شمه ای از فضائل مولا علی(سلام الله علیه) از ولادت تا غدیر
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین...
اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن...
سخن درباره امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بسیار گفته و نوشته شده است، اما پایانی نخواهد داشت زیرا که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است: ذِکرُ عَلیٍّ عِبادَةٌ
علامه ابن مغازلی در کتاب مناقب علی ابن ابی طالب (سلام الله علیه)، ذیل حدیثی نسبتاً طولانی به نقل از محدثان بزرگ، مانند صاحب کفایت الطالب و علامه ذهبی و ابن حجر عسقلانی و بالأخره احمدبن حنبل، آورده است که سلمان فارسی گفت:
"از محبوبم محمد (صلی الله علیه و آله) شنیدم که گفت: من و علی در پیشگاه حق تعالی نوری بودیم که خداوند را هزار سال پیش از خلقت آدم تسبیح و تقدیس می کرد. آن گاه که خداوند آدم را آفرید این نور را به او منتقل فرمود. این نور در پشت آدم همواره در یک جهت بود تا ما به صلب و پشت عبدالمطلب منتقل و از هم جدا شدیم و سپس پیامبر و تبلیغ رسالت از آن من و خلافت و جانشینی از آن علی (علیه السلام) گردید." (علی (علیه السلام) قطب الرطی 999).
الف: پیشگویی های تاریخی:
1-در کتاب های مقدس پیشین، از آمدن خاتم پیامبران حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و جانشین او حضرت علی (علیه السلام) بشارت داده شده است. برای مثال در انجیل صحیفه غزل الغزلات (باب 5/1-10) سخنانی از حضرت سلیمان (سلام الله علیه) در باره پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) وامیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دارد و صریحاً می فرماید: خلو محمدیم (او دوست و محبوب من، محمد (صلی الله علیه و آله) است).
2- یکی از روحانیون با انصاف مسیحی به نام ج. ب. گالیدون در آغاز سده بیستم میلادی، در کتاب خود با عنوان یادداشتی بر عهد عتیق و عهد جدید کتاب مقدس (1980: ج 2) می نویسد: در زبان های عبرانی باستان واژه ایلیا یا ایلی به معنی خدا یا الله به کار نرفته است، بلکه واژه یاد شده نشان می دهد که در عصر آینده یا آخرالزمان شخص خواهد آمد که نامش ایلیا یا ایلی باشد. مراد از ایلیا یا ایلی یا آلیا وجود مقدس امیرالموءمنین علی (علیه السلام) است که عزیزترین مردم نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بوده و پیامبران گذشته هم او را عزیز و محترم شمرده و به او توسل جسته اند. (علی (علیه السلام) و پیامبران: ص 18).
3- از نسخه خطی بسیار قدیمی زبور حضرت داود (سلام الله علیه)، که نزد اهزان اللّه مشقی پیشوای دینی مسیحیان بود، نقل شده که آن حضرت در پیشگویی خود آورده است: "اطاعت آن بزرگواری که ایلی نام دارد واجب است و فرمانبرداری از او همه کارهای دین و دنیا را اصلاح می کند. آن شخصیت والا مقام را حدار (حیدر) نیز می گویند. او دستگیر و مددکار بی کسان و شیر شیران باشد. نیرو و قدرتش بسیار و تولدش در کعابا (کعبه) خواهد بود..." (همان: ص 25).
4-سربازان انگلیسی در جنگ جهانی اول در نزدیکی بیت المقدس و معدن شناسان روسی در ژوئیه 1951، به لوحه هایی نقره یی و چوبی دست یافتند که پس از تحقیق و مطالعه باستان شناختی توسط کارشناسان بین المللی و روسی مشخص گردید که لوح نقره یی متعلق به حضرت سلیمان (سلام الله علیه) و لوح چوبی از حضرت نوح (سلام الله علیه) است. در این لوحه ها از اللّه، احمد، ا یلی، باهتول، حاسن، حاسین و محمد، ایلیا، شبر، شبیر و فاطمه نام برده شده و به واسطه نامشان از خداوند یاری خواسته اند.
شیخ بهاءالدین عاملی می گوید: "امام علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) جوانمردی است که در مقام بزرگداشتش هرچه می خواهی بگو، جز آنچه عیسویان در باره مسیح (سلام الله علیه) گفتند. او سرّ کشتی نوح، پرتو آتش کلیم و راز بساط سلیمان بود." (عاملی: ص 27).
5- در دایرة المعارف فارسی، ذیل نام مرحب یا مرحب خیبری آمده است که وی مردی یهودی بلندبالا، درشت اندام و نیرومند بود. دایه او که زنی کاهنه بود به مرحب می گوید که با همه کس جنگ کن مگر با کسی که نام وی حیدره باشد. در جنگ خیبر هنگامی که مرحب رجز می خواند و خویشتن را معرفی می کرد، علی (علیه السلام) خود را حیدره معرفی کرد و رجز مشهور خود را چنین خواند:
"انا الذی سمتنی امی حیدره" (منم که مادرم نام مرا حیدره نهاده است).(1)
مرحب هراسید و گریزان شد.
گویند شیطان در برابر او ظاهر شد و گفت چرا می گریزی؟ مرحب سخن دایه خویش را بازگفت و شیطان پاسخ داد: حیدره در جهان بسیار است و گیرم همین یک تن باشد، از چون تویی گریز از میدان سزاوار نیست. سرانجام مرحب بازگشت و به جنگ پرداخت و با ضربتی که علی (علیه السلام) بر او وارد آورد فرقش شکافته شد و به خاک غلتید. با کشته شدن مرحب لشکر یهود به هزیمت رفت و مسلمانان خیبر را فتح کردند.
ابن اثیر این داستان را به شکل دیگر روایت می کند و در پایان به رجز مرحب اشاره می کند که گفت:
قد علمت خیبرانی مرحب شاکی السلاح بطل مجرب اطعن احیانا و حینا اضرب اذا اللیوث اقبلت تلتهب کان حمای کالحمی لایقرب
(خیبر می داند که من مرحب هستم. سلاح کامل پوشیده و من پهلوان آزموده هستم. گاهی به طعن (نیزه را به کار می برم) و گاهی به ضرب (شمشیر می زنم) هنگامی که شیران با حال افروخته پیش می آیند. آنچه را من حمایت می کنم، مانند پناهگاه است که نزدیک آن نمی توان رفت).
علی (علیه السلام) در پاسخ مرحب فرمود:
انا الذی سمتنی امی حیدره کلیث غابات کریه المنظره اکیلهم بالسیف کیل السندره
(من آن کسی هستم که مادرم مرا حیدره نام نهاد. مانند شیر کنام ملاقات من پسندیده نیست. من آنها را با شمشیر می دروم)(کامل: ج 1، ص ص 257-2588).
6- نگارنده کتاب علی (علیه السلام) و پیامبران، در داستان حیرت انگیز دیگری از ادبیات دینی باستان هندوان، نقل می کند که در جنگ مشهوری که میان پاندوها و کوروها در گرفت، کریشنا ــ از خدایان یا قدّیسان هندوان ــ به میدان جنگ رفت و چون دید پیروان حق بسیار اندک و طرفداران باطل بسیارند و مانند مور و ملخ زمین را فراگرفته اند، پیروان خود را موعظه کرد؛ سپس به گوشه یی رفت و زمین ادب بوسید و با پروردگار خود به مناجات پرداخت و گفت: ای خدای بزرگ جهان و روح عظیم هستی! تو را به ذات پاک خودت سوگند می دهم، و به آن کسی که باعث ایجاد زمین و آسمان شده و حبیب تو است، و به آن کسی که عزیز و بسیار محبوب او و نامش آهلی است و نزدیک سنگ سیاه در بزرگ ترین پرستشگاه های جهان، جلوه گر خواهد شد، عرض حال مرا بشنو و خواسته ام را بپذیر. اهریمنان و دروغگویان را نابود ساز و راستان را پیروزی مرحمت فرما، ای خدا! ای ایلا! ای ایلا! ای ایلا!
ب: تولد
علی (علیه السلام) فرزند ابی طالب و فاطمه بنت اسد ــ که هر دو هاشمی بودند ــ در روز جمعه سیزدهم رجب، نزدیک به سی سال پس از زاده شدن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، در مکه و خانه کعبه به دنیا آمد. هنگامی که علی (علیه السلام) زاده شد، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) همسر اختیار کرده و دارای فرزند بود. وی علی (علیه السلام) را به خانه برد و از او مانند فرزند خود پرستاری کرد.
در بخشی از نهج البلاغه (2)، حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: "رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مرا در همان اوایل زندگیم در دامنش می پروراند و هر روز بابی از علم و اخلاق به چهره من می گشود و هر سال که مجاور کوه حرا می شد و در جوار آن کوه به عبادت می پرداخت، من او را می دیدم و جز من کسی او را نمی دید." (حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه: ص 38). همین تربیت اولیه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و مشیت الهی بود که تأثیر ژرف و بی پایان بر روح و اندیشه خداگونه حضرتش به جای گذاشت و او را انسانی کامل و سختگیر در راه خدا و فراتر از آن، مجاهدی بی باک به بار آورد تا این ویژگی ها سرمایه یی بی نظیر برای اسلام باشد.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در باره تربیت الهی علی (علیه السلام) چنین می فرماید: "من کسی را انتخاب کردم که خداوند او را برای من برگزیده است." (علی علیه السلام چهره درخشان اسلام: ص 13).
ج: نخستین مسلمان:
ابن مغازلی در حدیث دیگری در مناقب علی بن ابی طالب، از ابوایوب انصاری و از انس بن مالک نقل می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
صَلَّتِ المَلائکَةُ عَلَیَّ و عَلی عَلِیٍّ سَبْعاً اَنَّهُ لَم یَرفَع اِلیَ السَّماء شَهادَة اَن لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ و اَنَّ مُحَمّدَاً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اِلاّ مِنّی و مِنْهُ
(ملایکه و فرشتگان بر من و علی هفت سال صلوات و درود فرستادند؛ چون در آن هنگام، جز من و علی گوینده کلمه شهادتین، کسی بر زمین نبود).
در جای دیگر امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می فرماید: "من هفت سال پیش از آنکه یک تن از امت اسلام خدا را پرستش کند، رو به درگاه او آوردم. صدای فرشته وحی را می شنیدم و نور حق را به مدت هفت سال می دیدم. در آن هنگام، رسول خدا از اظهار مقام نبوت خویش ساکت بود و خداوند به وی اجازه بیم دادن خلق از نافرمانی حق و تبلیغ رسالت نداده بود."
(علی علیه السلام چهره درخشان اسلام: ص 14).
پس از آنکه برای نخستین بار، در غار حرا بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به عنوان پیامبر خاتم وحی نازل گردید و آن حضرت برای تبلیغ رسالت پنهانی، با احتیاط از کوه به سوی شهر و خانه خود سرازیر شد؛ در راه به علی (علیه السلام) رسید که پرسید، چه اتفاقی افتاده است و بی درنگ اسلام آورد.
هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای اعلان اسلام به خویشاوندان خود، آنان را دعوت کرده بود؛ به اسلام آوردن علی (علیه السلام) به عنوان نخستین مسلمان اشاره فرمود و او را جانشین و وصی خود خواند. به این ترتیب، امیرالموءمنین (علیه السلام) نه تنها افتخار اولین مسلمان را از آن خود نمود، بلکه در میان صحابه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، تنها کسی بود که پیش از اسلام دین دیگری اختیار نکرده بود
(شیعه یا اسلام اصیل: ص ص 192-193).
حاکم نیشابوری، در المستدرک، از ابواسحاق نقل می کند که از قثم بن عباس پرسید، علی (علیه السلام) چگونه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث برد؟ او گفت: پیش از همه ما به رسول گرامی پیوست و بیش از همه ما به او نزدیک بود.
د: خدمات و رشادت ها
1- در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله): سخن گفتن از علی (علیه السلام) در حقیقت سخن گفتن از پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، زیرا که این دو وجود مقدس از یک روح و مانند هم بودند. از نخستین ساعت رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا آخرین مرحله مراسم خاک سپاری پیکر مبارک، امیرالموءمنین (علیه السلام)همیشه با او بود و هیچ گاه تنهایش نگذاشت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) به شدت یکدیگر را دوست داشتند. هنگامی که جوانان قریش به تحریک والدین خود و بزرگ ترها به سوی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) سنگ پرتاب می کردند، علی (علیه السلام) ــ که در آن موقع دوازده یا سیزده سال بیش نداشت ــ تن خود را سپر جان مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله) می کرد و اغلب با کسانی که از نظر سنی و جثه بزرگ تر از او بودند به جنگ می پرداخت و خیلی اوقات زخم برمی داشت، ولی با این حال، دست از حمایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) برنمی داشت. این گونه از خودگذشتگی و عشق به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) موجب گردیده بود تا موقعی که علی (علیه السلام) همراه او بود، کسی جرأت پرخاش یا اسائه ادب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نداشته باشد و علی (علیه السلام) همیشه سایه به سایه با او می رفت. سرانجام، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را برادر خطاب کرد.
احمدبن حنبل در مسند خود از زیدبن ابی اوفی و حاکم نیشابوری در المستدرک و ترمذی در صحیح خود از عبدالله بن عمر و عایشه و انس بن مالک و زیدبن ارقم و عمربن خطاب نقل کرده اند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مرحله نخست پیمان برادری که پیش از هجرت در مکه انجام گرفت، دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود:
"یا علی اَنْتَ اَخی فِی الدُّنیا و الاخِرَة." (یا علی در دنیا و آخرت تو برادر من هستی) (علی (علیه السلام) قطب الرّحی: ص 76).
سران قبایل مکه که احساس خطر کرده بودند در دارالندوه(3) نشست اضطراری تشکیل دادند. یکی از شرکت کنندگان پیشنهاد کردمحمد (صلی الله علیه و آله) را در خانه یی زندان کنند تا هنگامی که از دنیا برود، دیگری گفت او را سوار بر شتری کرده از شهر اخراج کنیم و بالأخره همگان توافق کردند بر اینکه از هر قبیله یی جوانی چابک را برگزینند و همه با هم او را بکشند تا خونش میان قبایل لوث شود و بنی عبدالمطلب قادر به نبرد با همه قبایل نباشند. جبرئیل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از توطئه کافران و فرمان خدا به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای هجرت به مدینه با خبر ساخت. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) باید پنهانی مکه را ترک می کرد و برای اینکه کسی از کفار متوجه خروج وی نشود، باید کسی در بستر او می خوابید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قضایا را با برادرش علی (علیه السلام) در میان گذاشت و گفت امشب تو در بستر من بخواب تا کسی نداند که من مکه را ترک می کنم. علی (علیه السلام) پرسید، آیا اگر من به جای شما بخوابم جانتان در امان خواهد بود؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود آری و علی (علیه السلام) با جان و دل پذیرفت. اوضاع اطراف و درون خانه باید به شکل عادی و بدون هیچ گونه تغییر ناگهانی حفظ می شد و همین امر تهدید بزرگ تری به جان امیرالموءمنین بود که مانند همیشه به استقبال مرگ شتافت.
وَ مِنَ النّاسِ مَن یَّشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَوءُفٌ بِالعِبادِ
(برخی از مردان اند که در طب خشنودی خداوند از جان خود درگذرند و خدا دوستدار چنین بندگان است) (قرآن: بقره / 207).
به این ترتیب، علی (علیه السلام) نخستین مأموریت بزرگ خود را شکل گیری مبدأَ تاریخ اسلام با موفقیت تمام به انجام رساند.
مأموریت دوم او ، پرداخت سپرده هایی بود که برخی از مردم مکه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) گذاشته بودند وامیرالمؤمنین (علیه السلام) آنها را بدون کم و کاست به صاحبانشان برگرداند.
و آخرین مأموریت وی سرپرستی و بردن بانوان مسلمان به مدینه بود او فواطم ــ مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه (سلام الله علیها)دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، فاطمه دختر زبیر و فاطمه دختر حمزه (سلام الله علیه) ــ و شمار دیگری از زنان را همراه خود به سلامت از مکه بیرون برد و در قبا به پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیوست (شیعه یا اسلام اصیل: ص 92).
در مدینه، به فرمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پیوند برادری میان مهاجران و انصار به اجرا درآمد و دو تن مهاجر سرشناس، یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) که مَثَل آنها مانند موسی و هارون بود، همدیگر را در آغوش کشیدند و تجدید پیمان کردند تا نمونه و الگویی باشند برای دیگران
اَلّلهُمَّ وَ اِنّی عَبْدُکَ و رَسوُلُکَ مُحَّمدٌ، فَاشرَحْ لی صَدری وَ یَسَّرِلی اَمْری وَاجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ اَهْلی عَلیّاً اَخی
(پروردگارا! اینک منم بنده و پیامبر تو محمد (صلی الله علیه و آله)، پس سینه ام را بگشا و کار تبلیغ رسالت بر من آسان گردان و قرار بده برای من یاری دهنده و وزیری از خویشانم، علی برادرم را).
و این علی (علیه السلام) دست پرورده و نزدیک ترین شخص به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود که می توانست افتخار برادری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) ــ در دنیا و آخرت ــ و همسری فاطمه اطهر (سلام الله علیها) و پدری حسن (سلام الله علیه) و حسین (علیه السلام) را داشته باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در باره ازدواج حضرت علی (علیه السلام) با فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، چنین فرمود:
ما اَنَا زوّجته ولکن اللّه زوّجه" (من فاطمه را به علی تزویج نکردم بلکه خدا او را تزویج کرد) (تاریخ یعقوبی: ج 1، ص 401).
رشادت ها و جهاد امیرالموءمنین (علیه السلام) در راه خدا، مورد اعتراف دوست و دشمن است. در تمام غزوات پیامبر (صلی الله علیه و آله) با کافران، عَلَم اسلام را به دست گرفت، دلیری بسیار نشان داد و هرگز از سپاه دشمن نهراسید و ازمیدان روی برنتافت. کسی در مقابل او رجز نخواند جز آنکه بر وی چیره گشت و او را با ضربتی از پای درآورد. در جنگ بدر، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با دو پرچم سیاه یکی به دست علی(علیه السلام) و دیگری به دست یکی از انصار، از مدینه حرکت کردند... . پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمان نبرد برای حمزه (علیه السلام)، علی (علیه السلام) و عبیدة بن حارث صادر کرد تا با سه تن از اشراف قریش که به میدان آمده بودند و مبارز می طلبیدند، به جنگ بپردازند. هر چند حمزه (علیه السلام) و علی (علیه السلام) و عبید بر حریفان خود پیروز شدند، اما پیروزی علی (علیه السلام) به گونه یی بود که شگفتی آفرید. وی به حریف مهلت ندارد و آن چنان بر شمشیرش ضربه وارد ساخت که چندین متر به هوا پرت شد و ناگهان بر قلب دشمن فرود آمد و او را بکشت (داستان زندگی پیامبر: جنگ بدر، ص ص 10 و 144).
ابن ابی الحدید معتزلی گوید: "بزرگ ترین و سخت ترین جنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مشرکین، جنگ بدر بود که طی آن، هفتاد تن از مشرکان کشته شدند. نصف این عده را علی (علیه السلام) از دم تیغ گذرانید و نیم دیگر را سایر مسلمانان کشتند."(علی علیه السلام چهره درخشان اسلام: ص 22).
در غزوه احد، به هنگام نبرد تن به تن، با رشادت تمام در برابر ابن ابی طلحه که از قهرمانان قریش بود ایستاد و با یک ضربه او را بر زمین غلتاند. مشرکان که شکست خورده بودند، دست به عقب نشینی تاکتیکی زدند و کمانداران مسلمان فریب خورده سنگر خود را ترک کردند. نیروهای کماندویی مکه به فرماندهی خالدبن ولید مسلمانان را دور زده از پشت سر حمله کردند. مسلمانان پراکنده و در محاصره دشمن قرار گرفتند. حمزه (علیه السلام) به شهادت رسید و خطر جان مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را تهدید می کرد. علی (علیه السلام) بار دیگر، مانند روزهای نخست اعلان رسالت در مکه، تن خود را سپر جان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) قرار داد، اما این بار در برابر ضربات بی امان شمشیرها و نیزه های هزاران مهاجم خشمگین، به گونه یی که شانزده ضربه به او اصابت کرد که هرکدام کافی بود دلاوری جنگ آزموده را از پای درآورد.
در جنگ خندق (احزاب)، با یک ضربه عمروبن عبدود را که اسب از خندق جهانیده با رجزهای خود مسلمانان را تحقیر کرده و به جنگ می طلبید، به خاک افکند و سپس سر از بدنش جدا ساخت. همچنین مبارز دیگر همراه عبدود را کشت و قتل آن دو موجب شکست احزاب گردید (تاریخ مختصرالدول: ص 153).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
"ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین"
(ضربت علی (علیه السلام) در روز خندق برتر از عبادت ثقلین است) (داستان زندگی پیامبر: جنگ خندق، ص 12).
در جنگ خیبر، هنگامی که مسلمانان قلعه قموص ــ همان قلعه یی را که مرحب پسر حارث یهودی در آن بود ــ در محاصره داشتند ولی موفق به گشودن آن نمی شدند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
"لادفعنّ الرایة غدا ان شاء اللّه الی رجل کرّار غیر فرّار یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله لاینصرف حتی یفتح اللّه علی یده"
(خدا بخواهد فردا عَلَم را به دست مردی بسیار حمله کننده، نه گریزنده دهم که خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند، باز نمی گردد تا خدا بر دست او پیروزی دهد) (تاریخ یعقوبی: ج 1، ص 415).
سپس علی (علیه السلام) را که دچار بیماری چشم شده بود فراخواند، دست پیامبری بر چشمانش کشید و پرچم اسلام را به او سپرد. علی (علیه السلام) با یورش برق آسا و نیرویی خارق العاده مرحب، بزرگ ترین قهرمان یهود، را از سر راه برداشت و به سوی قلعه شتافت. قلعه دری سنگی داشت به درازای چهار ارش، پهنای دو ارش و به قطر یک ارش. وی آن را از جاکنده، به پشت سرانداخت و به قلعه درآمد، و مسلمانان به دنبال او وارد قلعه شدند.
پس از فتح مکه در سال هشتم هجرت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) داخل خانه کعبه شدند و بت ها را شکستند. گویند پیامبر (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را روی شانه اش بلند کرد و او یکی از بت ها [احتمالاً بت بسیار عظیم هبل] را از بالای خانه کعبه به زمین افکند. بت هبل ــ که در عصر جاهلیت، قبایل بنی کنانه و قریش آن را پرستش می کردند ــ به شکل انسان و از عقیق سرخ ساخته شده بود، و چون دستی از آن شکسته شد، برایش از طلا دست ساختند.امیرالموءمنین (سلام الله علیه) پس از شکستن آن بت به فرمود آن را در باب بنی شیبه دفن کنند (دایرة المعارف فارسی: ذیل "هبل").
در سال نهم هجرت، شمار منافقان زیاد شده بود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می خواست برای غزوه تبوک ــ در دوازده منزلی و مرز شمالی جزیرة العرب با بیزانس ــ از مدینه خارج شود. هوا بسیار گرم بود و مسلمانان مجبور بودند در شب حرکت کنند، و همین امر، با توجه به طولانی بودن مسیر، هفته ها طول می کشید. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) چاره یی نداشت جز آنکه نزدیک ترین و نیرومندترین شخص را برای سرپرستی و دفاع از خاندان نبوت و ولایت در مدینه باقی بگذارد. منافقان در باره نبردن حضرت علی (علیه السلام) به تبوک شایعه پراکنی کردند و اگر سپاه اسلام شکست می خورد، دست کم مانند گذشته برای تحقیر و آزار رسانی و شاید چیزی فراتر از آن، به سراغ خاندان می رفتند. علی (علیه السلام) با شنیدن شایعات منافقان، به دنبال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از مدینه بیرون رفت و در محلی به نام جُرف به او رسید و شایعات را به عرض رساند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
"أَمَا تَرْضی أَنْ تَکوُنَ مِنیّ بِمَنْزِلةِ هاروُنَ مِنْ موُسی، إِلا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی"
(آیا به این خرسند نیستی که نسبت به من به منزله هارون به موسی باشی، جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود؟) (زندگانی تحلیلی پیشوایان ما: ص ص 12-133).
امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در باره رشادت ها و جنگ هایش در عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، چنین می فرماید: "آن من بودم که هفتاد نبرد نامی را در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله) با نقشه های درست خود گشوده، پرچم پیروز اسلام را بر بلندترین دژهای دشمن به اهتزاز درآوردم..." (سخنان علی (علیه السلام) از نهج البلاغه: ص 110).
ابن خلدون در دو روایت درباره حضرت علی (علیه السلام)، چنین می گوید: "خداوند بر پیامبر خود چهل آیه از سوره برائت را نازل کرد تا آن عهد که با مشرکان داشتند ناچیز شد و از آن پس، هیچ مشرکی حق نداشته باشد که به مسجدالحرام نزدیک شود و کسی عریان حج نکند و هر کسی را با رسول خدا عهدی باشد آن عهد را تا آن مدت که معین شده، به پایان خواهد برد و مدت مهلتشان چهار ماه است از یوم النحر.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ابوبکر را با این آیات بفرستاد و او را فرمان داد که در موسم، آن سال را حج بگزارد. چون ابوبکر به ذوالحلیفه رسید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را از پی او فرستاد و آن آیات از او بستد. ابوبکر غمگین بازگشت که مبادا در باره او آیه یی نازل شده باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او گفت در باره تو چیزی نازل نشده، ولی فرمان مرا جز من یا مردی که از من باشد، ابلاغ نکند..." (تاریخ ابن خلدون: ج 1، ص 4566).
پیامبر (صلی الله علیه و آله) خالدبن ولید را نزد مردم یمن فرستاد و آنان را به اسلام فراخواند. او شش ماه درنگ کرد و کسی دعوتش را اجابت نکرد. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را فرستاد و فرمود که خالد را بازپس گرداند. چون علی (علیه السلام) به یمن رسید مردم برای مقابله با او گرد آمدند،علی (علیه السلام) نیز صف ها راست کرد و آنان را انذار کرد و نامه رسول خدا را برای آنان بخواند. همدان همگی در آن روز اسلام آوردند. علی (علیه السلام) ماجرا به پیامبر نوشت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) سجده شکر به جای آورد... سپس مردم یمن دسته دسته اسلام آوردند و وفدهای خود روانه ساختند."
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در سال دهم هجرت، برای انجام حجة الوداع از مدینه رهسپار گردید. در مکه به هنگام قربانی کردن شتران خود که شمارشان صد شتر بود، آنها را به صف کرد. سپس شصت شتر و به قولی شصت وچهار شتر را به دست مبارک خود قربانی کرد و علی (علیه السلام) را فرمود تا باقیمانده را قربانی کند. از هر شتر پاره یی گوشت برگرفت و همه در یک دیگ فراهم گردید و با آب و نمک پخته شد، سپس خودش و علی (علیه السلام) از آن خوردند و از آب گوشت هم اندک اندک خوردند. پس از به جای آوردن مناسک حج و به هنگام بازگشت، بار دگر به کعبه درآمد و وداع کرد، و به او وحی آمد:
"اَلْیوَمَ اَکْمَلتُ لَکُمْ دِیْنَکُم وَاَتْمَتمَتُ عَلَیْکُم نِعْمَتِی وَ رَضِیْتُ لَکُمُ اِلاسْلاَمَ دِیْناً"
(امروز دین شما را برایتان کامل نمودم، و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم) (قرآن: مائده / 3).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می داند خدا چه می گوید و چه می خواهد، و او در این روزهای باقیمانده از زندگی چه باید بکند. شبانه از مکه بیرون آمد و در محلی به نام جحفه، در چشمه سار غدیر خم، امیرالموءمنین (سلام الله علیه) را ــ بالای منبری که از جهاز شتران ساخته بودند ــ رسماً به عنوان جانشین خود به مسلمانان معرفی کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خطبه اش چنین فرمود:
"اَلسْتُ اولی بالموءمنینَ مِن اَنفُسهم؟"
(آیا من از خود موءمنان به ایشان سزاوارتر نیستم؟). مسلمانان گفتند: چرا ای پیامبر خدا. سپس فرمود:
"فَمَنْ کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ و الِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَاداهُ"
(پس هر که من سرور اویم، علی نیز سرور او است. خدایا دوستی کن با هر که او را دوست بدارد و دشمنی کن با هر که با او دشمنی ورزد). همچنین گفت:
"اَیّها النّاسُ اِنّی اُفِّرطُکُم وَ اَنْتُم وَارِدِی عَلَی الحوضَ، وَ اِنّی سَائِلُکُم حِینَ تَرِدوُنَ عَلَیَّ عَنِ الْثَقَلَیّنِ فَانْظروا کَیفَ تَخْلِفُونی فِیْهِمَا"
(ای مردم، اینک من پیشرو شمایم و شما سر حوض نزد من آیید و البته هنگامی که بر من درآیید در باره دو ودیعه سنگین از شما پرسش خواهم کرد؛ پس بنگرید که چه گونه پس از من، با آن دو رفتار می کنید).
مسلمانان گفتند: ای پیامبر خدا، آن دو ودیعه سنگین کدام اند؟ فرمود:
"الثقل الاکبر کتاب اللّه سبب طرف بیداللّه و طرف بایدیکم فاستمسکوا به ولاتضلّوا و لاتبدّلوا، و عترتی اهل بیتی"
(ثقل اکبر قرآن است، وسیله یی که سویی از آن به دست خدا و سوی دیگر به دست های شما است، پس بدان چنگ زنید و گمراه نشوید و دگرگونش نسازید، و دیگر عترت من، خاندان من) (تاریخ یعقوبی: ج 1، ص ص 508-509).
علامه امینی در جلد نخست کتاب مشهور خود الغدیر، یکصدو ده تن صحابی و هشتادو چهار تن از تابعین و سیصدو شصت محدث را معرفی می کند که حدیث غدیر خم را روایت کرده اند. حال باید پرسید که چه گونه در مدت بسیار کوتاهی، تمام سخنان و سفارش های مهم و سرنوشت ساز پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از یاد برخی از بزرگان صحابه رفت؟ روشنگری دخت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آن مقام شامخی که نزد خدا و پیامبرش داشت و ام ابیها گفتندش، و سخنان و خطابه های پیامبرگونه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که اخ الرسول و یعسوب الدین و... گفتندش، در گوش آنان اثر نداشت یا اگر تأثیری گذاشت تنها برای مدت کوتاهی بود.
امام جعفر صادق (سلام الله علیه) می فرماید: "من تعجب می کنم که شما مسلمانان اگر نزاعی داشته باشید با بردن دو شاهد به محکمه قضا، حق خودتان را می گیرید؛ ولی جدّ ما امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) صد و بیست هزار شاهد داشت و نتوانست حقش را بگیرد." (پیام صادق: ص ص 28-29).
افزودن دیدگاه جدید