زينب (سلام الله علیها) در نهضت برادر

نویسنده: علی اصغر صرفه جو
حضرت زینب(سلام الله علیها)

پيش از ورود در معرض، لازم است در ابتدا مقدارى درباره عظمت شأن و قدر اين بانوى برگزيده سخن بگوييم. زينب (سلام الله علیها)، دختر على و زهرا (عليهما السلام) در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجرت، در مدينه منوره ديده به جهان گشود. در پنج سالگى مادرش را از دست داد و از همان دوران طفوليت با مصيبت آشنا شد. او در دوران عمر بابرکت خويش، مشکلات و رنج هاى زيادى را متحمل شد.
رحلت پيامبر (ص)، شهادت مظلومانه مادر، فرق خونين پدر، جگر پاره پاره و سر بريده برادران، شهادت فرزندان و برادران و برادرزاده ها و همچنين حوادث تلخى چون اسارت، نمونه هايى از آن است. اين سختى ها و مشکلات از او فردى صبور و بردبار ساخته بود. او را ام کلثوم کبرى و صديقه صغرى مى ناميدند. محدثه، عالمه و فهيمه از القاب او بوده و زنى عابده، زاهده، عارفه، خطيبه و عفيفه محسوب مى شده است. نسبت نبوى، تربيت علوى و لطف خداوندى از حضرت زينب (سلام الله علیها) فردى با خصوصيات و صفات برجسته ساخته بود، طورى که به او «عقيله بنى هاشم» مى گفتند. او با پسرعموى خود «عبدالله بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره اين ازدواج، فرزندانى بود که دو تن از آنان در کربلا، در رکاب مولى ابا عبدالله الحسين (علیه السلام)شربت شهادت نوشيدند. به خاطر مقام و منزلتش در نظر ديگران، حرمت خاصى داشت. وقتى او وارد مى گشت، تمام قامت بلند مى شد.
مهمترين و حساس ترين بخش زندگى او، سفر تاريخى اش به کربلا و متعاقب آن اسارت مظلومانه اش است که از اين جهت شايد سهم او در نهضت حسين بيشتر از نقش امام حسين (علیه السلام)باشد. چون علاوه بر مصيبت هايى که آن دو به طور مشترک متحمل شده اند، داغ از دست دادن برادرى چون حسين بن على (علیه السلام)و همچنين رنج سفر و مشکلات اسارت، سرپرستى بيماران و کودکان داغدار و زنان و... را زينب (سلام الله علیها) به تنهايى به دوش کشيد.
زينب کبرى، هم مادر شهيد، هم فرزند شهيد، هم خواهر شهيد و هم عمه شهيد است. اين ويژگى ها را در کمتر کسى مى توان يافت. او حتى در برهه اى از زمان، يعنى پس از شهادت امام حسين (ع)، به دليل بيمارى امام سجاد (علیه السلام)و وظيفه سنگين هدايت، رهبرى و مديريت کاروان اسرا را نيز به دوش کشيد و با سربلندى اين بار سنگين را به مقصد رساند. ما در اين مقاله بر آنيم تا سهم آن حضرت را در نهضت عظيم ابا عبدالله الحسين (علیه السلام)بررسى کنيم.
زينب (سلام الله علیها) و ولايت
مسأله ولايت و نقش زينب کبرى (سلام الله علیها) در رابطه با آن، از ابعاد مختلف قابل توجه است، گاهى آن را از دريچه شناخت و معرفت او نسبت به مقام امامت و ولايت بررسى مى کنيم. گاهى هم، از زاويه تلاش در جهت معرفى و شناساندن ولى خدا به مردم به او مى پردازيم. فرزند على (علیه السلام)و دست پرورده زهرا (سلام الله علیها)، همچون مادرش که شهيد راه ولايت است، در تمامى ابعاد سهم قابل توجهى دارد. او که حضور هفت معصوم را درک کرده است، هرکجا مصلحت اقتضا کرده از بذل جان خود و فرزندانش دريغ نکرده است.
اگر زهراى مرضيه، هنگامى که امام خويش حضرت على (علیه السلام)را در معرض خطر و حقوق مسلم او را در حال پايمال شدن مى بيند خود را سپر بلاى او مى کند و خطاب به امامش مى گويد: «روحى لروحک الفداء و نفسى لنفسک الوقاء» اى ابا الحسن، جانم فداى تو و سپر بلاى تو باد! دخترش زينب نيز براى حفظ جان مولايش به آغوش خطر مى رود. در مجلس ابن زياد، آنگاه که آن ملعون دستور قتل امام سجاد (علیه السلام)را صادر مى کند، اين زينب (سلام الله علیها) است که با شهامت خاصى که از حيدر به ارث برده، جان پسر برادر را نجات مى دهد، او را در آغوش خود مى گيرد و مى گويد: اى پسر زياد، آنچه از ما خون ريخته اى تو را بس است، به آنچه قسم از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتنش را دارى، مرا نيز با او بکش.
اين مسأله را نبايد صرفاً از ديدگاه عاطفى و روابط نسبى توجيه و تحليل کرد، بلکه اينجا بحث امام و مأموم مطرح است. اينجا زينب (سلام الله علیها) خود را فردى مى بيند که بايد براى حفظ جان امام معصومش خطر را به جان بخرد و از دشمن نهراسد، حتى در کربلا هم وقتى امام سجاد (علیه السلام)را در ميان خيمه آتش گرفته مى بيند، براى نجات او، خود را به آتش مى زند. آرى، او مدافعى است که جگر شير دارد. او که هلهله شادى و سرود فتح و پيروزى دشمن غدار را مى شنود و ناله جانسوز کودکان در زير فشار بند طناب گوشش را مى آزارد، پيش از همه چيز در فکر مسئوليت خطير خود، يعنى حفظ جان امام است. او لب به سخن مى گشايد، نفس ها در سينه ها حبس و انگشت تعجب به دهان گرفته مى شود. اين زينب (سلام الله علیها) است که مى گويد: «انى ترحضون قتل سليل خاتم النبوه و معدن الرساله و سيد شباب اهل الجنه» اين لکه ننگ را چگونه خواهيد شست، درحالى که فرزند رسول خدا و سيد جوانان بهشت را کشته ايد؟ همان که در جنگ، سنگر و پناهتان بود و در صلح مايه آرامش و التيام شما بود. او که ترس را ترسانده، زنجير را پاره کرده و دشمن را به اسارت سخنان رسوا کننده يزيد مى بيند که با چوب خيزران به لب و دندان خون خدا جسارت مى کند، فرياد مى زند »تبت يدا ابى لهب».
اى يزيد! دستانت بريده باد! آيا مى دانى چه مى کنى؟ آيا مى دانى که چوب بر لب و دندان حبيب رسول خدا(ص)، پسر مکه و منى و پسر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مى کوبى؟ ناله چنان جانسوز بود که هرکس در آن مجلس بود به گريه درآمد.
آرى، آنگاه که حسين و يارانش از سوى دشمن ياغى و باغى معرفى مى شدند، اين زينب (سلام الله علیها) بود که امامش را «سيد جوانان بهشت»، «فرزند مکه و منى»، «حبيب رسول خدا» و داراى ده ها صفت ديگر معرفى کرد.
زينب (سلام الله علیها) و سرپرستى کاروان کربلا
آن گاه که مشکلات و مصائب، يکى پس از ديگرى به انسان هجوم مى آورد يا وقتى که انسان بيمار مى شود و از سنگينى مصائب مى کاهد. در ماجراى غم انگيز کربلا، آقا ابا عبدالله الحسين (علیه السلام)وظيفه حفظ و مراقبت از زنان و کودکان و پرستارى از بيماران را به خواهرش زينب کبرى(سلام الله علیها) سپرده بود، چرا که خوب مى دانست زمانى که تازيانه دشمن فرود مى آيد، وقتى که کف پاى اطفال يتيم تاول مى زند يا آنگاه که فرزند دلبند امام از فرط ضعف و گرسنگى از مرکبش مى افتد و وقتى که آن ملعون خواستار کنيزى يادگار امام مى شود، در تمامى اين موارد فقط زينب(سلام الله علیها) است که مى تواند پناهگاه و تکيه گاهشان باشد. آرى، او که مصائب روز عاشورا چون باران بر سرش مى بارد و مشکلات چون توفان او را در برمى گيرد و داغ هاى پى درپى آزارش مى دهد، حتى لحظه اى از وظيفه اش نسبت به «پرستارى و مراقبت» از کاروان اسرا و از امام سجاد(علیه السلام)کوتاهى نمى کند. جمعى زن و کودک که داغدار، گرسنه و تنشه و بى پناه هستند، شديداً به يک سرپرست نيازمندند و آن فرد کسى جز دختر آزاده زهرا(سلام الله علیها) نيست.
عصر عاشورا، اگر چشم دل باز کنيم، خواهيم ديد که يک خانم مضطرب و حيران در کنار خيمه اى آتش گرفته بر سر و سينه مى زند و ناله مى کند و مى گويد: خدايا چه کنم؟ بيمارم در ميان خيمه در حال سوختن است. خواهيم ديد که او اشک چشم کودکان را پاک کرده و آتش دامنشان را خاموش مى کند. براى اين که تازيانه دشمن بدن ضعيف و لاغر کودکى را نيازارد، خود را سپر او قرار مى دهد و خاطره تازيانه هاى دشمن بر بدن عزيز مادرش زهرا را زنده مى کند. دستور حرکت صادر شده و کاروان بدون کاروان سالار را به اسيرى مى برند. کاروان اسيران درخواست مى کنند که جهت وداع، از کنار قتلگاه عبور داده شوند. همين که زنان داغدار و کودکان عزادار به قتلگاه مى رسند، با منظره دلخراشى مواجه مى شوند: لاله هاى گلستان محمدى پرپرى که درآغوش مى کشند. در اين ميان امام على بن الحسين(علیه السلام)وضع خاصى دارد. او بيمار است و علاوه بر آن پاهاى مبارک و دستان مطهرش را بسته اند. او فقط از بالاى مرکب به گلزار خزان ديده مى نگرد و اشک مى ريزد. بوى خون، منظره غيرقابل باور قتلگاه و اجساد افتاده در آن، به امام حالت عجيبى داده است. بدن هاى پاک و قطعه قطعه پدر، برادر، عمو و عموزاده و ديگران، تاب و توان از او برده است.
زينب (سلام الله علیها) ؛ پيام رسانى و افشاگرى
پيام رسانى و افشاگرى از اهداف اصلى نهضت عاشورا بوده است که بر اين مطلب شواهد و قرائن عديده اى وجود دارد، پاسخ امام حسين(علیه السلام)به اطرافيان مبنى بر اين که:« ان الله شاء ان يراهن سبايا «دليل بر آن است که خداوند بدينوسيله مى خواسته نهضت عاشورا زنده بماند. زينب(سلام الله علیها) و همراهان، تعمداً در مقابل مردم اقدام به سخنرانى، سوگوارى و مرثيه خوانى مى کردند تا عواطف آنها تحريک شود و با برشمردن آنچه بر آنان و مردانشان گذشته، مردم را عليه طاغوت بشورانند. از اين رو اسيران اهل بيت و در رأس آنان زينب(سلام الله علیها) دختر على(ع)، با طرح و نقشه قبلى، از هر فرصتى براى تحقق اين هدف مقدس استفاده مى کردند.
سر نى در نينوا مى ماند اگر زينب نبود
کربلا در کربلا مى ماند اگر زينب نبود
زينب(سلام الله علیها)، الگوى ايثار و از خودگذشتگى
ايثار به معناى ديگرى را بر خود ترجيح دادن، از سجاياى اخلاقى و از صفات حسنه است، اين که انسان، در عين نياز، ديگرى را بر خويشتن برگزيند. در روايات ما به «بالاترين درجه ايمان» و «برترين درجه احسان» تعبير شده است. کربلا مدرسه عشق و ايثار بود: ايثار جان و دست شستن از زن و فرزند و مال. اين بالاترين نوع ايثار است و همين است که عامل تقدس قيام عاشورا و عامل تمايز آن از ساير قيام هاست.
زينب(سلام الله علیها)؛ الگوى شهامت و شجاعت
انسان اگر عظمت خداوند در نظرش مجسم شود، ديگر غير خدا را کوچک بلکه هيچ وفاقد اثر مى بيند. سر شجاعت اولياى الهى نيز در همين است. امير مؤمنان على(علیه السلام)که او را در شجاعت و شهامت سر آمد مى دانيم؛ در سايه خدا باورى به اين درجه رسيده است. طبيعى است که فرزندان و دست پروردگان او نيز چنين باشند. اگر دشمن تا دندان مسلح در مقابل امام حسين(علیه السلام)مى گريزد و توان مقابله با او را ندارد. اگر عباس بن على(علیه السلام)چون شير به دشمن يورش مى برد و حتى طفل نابالغ خاندان على (عبدالله بن الحسن) از دشمن خوفى ندارد، به خاطر همين ارتباط محکم است که با منبع قدرت پيدا کرده اند. زينب (سلام الله علیها) نيز از همين خاندان است. او دختر آزاده زهرا (سلام الله علیها) و تربيت شده على(علیه السلام)است. او يک زن است ولى چون مردان بر سر دشمن فرياد مى زند، تحقيرشان مى کند واز احدى هم هراس به دل ندارد. او از زوزه سگان يزيد و از برق شمشير خون چکان آدمکشان او واهمه اى ندارد.
زينب(سلام الله علیها)؛ الگوى عفت و پاکى
عفت و پاکدامنى، برازنده ترين زينت زنان است و گرانقيمت ترين چيزى است که يک فرد مى تواند به آن ستوده شود. يکى از درس هاى عاشورا، همين درس عفت و پاکدامنى است. در اين حادثه استثنايى تنها چيزى که زينب کبرى(سلام الله علیها) و ديگر زنان حتى کودکان را به شکوه وامى داشت، همين مسأله بود. اهل بيت آموخته اند که از کسى درخواستى نداشته باشند، ولى در اين مورد بخصوص در تاريخ مى خوانيم که حتى از شمر هم درخواست مى کنند که مثلاً اسيران را جلوتر ببرند تا به تماشاى سرهاى مقدس بريده شده مشغول شوند.
-----------------

منبع: روزنامه ایران

Share