رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
پرسش و پاسخ؛

اقدامات امام علی النقی(علیه السلام) برای پذیرش امام غایب

تاریخ انتشار:

پرسش : امام علی النقی(علیه السلام) برای آمادگی شیعیان در پذیرش امام غایب چه اقداماتی انجام دادند؟

پاسخ :
دهمین پیشوای شیعیان، حضرت امام علی بن محمد الهادی(علیهما السلام) در نیمه ماه ذی  الحجه، سال 212 هجری متولد شدند، آن امام همام با فعالیت های خود به جهاد فکری و فرهنگی در جامعه زمان خود پرداخته و با ابتکاراتی چون شبکه «وکلا» زمینه را برای آمادگی شیعیان جهت پذیرش امام غائب آرام آرام فراهم آوردند.
نام مبارک دهمین پیشوای شیعیان، «علی» و نیز از جمله القابشان: نقی، نجیب، مرتضی، هادى، عالم، فقیه، امین است که مشهورتر از همه «هادی» و «نقی» است.
پدر آن حضرت، پیشوای نهم، حضرت امام جواد(علیه السلام) و مادرشان بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام «سمانه» است.
قدر و منزلت این بانوی گرامی بدان پایه بود که امام هادى(علیه السلام) درباره  ایشان فرمود: «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است و خداوند حافظ و نگهبان او است و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.»
مدت امامت ایشان 33 سال و تاریخ شهادت آن حضرت در سال 254 هجری قمری در سن 41 سالگی و محل شهادت در شهر سامرا است.

خلفای معاصر آن حضرت
1- معتصم، برادر مامون،2- واثق، پسر معتصم، 3- متوکل، برادر واثق، 4- منتصر، پسر متوکل، 5- مستعین، پسر عموى منتصر، 6- معتز، پسر دیگر متوکل.

امام هادی و شبکه وکالت
شرایط بحرانى که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزارى جدید براى برقرارى ارتباط با پیروان خود جستجو کنند. این ابزار چیزى جز شبکه ارتباطى وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.
هدف اصلى این سازمان جمع آورى خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام و نیز پاسخگویى امام به سؤالات و مشکلات فقهى و عقیدتى شیعیان و توجیه سیاسى آنان توسط وکیل امام بود.
این سازمان کاربرد مؤثرى در پیشبرد مقاصد امامان داشت. امام هادى(علیه السلام) که در سامراء تحت نظر و کنترل شدیدى قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد(علیه السلام) اجرا کرده بودند را ادامه داد و نمایندگان و وکلایى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب کرد و بدین وسیله یک سازمان ارتباطى هدایت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدف هاى یاد شده را تامین مى کرد.
فقدان تماس بین امام و پیروانش، نقش مذهبى سیاسى وکلا را افزایش داد، به نحوى که کارگزاران(وکلاى) امام، مسئولیت بیشتری در گردش امور یافتند.
وکلاى امام به تدریج تجربیات ارزنده اى را در سازماندهى شیعیان در واحدهاى جداگانه به دست آوردند. گزارش هاى تاریخى متعدد نشان مى دهد که این وکلا، شیعیان را بر مبناى نواحى گوناگون به چهار گروه تقسیم کرده بودند؛
نخستین ناحیه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را شامل مى شد. ناحیه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحیه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر را دربر مى گرفت.
هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار مى شد که تحت نظر او کارگزاران محلى، منصوب مى شدند. اقدامات سازمان وکالت را در دستورالعمل هاى حضرت هادى(علیه السلام) به مدیریت این سازمان، مى توان مشاهده کرد.
ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوى امام در میان مردم را مى توان از انتخاب محل سکونت حضرت فهمید. در عصر امام هادى(علیه السلام) مکاتب عقیدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج یافته و آراء و نظریات کلامى فراوانى در جامعه اسلامى پدید آمده بود و بازار مباحثى؛ همچون جبر، تفویض، امکان یا عدم امکان رؤیت خدا، جسمیت خدا و امثال اینها بسیار داغ بود.
مطالعه و بررسى حیات علمى امام علی النقی(علیه السلام) نشان مى دهد که اکثر مناظرات ایشان پیرامون این گونه موضوعات کلامى بوده و روایات متعددى از آن حضرت در این زمینه نقل شده است که برترى مبانى اعتقادى شیعه را به روشنى ثابت مى کند.
از جمله گروه هاى باطل و منحرفى که در دوران امامت امام هادى(علیه السلام) فعال بودند، گروه «غلات» را باید نام برد که افکار و عقاید بى اساسى داشتند و خود را شیعه وانمود مى کردند.
آنان درباره امام غلو نموده و براى او مقام الوهیت قائل مى شدند و گاهى نیز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مى کردند و بدین وسیله موجبات بدنامى شیعیان را درمیان فرقه هاى دیگر فراهم مى کردند.
امام هادى از این گروه اظهار دوری و بیزاری نموده، با آنان مبارزه کرده و تلاش مى کرد که با طرد آنان، اجازه ندهد لکه ننگى بر دامن تشیع بنشیند.

مناقب اخلاقی حضرت علی النقی(علیه السلام)
ابن شهر آشوب از مورخان اسلامی می گوید: "او خوش قلب ترین و راست گفتارترین مردمان بود. چون خاموش می شد پرده ای از وقار در چهره آن حضرت هویدا می شد".
گفتار دیگری درباره امام هادی(علیه السلام) نیز می گوید: وی به تحقیق، مردی بزرگوار، نیکوکار و فاضل بود.

مناظره هاى علمى و اعتقادى امام هادی(علیه السلام)
امامان معصوم(علیهم السلام) چشمه هاى جوشان معرفت و گنجینه هاى دانش الهى اند و چون چراغى پر فروغ و زوال ناپذیر، فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن مى کنند.
دولت عباسى، همواره به دنبال برپایى جلسه هاى مناظره و گفت وگوى علمى بود که برقرارى این گونه جلسه ها در زمان مأمون عباسى به اوج خود رسید و این روند تا دوران امامت امام هادى(علیه السلام) نیز ادامه یافت.
برپایى این مجالس هدفدار براى در هم شکستن چهره علمى امامان و زیر سؤال بردن دانش و حتى امامت آنان تشکیل مى شد. البته با این کار، آنان نه تنها به مقصود خویش نمى رسیدند، بلکه موجب رسوایى آنان نیز مى شد؛ چرا که آن بزرگ پیشوایان دانش و معرفت، از این فرصت براى روشن کردن اذهان عمومى و نشر فرهنگ اصیل اسلامى بهره بردارى مى کردند.
دولت عباسى مى کوشید تا با زیر نظر گرفتن امام و کنترل شدید ملاقات هاى ایشان با شیعیان، از روشن شدن افکار مردمى جلوگیرى کند و جلوى فیضان این سرچشمه بزرگ را بگیرد، ولى برپایى نشست هاى علمى در تناقض با این سیاست بر مى آمد و تمام تلاش هاى عباسیان را بیهوده مى ساخت. پى گیرى این سیاست متناقض از سوى سردمداران نفاق، حاکى از کوته فکرى، ناکارآمدى، نارسایى در چاره جویى و بن بست هاى فکرى آنان در برابر اهداف معین خود بود.
متوکل عباسى براى این منظور، دو تن از دانشمندان به نام هاى «یحیى بن اکثم» و «ابن سکیت» را به خدمت خواند تا نشستى علمى با امام على النقى(علیه السلام) ترتیب دهند. در نشستى که به این منظور ترتیب داده شده بود، متوکل از ابن سکیت خواست تا پرسش هاى خود را مطرح کند. او نیز پرسید: «چرا موسى(علیه السلام) با عصا بر انگیخته شد، عیسى(علیه السلام) با شفاى بیماران و زنده کردن مردگان و محمد (ص) با قرآن؟»
امام در پاسخ فرمود: «موسى(علیه السلام) با عصا در دوره اى بر انگیخته شد که مردم تحت تأثیر جادو قرار گرفته بودند. او نیز به همین منظور برایشان معجزه اى آورد که جادویشان را از بین ببرد و حجت را برایشان تمام سازد.
عیسى(علیه السلام) با شفاى بیماران خاص و بدون درمان و با زنده کردن مردگان بر انگیخته شد، زیرا در آن زمان پزشکى و پیشرفت هاى آن، مردم را شگفت زده کرده بود و او به فرمان خدا، مردگان را زنده مى کرد و بیماران بى درمان را شفا مى داد. محمد (ص) نیز با قرآن در دوره اى بر انگیخته شد که شعر بر اندیشه مردم حکمرانى مى کرد. او نیز با قرآن تابنده بر شعر مردم آن عصر چیره گشت و پیام خدا را به آنان رساند و حجت را بر آنها تمام کرد».
شکست ابن سکیت در این گفت وگوى کوتاه و آن هم فقط با یک پرسش ساده، خشم یحیى بن اکثم را بر انگیخت. او نیز سوالاتی را از امام پرسید که امام با نهایت دقت، ظرافت و کمال به پرسش هاى وى پاسخ داد و افزون بر اثبات جایگاه علمى خود، سیزده پرسش پیچیده و مشکل را براى شیعیان پاسخ گفت و به صورت غیر مستقیم، معارف واقعى اسلام را در اختیار خواهندگان قرار داد.
پاسخ هاى امام هادى(علیه السلام) آن چنان کوبنده و دقیق بود که یحیى بن اکثم در پایان این رویارویى به متوکل گفت: «پس از این جلسه و این پرسش ها دیگر سزاوار نیست که از او درباره مسئله دیگرى پرسش شود؛ زیرا هیچ مسئله اى پیچیده تر از اینها وجود ندارد [و او از عهده پاسخ گویى به همه آنها بر آمد ] و این پاسخ ها موجب آشکار شدن بیشتر مراتب علمى او و موجب تقویت شیعیان خواهد شد».

رفع شبهه  هاى دینى
افزون بر شبهه هاى خرد و کلانى که از سوى دانشمندان مزدور و فرقه هاى مرجع آن دوران در حوزه دین مطرح مى شد، کشمکش هاى بزرگ بر سر مسائل بنیادین و زیر بنایى اسلام، هر از چند گاهى رخ مى نمود که دامنه فتنه انگیزى آن، اندیشه قشر گسترده اى از مسلمانان و گاه شیعیان را در بر مى گرفت.

مبارزه فرهنگى با گروه  هاى منحرف عقیدتى
همان گونه که گفته شد، دوران امام هادى(علیه السلام)، اوج پیدایش مکتب هاى گوناگون عقیدتى بود که بستر آن با ایجاد فضاى فکرى از سوى حکومت عباسى فراهم شده بود. گردانندگان و نظریه پردازان این حرکت ها را نیز مشتى عناصر فریب خورده، فرصت طلب و سودجو تشکیل مى دادند. در مورد گروه «غلات» توضیحاتی داده شد حال اشاره ای به دیگر گروها می شود:

صوفیه
از دیگر اندیشه هاى منحرفى که با رخنه در جامعه اسلامى، سبب بدنامى شیعه و تشویش افکار عمومى جامعه مسلمانان شده بود، «تصوف» بود. پیروان این مکتب، با نمایاندن چهره اى زاهد، عارف، خدا پرست، بى میل به دنیا و پاک و منزه از پستى ها و آلایش هاى دنیایى، مردم را گمراه مى کردند. آنها نیز چون غلات از همگى این عنوانها در راستاى اهداف سود جویانه خود در زمینه هاى گونه گون بهره مند مى شدند. آنها در اماکن مقدسى چون مسجد پیامبر(ص) گرد هم مى آمدند و به تلقین اذکار و اوراد با حالتى خاص مى پرداختند، به گونه اى که مردم با دیدن حالت آنها مى پنداشتند با پرهیزکارترین افراد رو به رو هستند و تحت تأثیر رفتارهاى عوام فریبانه آنان قرار مى گرفتند.

واقفیه
«واقفیه» از دیگر فرقه هاى دوران امامت امام هادى(علیه السلام) بودند که امامت على بن موسى الرضا(علیهما السلام) را نپذیرفته و پس از شهادت پدر گرامى ایشان، امام موسى بن جعفر(علیهما السلام)، متوقف در ولایت پذیرى ائمه شده و در امامت و رهبرى جامعه دچار ایستایى شدند.
آنان با انکار امامان پس از امام کاظم(علیه السلام) و موضع گیرى در مقابل امامان، حتى مردم را از پیروى ایشان منع کردند. امام هادى(علیه السلام) نیز براى اثبات جایگاه امامت و پیشوایى خود با آنان دست به رویارویى فرهنگى زد و آنان را نیز مانند غلات و صوفیان، مشمول لعن و نفرین خود کرد تا آنان را به مردم بشناساند.

مجسمیه
این گروه مى پنداشتند خداوند جسم است. آنان برداشت هایى بسیار سطحى و ابتدایى از دین داشتند و از درک مجردات و چیزهایى که از سیطره جسم و ماده خارج است، بسیار ناتوان بودند. از این رو، همواره بسیارى از حقایق هستى را که خارج از دایره ماده بود، انکار مى کردند یا آن را تا عالم ماده پایین مى کشیدند. کم کم آنها و اندیشه هاى بدوى و یکسویه شان در بین شیعیان رسوخ کرد و عقاید آنان را نیز تحت تأثیر سطحى نگرى و کوته بینى خود قرار داد. خبر به امام هادى(علیه السلام) رسید و شیعیان از امام کسب تکلیف کردند. امام به آنها نوشت؛
«پاک و منزه است آن خدایى که هیچ حد و مرزى ندارد، هرگز این گونه توصیف نمى شود، هیچ مثل و مانندى ندارد و او شنواى داناست».

باورمندان به رؤیت
اشاعره گروهى بودند که مى پنداشتند خداوند را در روز رستاخیز خواهند دید. حتى آنها بر این عقیده بودند که خداوند با همین چشم مادى قابل دیدن است. شیعیان درباره این گروه به امام نامه نوشته و توضیح خواستند. امام در پاسخ نوشت:
«پایبندى به این نظریه به هیچ وجه جایز نیست. مگر نه این است که باید بین چشم شما و شى ء انعکاسى صورت گیرد که حامل نور باشد و دیدن صورت پذیرد؟ حال اگر انعکاسى و نورى در میان نباشد و این ارتباط برقرار نشود، چگونه امکان دیدن آن شى ء وجود دارد؟ در این نظریه اشتباهى بزرگ وجود دارد؛ زیرا بیننده چیزى را مى تواند با چشم خود ببیند که در جسم بودن، با خود او مساوى باشد و در صورت دیده شدن، هر دو بسان هم [جسم ]خواهند بود و لازمه آن، جسم دانستن خداست؛ چرا که علت ها با معلول هاى خود رابطه اى جدایى ناپذیر دارند».

تحریر رساله کلامى
از جمله تلاش هاى علمى _ فرهنگى امام على النقى(علیه السلام) در گستره اعتقادات، نوشتن رساله کلامى است که آن را به انگیزه پاسخ گویى به مشکلات اعتقادى اهالى اهواز نگاشته است. امام در این رساله، با ایراد بحث هاى مستدل درباره قرآن و عترت و معرفى ثقلین و لزوم تمسک به آن، مبحث جبر و تفویض را که از پیچیده ترین مسائل کلامى است، با بیانى بسیار روشن و شیوا مطرح و نقد کرده و نظر امامیه را با عنوان «الأمرُ بینَ الأمرینِ» به اثبات رسانیده است.
همچنین روایت شده که فرمود: مردم در عقیده به سه دسته تقسیم مى شوند:
"دسته اى مى پندارند که کار به آنها وانهاده شده است که آنان خدا را در سلطه و قدرتش سست دانسته و خود را به هلاک انداخته اند.
دسته اى دیگر مى پندارند که خداى عزوجل، بندگان را به نافرمانى مجبور ساخته و آنان را به آنچه توان انجامش را ندارند، مکلف فرموده است. اینها نیز خداوند را ستمگر مى انگارند که سبب هلاک خود را با این اندیشه فراهم آورده اند.
دسته  اى دیگر معتقدند که خداوند بندگان را به اندازه توانشان مکلف فرموده و تکلیفى بیش از توان بر دوش آنها ننهاده است. آنها چون کار نیک انجام دهند، خدا را بستایند و چون بد کنند، از او آمرزش بخواهند که اینان به حق رسیدگانند".

منابع:
pasokhgoo.ir
hawzah.net

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا