی
«جان من در بین نَفَسهایش حبس شده، اى کاش جانم به همراه آنها [از بدنم] خارج می شد. بعد از تو هیچ خیرى در زندگى [دنیا] وجود ندارد و من در حالى گریه می کنم که می ترسم [بعد از تو] عمرم طولانى شود.» (50)
اى کاش می آمد زتن من جان من برون همراه ناله هاى اسف خیز زار من
از سوز دل بنالم و ترسم که از قضا گردد دراز زندگى رنجبار من
امیرمؤمنان (علیه السلام) هنگام دفن زهراى مرضیّه، در حالى که با فاطمه(سلام الله علیها) وداع می نمود، وداع با پیامبر را به یاد آورد و به حضرتش (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین گفت: «قَلَّ یا رَسُولَ اللّه عن صَفِیَّتِکَ صَبْرى وَرَقَّ عَنْها تَجَلُّدی... فلَقَدِ استُرْجِعَتِ الوَدیعَةُ وأُخِذَتِ الرَّهینَةُ، أَمّا حُزْنی فَسَرْمَدٌ وأمّا لیلی فَمُسَهَّدٌ إلى أَنْ یَخْتارَ اللّه لی دارَکَ الّتی أَنْتَ بِها مُقیمٌ وَسَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضافُرِ أُمّتِکَ عَلى هَضْمِها، فأحفِها السُّؤالَ وَاستَخْبِرْهَا الْحالَ، هذا ولم یَطُلِ العَهْدُ ولَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ؛ (51) اى پیامبر خدا! از فراق دختر برگزیده ات صبرم کم شده و طاقتم از دست رفته است... امانت باز گردانده شد و آنچه در دست من بود گرفته شد؛ اما اندوهم همیشگى است و شبهایم همراه بیدارى، تا آن دم که خداوند سر منزل تو را که در آن اقامت گزیده اى برایم انتخاب کند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّتت در ستم کردن به وى اجتماع کرده بودند. سرگذشت وى را از او بپرس و چگونگى حال را از وى خبر گیر. وضع این چنین است، در حالى که هنوز فاصله اى از زمان حیات تو نگذشته و یادت فراموش نگردیده است.»
منبع : کتاب حضرت زهرا (سلام الله علیها) / معاونت تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزه علمیه قم/ چاپ اول-1390 .
----------------------------------------
پی نوشت :
1) . بحارالأنوار، ج43، ص7؛ کشف الغمّة، ج2، ص75.
2) . أمالى، مجلس 87، ح1؛ بحارالأنوار، ج43، ص3.
3) . الطبقات الکبرى، دارصادر، ج8، ص19.
4) . بحارالأنوار، ج43، ص5.
5) . تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، ج12، ص391.
6) . سیر أعلام النبلاء، ذهبى، ج2، ص119.
7) . همان.
8) . صحیح بخارى، ج5، ص26.
9) . مناقب آل ابى طالب، ج3، ص133.
10) . المصنف فى الأحادیث والآثار، ج14، ص296.
11) . الطبقات الکبرى، ج1، ص209.
12) . همان.
13) . نهج البلاغة، نامه9.
14) . بقره /155 ـ 156.
15) . مناقب آل ابى طالب، ج3، ص132؛ تهذیب الکمال، ج35، ص247؛ تهذیب التهذیب، ج12، ص391.
16) . صحیح بخارى، ج5، ص57.
17) . جواهر المطالب، ج2، ص360.
18) . کشف الغمّه، همان، ج1، ص195؛ المغازى، ج1، ص249؛ انساب الأشراف، ج1، ص396؛ الکامل فى التاریخ، ج1، ص554.
19) . زندگانى حضرت فاطمه زهرا(س)، ص43.
20) . الطبقات الکبرى، ج8، ص22.
21) . المعیار والموازنة، ص236.
22) . امالى شیخ صدوق، مجلس 28، ح2؛ بحارالأنوار، ص156.
23) . امالى شیخ صدوق، مجلس 28، ح2؛ مناقب آل ابى طالب، ج2، ص51.
24) . أمالى شیخ صدوق، مجلس 29، ح5؛ کشف الغمّة، همان، ج1، ص124؛ بحارالأنوار، همان، ص155.
25) . مناقب آل ابى طالب، همان، ج3، ص137.
26) . الامامة والسیاسة، ج1، ص18؛ العقد الفرید، ج3، ص63؛ تاریخ الامم والملوک، همان، ج3، ص202؛ شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید، ج2، ص56.
27) . دلائل الامامة، ص134؛ بحارالأنوار، ص170.
28) . معجم البلدان، مادّه «فدک.»
29) . ر.ک: سیرة النبویة، ج3، ص353.
30) . حشر/6.
31) . اسراء/ 26.
32) . مسند ابى یعلى موصلى، ج2، ص334.
33) . میزان الأعتدال، ج2، ص228.
34) . الدر المنثور، ذیل آیه فوق.
35) . مجمع الزوائد، ج7، ص49.
36) . مقتل الحسین، ج1، ص71.
37) . شواهد التنزیل، ج1، ص438.
38) . تاریخ المدینة، ج1، ص197 ـ 198.
39) . کشف الغمّة، ج1، ص103.
40) . شرح نهج البلاغة، ج16، ص284.
41) . کشف الغمّة، ج1، ص123؛ بحارالأنوار، ج28، ص27.
42) . بحارالأنوار، ج43، ص175.
43) . زندگانى فاطمه زهرا سلام الله علیها، ص144.
44) . بحارالانوار، ج43، 159؛ أمالى طوسى، مجلس 13، ح55.
45) . کشف الغمّة، ص132.
46) . در تاریخ شهادت ایشان اختلاف زیادى وجود دارد؛ ولى مشهورترین اقوال از نظر شیعه 75 یا 90 روز بعد از رحلت رسول گرامى اسلام است. ر.ک: مناقب آل ابى طالب، ج3، ص132؛ بحارالانوار، ج43، ص188؛ کشف الغمّة، ج1، ص128.
47) . کشف الغمّة، ص120.
48) . مناقب آل ابى طالب، ج3، ص362.
49) . دلائل الأمامة، ص134؛ بحارالأنوار، ج43، ص171.
50) . مقتل الحسین(ع)، ج1، ص84.
51) . نهج البلاغة، خطبه 202.
افزودن دیدگاه جدید