جملات بهاری
ـ تازگی و شادابی بهار، تو را از تمام غم و غصه های روزگار رها می کند و شروع یک زندگی جدید را نوید می دهد.
ـ رنگ های رنگین کمان بهار، یک نشانه از تنوع و تحول در زندگیست. یک روز رنگِ زندگی، سفید می شود و یک روز خاکستری؛ مهم اینست که بدانی همه روزهای خدا یکرنگ نیست. بعد از هر تیرگی، بالاخره به روشنایی می رسی و خدا کند چراغ عمرت در آخر راه سبز بشود.
ـ به محض اینکه می فهمیم بهار می خواهد خودش را نشان دهد، ما هم جَوگیر می شویم و می خواهیم همه انرژی هایمان را در همان روزهای اول تخلیه کنیم. فقط کاش این تخلیه انرژی، از راه آسیب به محیط زیست و تخریب اموال عمومی و به هم زدن آرامش دیگران و چه و چه... نباشد.
ـ همه روزهای خدا بهاریست، ولی با شمایلی متفاوت. ما هستیم که باید راز هستی را در پس این نهفته های آشکار پیدا کنیم و سرلوحه زندگی مان قرار دهیم.
ـ بهار، خانه تکانی دل است و یافتن حقیقت درون.
ـ بیایید تا به حساب بهاری دلهایمان برسیم ـ از کارهای خوب و خداپسندانه مان گرفته تا کارهایی که به سانسور نیاز دارد و بهتر است که نگویم ـ آن وقت، هم می توانیم فرزندان صالحی برای والدینمان باشیم و هم افراد مفیدی برای جامعه.
ـ با آمدن بهار، یکدلی و یکرنگی را مهمان خانه دلت کن تا از وجود بهاری خویش لذت ببری.
ـ عادت کن که فقط به بهار عادت نکنی. در زندگی سبز امروز تو، ممکن است پاییز هم وجود داشته باشد، اما نگران نباش؛ چون همیشه بعد از سرمای پاییز، دوباره گرما برمی گردد.
ـ بهار، یادآور خاطرات گذشته است و نوید آینده. کسانی که دیروز بودند و حالا با خاطره آنها زندگی می کنیم، و کسانی که امروز هستند و قرار است فردا را بسازند. پس امسال نوبت من و تو است که خودی نشان دهیم و جوان را به معنایی بهاری تفسیر کنیم.
ـ آهای جوان! نکند هنوز از خواب زمستانی بیدار نشده باشی و در رؤیای آمدن بهار سیر کنی. بلند شو به چشمانت یک آبی بزن، پرده اتاقت را کنار بزن تا خودِ بهار را پشت پنجره ات ببینی.
ـ بیایید بهار امسال، همه چی را از اول شروع کنیم؛ کینه های گذشته را دور بریزیم و یک دفتر خاطرات جدید باز کنیم و در اولین صفحه بنویسیم: «به نام خدای دوستی ها و زیبایی ها!»
ـ امید را باید از انتظار بهار آموخت. ماه ها منتظر می نشینیم تا به زیباترین و سرسبزترین فصل خدا برسیم. پس امیدوار باش تا کامروا شوی!
ـ هر بهار که سپری می گردد، یک بهار به سال های عمرم افزوده می شود. کاری کنیم که هیچ گاه حسرت بهارهای گذر کرده را نداشته باشیم.
ـ بهار امسال هم آمد و باز هم مولایمان را ندیده ام. قصور از من است که هنوز نتوانسته ام دل منتظرش را به دست آورم و منتظر حقیقی اش باشم.
ـ خدایا دوست دارم در این بهار، قلبم با ایمان به تو و یاد تو تسخیر شود و بصیرتم تنها با ذکر تو شکوفا. خدایا این بهار هم آمد و امیدمان نیامد؛ چشمان ما را به ظهور و بهاری آقایمان روشن بگردان.
منبع: اقتباس از گلبرگ فروردین سال 1389 ، شماره 118.
افزودن دیدگاه جدید