اشاره: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی سالیان درازی است که در دریای بیکرانه قرآن کریم غواصی می کنند و آثار فراوانی در این زمینه فراهم آورده اند. در عین حال برخی آثار ایشان هنوز از مرحله گفتاری اولیه به مرحله نوشتاری پایانی نرسیده است و مهلتی بایست تا به صورت نهایی تدوین شود. مطلب حاضر (تفسیر آخرین آیه سوره فتح)، از این دست است که با اندک تلخیص و ویرایش در دسترس دوستداران قرار می گیرد. به امید روزی که تفسیر کامل ایشان به چاپ برسد.
«محمدٌ رسولُ الله و الذین معهُ أشدّاءُ علی الکُفّار رُحماءُ بینهُم…»۱ (فتح، ۲۹) در این آیه چون بردن نام مبارک حضرت(ص) ضروری به نظر می رسید، نام بردند؛ گاهی ممکن است به عنوان «رسول» و گاهی به عنوان «نبی» و مانند آن گفته بشود و چون قرائن و شواهد برای تعیین اقامه شده است، نیازی به تصریح نیست. گاهی ضرورت اقتضا می کند که نام مبارک حضرت گفته شود. از بعضی ائمه(ع) نقل شده است: خدای سبحان از سایر انبیا که نام می برد، به اسم نام می برد و آنها را به اسم مورد ندا قرار می دهد: «یا ابراهیم»، «یا نوح»، «یا موسی»، «یا عیسی»؛ اما درباره حضرت پیغمبر(ص) سخن از «یا ایها النبی»، «یا ایها الرسول»، «یا ایها المُزّمّل»، «یا ایها المُدّثر» و مانند اینهاست. و اگر نام مبارک حضرت را می برد، مورد ندا و خطاب نیست.
خدا پیغمبر(ص) را در کتابهای آسمانی پیشین به عنوان «بشارت» یاد کرد که مسیح(ع) گفت: «مُبشّراً برسول یأتی…»۲ این تبشیر در زبان انبیای قبلی بود؛ اما وصف آن حضرت و همراهانش به صورت مبسوط، هم در تورات آمده هم در انجیل. اوصافی که برای آن حضرت و همراهانش ذکر شده، بخشی مربوط به احکام اعتقادی، فقهی، اخلاقی و تزکیه است، بخشی هم مربوط به مسائل سیاسی و مبارزاتی است. در سوره مبارکه «اعراف» (آیه ۱۵۷) از وجود مبارک حضرت در تورات و انجیل به این امور یاد شده است: «الذین یتّبعون الرّسول النّبیّ الامّی الذی یجدونهُ مکتوباً عندهُم فی التّوراه و الانجیل»،۳ به صورت مشترک؛ چه در تورات و چه در انجیل، نام مبارک حضرت با این اوصاف و خصوصیات آمده است.
اصرار بر اینکه این دو عنوان را کنار هم ذکر می کنیم، برای آن است که به نظر برخی از مفسران، این تعبیر بخش پایانی سوره «فتح» دارد که: «ذلک مثلهُم فی التّوراه و مثلهُم فی الإنجیل کزرع أخرج»،۴ نه «ذلک مثلهُم فی التّوراه» مربوط به «تراهُم رُکّعاً سُجّدا» باشد، «و مثلهُم فی الإنجیل کزرع» اینطور نیست، گرچه آن هم محتمل است و برخی از بزرگان هم آن راه را رفته اند؛۵ اما از قرینه سوره مبارکه «اعراف» برمی آ ید، اینکه در آیه محل بحث سوره «فتح» آمده است، در هر دو کتاب به این صورت ذکر شده باشد. اگر این دو مَثل در دو کتاب بر دو نحوه نبود، می فرمود: «ذلک مثلهم فی التواره و الانجیل کزرع»! تکرار کلمه «مَثل» نشان می دهد که این دو مسئله برای دو کتاب است. اما آنچه در سوره مبارکه «اعراف» آمده، تبیین اوضاع پیغمبر و همراهان اوست به طور یکسان در این دو کتاب. بنابراین این احتمال که «ذلک مثلُهُم فی التّوراه» جدای از «مثلهُم فی الإنجیل» باشد، بعید نیست.
رهاسازی امت از آداب و سنن جاهلی
آنچه درباره حضرت هست، یکی اصل تبشیر است که «مُبشّراً برسول یأتی من بعدی»، یکی بیان احکام اعتقادی و اخلاقی و تربیتی و حقوقی اینهاست که در سوره «اعراف» است که خدا پیامبر و مؤمنان را در تورات و در انجیل به این وصف ستود و معرّفی کرد که حضرت پیروان خود را امر به معروف می کند: «یأمُرُهُم بالمعروف و ینهاهُم عن المُنکر و یُحلّ لهُمُ الطیّبات و یُحرّمُ علیهمُ الخبائث و یضعُ عنهُم إصرهُم و الأغلال التی کانت علیهم»: زنجیری را که به دست و پای اینهاست، باز می کند. حالا آداب و سنن جاهلی است که به عنوان زنجیر است، یا استعمار و استثمار و استکبار و استحمار بیگانه هاست که زنجیر سیاسی و اخلاقی است که در دست و پای اینهاست؟ به هر تقدیر فرمود آن زنجیری که دست و پای اینها را بسته و آن غُلهایی را که در گردن اینهاست، برمی دارد. کار پیغمبر این است که هم این إصر را برمی دارد، هم آن غُل را.
گاهی هم ممکن است برخی از آداب و سنن جاهلی دست و پاگیر باشد، قیود و توهم دست و پاگیر باشد، همین اعتقاد به صبر و جخد و شانس، زنجیرهای وهمی و خیالی دست و پاگیر است. عطسه برکت است؛ لذا شایسته است به کسی که عطسه می کند، بگویند: «یرحمُک الله»، او هم بگوید: «یغفرُ الله لک»، این یک برکت و نشانه سلامت است، نحس نیست! اعتقاد به صبر و جخد، فالگیری و کف بینی، یک سلسله زنجیرهای آداب و سنن باطلی است که دست و پاگیر است. دین بر اساس حق و عقل و عدل، این زنجیرها را از اینها برداشت.
بعد در پایان فرمود: کسی که ۱ـ «فالذین آمنوا به»، ۲ـ «و عزّرُوهُ: وقار او را حفظ کردند»، ۳ـ و یاری کردند «و نصرُوهُ»، ۴ـ «و اتّبعوا النور الذی اُنزل معهُ: پیرو مکتب و قرآن او بودند»، «اولئک هُمُ المفلحون». این معنا به ضمیمه آنچه در پایان سوره «فتح» آمده که مسئله مبارزات سیاسی، جهاد، طرد دشمن و نفوذناپذیری هست، ضرورت اقتضا می کرد که نام مبارک حضرت را ببرد.
شدت بر کفار و رحمت بر مؤمنان
مطلب دیگر این است که آیا «أشدّاءُ علی الکُفّار رُحماءُ بینهُم»، مخصوص همراهان حضرت است، یا شامل خود حضرت هم می شود؟ از آن مَثل برمی آ ید که این مُمثّل اختصاصی به همراهان ندارد، حضرت و همراهانش «أشدّاءُ علی الکُفّار» و «رُحماءُ بینهُم» هستند: خشم خود را نسبت به برون مرزی حل می کنند و لطف و رحمت و مهربانی را نسبت به درون مرزی. نسبت به بیگانگان فرمود: ستبر و غلیظ باشید: «و لیجدوا فیکُم غلظه».۶ نفرمود حمله کنید: «اُغلظوا علیهم»، نفرمود نسبت به دیگران خشن باشید؛ فرمود طرزی باشید که بیگانه شما را مثل یک کوه ببیند؛ یعنی مثل کوه باشید. امر غایب نیست که «اُغلظوا علیهم» باشد، آن در میدان جنگ است: «یا ایها النّبیُّ جاهد الکُفّار و المُنافقین و اغلُظ علیهم»۷ که در میدان نبرد است؛ اما در حال عادی، حتماً این امر غایب است، امر غایب را هم که آنها گوش نمی دهند، آنها به امر حاضر و غایب گوش نمی دهند، در حقیقت امر به ماست؛ یعنی شما باید مثل کوه باشید که هیچ کس طمع به نفوذ نکند: «ولیَجدوا فیکُم غلظه».
هیچ آدم عاقلی کلنگ نمی گیرد برود به جنگ قله دماوند! سرش به سنگ می خورد، برای اینکه می داند نفوذناپذیر است. فرمود نفوذناپذیر باشید، نه اینکه حمله کنید به دیگران؛ طرزی باشید که در کل جهان، همه نسبت به شما احساس عظمت و جلال بکنند و کسی به خودش اجازه نفوذ ندهد: مستقل باشید، محکم باشید، مُتقن باشید. «أشدّاءُ علی الکُفّار»، نه یعنی حمله کنید! البته اگر دیوانه قصد حمله کرد، دفاع می شود؛ اما طرزی باشید که هیچ عاقلی به خودش اجازه نفوذ ندهد.
نمونه ای از نفوذناپذیری
در کتاب شریف تحف العقول آمده است که یک مسیحی با وضع زیبا و لباس تمیز وارد مدینه شد. یکی عرض کرد: «ما أعقل هذا: عجب آدم عاقلی است!» حضرت فرمود: «مَه: ساکت باش! او لباس زیبا دارد، بدن تمیز دارد؛ العاقل من وحّد الله»؛ او که در دام تثلیث است، عاقل نیست. یک قیافه یا لباس خوب دیدی، همین! این منطق استقلال و نفوذناپذیری می آورد، عظمت و روی پای خود ایستادن می آورد. از مثل معلوم می شود که این «أشدّاء» یعنی خود حضرت با همراهان او.
«ولیجدوا» هم برای خود حضرت و همراهان اوست؛ یعنی امام و مأموم مثل کوه باشند که کسی نتواند در آنها نفوذ بکند. اگر مکتب و برهانی خواستند، مثل کوه باشید و برهان اقامه کنید. حالا اگر شما در داشتن اسلحه مثل کوه باشید، ولی در مسئله برهان مثل کوه نباشید، نفوذپذیرید. اگر چهار تا شبهه از هگل و کانت و این طرف و آن طرف آمد و حوزه و دانشگاه نتواند پاسخ بدهد، «و لیجدوا فیکُم غلظه» نیست! او از راه جنگ نیامده، از راه نیرنگ می آ ید، «به رنگ آمده دشمن اگر به جنگ نبُرد». اگر با شبهه آمد که بدتر از جنگ است. به امام صادق(ع) عرض کردند: «أقُوّه الأبدان أو قُوّه فی القلب»:۸ اسلحه زیاد یا فکر زیاد؟ فرمود: «فیهما جمیعا»؛ هم با عقل و درایت و قدرت علمی حوزه و دانشگاه، هم با قدرت سپاه و سلاح و ارتش. «بقوّه القلوب، بقوه الابدان»، تنها اسلحه مشکل را حل نمی کند. بر فرض اسلحه داشتید، آنها هم همین را دارند یا بیشتر! نفوذناپذیری تنها از راه مرز زمینی نیست، مرز زمینه هم مطرح است؛ باید حوزه ها، فضای دانشگاهی، فضای جوان ها طوری باشد که هر شبهه ای که دیدند، بتوانند پاسخ بدهند.
خلاصه:
۱ـ این جریان، اختصاصی به همراهان حضرت ندارد، خود حضرت با همراهانشان این طور هستند.
۲ـ «شدّت» به معنی نفوذناپذیری است.
۳ـ نفوذ اعم از استحمار، استعباد، استثمار و استکبار و نفوذهای دیگر است، مثل نفوذ فرهنگی و مانند آن.
۴ـ همه باید طوری باشند که کشور سالم بماند؛ هم از نظر قدرت بدن، هم از نظر قدرت فکر و اندیشه و برهان.
حالا مَثل ذکر کرد. پس آنچه در تورات و انجیل آمده، در سوره مبارکه «اعراف» هم آمده که مسائل اعتقادی و اخلاقی و حقوقی و فقهی است؛ اما آنچه اینجا آمده، مسئله مبارزات سیاسی هم ضمیمه آنها شده که: «أشدّاءُ علی الکُفّار رُحماءُ بینهُم».
خشم زدایی از صفات مؤمنان
وقتی انسان تمام خشم خود را نسبت به بیگانه به کار برد، نسبت به آشنا خشم زدایی دارد، نه خشم متقابل. نسبت به بیگانه باید «أشدّاءُ علی الکُفّار» بود؛ اما نسبت به آشنا در درون خود باید چه کار کرد؟ در درون خود با بد مبارزه کردن هنر نیست، با بدی مبارزه کردن هنر است. با مخالف درگیر شدن کار ما نیست، با مخالفت مبارزه کردن کار ماست. باید مخالفت را، اختلاف و تنازع را برداریم، نه مخالف و منازع را، «و یدرءُون بالحسنه السّیّئه»۹ نه «السّیّیء»! «ادفع بالتی هی أحسنُ السّیّئه»،۱۰ نه «السّییّء»! بد را برداشتن هنر نیست، بدی را برداشتن هنر است. مردان الهی سیّئه را برمی دارند، حالا چهار نفر با شما مخالف بودند، آنها را زیر پا له کنید، کار شما نیست! سعی کنید مخالفت و مشکلات آنها را حل کنید و حرفشان را گوش بدهید؛ مخالفت در بین شما نباشد، نه اینکه مخالف خود را له کنید: «ادفع بالتی هی أحسنُ فإذا الذی بینک و بینهُ عداوه».۱۱ اینها برادر و همدین و هموطن شما هستند، مگر اینکه خدای ناکرده نفوذی باشد که این بیگانه است که فرمود: «فترَی الذین فی قُلوبهم مرضٌ یُسارعون فیهم»،۱۲آنها بحث دیگری است؛ اما اگر آشناست، منتها نظرش مخالف است، شما مخالفت را بردارید.
تفهیم نفوذناپذیری
قرآن این مطلب را به صورت مَثل ذکر می کند و مَثل دو اثر مثبت دارد: یکی اینکه دامنه مطلب را که بالاست، پایین می کشد و دوم اینکه دست فکر را می گیرد، بالا می برد تا فکر و مطلب، همسطح هم قرار بگیرند؛ این خاصیت تمثیل است؛ لذا شخص مطلبی را که با مثل روشن تر شده است، بهتر می فهمد. فرمود: «للنّاس أمثالهُم»،۱۳«صرّفنا للنّاس فی هذا القُرآن من کُلّ مثل»،۱۴ «و تلک الأمثالُ نضربُها للنّاس»،۱۵ گرچه «و ما یعقلُها إلا العالمون» و مانند آن.
مَثلی که در بخش پایانی سوره مبارکه «فتح» آمده، این است که گفتیم نفوذناپذیرند. اگر نفوذناپذیرند، باید یک پایگاه مستقل داشته باشند. اگر کسی روی زمین باشد و پایگاه مستقلی نداشته باشد، لرزان باشد، هر بادی او را می اندازد! فرمود اینها مثل بذری هستند که در دل خاک رفتند و آبیاری شدند و ریشه پیدا کردند. بذری که ریشه پیدا کرده، اگر تنها بخواهد بیاید بالا، می شود تک برگ که قدرت مقاومت ندارد. باید از پایین تا بالا جوانه هایی بزند و از ریشه کمک بگیرد، از راه هوایی که استنشاق می کند به او عطا کند؛ این تعاطی متقابل که هر کدام بار دیگری را به دوش میگیرند، می شود درخت تنومندی که می تواند «أصلُها ثابتٌ و فرعُها فی السّماء» باشد۱۶ و دیگر هیچ چیزی این را تکان نمی دهد، چرا؟ چون ریشه دارد، چهار طرفش جوانه زده، این جوانه حافظ آن است که هم در پناه او رشد می کند و هم او را تقویت می کند: «فآزرهُ».
از کجا اینها رشد می کنند؟ اینها بیرون از محدودة بذر نباید رشد کنند، بلکه از همین بذر و اطراف و جوانبش باید رشد کنند: «کزرع أخرج شطأهُ».۱۷ «شطأ» یعنی جانب، «شاطیء» یعنی پهلو. اینکه کربلا را می گویند «شاطیء الفرات»، چون در جنب فرات است. در جریان کوه طور نیز همین منظور است: «شاطئ الواد الأیمن»،۱۸ یعنی سمت راست. در سوره مبارکه «قصص» آمده است: «فلمّا قضی موسی الأجل و سار بأهله آنس من جانب الطّور نارا. فلمّا أتاها نُودی من شاطئ الواد الأیمن»؛۱۹ ما چیزی به عنوان «وادی أیمن» نداریم که جای بابرکتی باشد! «أیمن» یعنی دست راست و برای آن «شاطیء» است که صفت «أیمن» است؛ یعنی جانب راست وادی.
باری، «شطأ» یعنی جانب. بذری که کاشتند، باید طوری باشد که از همه جوانب و نواحی او (شاخه و خوشه و…) ریشه را تقویت کنند. این مجموعه یک ساقه مستحکم و ستبر تشکیل می دهد، و بذری که اول با هر بادی ممکن بود از پا دربیاید، «فاستوی علی سوقه»؛ حالا چندین ساقه دارد، («سوق» جمع ساق است)، روی ساق و پای خودش ایستاده است.
مَثل یاران پیامبر(ص) در تورات و انجیل به درخت تنومند مستقل می ماند که دیگری نیامده چیزی به او بدهد؛ یعنی مستقل است، خودش همه شئون را تأمین می کند؛ لذا «فاستغلظ»، ستبر می شود، از این به بعد روی ساقه خودش می ایستد، آن وقت «یُعجبُ الزُّرّاع»؛ کشاورزها را به شگفت می آورد!
دو شرط شمول مغفرت الهی
در بخش پایانی سوره «اعراف» فرمود: مغفرت الهی فقط شامل کسانی می شود که با حُسن فاعلی، ایمان درون را حفظ کردند و با حُسن فعلی، عمل صوم و صلات و عبادات و مبارزات و جهاد را حفظ کردند. اینان از رحمت ویژه برخوردارند. وگرنه همة آنها این طور نیستند: «منهم». اینجا هم می فرماید همه آنها این طور نیستند، «منهم» (برخی از آنها) این طورند. «وعَد الله الذین آمنوا» مربوط به حُسن فاعلی و توحید و ایمان، «و عملوا الصّالحات» نسبت به احکام شریعت؛ «منهُم»، از مغفرت و اجر عظیم بهره دارند.
پی نوشت ها:
۱. محمد[ص ] پیامبر خداست؛ و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مى بینى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامت آنان بر اثر سجود در چهره هایشان است. این صفت ایشان است در تورات، و مثَل آنها در انجیل همچون کشته اى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد… خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است.(فتح، ۲۹؛ ترجمه استاد فولادوند)
۲. به فرستاده اى که پس از من مى آید و نام او «احمد» است، بشارتگرم. (صف، ۶)
۳. آنان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده ـ که [نام ] او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته مى یابند ـ پیروى مى کنند؛ [همو که ] آنان را به کار پسندیده فرمان مى دهد، و از کار ناپسند بازمى دارد، و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال، و چیزهاى ناپاک را بر ایشان حرام مى گرداند، و از [دوش ] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است، برمى دارد. پس کسانى که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاری اش کردند و نورى را که با او نازل شده است پیروى کردند، آنان همان رستگارانند.
۴. مَثل ایشان در تورات و مثَل آنها در انجیل چون کشته اى است که جوانه خود برآورد
۵ . المیزان، ج۱۸، ص۳۰۰٫
۶. با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند. (توبه، ۱۲۳)
۷. اى پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر. (توبه، ۷۳)
۸ . بحارالانوار، ج۶۷، ص۱۷۸٫
۹. بدى را با نیکى مى زدایند. (رعد، ۲۲)
۱۰. بدى را به شیوه اى نیکو دفع کن. (مؤمنون، ۹۶)
۱۱. نیکى با بدى یکسان نیست. [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع کن؛ آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یکدل مى گردد. (فصّلت،۳۴)
۱۲. مى بینى کسانى که در دلشان بیمارى است، در [دوستى ] با آنان می شتابند. (مائده، ۵۲)
۱۳. این گونه خدا براى [بیدارى ] مردم مثال هایشان را مى زند. (محمد، ۳)
۱۴. در این قرآن براى مردم از هر گونه مَثَلى آوردیم. (روم، ۵۸)
۱۵. این مَثَلها را براى مردم مى زنیم و[لى ] جز دانشوران آنها را درنمی یابند. (عنکبوت، ۴۳)
۱۶. ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است (ابراهیم، ۲۴)
۱۷. چون کشته اى است که جوانه خود برآورَد. (فتح، ۲۹)
۱۸. از جانب راست بیابان. (قصص، ۳۰)
۱۹. چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را برد، آتشى را از دور در کنار طور مشاهده کرد… پس چون به آن رسید، از جانب راست بیابان… (قصص، ۲۹ـ ۳۰)
منبــــــع : اسراء نیـــــــــوز