اشعار کودکانه مذهبی و آموزنده
در این نوشتار، مجموعه ای از شعر کودکانه مذهبی و آموزنده را در اختیار کودکان عزیز و گرامی قرار می دهیم که امیدواریم بچه های دوست داشتنی از خواندن این اشعار نهایت لذت را ببرند.
آموختن انواع شعر های کودکانه مذهبی یکی از بهترین روش ها برای آشنا کردن کودکان با مضامین و مناسبت های مختلف در دین اسلام است و شما می توانید این اشعار زیبا و دلنشین را برای آشنا کردن کودکان با دین اسلام در مهدکودک و پیش دبستانی ها به آن ها آموزش دهید.
شعر کودکانه مذهبی «۱۴ معصوم»
من بچه شیعه هستم
خدا را می پرستم
خدای پاک و دانا
مهربان و توانا
پیامبرم محّمد صل الله علیه
که با او قرآن آمد
دین را به ما رسانده
او ما را شیعه خوانده
دختر او زهرا سلام الله علیها بود
فاطمه کبرا بود
فدای دین شد جانش
لعنت به دشمنانش (۲)
در روز عید غدیر
بر ما علی علیه السلام شد امیر
امیر مومنین است
امام اوّلین است
امام دوّم ما
بخشنده بود و تنها
نام ایشان حسن علیه السلام بود
صبور خوش سخن بود (۲)
حسین که شاه دین است
امام سوّمین است
شهید کربلا شد
تربت او شفا شد
وقتی که آب می خورم
بر او سلام می کنم (۳)
چهارم امام سجّاد علیه السلام
به ما دعاها یاد داد
هر یک از آن دعاها
پُر معنی است و زیبا (۲)
پنجم امام باقر علیه السلام
که علم از او شد ظاهر
شاگردها تربیت کرد
اسلام را تقویت کرد (۲)
ششم امام جعفرعلیه السلام
برای شیعه رهبر
صادق و راستگو بود
خدا هم یار او بود (۲)
هفتم امام کاظمعلیه السلام
صبور بود و عالم
اگر چه در زندان بود
معلّم جهان بود (۲)
امام هشتم ما
امام رضای والا
امید شیعیان است
چه قدر مهربان است
نُهم امام جواد علیه السلام
رحمت حق بر او باد
کریم و بخشنده بود
ماه درخشنده بود
دهم امام نقی علیه السلام
پاک دل و متّـقی
هادی راه دین بود
یاورِ مومنین بود
یازدهم عسگری علیه السلام
ازهمه عیب ها بَری
در خانه بود زندانی
شهید شد در جوانی (۲)
یازده امام معصوم
شهید شدند چه مظلوم
ولی به امر خدا
امام آخر ما
از چشم مردم بد
غایب شد و نیامد
هزار و چندین ساله
شیعه در انتظاره
بالاخره یه روزی
می شه وقت پیروزی
مهدی علیه السلام ظهورمی کنه
دشمن رو دور می کنه (۲)
جهان می شه پُر از گُـل
نرگس و یاس و سُنبل
ما بچّه های شیعه
دعا کنیم همیشه (۳)
با هم بگیم خدایا
بیار امام ما را
شعر کودکانه مذهبی «اصول دین»
آی بچه جون یه بازی
بازی خونه سازی
پنج تا ستون محکم
باید بسازیم با هم
اول ستون توحید
تابیده مثل خورشید
عدل دومین ستونه
برای ساخت خونه
بازی نداره قوت
سوم بزار نبوت
چهارمی امامت
به خونه داده قامت
پنجم معاد بنا کن
زود دستاتو بالا کن
باشادی و با خنده
بگو شدم برنده
پنج تا ستون همین بود
اینا اصول دین بود
شعر کودکانه مذهبی «تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها»
سه و سه و سه
سه ذکر خیلی زیبا
تسبیحات فاطمه
پس از نمازهای ما
الله اکبر اول
بعدی الحمدلله
سومی سبحان الله
صد تارو هم ماشاالله
شعر کودکانه مذهبی «نماز»
وقتی نماز میخونم
خدا منو میبینه
به به به به به به
فرشته ای مهربون
برام دعا میخونه
به به به به به به
وقتی نماز میخونم
فرشته ها میبینن
به به به به به به
یکی یکی میانو
رو سجادم میشینن
به به به به به به
آی بچه های باهوش
نماز نشه فراموش
شیرین شیرین شیرینه،
نماز چقد شیرینه
آفرین به تو فرشته
که جات تو بهشته
با این نمازت حالا
شدی تو مثل گلها
امام عصر و زمان
بهت میگه ماشالله
شعر کودکانه مذهبی «اذان»
اتل متل پروانه
نشسته روی شانه
صدا میاد چه نازه
میگه وقت نمازه
به این صدا چی میگن
میگن اذان اقامه
شیطونه ناراحته
دنبال یه فرصته
میگه آهای مسلمون
نماز رو بعدا بخون
شعر کودکانه مذهبی «قرآن»
ما یه کتاب داریم که اون
جلد قشنگی داره!
دور و بر نوشته هاش
گلهای رنگا رنگ داره!
مامان میگه که این کتاب
رسیده از آسمونا
یعنی خدا فرستاده
برای ما مسلمونا
یه روز دیدم روی کتاب
پر می زنه یه پروونه
توی دلم گفتم که این
پروونه هم مسلمونه!
دیدگاهها
شعر کودکانه حضرت اباالفضل (ع)
پدرش بود علی (ع)
مادرش اُم البَنین (س)
روی او همچون ماه
چهره اش زیباترین
پهلوان بود و قَوی
چون امیرالمومنین (ع)
در نَبرد و کارزار
او شِگفتی آفرین
خوش سخن بود و مَتین
در ادب او اولین
عاشقِ مولا حسین (ع)
سَروَر و سالارِ دین
نام و یادَش هر کجا
می درخشد چون نِگین
نامِ او عبّاس (ع) است
با حسین (ع) او هَمنِشین
هَمچو عبّاسِ علی (ع)
یک برادر این چنین
در تمامِ طولِ عُمر
تو نَبینی نازنین
روز و ماه و سال ها
رفت و شد روزی غَمین
چونکه شد مولا حسین (ع)
واردِ یک سرزمین
حضرتِ عبّاس بود
در کنارِ شاهِ دین
کربلا ، گرما ، عَطَش
دشمنانِ در کمین
خیمه ها وُ قَحطِ آب
قطره های آخرین
در دلِ جنگ و نَبَرد
گفت امامِ سِوُمین
اِی اباالفضل (ع) رَشید
اسبِ خود را کُن تو زین
رو به سمتِ رودِ آب
اِی اُمیدِ دلنشین
آبی آوَر از فُرات
کودکانم را ببین
با تَوَکُّل بر خدا
ذکرِ رَبّ العالَمین
رفت و خود را او رِساند
به فُرات آن مَه جَبین
مُشتِ خود را آب کرد
تشنه بود و دل غَمین
یادِ مولا کرد و ریخت
آب و بر روی زمین
مَشکِ خود را آب کرد
آن یَلِ اُم البنین (س)
راهی شد سوی حرم
آن حماسه آفرین
دشمن اما بینِ راه
کرده بود آنجا کمین
دستِ راستَش را بُرید
دُشمَنَش از روی کین
مَشک و با دندان گرفت
چاره ی او شد همین
با همان دستِ چَپَش
رفت و سوی مُشرکین
جَنگِ زیبایی نِمود
آری با دَستی چُنین
دُشمَنَش گفت با خودَش
چاره ای نیست غیر از این
تیر و زد بَر چَشمِ او
آن ستمکارِ لَعین
حمله کردند سوی او
از یَسار و از یَمین
ضربه ای زد بی حَیا
با عَمودِ آهنین
بر سَرِ عباس (ع) و شد
ناگهان نقشِ زمین
یک طرف مَشک است و دست
یک طرف خون بر زمین
یک طرف ایستاده بود
اسبِ او بی سَرنشین
شد همان جا او شهید
مَردِ ایثار و یَقین
حَرَمِ او کربلاست
قَبله گاهِ عاشِقین
میشود زیبا حَرَم
با حُضورِ زائرین
از تو میخواهم خدا
یک زیارت من همین
تا رَوَم پابوسِ او
یک مُحَرَّم ، اربعین
شاعر : علیرضا قاسمی