روضه های مکتوب دهه فاطمیه
1-حضرت زهرا (سلام الله علیها)-مقتل-آخرین کلام های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با فاطمه (سلام الله علیها)
فاطمه تو اولین کسی هستی که به من ملحق می شوی
شیخ طوسی در امالی به سندش از عبد اللَّه بن عبّاس روایت کرده
هنگامی که وفات پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نزدیک گردید آن حضرت به قدری گریست که محاسن مبارکش تر شد. عرض شد: یا رسول اللَّه! چرا گریه می کنی؟ فرمود: برای ذرّیّه و فرزندانم و آن ستمهایی که از جفاکاران امّتم بعد از من به ایشان می رسد، می گریم. گویا می بینم دخترم فاطمه زهرا بعد از من مظلوم واقع شده، هر چه صدا می زند: یا ابتاه! احدی از امّت من به فریاد او نمی رسد. وقتی فاطمه این مطلب را شنید، گریان شد. پیغمبر اکرم به وی فرمود: دخترم، گریان مباش! فاطمه گفت: پدر جان! من برای ظلم هایی که بعد از تو خواهم دید گریه نمی کنم، بلکه برای فراقت اشک می ریزم. پیغمبر فرمود: دخترم، مژده باد تو را! زیرا تو اوّلین کسی هستی که در میان اهل بیتم به من ملحق خواهد شد.
متن عربی:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاهُ بَکَی حَتَّی بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ اَبْکِی لِذُرِّیَّتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ اُمَّتِی مِنْ بَعْدِی کَاَنِّی بِفَاطِمَهَ بِنْتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِیَ تُنَادِی یَا اَبَتَاهْ فَلَا یُعِینُهَا اَحَدٌ مِنْ اُمَّتِی فَسَمِعَتْ ذَلِکَ فَاطِمَهُ س فَبَکَتْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَبْکِینَ یَا بُنَیَّهِ فَقَالَتْ لَسْتُ اَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِی مِنْ بَعْدِکَ وَ لَکِنِّی اَبْکِی لِفِرَاقِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهَا اَبْشِرِی یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ بِسُرْعَهِ اللَّحَاقِ بِی فَإِنَّکِ اَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُ بِی مِنْ اَهْلِ بَیْتِی .
امالی طوسی، ج ۱ ص ۱۹۱- بحار الانوار، ص ۲۸ ص ۴۱ شماره ۴- اثبات الهداه، ج ۱ ص ۵۷۲ شماره ۲۱۷٫
2-حال حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و وصیت های حضرت
روایت شده که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از فوت پدر بزرگوارش دائماً سر خود را می بست، جسمش ناتوان بود، قوّت خود را از دست داده بود، چشمانش گریان و قلبی سوخته داشت، ساعت به ساعت غش می کرد و به حسنین علیهما السّلام می فرمود:
پدر (یعنی جدّ) شما که شما را گرامی می داشت و مرتّب شما را در آغوش می گرفت کجاست؟ کجاست آن جدّ شما که از همه مردم بیشتر به شما مهربان بود، نمی گذاشت که روی زمین راه بروید، افسوس که هرگز نخواهم دید جدّ شما در خانه مرا باز نماید و شما را به دوش خود بگیرد، در صورتی که دائما این عمل را انجام می داد.
سپس حضرت زهرا (سلام الله علیها) مریض شد و مدت چهل شب بیماری او ادامه پیدا کرد.
آنگاه امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و علی علیه السّلام را خواست و به علی (علیه السلام) سه وصیّت کرد:
۱- با امامه دختر خواهرش ازدواج نماید، زیرا که او فرزندان حضرت زهرا را دوست می داشت.
۲- از برای حضرت فاطمه تابوت بسازد، زیرا ملائکه صورت تابوت را به او نشان داده بودند و آن بانو اوصاف آن را برای حضرت امیر شرح داد.
۳- احدی از آن افرادی که در حقّ آن بانو ظلم کرده بودند در تشیع جنازه اش حاضر نشوند و بر جنازه اش نماز نخوانند.
3-خبر دادن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مصیبت های حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شیخ صدوق در امالی از ابن عبّاس رحمه اللَّه روایت کرده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:
فاطمه دختر من برترین زنان از اوّلین تا آخرین آنهاست. فاطمه زهرا پاره تن من است.
زهرا نور دو چشم من است. زهرا میوه قلب من است. زهرا روح و جان من است. زهرا حوریّه ای است که به قیافه انسان در آمده. هنگامی که فاطمه در مقابل پروردگار خود در میان محراب عبادت می ایستد نور او برای ملائکه آسمان نظیر نور ستارگان از برای اهل زمین می درخشد. خداوند به ملائکه خود می فرماید: ای ملائکه من! به فاطمه که برترین کنیزان من است نظر کنید که چگونه در مقابل من قرار گرفته است. اعضاء و جوارح او از خوف من می لرزد.
فاطمه با توجه قلبی مشغول عبادت من شده است من شما را شاهد می گیرم که شیعیان وی را در امان می گذارم.
سپس پیامبر خدا فرمود: هر گاه زهرا را مشاهده می کنم، آن ستمهایی به یادم می آید که بعد از من در حقّ او خواهد شد. گویا می بینم که ذلّت داخل خانه وی شده باشد. احترامش از دست رفته باشد. حقّش را غصب کرده باشند. از دریافت ارث خود ممنوع شده باشد.
پهلوی او شکسته شده باشد. جنین وی سقط شده باشد و او فریاد می زند:
وا محمّداه! ولی کسی به دادش نمی رسد، استغاثه می کند ولی کسی به فریادش نخواهد رسید. لذا بعد از من دائما محزون، غصّه دار و گریان خواهد بود، گاهی یادآور می شود که وحی از خانه اش قطع شده، گاهی مفارقت مرا به خاطر خواهد آورد، شبها برای اینکه صدای تلاوت قرآن مرا در نماز شب نمی شنود دچار وحشت خواهد شد. سپس خویشتن را بعد از آنکه در ایام پدر عزیزترین افراد بود ذلیل خواهد دید.
در همین زمان است که خدای رئوف ملائکه را مونس فاطمه قرار می دهد. ایشان فاطمه را به همان گونه ندا می کنند که حضرت مریم را ندا کردند و به وی می گویند:
ای فاطمه! خداوند تو را از میان زنان جهانیان انتخاب کرده است. ای فاطمه! فرمانبردار پروردگار خویش باش و با افراد سجده کننده و رکوع کننده سجود و رکوع نمای. سپس درد و بیماری بر او غلبه خواهد کرد. آنگاه خداوند سبحان مریم بنت عمران را می فرستد تا پرستار و مونس فاطمه باشد.
در همین حال است که فاطمه می گوید:
پروردگارا! من از زندگی سیر شده و از مردم دنیا بیزارم، مرا به پدرم ملحق نما! خدای توانا او را به من ملحق می نماید، زهرا اوّل کسی است از اهل بیت من که به من ملحق خواهد شد. فاطمه زهرا در حالی که محزون، غصّه دار، مغموم، با حقّی غصب گشته و شهید شده، بر من وارد خواهد شد.
من در آن هنگام می گویم:
بار خدایا! هر کسی را که به فاطمه ظلم کرده باشد لعن کن! آن کسی را که حقّ زهرا را غصب نموده باشد عقاب و عذاب کن! آن کسی را که فاطمه را ذلیل کرده باشد، ذلیل کن! آن کسی را که ضربه به پهلوی فاطمه زد به طوری که بچه خود را سقط نمود، او را در دوزخ جاودانی کن! ملائکه می گویند: آمین!
الدَّقَّاقُ عَنِ الْاَسَدِیِّ عَنِ النَّخَعِیِّ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ قَدْ اَثْبَتْنَاهُ فِی بَابِ مَا اَخْبَرَ النَّبِیُّ ص بِظُلْمِ اَهْلِ الْبَیْتِ
«و ابیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمه للارامل»
حضرت رسول دیدگان مبارکش را باز کرد و با صوت ضعیف گفت: ای دخترک من این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جای او این آیه را از قرآن قرائت کنید: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَ فَإِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابِکُمْ .
در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتی گریه کرد پدر بزرگوارش او را نزدیک خود طلبید و مطالبی را در نهانی با او در میان گذاشت که در اثر آن چهره اش از هم باز شد و آثار خوشحالی در وی ظاهر گردید.
بعد از این مذاکرات که با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت جان پاکش از کالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المومنین علیه السّلام در زیر گلوی آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن حضرت او را بالای سر خود بردند و پس از آن بصورت خود کشیدند پس از اینکه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از دنیا رفتند امیر المومنین علیه السّلام طبق وصیت آن جناب بدن مبارک او را بطرف قبله کشیدند و تشریفات تغسیل و تکفین او را فراهم کردند.
از حضرت زهرا سوال شد پدرت در نهانی چه موضوعاتی با شما در میان نهاد؟
فرمود: پدرم بمن اطلاع داد که من اول کس از اهل بیت او خواهم بود که بوی ملحق می گردم، و این قضیه در همین نزدیکی ها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من خوشحال شدم….
4-گریه و خنده حضرت زهرا (سلام الله علیها) در استماع کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
عایشه نقل می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیماری که منجر به وفاتشان گردید فاطمه (سلام الله علیها) را خواست و کلامی را به صورت پنهانی به وی فرمود که به واسطه آن فاطمه (سلام الله علیها) گریست. سپس دوباره او را خواند و کلام پنهانی دیگری به وی فرمود که این بار فاطمه (سلام الله علیها) به واسطه شنیدن آن خندان گردید. از ایشان علت این گریه و خنده را پرسیدم؛ فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر وفات خود را داد که مرا گریان کرد سپس مرا خبر داد که اولین کسی که از خانواده به وی ملحق می شود من هستم که این مرا شاد گرداند.
در کتاب ابن شاهین آمده که ام سلمه و عایشه از حضرت زهرا (سلام الله علیها) علت گریه و خنده اش را پرسیدند. حضرت فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر وفات خود و اینکه به فرزندانش سختی و مصیبت می رسد را داد که به واسطه آن گریان شدم. سپس به من فرمود که تو اولین نفر از خانواده ام هستی که به من ملحق می شوی که به واسطه آن خوشحال شدم.
5-آخرین اذان بلال برای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شیخ صدوق رحمه اللَّه در من لا یحضره الفقیه روایت کرده است:
وقتی پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رحلت نمود بلال از گفتن اذان خودداری کرد، و گفت: من بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای احدی اذان نخواهم گفت.
روزی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: دوست دارم صدای اذان موذن پدرم را بشنوم. و چون این سخن به گوش بلال رسید، مشغول گفتن اذان شد. هنگامی که بلال دو مرتبه گفت: اللَّه اکبر، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به یاد روزگار پدرش رسول خدا افتاد و نتوانست از گریه خودداری نماید. و زمانی که بلال گفت: اشهد ان محمّدا رسول اللَّه، فاطمه علیها السّلام صیحه ای زد و با صورت خود سقوط و غش کرد!! مردم به بلال گفتند: از گفتن اذان خودداری کن! زیرا فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کرد. مردم فکر کردند که فاطمه (سلام الله علیها) از دار دنیا رفته است! بلال اذان را تمام نکرده قطع نمود. پس از آنکه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به هوش آمد به بلال گفت: اذان را تمام کن. ولی بلال نپذیرفت و به آن حضرت گفت: ای برترین زنان! من از اینکه هر گاه صدای اذان مرا می شنوی و این همه ناراحت می شوی می ترسم. لذا حضرت فاطمه علیها السّلام وی را معاف نمود.
رُوِیَ اَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ ص امْتَنَعَ بِلَالٌ مِنَ الْاَذَانِ قَالَ لَا اُوَذِّنُ لِاَحَدٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ فَاطِمَهَ ع قَالَتْ ذَاتَ یَوْمٍ إِنِّی اَشْتَهِی اَنْ اَسْمَعَ صَوْتَ مُوَذِّنِ اَبِی ع بِالْاَذَانِ فَبَلَغَ ذَلِکَ بِلَالًا فَاَخَذَ فِی الْاَذَانِ فَلَمَّا قَالَ اللَّهُ اَکْبَرُ اللَّهُ اَکْبَرُ ذَکَرَتْ اَبَاهَا وَ اَیَّامَهُ فَلَمْ تَتَمَالَکْ مِنَ الْبُکَاءِ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَی قَوْلِهِ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ شَهَقَتْ فَاطِمَهُ ع وَ سَقَطَتْ لِوَجْهِهَا وَ غُشِیَ عَلَیْهَا فَقَالَ النَّاسُ لِبِلَالٍ اَمْسِکْ یَا بِلَالُ فَقَدْ فَارَقَتِ ابْنَهُ رَسُولِ اللَّهِ ص الدُّنْیَا وَ ظَنُّوا اَنَّهَا قَدْ مَاتَتْ فَقَطَعَ اَذَانَهُ وَ لَمْ یُتِمَّهُ فَاَفَاقَتْ فَاطِمَهُ ع وَ سَاَلَتْهُ اَنْ یُتِمَّ الْاَذَانَ فَلَمْ یَفْعَلْ وَ قَالَ لَهَا یَا سَیِّدَهَ النِّسْوَانِ إِنِّی اَخْشَی عَلَیْکِ مِمَّا تُنْزِلِینَهُ بِنَفْسِکِ إِذَا سَمِعْتِ صَوْتِی بِالْاَذَانِ فَاَعْفَتْهُ عَنْ ذَلِکَ . من لا یحضره الفقیه، ج ۳ ص ۱۳۷- روضه الواعظین، ص ۱۸۱٫
6-غصب فدک در کلام حضرت خضر نبی (علیه السلام)
درکتاب نزهه الکلام به نقل از ابن عباس آمده است: روزی به خانه ابوبکر رفتم عمر بن خطاب و چند نفر دیگر آنجا بودند. ناگاه پیرمردی وارد شد و سلام کرد. جوابش دادیم. ابوبکر گفت: ای پیرمرد بنشین. پیرمرد تکیه بر عصا نمود و گفت: من قصد حج دارم و مرا همسایه ای است که به من گفت: تو به حج می روی پس پیغام مرا به خلیفه رسول خدا برسان. گفت: بگو من زنی ضعیفه ام و مرا پدری بود که یاری ام می داد. پس پدرم وفات یافت و مزرعه ای برای من گذاشت که وجه معاش من و فرزندانم از آن بود. امیر آن شهر مزرعه را از من گرفت و یکی از عمال خود را بر آن گماشت تا درآمد آن را بگیرد و به او برساند و از آن هیچ به من و فرزندانم نمی دهد.
ابوبکر گفت: کراهت باد آن غاصب فاجر را. عمر گفت: ای خلیفه رسول خدا! کسی را بفرست تا آن ظالم فاجر را به سزای خود برساند.
ابن عباس گوید: پس دیدم که پیرمرد بازگشت و گفت:نعوذبالله من حقد الله فمن اظلم ممن یظلم بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
"پناه می برم به خدا از دشمنی و عداوت خدا.چه کسی از ظلم کننده بر دختر رسول خدا ظالم تر و فاجر تر است؟" و از آن خانه بیرون رفت
ابوبکر گفت: او را برگردانید و کسی را دنبال او فرستاد. اما پیرمرد را ندیدند.
ابن عباس گفت: خدمت امیر المومنین علیه السلام رسیدم. حضرت از این داستان پرسید و سپس فرمود: او خضر پیامبر بود.
حدیقه الشیعه ج۱ص۳۲۶به نقل از نزهه الکرام ج۱ص۲۳۲
7-حضرت زهرا (سلام الله علیها)-مقتل-جسارت های عمر در اسناد شیعه و سنی
آیا عمر بن الخطاب ، به حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت کرده است ؟
پاسخ :
این که عمر بن الخطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت کرده است ، از قطعیات تاریخ است .
روایاتی که در رابطه با هجوم به خانه حضرت صدیقه طاهره در کتب اهل سنت آمده به چند دسته می شود تقسیم کرد .
تهدید به سوزاندن خانه:
ذکرالطبری: باسناده عن زیاد بن کلیب قال: اتی عمر بن الخطاب منزل علیّ و فیه طلحه والزبیر و رجال من المهاجرین فقال: واللّه لاحرقنّ علیکم او لتخرجنّ إلی البیعه، فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فاخذوه.
عمر به منزل علی (علیه السلام) آمد در حالی که طلحه و زبیر و مردانی ار مهاجرین آنجا بودند. پس عمر گفت: به خدا قسم که خانه را بر سرتان به آتش می کشانم مگر اینکه برای بیعت خارج شوید. پس زبیر با شمشیر کشیده خارج شد پس زمین خورد و شمشیرش افتاد و ایشان وی را گرفتند.
تاریخ الطبری: ۲/۴۴۳٫
وابن ابی الحدید: عن سلمه بن عبد الرحمان قال: فجاء عمر الیهم فقال: «والذی نفسی بیده لتخرجنّ إلی البیعه او لاحرقنّ البیت علیکم .
پس عمر به سوی ایشان (متحصنین) رفت و گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست یا برای بیعت از این خانه خارجتان می کنم یا خانه را بر سرتان به آتش می کشانم.
شرح نهج البلاغه: ۱/۱۶۴ (۲/۴۵)
8-بکائون خمسه در کلام امام صادق (علیه السلام)
شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب خصال، به سندش از امام صادق علیه السّلام روایت کرده:
افرادی که فوق العاده گریه کردند پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه، دختر حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و علی بن الحسین علیهم السّلام. حضرت آدم از فراق بهشت به قدری گریه کرد که اثر اشک در دو گونه مبارکش نظیر جوی باقی ماند.حضرت یعقوب به قدری از فراق یوسف گریه نمود که چشمان خود را از دست داد و بدو گفتند: به خداوند سوگند یوسف را از خاطر نخواهی برد تا آنکه افسرده یا نابود گردی.
حضرت یوسف به قدری برای پدرش یعقوب گریست که اهل زندان ناراحت شدند و به وی گفتند: یا باید شب گریان و روز ساکت شوی و یا اینکه روز گریان و شب ساکت باشی.
یوسف با یکی از پیشنهادهای ایشان موافقت نمود.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در فراق پیغمبر به قدری گریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریه ات ما را اذیّت می کنی. لذا حضرت زهرا (سلام الله علیها) از مدینه خارج و به سوی قبر شهدا می رفت، وقتی ناراحتی های قلبی خود را با گریستن خالی می کرد به سوی مدینه باز می گشت.
حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین گریست. هیچ غذایی در مقابل آن حضرت نمی گذاشتند مگر اینکه گریان می شد.
کار آن حضرت به جایی رسید که یکی از غلامانش به وی گفت: ای پسر رسول خدا! فدای تو شوم، من می ترسم تو خود را (به واسطه کثرت گریه) هلاک نمایی! فرمود: چاره ای نیست جز اینکه از غم و اندوه خود به خداوند شکایت کنم. من چیزهایی را می دانم که شما نمی دانید. من یادآور قتلگاه فرزندان فاطمه علیها السّلام نمی شوم مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود می کند.
متن عربی حدیث:
ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُهَیْلٍ الْبَحْرَانِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ الْبَکَّاءُونَ خَمْسَهٌ آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع فَاَمَّا آدَمُ فَبَکَی عَلَی الْجَنَّهِ حَتَّی صَارَ فِی خَدَّیْهِ اَمْثَالُ الْاَوْدِیَهِ وَ اَمَّا یَعْقُوبُ فَبَکَی عَلَی یُوسُفَ حَتَّی ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّی قِیلَ لَهُ تَاللَّهِ تَفْتَوُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً اَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ وَ اَمَّا یُوسُفُ فَبَکَی عَلَی یَعْقُوبَ حَتَّی تَاَذَّی بِهِ اَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ إِمَّا اَنْ تَبْکِیَ بِاللَّیْلِ وَ تَسْکُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا اَنْ تَبْکِیَ بِالنَّهَارِ وَ تَسْکُتَ بِاللَّیْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَی وَاحِدَهٍ مِنْهُمَا وَ اَمَّا فَاطِمَهُ فَبَکَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّی تَاَذَّی بِهِ اَهْلُ الْمَدِینَهِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَیْتِینَا بِکَثْرَهِ بُکَائِکِ فَکَانَتْ تَخْرُجُ إِلَی الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْکِی حَتَّی تَقْضِیَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ وَ اَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ ع عِشْرِینَ سَنَهً اَوْ اَرْبَعِینَ سَنَهً -تردید از راوی است- مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَکَی حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی اَخَافُ عَلَیْکَ اَنْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ الَ إِنَّما اَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی لَمْ اَذْکُرْ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَهَ إِلَّا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَهٌ.(۱)
۱٫ کتاب خصال، ج ۱ ص ۲۷۲ و ۲۷۳ شماره ۱۵٫
9-آرزوی انتقام امام جواد (علیه السلام) از قاتلین مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها)
زکریا بن آدم می گوید: خدمت حضرت رضا (علیه السلام) نشسته بودم که امام جواد (علیه السلام)را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال کمتر بود. حضرت جواد (علیه السلام) دست هایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان بلند کرد و در فکری عمیق فرو رفت. امام رضا (علیه السلام) فرمود: جانم فدایت چرا در فکری؟ امام جواد (علیه السلام) فرمود: به آن چه درباره مادرم زهرا (علیها السلام) انجام شد، می اندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است که اگر دستم به آن ها برسد، آنان را سوزانده، تکه تکه کنم و ریشه شان را بر کنم.
در این هنگام، امام رضا(علیه السلام) او را در آغوش کشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، به راستی که تو لایق امامت شیعه هستی.
متن عربی:
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَی عَنْ اَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ قَالَ: إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِی ءَ بِاَبِی جَعْفَرٍ ع وَ سِنُّهُ اَقَلُّ مِنْ اَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی الْاَرْضِ وَ رَفَعَ رَاْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ فَاَطَالَ الْفِکْرَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع بِنَفْسِی فَلِمَ طَالَ فِکْرُکَ فَقَالَ فِیمَا صُنِعَ بِاُمِّی فَاطِمَهَ اَمَا وَ اللَّهِ لَاُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَاُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَاُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَاَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمِّی اَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَهَ.
إثبات الوصیه: ۱۸۴٫ و بحار الانوار (ط – بیروت)، ج ۵۰، ۵۹
10-سبب شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از زبان امام صادق (علیه السلام)
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
فاطمه (سلام الله علیها) در سوم ماه جمادی الثانی سال ۱۱ هجری در روز سه شنبه به شهادت رسید! سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند) پس آن دو نفر از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)-ابوبکر و عمر- از امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواستند که نزد فاطمه برایشان وساطت نماید. پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) از زهرا (سلام الله علیها) درخواست کرد تا ایشان را بپذیرد. –و زهرا (سلام الله علیها) پذیرفت- پس زمانی که به خدمت فاطمه (سلام الله علیها) رسیدند به حضرت عرض کردند: حالت چطور است ای دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ فرمود: حالم خوب است به حمد خدا. سپس فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیدید که فرمود فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است پس هر کس که وی را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازرد همانا خداوند را آزرده است؟ هر دو گفتند: بله شنیده ایم. حضرت فرمود: پس قسم به خدا شما دو نفر مرا آزردید. پس آن دو نفر از نزد فاطمه (سلام الله علیها) رفتند در حالی که حضرت از دستشان غضبناک بود.
متن عربی:
عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُبِضَتْ فَاطِمَهُ ع فِی جُمَادَی الْآخِرَهِ یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ سَنَهَ إِحْدَی عَشْرَهَ مِنَ الْهِجْرَهِ وَ کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِکَ مَرَضاً شَدِیداً وَ لَمْ تَدَعْ اَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا یَدْخُلُ عَلَیْهَا وَ کَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ اَصْحَابِ النَّبِیِّ ص سَاَلَا اَمِیرَ الْمُوْمِنِینَ ص اَنْ یَشْفَعَ لَهُمَا إِلَیْهَا فَسَاَلَهَا اَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ ع فَلَمَّا دَخَلَا عَلَیْهَا قَالَا لَهَا کَیْفَ اَنْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ بِخَیْرٍ بِحَمْدِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَتْ لَهُمَا مَا سَمِعْتُمَا النَّبِیَ یَقُولُ فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ قَالَا بَلَی قَالَتْ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ آذَیْتُمَانِی قَالَ فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا ع وَ هِیَ سَاخِطَهٌ عَلَیْهِمَا. بحارالانوار ج : ۴۳ ص : ۱۷۱
11-وصیت نامه حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله اوصت و هی تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنه حق والنار حق و ان الساعه آتیه لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور. یا علی انا فاطمه بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) زوجنی الله منک لاکون لک فی الدنیا والاخره انت اولی بی من غیری حنوطی و غسلنی و کفنی باللیل و صل ولدی السلام الی یوم القیامه .
بنام خداوند بخشنده مهربان
این وصیت نامه دختر رسول خداست در حالی وصیت می کند که شهادت می دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت که هیچ شکی در آن نیست فرا خواهد رسید و ذات الهی جمیع مردگان را از قبور برانگیزاند و زنده گرداند و همه را وارد محشر فرماید.
ای علی من فاطمه دختر حضرت محمد هستم خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم و تو از دیگران بر من سزاوارتری .علی جان حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگذار و شب مرا دفن کن و هیچ کس را اطلاع نده. اینک با شما وداع می کنم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می فرستم.
بحارالانوار، جلد ۴۳، ص ۲۱۴٫
12-تشییع و تدفین جنازه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
در تاریخ طبری می نگارد: فاطمه علیها السّلام شبانه دفن شد، و غیر از عبّاس و علی (علیه السلام) و مقداد و زبیر کسی در تشیع جنازه آن بانو حاضر نشد.
در روایت ما نقل شده که: حضرت علی (علیه السلام)، حسن (علیه السلام)، حسین (علیه السلام)، عقیل، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و بریده، بنا به روایتی: عبّاس و پسرش فضل و طبق روایت دیگر حذیفه و ابن مسعود به جنازه آن حضرت نماز خواندند.
اصبغ بن نباته می گوید: از حضرت علی (علیه السلام) درباره اینکه فاطمه شبانه دفن گردید جویا شدند، فرمود: به علّت اینکه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر گروهی خشمناک بود و راضی نبود که آنان برای تشییع جنازه اش حاضر شوند. و بر کسانی که آنان را دوست نداشته باشند حرام است که بر جنازه احدی از فرزندان فاطمه نماز بخوانند.
روایت شده: حضرت علی قبر فاطمه علیها السّلام را با زمین یکسان نمود.
گفته اند: علی علیه السّلام تعداد هفت قبر شبیه به قبر فاطمه تشکیل داد که قبر آن بانو شناخته نشود.
روایت شده که چهل قبر برای حضرت زهرا ترتیب داد تا قبر واقعی آن بانو تشخیص داده نشود و کسی حتی بر قبر او نماز نخواند.
13-حضرت زهرا (سلام الله علیها)-مقتل-دفن حضرت
دستی از قبر بیرون امد و بدن حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تحویل گرفت.
ابو الحسن خزاز قمی می نگارد: از امام جعفر صادق علیه السّلام پرسیدند: چه کسی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را غسل داد؟ فرمود: علی علیه السّلام. زیرا حضرت زهرا (سلام الله علیها) صدّیقه بود و غیر از شخص صدّیق کسی حق نداشت وی را غسل بدهد.
روایت شده: هنگامی که حضرت علی بن ابی طالب جنازه مبارک فاطمه علیها السّلام را نزدیک قبر آورد، دستی از قبر بیرون آمد و آن جنازه را برگرفت و بازگشت.
عبد الرحمن همدانی و حمید طویل نقل کرده اند: حضرت امیر المومنین اشعاری را کنار قبر فاطمه زهرا علیها السّلام سرود بدین مضمون:
من دوست خود را به خاطر آوردم، گویا من برای به دوش کشیدن غم و اندوه های گذشته وکیل می باشم. بعد از اجتماع هر دو نفر بر دوستی یک دیگر، البتّه فراق و جدایی خواهد بود، و کلیه دردها در مقابل فراق و جدایی قلیل و اندک می باشد. اینکه من فاطمه را بعد از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از دست می دهم دلیل بر این است که هیچ دوستی دائمی نخواهد بود.
14-جریان شهادت، دفن و جلوگیری امیرالمؤمنین (علیه السلام) از نبش قبر حضرت زهرا (سلام الله علیها)
ابو جعفر طبری امامی در دلائل الامامه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است:
حضرت فاطمه علیها السّلام روز سه شنبه، سوم ماه جمادی الثانی سال یازدهم هجری از دنیا رحلت نمود. علّت وفات آن حضرت همان ضربه ای بود که قنفذ غلام عمر به امر او وارد کرده بود.
حضرت زهرا به علت آن ضربه محسن را سقط نمود و بدین جهت به شدّت بیمار شد و اجازه نداد احدی از آن افرادی که وی را اذیت کرده بودند نزد او وارد شوند.
آن دو نفر که از اصحاب پیامبر خدا بودند (ابو بکر و عمر) از حضرت علی علیه السّلام تقاضا نمودند نزد فاطمه برای ایشان شفاعت نماید.
حضرت امیر برای آنان اجازه گرفت و به حضور آن حضرت رفتند و گفتند: ای دختر پیغمبر! حال شما چطور است؟
فرمود: خدای را شکر، خوبم. آنگاه به ایشان فرمود: آیا نشنیدید که پیامبر خدا می فرمود: فاطمه پاره ای از تن من است، کسی که او را اذیت کند مرا اذیت کرده و کسی که مرا اذیت کند خداوند را اذیت کرده؟ گفتند: شنیده ایم.
فرمود: به خداوند سوگند که شما مرا اذیت کرده اید. آنان از نزد فاطمه خارج شدند در حالی که آن بانو همچنان بر آنان خشمناک بود.
محمّد بن همام می گوید: روایت شده: حضرت فاطمه در روز بیستم ماه جمادی الآخر از دنیا رحلت نمود. عمر مبارکش هجده سال و هشتاد و پنج روز بود. حضرت علی علیه السّلام آن بانو را غسل داد. به هنگام غسل دادن وی غیر از حضرت علی علیه السّلام، حسنین علیهما السّلام، زینب، امّ کلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عمیس کسی دیگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنین علیهما السّلام به جانب بقیع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارک خواندند، کسی از فوت ایشان مطّلع نشد، احدی از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادی که گفته شد. علی علیه السّلام بدن مبارکش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان کرد. صبح آن شبی که فاطمه علیها السّلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جدید در قبرستان بقیع مشاهده می شد.
منبع: پایگاه فرهنگی حلما
افزودن دیدگاه جدید