لعن و نفرین خدا در قرآن بر ظالمین به حضرت زهرا / جلسه پنجم
(جلسه پنجم)
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سببا للمزید من فضله و دلیلاً علی آلائه و عظمته ثم الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین
«إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا»
نسبت به مسائلی که این چند روز بحث کردیم، بحث «هجمه ی به بیت حضرت صدیقه طاهره زهرا(سلام الله علیها)» که در کتب فریقین آمده، مسئله ی «لطم و ضرب نسبت به صدیقه طاهره»، مسئله «سقط جنین» که دیروز بحث شد، حضرت محسن را سقط کردند و همینطور «ورود به خانه» و «آوردن امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از منزل به مسجد» بحث شد. حالا بعد از آن مسائل، نوبت به یک امری می رسد.
پرداختن خداوند متعال به کبریات در قرآن کریم
من آیه 57 از سوره مبارکه احزاب را تلاوت کردم، قبل از آنکه به آیه پرداخته شود، نکته ای را راجع به قرآن عرض کنم. خداوند متعال معمولاً در قرآن، کبریات را بیان کرده، یعنی قوانین را به صورت کلّی بیان کرده است. مثلاً می فرماید نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بجا بیاورید، اما صغریات و مصادیق این کبریات، بایستی توسط پیامبر بیان شود که این نماز چیست؟ این روزه چیست؟ شرایطش چیست؟ أجزاء این حج چیست و موانعش چیست؟ به صورت کلی، قرآن کبری را بیان می کند، اما تطبیق آن کبریات بر موارد، چیزی است که ما بایستی، ببینیم آیا در خارج محقق شده یا نه؟
خداوند متعال در این آیه کریمه یک کبرایی را بیان کرده و می فرماید «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛ کسی که خداوند و پیامبر را ایذاء کند که طبیعی است، ایذاء خدا ایذای بندگان خداست، اولیاء خداست، کسی که خدا و پیامبر را ایذا کند،(لحن آیه یک لحن عجیبی است!) «لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»؛ کسی که ایذاء کند، موذی، در دنیا و آخرت ملعون خداست. بعد می فرماید «وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا»؛ خداوند برای چنین شخصی عذاب خوار کننده را آماده کرده است.
ایذاء
لسان آیه، لسانِ عجیبی است. در این آیه شریفه، با توجه به مسائلی که این چند روز بیان شد، کسانی که نسبت به حضرت صدیقه طاهره زهرا(سلام الله علیها) این اهانت ها را روا داشتند، آیا اینها مصداق ایذاء نیست؟ مگر اینکه کسی عاقل نباشد، که انکار کند که اینها مصداق ایذاء هستند.
من اجازه می خواهم در این مجلس به چند مطلب در رابطه با ایذاء استناد کنم.
در جنگ بدر، مشرکین مکه برخی از بنی هاشم را به اجبار همراه خودشان آورده بودند، مثل عباس عموی پیامبر و عقیل را همراه خودشان آورده بودند و اینها در جنگ بدر، اسیر مسلمان ها شدند. ولو به اجبار آمده بودند ولی به هر حال در صف دشمن بودند که اسیر شدند. اسرا را در بدر بستند، چون رسول خدا در بدر چند روزی توقف کردند، آن شبی که عباس را اسیر کرده و بسته بودند، نیمه های شب پیامبر خدا فرمود انین (صدای ناله) عباس نگذاشت من استراحت کنم. بلند شدم بند او را با آن چیزی که او را بسته بودند یک مقدار گشودم. عباس آن روز اسیر مسلمان ها بود، اما این را پیامبر خدا نتوانست تحمل کند. ایذاء پیامبر بود و فرمود انینش نمی گذارد من استراحت کنم.
مورد دیگری که ابن ابی الحدید در شرح خود نقل کرده؛ جریان هَبّار بن أسود است. وقتی پیامبر، ابوالعاص (شوهر حضرت زینب) را به مکه فرستاد با او شرط کرد که زینب را از مکه به مدینه بفرستد. ایشان مال التجاره ی قریش در اختیارش بود که مسلمین گرفتند و آمد خدمت پیغمبر و داستان مفصلی دارد که نمی خواهم عرض کنم. اجمالاً به رسول خدا عرض کرد که این اموال پیش من امانت است، امانت را پس داد و بعدها مسلمان شد. اما در قصه ی بدر ایشان اسیر شده بود. قرار بر این شد که هر کسی فداء بفرستد. زینب گلوبند خودش را به عنوان فداء فرستاده بود. پیامبر وقتی چشمش به آن گلوبند افتاد، اشکش جاری شد. گفتند یا رسول الله چرا گریه می کنی؟ فرمودند من این گلوبند را دیدم یاد خدیجه افتادم. این گلوبند را خدیجه به ایشان داده بود. همه ی مسلمان ها از مسئله ی فداء صرف نظر کردند و ابوالعاص را بدون فدا رها کردند.
اما پیامبر خدا با او شرط کرد وقتی به مکه رفتی بایستی زینب را که مسلمه و مؤمنه بود را روانه کنی که به مدینه بیاید. ایشان هم پذیرفت. منتهی یک اشتباهی که صورت گرفت، بعد از جنگ بدر بود و مردم مکه و کفار، کشته زیاد داده بودند ناراحت و نگران بودند، برادر ابوالعاص شتری را آماده کرد و زینب را بر آن شتر سوار کرد و روز هنگام دختر پیامبر را از مکه تصمیم گرفت بیرون بیاورد. کفار مکه خیلی از این امر ناراحت شدند. شخصی به نام هَبّار بن اسود حمله کرد بر شتر زینب و یک نیزه ای زد به کجاوه ای که زینب در آن کجاوه نشسته بود، ایشان هم باردار بود، تکان خورد و در اثر آن وقتی او را به مدینه آوردند، بچه اش را سقط کرد.
این خبر به رسول خدا رسید و پیامبر خدا ناراحت شد. در فتح مکه وقتی مکه را می خواستند فتح کنند، رسول خدا اعلان عفو عمومی کردند، فرمودند «إذهبوا أنتم الطلقاء»، چند نفر را استثناء کردند. یکی؛ دو تا زن بودند که اینها شعر می خواندند و پیامبر را هجو می کردند، فرمودند اینها ولو پرده ی خانه خدا را گرفته باشند را بکشید و قابل گذشت نیستند. جرم، گاهی آنقدر سنگین است که بایستی طرف کشته شود. یکی از کسانی که پیامبر خدا اصطلاحاً دم او را هدر کرد؛ این «هبار بن اسود» است که فرمود این «هبار» را هر جا که دیدید بکشید. البته او فرار کرد و رفت، ولی پیامبر دم او را هدر کرد.
ابن ابی الحدید این جریان را نقل کرده و بعد می گوید: هبار زینب را تنها ترسانده بودند و بیش از این نبود، پیامبر دم آن کسی که زینب را ترسانده بود هدر و مباح کرد، فرمود او را به قتل برسانید. اما آن کسانی که محسن حضرت زهرا را سقط کردند، اگر پیامبر خدا بود، با آنها چه معامله ای می کرد؟ آیا آنها را رها می کرد؟
این است که گاهی این سؤال را بعضی آقایان می کنند جا دارد من این نکته را عرض کنم. سوال می کنند که پیامبر خدا این عناصر ملعون، پست، منافق و بی دین را که گرد خودش بودند می شناخت، چرا اینها را تا زمانی که حیات داشت کیفر نکرد؟ چرا اینها را طرد نکرد؟ چرا اینها را به قتل نرساند؟
این سؤالی است که گاهی بعضی از آقایان می کنند. پاسخش را در یک حدیثی از آقا حضرت سجاد (علیه السلام) از رسول خدا نقل می کنند، می فرمایند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که رحمةٌ للعالمین است فرمود: لولا این جهت که مردم بگویند افرادی اطراف پیامبر بودند و وقتی پیامبر به قدرت رسید این دوستانش را یکی پس از دیگری قلع و قمع کرد. اگر این سر زبان ها نمی افتاد و این را نمی گفتند، پیغمبر خدا فرمود «لضربتُ أعناقَ کثیرٍ منهم»، من گردن خیلی از افراد را می زدم و می کشتم، آنها مستحق قتل بودند، اما برای اینکه این نکته گفته نشود که تا قدرت نداشت اینها اطراف پیامبر بودند و وقتی به قدرت رسید اطرافیانش را قلع و قمع کرد، این کار را نکردم.
بهر حال ماجرا اینطور بوده که اینها اطراف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده اند و آن مطلب را قبلاً عرض کردم، که أم سلمه به عبدالله بن عوف این نکته را گفت که رسول خدا به من فرمود این کسانی که با من هستند جزء صحابه ی من هستند، اینها یک تعدادشان بعد از وفات من در قیامت هم من را نخواهد دید و در قیامت هم اینها مرا نمی بینند و اینها را مستقیماً به سمت آتش می برند.
مصادیق ایذاء در برخورد با دختر پیامبر گرامی اسلام
حالا یک کسی که به خانه ی حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) هجوم برده، وارد خانه شده، فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) را که روح پیامبر است مورد ایذاء قرار داده، مورد لطم و ضرب قرار داده، محسن حضرت زهرا را سقط کرده، نسبت به همسر حضرت زهرا آن اهانت ها شده، وضعش چگونه است؟!! این مسائل را که نمی شود انکار کرد.
ابن ابی الحدید به یک مناسبتی در این شرح نهج البلاغه -که این شرح نهج البلاغه، در عین حالی که شرح است، یک کتاب کلامی است-، بعد از بیان این مسائلی که اتفاق افتاده، می گوید صحیح چیزی است که مرحوم سید مرتضی در شافی فرموده(سید مرتضی علم الهدی، برادر سید رضی است) و آن اینست که امیرالمؤمنین را «أخرجوه قهراً» با آن کیفیت حضرت امیر(سلام الله علیه) را به مسجد آوردند. حالا داوری را من به عهده ی خود شما عزیزان می گذارم، آیا این کارهایی که اینها نسبت به صدیقه ی طاهره (سلام الله علیها) انجام دادند، این کارهایی که نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) انجام دادند ایذاء رسول خدا نیست؟ مگر اینکه کسی عاقل نباشد که انکار کند.
یک نکته را عرض کنم؛ جریانی را ابن کثیر در البدایه و النهایه نقل کرده و می گوید سندش صحیح است. یک شخصی است که می گوید امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به یمن فرستاد، در آن سپاه من بودم و در آن سفر من از عملکرد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) ناراحت شدم. بعد از مراجعت از یمن که با قصه ی غدیر، امیرالمؤمنین از یمن به مکه آمد و بعد با رسول خدا آمدند و مسئله ی غدیر اتفاق افتاد و به مدینه آمدند، ایشان می گوید من گاهی که می نشستم کنار دوستان و رفقا، این مسائل را مطرح می کردم که از امیرالمومنین ناراحت شدم، از عملکرد امیرالمؤمنین در سفر یمن ناراحت شدم.
(توجه داشته باشید که این مطالب را در رابطه با ایذاء عرض می کنم که عرض کردم کبری را قرآن بیان کرده و صغریات را ما بایستی ببینیم مواردش کجاست، این موارد را هم خوشبختانه خود عامه تصریح کردند)؛ می گوید من یکی از روزها وارد مسجد پیامبر شدم، پیامبر در جمع اصحاب نشسته بود و معمولاً رسول خدا به کسی نگاه نمی کرد. من از در مسجد که وارد شدم و سلام کردم دیدم پیامبر سر مبارکش را برداشت و همینطور به من نگاه می کند. من هم آمدم جلو. سکوت مجلس را فرا گرفته، سلام من را جواب داد.
آمدم نزدیک رسول خدا رسیدم. به من رو کرد و فرمود: فلانی «وَ الله لَقَدْ آذَیْتَنِی»؛ بخدا قسم مرا اذیت کردی. گفتم «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُوذِیَکَ یَا رَسُولَ اللَّه»، من به خدا پناه می برم شما را اذیت کنم. چه کرده ام که شما را اذیت کرده ام؟ فرمود: این سخنان در رابطه ی با علی بن ابیطالب چیست که تو مطرح می کنی؟ بعد ادامه داد و فرمود: «مَن آذَى عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی»، هر کسی علی را اذیت کند من را اذیت کرده است. آیا آوردنِ امیرالمؤمنین به این شکل به مسجد، اذیت نبوده؟ آیا اینطور با همسر امیرالمؤمنین برخورد کردن، مصداق اذیت نبوده است؟
اینها چطور می خواهند این مسائل را جواب بدهند؟ این مسائل را نقل می کنند و از نظر سند هم می گویند روایات صحیح است، ولی از آن می گذرند. چون در راستای خواسته ی آنها و در راستای آنچه آنها می گویند نیست. از کنار این احادیث به راحتی می گذرند، اما قرآن مجید با صراحت این را بیان می کند، کسی که پیغمبر را اذیت کند در دنیا و آخرت ملعون خداست، و خداوند عذاب خوار کننده را برای او آماده کرده است. این نتیجه ی بحث هایی که این چند روزه داشتیم.
السلام علیک یا بنت رسول الله
قاعدةً اگر این ایام حضرت زهرا (سلام الله علیها) شهید شده باشد و از دنیا رفته باشد، دوران مصائب سخت امیرالمؤمنین است. امیرالمؤمنین مصیبت پیغمبر برایش خیلی سخت بود، اما چون حضرت زهرا بودند، گویا پیغمبر را دارند. من استناد کنم به یک حدیث و آن اینکه رسول خدا به امیرالمؤمنین این روزهای آخر فرمود «یَا أَبَا الرَّیْحَانَتَیْنِ فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاکَ»؛ ای پدر دو ریحانه؛ به زودی دو رکن تو از میان می رود. وقتی پیامبر از دنیا رفت، فرمود «هذا رکن الاول»، وقتی فاطمه از دنیا رفت فرمود «هذا رکن الثانی». دو تا رکن امیرالمؤمنین در هم شکسته شد و از میان رفت. لذا گریه ها، خطبه ای که حضرت خوانده، اشعاری که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده، بیشتر بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است و این شعر مشهوری که از ایشان هست که کنار قبر صدیقه طاهره وقتی گریستند فرمودند:
نفسی علی زفراتها محبوسه یا لیتها خرجت مع الزفراتی
لا خیر بعدک فی الحیات و إنما أبکی مخافة أن تطول حیاتی
نشاط رفت از این خانه روح دیگر نیست چهار طفل در این خانه هست و مادر نیست
ز من بگو تو به صیاد سنگدل که میا به خانه ای که تو آتش زدی کبوتر نیست
دگر پروانه بال و پر ندارد نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها به خط خون نویسید که قرآن علی کوثر ندارد
ای گل پرپر شده ی باغ من تازه شد از رفتن تو داغ من
مرگ پیمبر کمرم را شکست داغ تو رکن دگرم را شکست
فاطمه جان؛
جای مناجات و نماز شبت می شنوم زمزمه زینبت
دست برون تو زدل خاک کن اشک ز چشم حسنت پاک کن
وای من و وای من و وای من میخ در و سینه زهرای من
در وسط کوچه تو را می زدند کاش بجای تو مرا می زدند
درد دل کرد با رسول خدا، دلش آرام نشد، خم شد و صورت روی قبر فاطمه گذاشت.
یا امیرالمؤمنین، فاطمه جوان از دست داده بودی، کنار قبرش گریستی، نوحه سرایی کردی، با پیغمبر درد دل کردی، بچه های تو هم نوحه سرایی را از تو یاد گرفته بودند، زینب هم تو قتلگاه پیامبر را مخاطب قرار داد صدا زد یا رسول الله ببین حسین سر در بدن ندارد، «یا رسول الله بناتک سبایا و ذریتک مُقتَّلَة»...
منبع: دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)
جلسه پنجم - دهه اول فاطمیه ـ 7 / 1 / 92
افزودن دیدگاه جدید