تولی تام و تبری تام، شرط ایمان (شب هشتم محرم)
آنچه پیش رو دارید هشتمین جلسه سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری در دهه اول محرم الحرام سال 94 است که در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.
ایشان در ابتدای بحث با اشاره به مفهوم توحید براساس معارف قرآنی آن را به شجره طیبه ای تمثیل کردند و تأکید نمودند که تلقی از توحید باید طبق آموزه های قرآنی تغییر کند. ایشان در ادامه با اشاره به آیاتی از سوره مبارکه توبه موانع همراهی با معصومین (علیهم السلام) را برشمردند. یکی از موانع در همراهی با اولیای الهی، رضایت به حیات دنیاست که به تعبیر قرآن موجب سنگینی مؤمنین و مانع همراهی آنان با ولی خدا می شود. یکی از راه های نجات از این تعلق خاطر و رضایت به حیات دنیا، داشتن نگاه واسع و مقایسه متاع قلیل دنیا در مقابل حیات جاویدان آخرت است. قرآن کریم مؤمنین را نسبت به عواقب همراهی نکردن با ولی خدا هشدار داده و عاقبت این امر را جهنم قرار می دهد؛ ضمن اینکه خدای متعال برای رهایی انسان از رضایت به حیات دنیا، همواره آیات و نشانه هایی را می فرستد که غفلت از این نشانه ها نیز موجب گرفتار شدن و عذاب انسان به وسیله همان تعلقات و تکیه گاه های دنیایی او می شود. عامل دیگری که می تواند انسان را از رضایت به حیات دنیا رهایی بخشد، داشتن نگاه جامع به دنیاست؛ بدین ترتیب که انسان در کنار خوشی های دنیا، تلخکامی های آن را نیز ببیند و بدین ترتیب چشم از دنیا بردارد؛ این در حالی است که اگر انسان به دعوت خدای متعال توجه نکند خدای متعال او را تبدیل کرده و قوم دیگری را جایگزین می کند تا به این ترتیب دین و ولی خود را نصرت دهد. به عبارت دیگر خدای متعال و ولی او در سیر خود هیچ نیازی به مردم ندارند. عامل دیگری که صبر بر بلای معصوم(علیه السلام) را افزایش می دهد، حب و بغض فی الله است؛ چنانچه گفته اند اگر کسی حب و بغضش در مسیر خدا نباشد، هرگز طعم ایمان را نمی چشد. عامل مهم دیگر درک نقش محوری معصومین (علیهم السلام) در مسیر این ابتلاءی عظیم است. انسان باید بداند که همه بار این بلا بر دوش خود معصوم(علیه السلام) است، نه دیگران؛ پس انسان باید به مقام شفاعت و عصمت معصومین (علیهم السلام) هم توجه داشته باشد.
شناخت برخی موانع همراهی با معصومین(علیهم السلام) بر مبنای سوره توبه
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم.
قرآن کریم می فرماید: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَا لَکمُْ إِذَا قِیلَ لَکمُُ انفِرُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلىَ الْأَرْضِ أَ رَضِیتُم بِالْحَیَوةِ الدُّنْیَا مِنَ الاَْخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا فىِ الاَْخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ * إِلَّا تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَْکُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَیًْا وَ اللَّهُ عَلىَ کُلِّ شىَْءٍ قَدِیرٌ»(توبه/38-39) اولیاءی خدا و معصومین (علیهم السلام) ابتلاء و امتحان هایی را در مسیر بسط توحید در عالم پذیرفته اند؛ ما هم که به آن ها پیوند خورده ایم، طبیعتاً در بلای آن ها شریک می شویم و باید پای آن امتحان و ابتلاء بایستیم؛ البته انسان می تواند این مسیر را انتخاب نکند؛ ولی اگر آگاهانه انتخاب کرد، مجموعه ای از سختی ها و دشواری ها را پذیرفته است؛ قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) نکته ها و حقایقی را برای غلبه بر این دشواری ها و صبر انسان بر عهد با اولیاءی الهی بیان کرده اند؛ ایشان در حقیقت بصیرت هایی را به انسان داده اند که توجه به آن ها برای حرکت انسان ضروری است؛ بعضی از آن ها در جلسات قبل عرض شد که آخرین و مهم ترین آن ها تلقی صحیح از توحید بود؛ نقطه مقابل توحید هم کفر و شرک و الحاد و نفاق است که همه دعوت های انبیاء (علیهم السلام) نیز دعوت به توحید و پرهیز از پرستش غیر است؛ همه بشارت های خدای متعال هم برای موحدین، و همه انذارها نیز نسبت به مشرکین و کفار و منافقین است؛ یعنی کسانی که در امر بندگی خدا کوتاهی می کنند.
گفته شد که درک از توحید باید تصحیح شود؛ بر این اساس حقیقت توحید یک شجره طیبه و یک وادی نورانی است که انسان باید وارد آن شده و با آن شجره طیبه پیوند بخورد تا موحد شود؛ به تعبیر قرآن حقیقت کفر و شرک هم وادی ظلمات و شجره خبیثه است که باید از آن ها تبری تام جست؛ این تولی تام و تبری تام، شرط ایمان است.
سوره مبارکه توبه با آیه «بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ» آغاز می شود که اعلام رسمی درگیری و برائت جبهه مشرکین و کفار است؛ با تشکیل این صف بندی و قرار گرفتن این دو صف در مقابل یکدیگر، دوران تقیه به پایان می رسد و این درگیری کاملاً آشکار می شود؛ در این تقابل هر یک از این دو صف لوازم و اقتضائاتی دارند؛ در این سوره، از اقتضائات این دو جریان و جریان سوم نفاق که در جبهه دشمن شکل می گیرد، پرده برداشته می شود؛ شاید بهترین سوره ای که می توان با رویکرد شناخت جریان کفر و نفاق آن را مرور کرد، سوره مبارکه برائت است؛ در این سوره برخی از موانع همراهی با اولیاءی خدا ذکر شده است؛ از سویی الزامات و توجهات لازم برای همراهی اولیاءی خدا و همراهی با جبهه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و نصرت این جبهه نیز بیان گردیده است. از موانعی که در این سوره مبارکه برای همراهی وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) ذکر شده، آیاتی است که ظاهراً در جنگ تبوک نازل شده است.
رضایت به حیات دنیا، یکی از عوامل همراهی نکردن با ولی خدا
مسلمان ها به تازگی از برخی جنگ ها فارغ شده بودند که مأمور شدند در سرزمینی دوردست به نام تبوک با دولت روم بجنگند؛ حضرت مردم مدینه را مهیا کردند و برای قبایل اطراف همراه با مأمور نامه هایی فرستادند؛ بخشی از آن ها هم آماده و تجهیز شدند، بخشی هم در مدینه و اطراف آن کوتاهی کردند؛ به همین مناسبت خدای متعال آیاتی نازل فرمود که آیات بسیار فوق العاده ای هستند؛ در این سوره شاید قریب به ده آیه با «یا ایها الذین آمنوا» شروع شده است؛ این بار خطاب به مؤمنین و کسانی است که به رسول الله(صلی الله علیه و آله) ایمان آورده و ایشان را قبول کرده یا می خواهند حضرت را قبول کنند ولی موانعی در مسیر حرکتشان هست؛ خدای متعال به آن ها هشدار می دهد که این سستی و کندی آن ها چه عواقبی در پی خواهد داشت؛ خدای متعال در این آیات هم درد را بیان کرده، هم درمان آن را؛ نخستین توجهی که خدای متعال به مؤمنین می دهد این است که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ»چه منفعتی می برید و چه بهره ای نصیب شما می شود که وقتی شما را دعوت می کنم تا در راه خدا کوچ کنید، سنگین می شوید و سبکبال نیستید؟! گویا نمی توانید از زمین برخیزید! چه نفع و چه تعلقی در وجود شما هست که مانع سبکبالی شما در اجابت دعوت خدا و رسول او می شود؟!
این دعوت برای یک جهاد بسیار بزرگ و سخت و دشوار در سرزمینی دوردست است که براساس آیات، سرزمین تبوک می باشد؛ سپس خدای متعال نقطه گرفتاری مؤمنی را که سبکبال نیست، نشان می دهد و می فرماید: آیا به حیات دنیا راضی شده اید؟ یعنی انسانی که درک او از حیات، در حد دنیاست، و نسبت به حیات برتر از دنیا درکی ندارد و نه فقط درک، بلکه تعلقی ندارد و طلبی در او شکل نگرفته است، چنین کسی میل به حیات برتر ندارد و راضی به حیات دنیاست و همین حد از احساس و ادراک و لذت و بجهت های حیات دنیا برای او کافی است؛ او به دنبال تأمین همین حد از لذت ها و بهجت هایی است که از حیات طبیعی به دست می آید؛ شاید حیات دنیا یک معنایش همین است؛ بنابراین اگر کسی به این حد قانع و راضی شد، سنگین می شود؛ حتی اگر خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) را هم دوست داشته باشد و وارد وادی ایمان هم شده باشد، این میل به دنیا مانع حرکت او می شود.
رضایت به حیات دنیا، یکی از عواملی است که مانع می شود انسان همراه اولیاءی خدا حرکت کند، آن ها را نصرت دهد و در کنار آن ها پایداری نماید؛ کسانی که به حیات دنیا راضی هستند، سنگین می شوند؛ معنای این رضایت به حیات دنیا هم این نیست که انسان نماز نمی خواند، روضه نمی گیرد و به حج نمی رود؛ بلکه انسان ممکن است طالب حیات دنیا بوده ولی همه این عبادات را هم داشته و مؤمن هم باشد؛ عده ای هر مقصدی آن ها را به حرکت در می آورد و به سمت دنیا و لذت ها و بهجهت های دنیایی دعوتشان می کند؛ اینان همه عمر به سمت مقاصد دنیایی حرکت می کنند؛ ولی وقتی به آن ها می گویند به سمت خدا حرکت کنید، سنگین هستند.
حیات دنیا در بعضی روایات به محیط ولایت ائمه جور تفسیر شده است؛ به همین دلیل است که رضایت به حیات دنیا مذموم است؛ وگرنه محیط ولایت ائمه حق(علیهم السلام) محیط توحید و دارالآخره و دارالحیوان است؛ کسانی که در این دنیا وارد محیط ولایت امام(علیه السلام) می شوند در حقیقت وارد دارالحیوان شده اند؛ البته شاید معنای آیه این باشد که هر کس به لذت ها و بهجت های حیات طبیعی دنیا قانع است و لذت ها و ثروت و امکانات و خوشی های این دنیا برای او بس است، سنگین می شود. خدای متعال بعد از اینکه این نقطه ضعف را توضیح می دهد، می فرماید: متاع دنیا اندک است؛ یعنی راه نجات انسان را یافتن بصیرت و درک و تأمل از طریق وحی می داند تا آنجا که انسان از رضایت به حیات دنیا نجات پیدا کند؛ به همین دلیل هشدار می دهد که همه سرمایه ای که در حیات دنیا به کف می آید، نسبت به آخرت اندکی بیش نیست.
نگاه واسع به دنیا از عوامل ایستادگی و راضی نبودن به حیات دنیا
بنابراین دنیا برای انسان اندک است؛ گویا خدای متعال در انسان ظرفیتی بیشتر و طلبی قرار داده که اگر انسان بخواهد به سمت خدای متعال حرکت کند، باید طالب آن بیشترها باشد؛ اگر کسی بخواهد دعوت انبیاء(صلی الله علیه و آله) را اجابت کند و پای دعوت آن ها بایستد، باید به این عالم نگاه واسع داشته باشد؛ یعنی باید دنیا را در دل همه عوالم ببیند؛ کسی که افق نگاهش در حد دنیاست، به همین دنیا راضی می شود؛ ولی اگر به همین دنیا راضی شد، کوچ به سمت خدا برای او سنگین و دشوار می شود؛ حتی خدا را هم قبول دارد ولی نمی تواند سبکبال حرکت کند؛ نگاه واسع به عالم، آن را به تمامه دیدن و دنیا را در دل تمام عوالم مشاهده کردن، موجب می شود که انسان دل از دنیا بردارد و سبکبال شود؛ بنابراین ابتدا باید نگاه واسعی به دنیا داشت.
«إِلاَّ تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِل ْقَوْماً غَیْرَکُمْ» اگر شما کوچ نکنید، دچار عذاب می شوید؛ وقتی می گویند در راه خدا حرکت کنید ولی دل به دنیا می بندید و سنگین و زمین گیر می شوید، دچار رنج و عذاب الیم می شوید؛ اگر انسان شکر کند، خدای متعال نعمت را برای او زیاد می کند؛ ولی اگر کفران نعمت کند، دچار عذاب می شود؛ خدای متعال می فرماید: اگر کوچ نکردید تصور نکنید بر سفره دنیا می نشینید و به خواسته های دنیایی خود می رسید؛ اگر به دنیا هم قانع باشید بدانید که به آن هم نمی رسید و بستر دنیا برایتان عذاب الیم می شود. در آیات دیگر گاهی همین مطلب را توضیح داده است؛ خدای متعال در سوره مبارکه یونس درباره عذابی که این افراد به آن گرفتار می شوند، توضیح داده و می فرماید: «إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ»(یونس/7-8)؛ کسانی که راضی به حیات دنیا هستند به همین بیماری که در این آیه توضیح داده شده، گرفتارش شده اند؛ آن ها در کنار سفره دنیا آرام هستند؛ کسانی که از آیات ما غافل هستند، پناهگاهشان آتش است؛ البته خدای متعال عذاب مضاعف نمی دهد بلکه عذاب انسان همان عمل اوست؛«إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» انسان بازتاب عمل خود را می بیند و عذاب او چیزی غیر از این نیست؛ جزای انسان همان عمل انسان است؛ بنابراین در این آیه شریفه خدای متعال می فرماید: عده ای راضی به حیات دنیا هستند و با آرامش بر سفره دنیا نشسته و بی قرار نیستند، ولی ما آیات خود را می فرستیم؛ ولی این ها از آیات هم اعراض می کنند. عده ای این آیات را چنین معنا کرده اند که زنگ خطرهای خدای متعال در این دنیا برای این است که ما بر سفره دنیا قرار نداشته باشیم؛ همین مطلب در آیات قرآن هم آمده است؛ گویا اگر انسان به تعلقات دنیا دل ببندد، خدای متعال این تعلقات را می گیرد و سفره دنیا را از مقابل انسان جمع می کند؛ انسان بر بساط دنیا می نشیند ولی خدا این بساط را از زیر پای انسان می کشد و نمی گذارد در دنیا آرام باشد. انسان وقتی بر سفره دنیا می نشیند، خدای متعال همواره به او هشدار می دهد و آیاتش را می فرستد؛ خدای متعال تعلقات انسان را می گیرد و بتکده های انسان را ویران می کند؛ «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُون»(یس/68)؛ آخرین مرحله این است که خدای متعال آرام آرام هر چه را به انسان داده از او می گیرد؛ شخصی با جناب عزرائیل عهد بست که هر زمان قصد گرفتن جانش را داشت به او خبر بدهد؛ عزرائیل بعد از مدتی برای قبض روح او امد؛ شخص گفت: چرا طبق قرارمان خبر نکردی؟! گفت: سال هاست که خبرت می کنم؛ مگر موهایت سفید نشد؟ مگر قدت خمیده نشد؟ مگر دندان هایت نریخت؟ این ها همان آیات خدا هستند.
انسان بر سفره دنیا می نشیند و دل به مال و جاه و امکانات دنیا و سلامتی و جوانی و نشاط و زیبایی ها و تعلقاتش می بندد؛ ولی خدا این سفره را از مقابل او جمع می کند؛ او تکیه به دنیا می کند و خدای متعال تکیه گاه او را خراب می کند؛ این همان آیات خداست. اگر کسی متوجه این زنگ خطرها شود، نمی تواند بر سفره دنیا بنشیند؛ امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیل»(1)؛ اگر کسی این ندای رحیل کاروان را بشنود، بر می خیزد و از سفره دنیا دست می کشد؛ ولی اگر بر سفره دنیا نشسته و خیالش هم راحت باشد، هر قدر هم زنگ خطر بزنند و هر قدر هم آیات خدا بیاید، روی از آیات خدا هم بر می گرداند؛ «عن آیاتنا غافلون» امروزه تمدن غرب هم همین کار را کرده و موجب غفلت بشر شده است.
سفارش شده است که مؤمنین به شکل مستمر به زیارت اهل قبور بروند و در آنجا بگویند: «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الدِّیارِ مِنَ المُؤْمِنینَ وَ الْمُسْلِمینَ وَ إنّا اِنْ شاء اللهُ بِکُمْ لاحِقُونَ»(2)؛ یعنی شما پیشروان هستید ما هم ان شاء الله می آییم و به شما می رسیم. قبلاً گفتن این جمله برای بنده هم سخت بود؛ گویا انسان مشتاق مردن و رفتن است. ولی چرا سفارش شده است که به زیارت اهل قبور بروید و این گونه هم حرف بزنید؟ این همان زنگ خطر است؛ [هشدار] خدای متعال درباره همین متاع دنیاست که امروزه تمدن جدید دنبال می کند و چیزی غیر از این نیست؛ چند هزار سال قبل از زبان پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله) توضیح می دهد که: «أَ تُترَْکُونَ فىِ مَا هَاهُنَا ءَامِنِینَ * فىِ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ نخَْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ * وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا فَارِهِینَ»(شعراء/146-149)؛ مگر آمال بشر امروز غیر از رهایی و امنیت و امنیت در لذایذ مادی است؟ بعد هم دنبال کاخ هایی که در کوه ها از سنگ می تراشیدند، بروند؟! عبارت «ا تترکون» همان زنگ خطر است؛ خدای متعال مرتب زنگ خطرها را می فرستد؛ آن هایی که از سفره دنیا بلند شده و هوشیار می شوند، نجات پیدا می کنند؛ آن هایی که با وجود همه زنگ خطرها همچنان بر سفره دنیا می نشینند و دست از دنیا بر نمی دارند «أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُون»(یونس/8) هستند؛ همین تکیه گاه های آن ها، آتش و جهنم آن ها می شود؛ یعنی پناهگاهشان جهنم می شود که مکتسبات خودشان است؛ خدای متعال به کسی ظلم نمی کند؛ مکتسبات انسانی که قانع و راضی به دنیاست و هشدار انبیاء (علیهم السلام) را هم نمی شنود، زنگ خطرهای خدای متعال را هم به هیچ می گیرد، جز این نیست.
داشتن نگاه جامع به دنیا، یکی دیگر از عوامل ایستادگی
خدای متعال در سوره توبه خطاب به مؤمنین می فرماید: وقتی خدای متعال و رسولش(صلی الله علیه و آله) شما را به سفر و کوچ به سمت خدا و برخاستن از سفره دنیا دعوت می کنند، اگر می خواهید سبکبال شوید، راضی به حیات دنیا نباشید که اگر راضی به حیات دنیا شدید، بدانید که اولاً متاع دنیا اندک است؛ ثانیاً باید نگاه جامع به دنیا داشته باشید؛ اگر انسان یکی از چهره های دنیا و به تعبیری فقط چهره شیرین آن را دید، طبیعی است که روی به دنیا می آورد؛ کم هستند اولیاءئی که اگر همه دنیا بساط عیش باشد، دست از دنیا می کشند و به سمت اولیاءی خدا(علیهم السلام) حرکت می کنند؛ این امر از آنِ راه رفته هاست؛ وقتی امام حسین(علیه السلام) فرمودند: اوضاع تغییرکرده و هر کس می خواهد، برود جمله ای را زهیر به امام حسین(علیه السلام) عرض کرد؛ یعنی وقتی در میانه راه خبر شهادت مسلم(علیه السلام) رسید حضرت فرمودند: آن هایی که عازم رفتن هستند، بروند و آن هایی که برای قدرت و ثروت آمده اند مسیر خود را جدا کنند؛ ما نمی خواهیم کسی را با اشتباه و شبهه ببریم؛ وقتی حضرت این جملات را فرمودند، زهیر از اصحاب اجازه گرفت و یک جمله به سیدالشهداء(علیه السلام) عرض کرد که واقعاً جمله عجیبی است؛ او به حضرت عرض کرد: اگر عیش در دنیا دائمی بود و زندگی آن سراسر عیش بود و تلخکامی و پیری و بیماری و زجر و رنجی نداشت و عمر در آن هم جاودانه بود و مرگی هم نبود، ما شهادت در رکاب شما را بر این عیش دائمی ترجیح می دهیم. برخی این گونه هستند؛ ولی آن هایی که به این حد نرسیده اند حداقل باید بدانند که این دنیا باقی نیست، و با نگاه جامع به دنیا، باید تلخکامی ها و شیرینی های دنیا را با هم ببینند.
دومین چیزی که می تواند این بیماری را درمان کند، نگاه واسع و جامعی است که قرآن به ما تعلیم می کند؛ «إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ» اگر انسان فقط شیرین کامی های دنیا را ببیند، طبیعی است که پای سفره دنیا می نشیند و راضی و قانع به دنیا می شود؛ ولی اگر در کنار شیرین کامی ها، تلخکامی ها را هم دید طبیعی است که بساط خود را جمع می کند.
هشدار دوم این است که اگر کوچ نکردید و بر سفره دنیا نشستید و تعلق به دنیا شما را سنگین کرد و سبکبال نشدید و اجابت نکردید، با همین تعلقاتتان عذاب می شوید؛ یعنی تعلقات انسان تبدیل به رنج و عذاب برای او می شود. اگر انسان دل به موجودات فانی در حال زوال و فنا ببندد، طبیعی است فنای آن ها باعث رنج او می شود؛ خدای متعال به ما یاد می دهد که از ابتدا بر سفره دنیا ننشینید و نگاهتان به دنیا نباشد؛ زهدی که انبیاء (علیهم السلام) به آن دعوت می کنند، همین است؛ می گویند فارغ از دنیا باشید؛ «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْءٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ لَا یَأْسَى عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِیح»(3)؛ طبق روایات کافی و توحید صدوق، این تفسیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) از زهد است؛ حضرت فرمودند: زاهد کسی است که آمد و شد دنیا، نه او را خوشحال می کند، نه غصه دار؛ او راحت و فارغ از دنیاست؛ این دعوت برای همین است.
ایستادگی نکردن در راه خدا باعث تبدیل شدن و جایگزینی انسان
خدای متعال نکته دیگری را هم توضیح می دهد که آن هم جزو هشدارهایی است که اگر به آن توجه کنیم موجب می شود تا بتوانیم همراه با خدا و اولیاءی الهی کوچ کنیم؛ «وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئا» اگر خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) شما را به کوچ در راه خدا دعوت می کنند، کوچ نکنید و پا به میدان نگذارید، خدای متعال شما را تبدیل می کند؛ چون خدای متعال نصرت دین خود و ولیّ خود را تعطیل نمی کند؛ خدای متعال ولیّ خود و دین خود را نصرت می کند، با این تفاوت که شما را تبدیل می کند؛ با سوختن یک چراغ، هرگز کل یک کارخانه را تعطیل نمی کنند؛ بلکه آن چراغ را عوض می کنند. این چراغی که باید چراغ راه مردم و طریق هدایت مردم می بود، حالا دیگر طریق نیست؛ او باید به مقصد می رسید ولی نمی رسد. خدا رحمت کند استاد عزیز ما می گفت: دیده اید آب را برای آبیاری درخت در جوی می اندازند؟ اگر جوی سربالا باشد، یک جوی دیگر حفر می کنند؛ به همین دلیل جوی اول آلوده می شود. اگر جوی، آب را به درخت برساند، طبیعی است که خودش هم دائماً با نشاط و باطراوت و پاک خواهد بود؛ در غیر این صورت تبدیل به یک زباله دانی می شود.
اگر ما نخواهیم خدا و رسولش را نصرت کنیم، خدای متعال دینش را تعطیل نمی کند؛ بلکه ما را می برد و یک قوم دیگر را جایگزین می کند؛ «وَ یَسْتَبْدِل قَوْمًا غَیْرکُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا وَاَللَّه عَلَى کُلّ شَیْء قَدِیر * إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانىَِ اثْنَینِْ إِذْ هُمَا فىِ الْغَار»(توبه/40)؛ شما نمی توانید به خدا ضرر بزنید؛ بودن یا نبودن شما برای حضرت حق تفاوتی نمی کند. شاید خدای متعال یک نکته لطیفی را می فرماید؛ آنجا که دو نفر بیشتر نبودند، دو نفر را اخراج کردند؛ دلیل اخراج کردن حضرت معلوم است؛ ولی چرا آن همراه را اخراج کرده بودند؟ یعنی آیه می فرماید آنجا که دو نفر بودند و یکی از آن دو نفر از خود آن کفار بود و آنجا خدا رسولش را یاری کرد. یعنی آنجا که رسول تنها بود، و یک نفر هم از دشمن در کنارش ایستاده بود؛ خدا رسول را یاری کرد؛ در آن شرایط خدا پیامبر(صلی الله علیه و آله) را یاری کرد؛ بنابراین شما باشید یا نباشید، هیچ تفاوتی نمی کند؛ این همان جمله ای است که ما باید به آن توجه کنیم.
سیدالشهداء(علیه السلام) شب عاشورا به اصحاب خود فرمودند: برخیزید و بروید. حبیب و زهیر و بریر و… که همه آرزوهای خود را پشت سر گذاشته بودند؛ حبیبی که به این شکل آمده از زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) خود را مهیا کرده است؛ طبق حدیثی که در رجال کشّی آمده است؛ حبیب با میثم تمار نشسته بودند و از علم بلایا و منایا می گفتند؛ حبیب می گفت: می بینم کسی را در محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کوفه به دار زده اند و دست و پای او را قطع کرده اند؛ میثم می گفت: من می بینم سری را بر نیزه وارد کوفه می کنند؛ حبیبی که در برخورد با مسلم ابن عوسجه گفت: مسلم کجا می روی؟ گفت: خواب دیدم وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: مسلم! محاسنت را خضاب کن؛ می روم حنا بخرم و محاسنم را خضاب کنم. حبیب گفت: مسلم! چرا متوجه نیستی؟ تعبیر خواب این نیست؛ سیدالشهداء(علیه السلام) نامه فرستاده اند باید به کربلا برویم؛ گفته اند: حتی از خانواده هایشان هم خداحافظی نکردند و با وجود محاصره شدید کوفه خود را به امام حسین(علیه السلام) رساندند؛ امام حسین(علیه السلام) شب عاشورا به این حبیب می فرمایند: برو؛ حضرت چرا این گونه برخورد می کنند؟ نکته این است که حبیب و زهیر و بریر و سایر اصحاب و حتی اهل بیت (علیهم السلام) هرگز تصور نکنند که امام حسین(علیه السلام) محتاج آن هاست. فرمودند: من را با زنان و بچه ها بگذارید و بروید؛ من خودم کار را تمام می کنم؛ واقعاً همین طور است؛ بنابراین همه بار عاشورا بر عهده خود امام حسین(علیه السلام) است؛ این حجت خداست که با عبادت خود انسداد تاریخی را گشوده و جریان ظلمات را با چراغ هدایت خود برداشته است؛ دیگران باشند، یا نباشند حضرت کار خود را به سرانجام می رسانند؛ کنار امام(علیه السلام) بودن فقط فوز و غنیمتی برای خود اصحاب است؛ حتی وجود مقدس قمر بنی هاشم(علیهما السلام) که نگاهش انسان ساز است، اگر کنار سیدالشهداء(علیه السلام) نباشد، حضرت ضرر نمی کنند؛ بنابراین بودن کنار سیدالشهداء(علیه السلام) صددرصد فوز است.
منظور از آیه «یستبدل قوماً غیرکم» این است که ای مردم تصور نکنید اگر شما به سوی خدا کوچ نکردید و اولیاءی خدا را نصرت ندادید و در جنگ تبوک شرک ننمودید، خدای متعال دست از نصرت دین و ولی خود برمیدارد؛ بلکه شما را برمی دارد و یک قوم دیگر را جایگزین شما می کند و ذرهای هم به خدا و دین خدا ضرر نمی رسد. اگر این تلقی ها در انسان پیدا شد، می تواند اولیاءی خدا را همراهی کند.
ترجیح دادن دنیا به تحمل سختی همراهی با ولی خدا، باعث عقوبت الهی
در همین سوره نسبت به نکته دیگری هشدار داده شده که در تحمل سختی های راه و همراه شدن با بلای اولیاءی خدا مؤثر است. وقتی پا به وادی ولایت اهل بیت (علیهم السلام) می گذاریم، قبول کرده ایم که شریک بلای آن ها باشیم. این سوره مبارکه صف بندی ها را روشن می کند و لوازم هر جبهه را توضیح می دهد. خدای متعال در این سوره یک هشدار بسیار سنگین داده است؛ مرحوم فیض در تفسیر این آیه می گوید: خدای متعال در این آیه خیلی سخت گیری کرده است و کمتر کسی است که از این بار سنگین موفق بیرون بیاید. خدای متعال می فرماید: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ»(توبه/24)؛ درگیر شدن انسان این لوازم را دارد.
شأن نزول آیه این است که وقتی حضرت سوره برائت را به مکه بردند، قرار شد مشرکین در مکه رفت و آمد نکنند؛ به همین دلیل قریش نگران تجارت و وضع معیشت و زندگی خانواده خود شدند. صف بندی و درگیری این مشکلات را دارد؛ اگر درگیری هست، نقص در اموال و لوازم هم هست؛ بنابراین در قطع رابطه با مشرکین نگران بودند که اگر کفار به مسجد الحرام نیایند، داد و ستدها و تجارت ها تعطیل شود؛ خدای متعال این آیه را نازل کرد؛ آیا نزد شما پدرانتان، فرزندانتان، برادرانتان، همسرانتان، عشیره و فامیلتان و اموالی که به سختی کسب کرده اید و تجارتی که نگران کساد آن هستید، دوست داشتنی تر از خدا و رسول و جهاد در راه خدا هستند؟ در این صورت منتظر باشید تا امر خدا درباره شما صادر شود. مفسرین گفته اند: این یک تهدید است؛ مرحوم فیض می گوید: این عقوبت و تهدید به عقوبت است؛ لحن خدای متعال در اینجا بسیار تند است. اگر کسی می خواهد در این راه همراهی کند، منتظر سختی و کساد تجارت باشد؛ باید از عشیره و اموال و اهلش بگذرد؛ اگر آن ها را بیشتر از خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) دوست بدارد باید منتظر باشد که امر خدا درباره او صادر شود؛ در روایتی فرمود: «لا یجد أحدکم طعم الإیمان، حتّى یحبّ فی اللَّه و یبغض فی اللَّه»(4) یعنی کسی طعم ایمان را نمی چشد مگر اینکه حب و بغض او در راه خدا باشد. و یا در بعضی روایات تعابیر دیگری آمده است؛ «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه»(5)؛ در این حدیث می فرماید: چنین کسی اصلاً طعم ایمان را نمی چشد؛ خدای متعال هشدار می دهد که اگر کسی این مقدورات و امکانات را بیش از خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) و جهاد در راه خدا دوست بدارد، عقوبت می شود. پس این ها لازمه همراهی است.
در مجمع البیان حدیثی ذیل آیه مبارکه نساء نقل شده است؛ «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً»(نساء/69)؛ اگر کسی خدا را بندگی کرد و نسبت به خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) مقام طوع پیدا کرد و مطیع شد، در سیر خود به سوی الله و در همه مراحل سیر و در منزلگاه ها همراهانی خواهد داشت؛ آن ها با کسانی هستند که خدا به آن ها نعمت داده است. قرآن انسان ها را به سه دسته تقسیم می کند؛ «منعم علیهم»، «ضالین» و «مغضوبین» که این کسانی که نعمت داده شده اند انبیاء (علیهم السلام) و صدیقین و شهداء هستند و اینها رفقای خوبی هم هستند.
مرحوم طبرسی ذیل این آیه نقل کردند که وجود مقدس رسول الله(صلی الله علیه و آله) یک غلام آزاد شده ای داشتند که به حضرت علاقه فراوانی داشت؛ حضرت یک روز دیدند این غلام لاغر و نحیف و ضعیف شده است؛ فرمودند: چه شده است؟ گفت: چیزی نشده است؛ محبت شما من را بی قرار کرده است؛ یک روز که شما را نمی بینیم طاقت نمی آورم. چیزی که من را نگران و بیمار کرده، این است؛ می بینم که این دنیا تمام می شود؛ در آخرت از دوری شما چه کنم؟ شما در درجات عالی بهشت هستید و ما یا بیرون از بهشتیم، یا در مراتب پایین آن. بیرون از بهشت که دستمان از شما کوتاه است؛ داخل بهشت هم درجات ما به شما ربطی ندارد. این گونه نیست که هر کسی در بهشت در جوار اهل بیت (علیهم السلام) باشد؛ به یک معنا همه بهشت مهمانخانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است؛ ولی همه مهمانان در این مهمانخانه نمی توانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ببینند؛ بلکه هر چند صد سال گاهی تجلیات امام حسین(علیه السلام) به عده ای می رسد. [در پاسخ به آن غلام] این آیه نازل شد: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا» اگر می خواهید با پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشید، باید مقام طوع داشته باشید و مطیع باشید تا معیت با حضرت برای شما حاصل شود؛ آن ها با شما هستند، شما با آن ها هستید؛ رفقای خوبی هم برای شما هستند.
تحول در میل و رغبت های انسان، یکی دیگر از عوامل همراهی با معصومین (علیهم السلام)
در این روایت فرموده اند: منظور از انبیاء (علیهم السلام) در این آیه، نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) هم هستند؛ سپس حضرت فرمودند: «لَا یَکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى أَکُونَ أَحَبَ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ مِنْ وُلْدِهِ وَ مَالِهِ وَ أَهْلِهِ»(6)؛ کسی قطعاً قدم به وادی ایمان نمی گذارد جز اینکه من را از خودش، پدرش، مادرش، فرزندانش، اهلش و از همة مردم بیشتر دوست بدارد. این حداقل وادی ایمان است؛ بنابراین علاوه بر همه بصیرت هایی که قرآن به انسان می دهد یکی از شرایط همراهی و ایستادن همراه با اولیاءی خدا، همان تحول در میل و رغبت های انسان است. انسان اگر راضی به حیات دنیا باشد، سفره دنیا برای او کافی است؛ اگر دنیا را داشته باشد، قانع است و هرگز از دنیا سیر نمی شود؛ دنیا هرگز برای او کوچک نمی شود و در دنیا احساس تنگی نمی کند؛ یعنی احساس نمی کند دنیا برای او سجن است؛ چنین انسانی نمی تواند همراه ولی خدا باشد؛ انسانی که تعلقات دنیایی خود را بیش از خدای متعال و وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و جهاد در راه خدا دوست دارد، هرگز اهل همراهی نیست؛ بنابراین در کنار بصیرت های قرآنی، دومین تحولی که باید اتفاق بیفتد ایجاد سبکبالی و تحول در تعلقات و تمنیات و تمایلات انسان است؛ وگرنه همه آن درک ها و بصیرت ها هم برای حرکت کافی نیست؛ انسان باید بفهمد که همه آن فهم ها هم کفایت نمی کند.
درک نقش محوری معصومین (علیهم السلام) در عهد بلای ایشان
در کنار همه بصیرت ها و عواملی که منتهی به تغییر تمایلات انسان می شود، نکته دیگری که کمک می کند بتوانیم این دشواری ها را تحمل کنیم، درک نقش ائمه (علیهم السلام) در پذیرفتن بلاست؛ «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُون»(فرقان/20)؛ ایشان این ابتلاء را پذیرفته اند. انسان باید جایگاه ائمه (علیهم السلام) را در این سیر و مسیر ابتلاء بفهمد؛ به هر حال در همراهی اهل بیت (علیهم السلام) بلاهایی هست؛ به حضرت عرض کرد: شما را دوست دارم؛ فرمودند: راست می گویی، پس آماده بلا باش؛ چون محبت بلا می آورد. وقتی محبت انسان با معصوم(علیه السلام) بود، او «یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَخَافُونَ لِخَوْفِنَا»(7) می شود؛ امکان ندارد که انسان با معصوم(علیه السلام) باشد، ولی همراه غصه های معصوم(علیه السلام) و سختی های راه او نباشد؛ اگر انسان می خواهد سفره خود را در شادی ها و خوشی ها و امنیت و خوف خود از خدا و اولیاءی خدا و دین خدا جدا کند، نمی تواند با خدا و اولیاءی خدا همراهی کند؛ اگر انسان دوستی آن ها را پذیرفت باید به لوازمش هم پایبند شود.
بنابراین در این مسیر حتماً سختی هایی هست؛ تحمل سختی ها، رسیدن به بصیرت ها، تغییر تمنیات و تمایلات و تعلقات انسان، بزرگ تر شدن از دنیا، نگاه جامع به دنیا، نگاه واسع به دنیا همگی در کنار توجه به نقش اولیاءی خدا در این سیر ـ که همان مقام شفاعت آن ها و مقام عصمت ایشان است ـ به ما کمک می کند. «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّکِّ وَ الِارْتِیَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَاد»(8)؛ چه کسی می تواند ببیند که سیدالشهداء(علیه السلام) با اختیار این راه را انتخاب کرده اند و دل به شهدا نبندد؟ نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) تنها آمده تا همه مردم را به مقامات عالی توحید برساند، با دشمن ها درگیر شود، موانع و حجاب ها را کنار بزند و سختی های راه را تحمل کند تا بتواند فرهنگ جهان را تغییر دهد که قرآن فرموده است: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاس»(سبأ/28)
جایگاه ما در همراهی با معصوم(علیه السلام) ، درک نقش ایشان و نیت همراهی
در هر تحولی فرهنگ مانع بسیار مهمی است؛ موانع فیزیکی و سخت به راحتی قابل مشاهده هستند؛ الآن اگر بخواهیم به حرم برویم و راه مستقیم را انتخاب کنیم ممکن است به یک دیوار یا یک درب برخورد کنیم؛ باید برویم راه را انتخاب کنیم تا به مقصد برسیم؛ موانع فرهنگی هم همین طور هستند؛ ولی دارای ساختار نرم هستند و به راحتی دیده نمی شوند؛ به همین دلیل تغییر این فضای فرهنگی برای حرکت به سمت توحید بسیار دشوار است؛ چگونه می توان فرهنگ بت پرستی را به فرهنگ توحید تبدیل کرد؟ این گونه است که ابراهیم خلیل(علیه السلام) امت می باشد «إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتا»(نحل/120)؛ این وجود مقدس به تنهایی برابر با یک امت عظیم تاریخی است؛ همه انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) ذیل این امت هستند. باید این سختی های راه را فهمید و دید که پیامبر(صلی الله علیه و آله) بار هدایت عالم را به تنهایی به دوش کشیده و چیزی از آن سختی ها نصیب ما نشده است؛ آنچه روی دوش ماست، فقط تغییر توجهات ماست؛ وگرنه همان را هم خودشان بر می داشتند؛ شخصی به عالمی گفت: برای من یک استخاره بگیرید؛ گفت: چشم، قرآن بیاورید؛ گفت: خودتان قرآن دارید؛ گفت: نیت کنید؛ شخص گفت: شما نیت کنید؛ گفت: نیت استخاره دیگر با خودتان است؛ نمی شود که من برای استخاره شما نیت کنم!
سختی ما همان نیت است؛ نمی شود آن را هم به عهده حضرت بگذاریم. اگر کسی به این امر توجه کرد که همه سختی راه روی دوش خود حضرت است و سیر عالم به سمت توحید را ایشان آسان کرده اند، امکان همراهی با آن ها و تحمل، فراهم می شود؛ درک این نکته که همراهی با اهل بیت (علیهم السلام) فوز و غنیمت است و غرامت نیست، و اعتقاد به اینکه بار اصلی بلا را آن ها کشیده اند و ما هیچ باری بر عهده نداریم و مبتلاترین ما هم هیچ سهم جدی در این وادی ندارد، و مشاهده نقش شفاعت و عصمت و عهد ایشان، همگی از جمله عواملی هستند که کمک می کند تا انسان بتواند این بار را بردارد.
در ادامه به توضیح جایگاه سیدالشهداء(علیه السلام) در این میدان و چگونگی آسان کردن تحمل آن توسط حضرت می پردازیم. شیعه بودن واقعاً بسیار سخت است؛ شیعه 1400 سال همه محرومیت ها و سختی ها را تحمل کرده است؛ ولی با فرارسیدن ماه محرم، همه سختی ها سبک می شود و شیعه سبکبال و آرام به سمت خدا حرکت می کند؛ دستگاه شیطان و سقیفه یک سال تلاش می کنند تا ما را از امام حسین(علیه السلام) جدا کنند، ولی بار دیگر نسیم کربلا می وزد و همه تلاش آن ها را بی نتیجه می گذارد؛ بنابراین کار را خود حضرت انجام داده اند. عاشورا هر سال فورانی دارد؛ مثل خورشید که هر روز طلوع مجددی دارد؛ آن طلوع عاشورا هر سال مسیر را آسان می کند.
منبع : (هیئت ثارالله قم - شب ششم محرم 1394 مدرسه فیضیه ) sarallahqom.ir
----------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
(1) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 321
(2) الکافی (ط – الإسلامیة)، ج3، ص: 229
(3) الکافی (ط – الإسلامیة)، ج2، ص: 456
(4) تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج5، ص:421
(5) وسائل الشیعة، ج16، ص: 13
(6) الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 334 – الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 416
(7) کامل الزیارات، النص، ص: 101
(8) تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص: 59
افزودن دیدگاه جدید