زندگینامه سید جمال الدین اسد آبادی
در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه((امامزاده احمد))مردمانی نجیب از سادات حسینی زندگی می گذرانند و پاکمردی از تبار پیامبر صلی الله علیه و آله راهبری آنان را بر عهده دارد. سید صفدر عالمی پرهیزگار و دانشمندی پارساست که ساکنان کوچه سیدان ، سالاری آن بزرگوار را پذیرفته و دل به فرمانش سپرده اند.([1])
وی از نوادگان امام سجاد علیه السلام است وخاندانش از سال 673 ق در محله((سیدان))اسد آباد همدان جای گرفته اند. اغلب آنان از اهل علم ومقتدای مردم و قاضی دیار خود بودند و از میانشان خوشنویسان معروفی چون((میرزکی))(برادر سید صفدر)برخاسته اند. این دودمان در میان مردم اسد آباد به طایفه شیخ الاسلامی معروف بوده وهستند. مردم اسد آباد برای سید صفدر و نیاکان وی احترام خاصی قائل بودند بخصوص اینکه سلسله کرامات و سجایای برجسته ای داشته اند.([2])
سید صفدر وهمسرش (سکینه بیگم ) از یک ریشه و اصل بودند. نیای بزرگوار آن دو،((میر اصیل الدین))فرزند((میر زین الدین حسینی))دو پسربه نامهای((میر رضی الدین))و((میر شرف الدین))داشت که سکینه بیگم دختر میر شرف الدین بود. او زنی باسواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوی خویش از تربیت خانوادگی و نجابت ذاتی برخوردار گشته ، پیوسته در رونق کانون گرم زندگی می کوشید.
آری ، سید جمال الدین در ماه شعبان 1254 ق . (آبان 1217 ش ) در چنین فضای پاک معنوی پا به عرصه وجودنهاد.([3])
پرورش مروارید
نبوغ ذاتی ، هوش سرشار و فراست قوی سید جمال وی را از همان دوران کودکی در پی تجزیه و تحلیل محتوای داستانها به آفاقی دیگر سوق می داد از همان ایام کودکی به فکر چاره و علاج دردها و رنجها می پرداخت . سید جمال الدین با اینکه کودک بود بازی هایش بزرگ منشانه می نمود و در رفتار، گفتار و کردارش آثار بزرگی و کمال هویدا بود.((حیرت افزاتر اینکه بازی های بچه گانه اش اکثر، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده ، زاد راحله خود را براسبهای چوبی بسته ، خود و یکی دو نفر از اطفال را منتخب می کرده ... با پدر و مادرو همشیره های خود وداع می کرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و... بروم. ایشان به زبان کودکانه با او همساز می شدند و او هم نویدهایی چند از مسافرت خود به پدر و مادرش شرح می داد.))([4])
تحصیلات
سید از پنج سالگی در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدمات عربی را طی سالهای اول تحصیل بخوبی فرا گرفت.
در همین ایام به موجب اختلافات موجود میان قبایل آن دیار و همچنین تنگ نظری بعضی و نیز در پی وسعت بخشیدن به دانسته های خود، زادگاه خویش را ترک می گوید و در سال 1264 ق . به همراه پدرش((سید صفدر))وارد شهر قزوین می شود و چهار سال در آنجا ماندگار می گردد.([5])وی با پشتکار وجدیت در حوز علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتیاق یاد گرفت و در ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شد.
با بهره جویی از سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن یک کتاب در رشته ای از علوم ،سایر کتب همان رشته را خود می خواند یا به دیگران درس می داد. او احساس خستگی درتحصیل را با تفکر در آفاق و انفس می گذراند و بیهوده اوقاتش را از دست نمی داد. روزی پدر برای سرکشی به فرزند به قزوین می رود. در آن موقع شمال ایران در چنگال((وبا))گرفتار آمده سیدصفدر می گوید: دیدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانی است که به مرض وبا درگذشته اند. به او گفتم : مردم همه از وبا می گریزند، تو چگونه خود را به مردگان مشغول می داری؟ جواب داد: می خواهم بدانم که این مرض در اعضا و جوارح انسان چه تأثیر دارد!([6])
ورود به تهران
سید جمال الدین در سال 1266 ق . در معیت پدر وارد تهران شد. در این هنگام امیرکبیر در سمت صدارت عظمی همچنان قدرت را در دست داشت . سید جوان در آغاز ورود به این شهر، پس از استراحتی کوتاه، اقدام به شناسایی پایتخت و اوضاع و احوال حکومتی آن می کند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت (آقا سید محمد صادق طباطبایی همدانی ) را می گیرد و در پای درسش می نشیند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محیط درس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند.
او بی درنگ مباحثه علمی را بااستاد آغاز می کند به طوری که آقا سید محمد صادق را خیلی زود شیفته خود می گرداند و استاد نیز وقتی از فضل و کمال سید آگاه می شود برای اولین بار عمامه بر سر شاگردش می گذارد.([7])
نبوغ علمی و فضل و کمال سید بسرعت فضای شهر تهران را فرا می گیرد و بیشتر علما، فیض حضورش را غنیمت شمرده ، به خدمتش می رسند. آنان سپس چند روزی هم به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایی، در منزل وی پذیرایی می شوند و همچنان علما و طلاب به دیدارشان می شتابند.([8])
هجرت به نجف
سید صفدر در مدت اقامت خود درتهران ، به اسرار پیچیده ای که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بیش از پیش پی برد. او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پایه، همانند دانشمندی زبر دست و مطلع از رموز علوم یافت که زبانی گویا و سخنی نافذ داشت. براین اساس مصم شد وی را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامی (نجف اشرف ) ببرد و به دریای پر تلاطم علم شیخ انصاری (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد.
سید در سال 1266ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت می کند و بعد از سه ماه توقف دربروجرد و مباحثه علمی با عالمان آن شهر، به عتبات علیات مشرف شده ، به خدمت شیخ مرتضی انصاری - طاب ثراه - می رسد. وی چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیل علوم اسلامی می شود و در علوم تفسیری ، حدیث ، فقه ، اصول ، کلام ، منطق ، فلسفه، ریاضی، طب، تشریح، هیئت و نجوم به تحقیق می پردازد و در تمام این مدت مخارج سیدجمال الدین را شیخ انصاری به عهده می گیرد و در نهایت درجات علمی او را تصدیق و به فتوا دادن در امور شرعی اجازه اش فرماید. این در حالی بود که آوازه فراست و نبوغ سید جمال، عالمان نجف، کربلا و سامرا را به حیرت واداشته بود، تا این که مورد حسد و کینه برخی نااهلان قرار گرفت و به توصیه استاد بزرگش، در سال 1270 ق روانه شهر بمبئی در هندوستان شد.([9])
سید در هند و افغان
وی در 16 سالگی به همراهی یکی ازعلمای مورد وثوق، از راه آبی (بوشهر - بمبئی ) وارد شهر بمبئی شد ولی از آن جاییکه بمبئی بیشتر یک بندر تجاری بود تا یک شهر علمی، نتوانست به روح پر خروش سید آرامش لازم دهد، از این رو پس از مدتی به اطرف ایالات مرکزی هند حرکت کرد و خود رابه مرزهای شرقی هند (کلکته ) رسانید.
وی در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگی مردم بخوبی دریافت که هندوستان یکسره در اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گرچه به اندازه یک ایالت هندوستان نیست و جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز به شمار می رود توانسته است به آسانی این کشور پهناور را زیر سلطه در آورد و تمامی منابع ملی و محصولات با ارزش و حتی جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.
از این زمان بود که فعالیتهای سیاسی و اصلاحی سیدجمال الدین آغاز شد. او در ضمن شناسایی استعدادهای دشمن استعمارگر و بررسی جنبه های قوت و رمز موفقیتشان، به تجزیه و تحلیل علل و منشاء ضعف و انحطاط مسلمین بر آمد و در پی یافتن راه حلهای اساسی، شب و روز تلاش کرد. در این موقع افغانستان بتازگی از ایران جدا شده و به پشتیبانی انگلیسیها بر ضد حکومت ایران شوریده و به حکومت نیمه مستقلی رسیده بود. بنابراین سید تصمیم گرفت به افغانستان برود و مردم آن کشور را بیدار کند و آنان را از حیله بریتانیا آگاه سازد.
او درسال 3 - 1272 ق (1234 ش ) به قصد مکه و زیارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. سپس تا اواخر 1275 ق. از مکه مسیر مدینه، اردن، دمشق، حمص، حلب، موصل، بغداد و نجف را طی کرد و اوضاع تمامی شهرهای مهم اسلامی را بررسی نمود و در نهایت خود را به وطن اصلی (اسد آباد همدان) رساند. اما با اوضاع نابسامانی که در تهران با آنها روبرو شد نتوانست در ایران توقف کند و از همین رو از راه خراسان عازم((هرات و کابل))گردید. سید بعد از ورود به افغانستان، حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهای اصلاحی چشمگیری را به انجام رساند و رهبران سیاسی و مردم افغانستان را از نقشه های پشت پرده استعمار پیر، انگلیس آگاه ساخت که نمونه ای از آنها چنین است.
1.تألیف و نشر کتاب((تتمه البیان فی تاریخ الافغان))
2.انتشار روزنامه((شمس النهار))
3.اصلاح اموری از قبیل تشکیل کابینه وزراء، تنظیم سپاه ، ایجاد مکتبهای لشکری و کشوری برای جوانان، توجه دادن مردم به زبان ملی ، تاسیس بیمارستان ، مرکز دامپزشکی ، پستخانه وکاروانسراها.
با گسترش دامنه فعالیتهای فرهنگی - سیاسی سید، چون دشمن خود را در آستانه نابودی دید با دسیسه های وسیع عرصه را بر وی تنگ کرد. از این رو سید به ناچار عازم هندوستان شد ولی به محض ورود دانست که دشمن پیش دستی کرده و در کمین او نشسته است . با این حال او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهای آتشین به روشنگری مردم هندوستان پرداخت و این چنین آنان را بر ضد استعمار پیر تشویق کرد:
((هرگاه شما صدها میلیون پشه شوید و زمزمه درگوش بریتانیا نمایید... و هر گاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید یا خداوند شمارا مسخ کرده و لاک پشت شوید و در جزیره بریتانیا فرو روید، آزاد مردانی در هندخواهید شد.))([10])
دولت انگلیس بیش از این نتوانست تماشاگر این صحنه ها باشد و در حالی که خود در ابتدای ورود سیدجمال الدین ، مدت اقامت او را دو ماه تعیین کرده بود، هنوز یک ماه نشده دستور اخراج وی از هند را صادر کرد. این بود که سید تصمیم گرفت هندوستان را به سوی کشور مصر ترک گوید.
حضور در مصر
او در سال 1285 ق . از راه دریا وارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علمای بزرگ آن کشور ملاقات کرد و در اقامتگاه خود برای جوانان عرب کرسی درس بر پا نمود و با سخنرانیهای پرشور آنان را مجذوب خویش ساخت. ولی این سفر چهل روز دوام نیاورد زیرا حکم اخراج وی از سوی((خدیو مصر)) صادر شد و سید به ناچار روانه اسلامبول شد.
وقتی ترکان عثمانی خبر آمدن سید را شنیدند بسیار خوشحال شدند و دو شخصیت علمی و سیاسی امپراتور عثمانی((عالی پاشا)) صدر اعظم و ((فواد پاشا)) به پیشواز سید شتافتند و او را در دربار مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند. ولی چندی نگذشت که در اثر کج اندیشی و ترس درباریان و حسادت((شیخ الاسلام))، سلطان عثمانی دستور داد تا سید مدتی را به خارج از اسلامبول سفر کند. از این رو ، وی در سال 1287 ق. به بهانه سفر سیاحتی و مشاهده آثار باستانی بار دیگر وارد کشور مصر شد. در این سفر، پس از دیداری که میان سید و ریاض پاشا (رئیس دولت مصر) انجام پذیرفت، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحی و معنوی سید شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند.
سید جمال الدین از این فرصت طلایی استفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث برای جوانان دانشگاهی و طلاب پر شور تشکیل داد و سپس آن را به دانشگاه الزهرا انتقال داد و شاگردان بسیاری را مشتاق خویش ساخت. او علاوه بر اساتید و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباط بر قرار می کرد. حتی در قهوه خانه های مصر حاضر می شد و افکار و اندیشه های خود را برای مردم بیان می داشت، به طوری که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانست تحولات بزرگی را از نظر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در اذهان مردم ایجاد کند.
او با نوشتن مقالات گوناگون در روزنامه های کثیر الانتشار مانند، مصر و التجاره (که باپیشنهاد وی از سوی ادیب اسحق راه اندازی شده بودند)، ادبیات مصر را از ریشه دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهی دادن به مردم، توطئه های پشت پرده دشمنان را بر ایشان معرفی کرد تا اینکه ریضاپاشا این دو روزنامه را توقیف کرد ولی سید همچنان به راه خود ادامه داد و مبارزه سختی را بر ضد دولتهای خارجی و استبداد داخلی آغاز کرد و در نهایت شب 17 رمضان 1296 ه توقیف و به((سوئز)) فرستاده شد تا وی را از آنجا به کشور ایران گسیل کنند.([11])
دارایی سید در مصر، منحصر به یک کتابخانه بود که هنگام توقیفش ، کتابهای آن را((رچرس)) مستشار انگلیس مالیه مصر، به تصرف خود در آورد ولی بعدها ناگزیر شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش به بندر بوشهر بفرستد.([12])
طلوع دیگر در هند
سرانجام سید با شاگردش((ابوتراب عارف افندی)) یکسره با کشتی وارد جده شد. مدتی در آنجا ماند. سپس به مکه عزیمت کرد و با شخصیتهای مهم اسلامی تماس بر قرار ساخت. آنگاه به سوی کشور هند روانه گشت([13]) و این بار علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند، جبهه دیگری نیز بر ضد افکار روشنفکری در آن کشور بنا نهاد و با اندیشه های تجددخواهی((سید احمد خان هندی))که طرفدار همکاری و سازش با انگلیسها بود، به ستیز جانانه برخاست و رهبری هر دو جبهه را بخوبی اداره نمود.([14])
سید جمال الدین در پی این اقدام به((حیدر آباد دکن))تبعید شد وشرکت در مجامع عمومی از وی سلب گردید. ولی او از پای ننشست و کتاب معروف خود را در رد طبیعیون و افکار متجددانه آنان تالیف کرد. او این کتاب را به زبان فارسی نوشت وسپس به زبان اردو و نیز به وسیله شیخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربی ترجمه شد.([15])علاوه یک جمعیت سری به نام((عروه)) را در حیدرآباد تشکیل داد.([16]) و جوانان شجاع و بزرگی را در آن تربیت نمود که بعدها شخصیت هایی چون: محمد اقبال، شوکت علی و محمد علی جناح از شاگردان و تربیت یافتگان این جمعیت به شمار می آمدند. اما همه این تلاشها در نهایت سبب شد تا سید برای چندمین بار از هند اخراج گردد.([17])
ستیز در قلب اروپا
او در سال 1300 ق. از هند خارج شد. نخست قصد کشور آمریکا را داشت ولی از این سفر منصرف گشت و در ماه جمادی الاخر یا رجب همین سال وارد لندن شد. مدتی به فعالیت و شرکت در محافل علمی مشغول بود که یکباره پایتخت انگلستان را به سوی کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاریس برای خود مسکن گزید.([18])در این حال او مرد جهانی شده بود. زیرا وی به تنهایی قدرتمندترین کشورهای موجود را به هراس و نگرانی وا داشته بود. مجامع سیاسی و علمی اروپا از تلاشهای همه جانبه وی در مشرق زمین برای زدودن جهل و نادانی، مقالات و سخنرانیها ارائه داده بودند. بنابراین همگان مایل بودند این مرد افسانه ای را از نزدیک ببینند. مردم فرانسه و سایر مردان دانشمند و آزادیخواه که از کشورهای دیگر درآنجا به سر بردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.
از مهمترین فعالیتهای سید در قلب اروپا، می توان به شرح زیر نام برد:
1.راه اندازی مجله معروف((عروه الوثقی)) که با مقاله های پرشور و مستدل آن، دست پلید استعمار انگلیس را برای مردم، سیاستمداران روشنفکران غافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاکمه کشید و سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگلیس حکم به تعطیل این مجله داد.([19])
2.دیدار وی با((ارنست رنان))حکیم و مورخ مشهور فرانسوی. در این ملاقات بحثهای فلسفی درباره ((علم و اسلام و حقیقت قرآن)) انجام پذیرفت که رنان به درستی فرهنگ اسلامی آگاه شد و از بسیاری از عقاید خود درباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران می دانست دست برداشت.([20])
3.گفتگوهای سید با رجال انگلیس که در صدد بودند تا با هیات تحریریه روزنامه((عروه الوثقی)) تفاهم پیدا کنند و او نیز نماینده اش (شیخ محمد عبده ) رادر این خصوص به لندن فرستاد([21])و همچنین دیدارهای وی با((چرچیل))،((سردروندولف))و((لرد سالیسبری))در مورد حل مسأله سودان. در این دیدار رهبران سیاسی انگلستان پس از تعریف و تمجید از وی، پادشاهی کشور سودان را به سید پیشنهاد کردند. او بر آشفت و گفت:
((این تکلیف بسی شگفت انگیز است و این کارها دلیل نادانی در امور سیاسی شماست. حضرت لرد اجازه دهید که از شما سوالی نمایم . آیا سودان را مال کشده اید که می خواهید مرا پادشاه آن کنید؟! مصر از آن مصریان و سودان هم چزء جدانشدنی آن است.))([22])
بازگشت به وطن
پس از سه ماه، مذاکرات سران انگلیس با سیدجمال الدین به شکست انجامید. وی با هدف ایجاد مرکز خلافت اسلامی در جزیره العرب از پاریس به سوی قطیف رهسپار گشت. در این ایام سید توسط اعتمادالسلطنه و حاج سیاح محلاتی از طرف ناصرالدین شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافهاپی در پی رسید و محافل برای حضورش در تهران آماده گردید.([23])از این رو سید، از سفر به جزیره العرب منصرف و به قصد تهران عازم شیراز شد و در روز 23 ربیع الاول 1304 ق وارد پایتخت شد و درمنزل حاج امین الضرب برای خود مسکن گزید،([24])ولی دیری نپایید که مورد ترس و وحشت و کینه شاه و اطرافیان قرار گرفت. شاه به طور محرمانه از حاجی امین الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد!
از طرفی سید نیز که بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامه نگار روسی (کاتکوف) به مسکو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304ق به آن کشور هجرت کرد. وی در آنجا دو سال اقامت گزید و با رجال سیاسی، نظامی و مذهبی روسیه دیدار و مذاکره نمود. یک روز تزار روسیه از وی خواست تا((شیخ الاسلامی)) مسلمانان آن کشور را به عهده گیرد ولی سید در جواب گفت: من خود را مدافع منافع تمام مسلمان ان جهان می دانم .
علاوه سید از تیرگی میان دولت روس و انگلیس استفاده مناس کرد وافشاگریهای وسیعی را بر ضد دولت بریتانیا در نشریات روسیه انجام داد که تا آن روز نظیر نداشت.
در این هنگام ناصر الدین شاه که برای شرکت در جشن جمهوریت پاریس عازم اروپا بود راهش از طریق روسیه افتاد. وی در این کشور پهناور، سید را چون یاقوت درخشان یافت. سپس در اروپا نیز به هر جا قدم گذاشت، آثار و شهرت سید را در آنجابه روشنی مشاهده کرد. لذا از کار قبلی خود پشیمان شد و در دیداری که با سید در مونیخ داشت سعی کرد گذشته ها را جبران سازد. و او را برای آمدن به ایران و اصلاح وضع سیاسی و اقتصادی کشور تشویق نماید.
سید این تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذیرفت. نخست در محرم 1307 ق. وارد مذاکره با رجال سیاسی روسیه شد و آنها را راضی کرد تا از امتیازاتی که در آن زمان می خواستند از ایران بگیرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربیع الثانی همان سال به ایران بازگشت تا کار اصلاحات را به طور جدی آغاز کند.
ولی در اثر توطئه های پشت پرده استعمار پیر (انگلستان )، زمینه بدبینی درباریان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سید در تهران نگذشته بود که ناگهان نامه شاه در منزل حاجی امین الضرب به دست وی رسید. وقتی سید جمال الدین از حکم اخراج خود آگاه گردید به عنوان اعتراض به شهر ری (حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ) عزیمت کرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانیها پر شور، حرم را به دژی استوار مبدل ساخت. چندی بعد فضار سفارت بریتانیا فزونی یافت و ناصر الدین شاه حکم توقیف واخراج وی را صادر کرد. وقتی دستخط شاه به دست((مختار خان))حاکم شهر ری رسید، بی درنگ بیست نفر فراش فرستاد و سید را از بست حرم حضرت عبدالعظیم بیرون آورده ، در 28جمادی الاولی 1308 ق. روانه غرب کشور کرد.
غروب آفتاب
وی در نیمه اول شعبان همان سال وارد بصر شد. از آنجا نامه ای بسیارمهم و سرنوشت ساز به آیت الله میرزای شیرازی نوشت. آنگاه از عراق به سوی لندن حرکت کرد و در آنجا با شدت بیشتری اوضاع ناهنجار دربار ایران را در روزنامه های اروپایی افشا نمود و خطر استبداد داخلی و استعمار خارجی را بر ملل مشرق زمین توضیح داد.
همچنین نامه هایی با سران قبایل و علمای برجسته عالم اسلام، از جمله نامه ای به علمای بزرگ ایران تحت عنوان((حمله القرآن)) ارسال داشت و از خیانتها و بی لیاقتی ناصر الدین شاه در اداره کشور پرده برداشت. او با ایجاد نشریه ای موسوم به((ضیاء الخافقین))، که اولین شماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار یافت، به فعالیتهای افشاگرانه خود شعاع بیشتری بخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خود سید را نیز بشدت در تنگنا قرار داد.([25])
در این هنگام نامه((سلطان عبدالحمید))توسط ((رستم پاشا))سفیر عثمانی در لندن مبنی بر دعوت سیدجمال الدین به((آستانه)) به منظور اصلاحات سیاسی در کشور و حکومت عثمانی به دست وی رسید. از طرفی هم چون سید از مدتها پیش به فکر ایجاد تقویت((جبهه متحد اسلامی در مقابل استعمارغرب بریتانیا بود، به این دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرمانی بزرگ در سال 1310 ق وارد مرکز خلافت اسلامی شد تا با تأسیس جبهه واحد اسلامی عزت و شوکت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال برای تحقیق این هدف مقدس سرمایه گذاری کرد و نامه های بسیاری به شخصیت های سیاسی، مذهبی و فرهنگی جهان اسلام نوشت و آنها نیز استقبال خوبی از این حرکت انقلابی به عمل آوردند.
از این سوی، سلطان عبدالحمید هم به خیال اینکه فردا خلیفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سید جمال الدین همکاری می کرد. ولی هنگامی که احساس کرد تخت و تاج وی نیز باید فدای این آرمان بزرگ بشود به بهانه های گوناگون مخالفت و کار شکنیها را شروع کرد. او راه چاره را در آن دید که باید کار سید را یکسره کند و با یک ترفند شیطانی((مسمومیت))آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام این نقشه شوم در مورد سیدجمال الدین عملی گردید و او در سال 1314 ق به دیدار محبوب خویش شتافت.
پیکر پاک سید با شور و احترام مردم در قبرستان((شیخ لر مزاری))در شهر بندری استانبول به خاک سپرده شد.
در آیینه آثار
با اینکه سیدجمال الدین اسدآبادی از ده سالگی همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است، در هر زمان که فرصتی به دست می آورد در امر تالیف و تصنیف تلاش کرده است.
از این رو آثارمکتوب این مرد بزرگ را به دو دسته می توان تقسیم کرد:
الف: آثاری در موضوعات مختلف که نام برخی از آنها به شرح زیر است.
1.تتمه البیان فی تاریخ الافغان
2.القضا و القدر
3.اسلام و علم
4.نیجریه یا ناتورالیسم
5.الوحده الاسلامیه
6.الواردات فی سر التجلیات
ب: نامه ها، سخنرانیها، مقالات، مذاکرات و مصاحبه ها. که تعدای از اینها با عناوین((مقالات جمالیه))، نامه های سیدجمال الدین))،((شرح حال وآثار سید جمال الدین))یا در کتابهایی که پیرامون زندگی و آرمان سید نوشته شده به چاپ رسیده است.
آثار:
1. القضا و القدر
2. اسلام و علم
3. تتمه البیان فی تاریخ الافغان
4. نیجریه یا ناتورالیسم
5. الوحده الاسلامیه
6. الواردات فی سر التجلیات
7. مقالات جمالیه
پی نوشت:
[1]اقتباس از: شرح حال و آثار سیدجمال الدین اسد آبادی، لطف الله جمالی.
[2]همان
[3]اسناد و مدارک درباره سیدجمال الدین، صفات الله جمالی.
[4]همان، ص 205 و 206.
[5]اسناد و مدارک درباره سیدجمال الدین اسد آبادی.
[6]سیدجمال الدین پایه گذار نهضتهای اسلامی، ص 24.
[7]شرح حال سیدجمال الدین اسد آبادی، ص 29 و 30.
[8]همان، ص 31؛ سیدجمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی، ص 25.
[9]شرح حال و آثار سیدجمال الدین اسد آبادی، ص 31 و 32.
[10]خاطرات سیدجمال الدین.
[11]نقش سیدجمال الدین در بیداری مشرق زمین، ص 61.
[12]همان، ص 62.
[13]سیدجمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی، ص 92.
[14]نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، مرتضی مطهری، ص 20.
[15]مفخر شرق، غلامرضا سعیدی، س 62.
[16]سیدجمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی، ص 96.
[17]نقش سیدجمال الدین در بیداری مشرق زمین، ص 72، 73. سیری در اندیشه سیاسی غرب، ص 98.
[18]سیدجمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی، ص 96.
[19]شرح حال و آثار سید جمال الدین، ص 37 و 38.
[20]زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمال الدین، ص 38.
[21]مفخر شرق، ص 86 و 76.
[22]زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سیدجمال الدین، ص 40 و شرح حال و آثار سیدجمال الدین اسد آبادی، ص 38 و 37.
[23]نقش سیدجمال الدین در بیداری مشرق زمین، ص 22.
[24]مجموعه مقالات سواد و بیاض، ایرج افشار، جلد دوم، ص 226 - 232.
[25]سیدجمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی، ص 231.