شرح دعای ابوحمزه ثمالی از آیت الله مکارم شیرازی - جلسه اول
دعای ابوحمزه ثمالی، دعایی از امام سجاد (علیه السلام) شامل صفات خداوند، اسم اعظم و همچنین دربردارنده مفاهیمی مانند دشواریهای قبر و قیامت، سنگینی بار گناهان و لزوم اطاعت و پیروی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و خاندان معصومش است. در این دعا (دعای ابوحمزه ثمالی) راههای تضرع به درگاه خداوند، توبه و راه و رسم پرهیزگاری ترسیم شده است. در ادامه به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان، جلسه اول از شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته) را تقدیم روزه داران و میهمانان سفره الهی می نماییم.
دعا و مناجات یکى از بهترین وسیله هاى ارتباط معنوى با خداوند و کسب صفاى باطن و تهذیب نفس است. اگر دعا کننده بداند چه کسى را مى خواند و در برابر چه بزرگى به راز و نیاز مشغول است و چه مفاهیم بلندى در دعاهاى معروف آمده است، چنان سرمست از باده مناجات مى شود که هیچ لذّتى را در عالم با آن برابر نمى یابد.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص61.] بنابراین ما باید به دعا اهمیّت دهیم، و براى حلّ مشکلات و معضلات خود و دیگران دعا کنیم. مخصوصاً در شبها و روزهایى که دعا ارزش ویژه اى دارد و تأکید بیشترى نسبت به آن شده، مانند روزها و شبهاى ماه مبارک رمضان .[سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص493]
فضیلت دعای ابوحمزه ثمالی
یکى از مزایاى مهمّ مکتب اهل بیت علیهم السلام دعاهاى بسیار عالى، روح پرور، پرمحتوا و آموزنده اى است که از آن امامان بزرگوار به یادگار مانده، بعضى از آنها شبیه اعجاز است؛ دعاهایى همچون دعاى ، ابوحمزه ثمالی و مانند این دعاها را در هیچ جا و نزد هیچ گروهى نمى توان یافت.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص17]
بی شک مناجات ها و دعاهایى که از جانب معصومین علیهم السلام رسیده است، چون از بینش عمیق خداشناسانه اى برخوردار است و از انسانهاى کامل و راسخان در علم و دانش صادر شده است، از هر نظر قابل اعتماد است و در آن هیچ یک از عوارض جارى در میان اوراد نشأت گرفته از افکار بشرى وجود ندارد.آنان چون خدا را به خوبى شناخته اند و اوصاف او را به خوبى مى دانند، آنچه بر زبانشان در دعا و مناجات جارى شده است، پیراسته از خرافات و تعبیرات ناموزون است.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص 62]
دعاهایى که از طریق خاندان عصمت علیهم السلام رسیده است به قدرى از نظر محتوا و مضمون، عالى و بلند است که خود دلیل بر صحّت سند آنهاست و انسان به وضوح درمى یابد که چنین کلمات و ذکرهایى، جز از وجود مقدّس آنان نمى تواند صادر شود و دیگران را یاراى اداى این مضامین بلند نیست.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص 62]
در این بین دعاى ابوحمزه ثمالى که در سحرگاهان ماه رمضان خوانده مى شود، از مضامین و محتواى بسیار بلندى برخوردار است و اگر کسى اندکى آمادگى روحى داشته باشد و با توجّه، این دعا را بخواند، به یقین در عمق وجودش نورانیّت خاصّى وارد مى شود و در دل و جانش انقلابى ایجاد مى کند.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص716]
راه و رسم بندگی در دعای ابوحمزه ثمالی
دعا نوعى عبادت و خضوع و بندگى است و انسان با دعا توجّه تازه اى به ذات خداوند پیدا مى کند و چنانکه همه عبادات اثر تربیتى دارد دعا هم داراى چنین اثرى خواهد بود.[انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص441] لذا بر همگان فرض است تا با هر زبان و هر کلمه اى بتوان بندگى را رساند.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص61] حال دعاى ابوحمزه ثمالى علاوه بر آن که یک دوره درس خداشناسى را در بر دارد، راه و رسم بندگى و طریق انابه و توبه و بازگشت به پروردگار را به ما مى آموزد.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص716]
علت نامگذاری دعای ابوحمزه ثمالی
سبب نامگذارى این دعا به«دعای ابوحمزه ثمالی» به خاطر آن است که راوى این دعا (دعای ابوحمزه ثمالی) از امام زین العابدین علیه السلام، ابوحمزه ثمالى است.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص716] ابوحمزه ثمالى که نامش« ثابت بن دینار» است، از یاران مورد اعتماد امامان بزرگوار علیهم السلام بوده است، بنا بر نقل عالم معروف علم رجال« نجاشى»، وى به محضر چهار تن از ائمّه، از امام سجّاد تا امام کاظم علیهم السلام رسیده و از آنان روایت کرده است؛«ابوحمزه ثمالى» از بهترین راویان شیعه و مورد اعتماد کامل علماى امامیّه است. امام صادق علیه السلام درباره وى فرمود: ابوحمزه، در عصر خویش مانند سلمان است.[معجم رجال الحدیث؛ ج 4؛ ص292.]،[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص716.]
ابوحمزه ثمالى مى گوید: امام زین العابدین علیه السلام در طول شب هاى ماه رمضان بیشتر شب را به نماز مى ایستاد و چون هنگام سحر فرا مى رسید، این دعا (دعای ابوحمزه ثمالی) را مى خواند: « الهى لا تُؤَدِّبْنى بِعُقُوبَتِکَ، وَلا تَمْکُرْ بى فى حیلَتِکَ، مِنْ ایْنَ لِىَ الْخَیْرُ یا رَبِّ، وَلا یُوجَدُ الَّا مِنْ عِنْدِکَ، وَمِنْ ایْنَ لِىَ النَّجاةُ، وَلا تُسْتَطاعُ الَّا بِکَ...؛ اى معبود من، مرا با مجازاتت ادب مکن، و مرا به تدبیر خویش دچار نکن، از کجا خیرى بیابم، اى پروردگار من، در حالى که جز در پیشگاه تو یافت نشود، و از کجا راه نجاتى یابم، در حالى که جز با کمک تو میسّر نشود...»[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص716 ، ص 717.]
سند دعای ابوحمزه ثمالی
دعای ابوحمزه ثمالی را شیخ طوسی[مصباح المتهجّد؛ ص 582]، سیّد بن طاووس [اقبال؛ ص 67] و مرحوم علّامه مجلسى [بحارالانوار؛ ج 95؛ ص 82] نقل کرده اند.[ر.ک: الذریعه؛ ج ۱۳؛ ص۲۴۶] ما این دعا را مطابق نسخه مصباح [مصباح المتهجّد شیح طوسی] نقل مى کنیم و اگر در نسخه هاى متداول، بر اساس دیگر کتب جملاتى آمده که در مصباح نیست، در پاورقى متذکّر مى شویم.[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص716]
إِلَهِی لاَ تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ
در فراز آغازین دعای ابوحمزه ثمالی آمده است:«الهى لا تُؤَدِّبْنى بِعُقُوبَتِکَ؛ اى معبود من، مرا با مجازاتت ادب مکن »[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص716] «أدَب» (بر وزن طلب) به معناى دعوت کردن دیگرى به نیکى ها و ترک زشتى هاست و تأدیب نیز همین معنا را مى رساند.این کار وظیفه تمام انبیا و اولیا و معلمان و پیشوایان و پدران و مادران است که پیروان و شاگردان و فرزندان خود را به نیکى ها دعوت کنند و از بدى بازدارند. بلکه قبل از همه، ادب کردن کار خداست که گاه از طریق فرستادن پیامبران و نازل کردن کتب آسمانى، انسان ها را ادب مى کند و گاه از طریق آزمون هاى تکوینى و مجازات هاى مادى و معنوى.[پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 15 ؛ ص336.]
«عقوبت» از مادّه «عَقِب» نیز به معناى «کیفر کار خلاف» آمده است.[سورۀ ممتحنه؛ آیه 11،( تفسیر نمونه؛ج 24؛ ص 53).]،[لغات در تفسیر نمونه ؛ ص387]
حال فراز آغازین دعای ابوحمزه ثمالی( الهى لا تُؤَدِّبْنى بِعُقُوبَتِکَ) ناظر بر حلیم بودن خداوند است که اشاره به مساله آمرزش گناهان، و عدم تعجیل در عقوبت بندگان است.[تفسیر نمونه ؛ ج 24 ؛ ص212
لذا خداوند در مورد عدم تعجیل عقوبت مى فرماید: «وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ؛ و پروردگارت آمرزنده و داراى رحمت است؛ اگر مى خواست آنان را به سبب اعمالشان مجازات کند عذاب را هر چه زودتر براى آنها مى فرستاد».[سورۀ کهف؛ آیه 58]،[پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 9 ؛ ص587.]
البته در این میان تنها راه نجات از خصومت پروردگار و عقوبت او این است که دست از ظلم بکشیم و از گذشته توبه کنیم و حقوق از دست رفته را به صاحبانش باز گردانیم و جبران نماییم.[پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 9 ؛ ص587؛ ج 10 ؛ ص396]
مگر خدا هم خدعه میکند؟!
«وَلا تَمْکُرْ بى فى حیلَتِکَ؛ و مرا به تدبیر خویش دچار نکن»[کلیات مفاتیح نوین ؛ ص716] «مَکْر» در لغت عرب با آنچه در فارسى امروز از آن مى فهمیم تفاوت بسیار دارد «در فارسى امروز مکر» به نقشه هاى شیطانى و زیان بخش گفته مى شود، در حالى که در لغت عرب هر نوع چاره اندیشى را «مکر» مى گویند که گاهى خوب و گاهى زیان آور است.[لغات در تفسیر نمونه ؛ ص548]
«مکر» در اصل، به معناى تابیدن و پیچیدن و چاره اندیشیدن و منصرف ساختن دیگرى است و به همین دلیل، به هر کار انحرافى که توأم با اخفاء و پنهانکارى باشد نیز گفته شده است و اختصاص به نقشه هاى زیان بخش که در فارسى امروز در آن استعمال مى شود ندارد، بنابراین، هم در چاره اندیشى هاى بد به کار مى رود و هم چاره اندیشى هاى خوب، و در آنجا که به خدا نسبت داده مى شود، معناى دوم آن مراد است.[لغات در تفسیر نمونه ؛ ص548] بنابراین، هنگامى که این واژه در مورد خداوند به کار مى رود به معناى خنثى کردن توطئه هاى زیانبار است.[سورۀ آل عمران؛ آیه 54(تفسیر نمونه؛ ج 2؛ ص 659)، سورۀ انعام؛آیه 123،( تفسیر نمونه؛ ج 5؛ ص 529)، سورۀ یونس؛ آیه 21،( تفسیر نمونه؛ج 8؛ 321)، سورۀ ابراهیم؛ آیه 46،( تفسیر نمونه؛ ج 10؛ ص 436)، سورۀ نمل؛ آیه 50،(تفسیر نمونه؛ ج 15؛ ص 526)، سورۀ فاطر؛آیه 10،( تفسیر نمونه؛ج 18؛ ص 215).]، [لغات در تفسیر نمونه ؛ ص548]
لیکن طرح فراز«الهى لا تُؤَدِّبْنى بِعُقُوبَتِکَ» نشان میدهد مکری که منظور شده، از مکرهایی است که به واسطه خدعه و اعمال بد انسان حاصل میشود لذا تداوم این دعا (دعای ابوحمزه ثمالی) با «وَلا تَمْکُرْ بى فى حیلَتِکَ» اشاره به همان کیفرها و بلاهاى ناگهانى و بیچاره کننده ای است که در قالب «مکر الهى» خداوند، مجرمان، با نقشه هاى قاطع و شکست ناپذیر خداوند؛ به جزای مکر خود و اعمال بدشان می رسند.[برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج 2 ؛ ص73.]
بدیهى است نقشه هاى خدا بر نقشه هاى همه پیشى مى گیرد، چرا که آنها معلوماتى اندک و محدود دارند و علم خداوند بى پایان است، آنها براى پیاده کردن طرحهاى خود قدرت ناچیزى دارند در حالى که قدرت او بى پایان است.[تفسیر نمونه ؛ ج 2 ؛ ص564]
البته باید دانست تأخیر کیفر الهى در برابر خدعه انسان ، دلیل بر پاکى و درستى انسان، و یا ضعیف و ناتوانى پروردگار، نیست، و ناز و نعمتهایى را که آنان در آن غوطه ورند، نشانه تقرب به خدا نیست، چه بسا این پیروزیها و نعمتهایى که به انسانها مى رسد مقدمه مجازات استدراجى پروردگار باشد، خدا آنها را غرق نعمت مى کند و به آنها مهلت مى دهد و بالا و بالاتر مى برد، اما سر انجام چنان بر زمین مى کوبد که اثرى از آنها باقى نماند و تمام هستى و تاریخشان را درهم مى پیچد.[برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج 2 ؛ ص116] چرا که«وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ؛ آنها نقشه مى کشند و چاره مى اندیشند، و خداوند هم چاره جویى و تدبیر مى کند و خداوند بهترین چاره جویان و مدبّران است»[برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج 2 ؛ ص116، ص148]
به عنوان نمونه کسانی که حد اکثر نیروى فکرى و جسمانى خویش را براى نابود کردن پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به کار بردند، لیکن خداوند به وسیله چند تار عنکبوت مسیر تاریخ بشریت را تغییر داد! این منحصر به جریان هجرت نیست بلکه تاریخ انبیاء نشان مى دهد که همواره خداوند براى درهم کوبیدن گردنکشان از ساده ترین وسائل استفاده مى کرده [برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج 2 ؛ ص116، ص148] گاهى از وزش باد، و زمانى از انبوه پشه ها، و گاهى از پرنده کوچک ابابیل، و مانند اینها، تا ضعف و ناتوانى بشر را در برابر قدرت بى پایانش آشکار سازد، و او را از فکر طغیان و سرکشى باز دارد.[برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج 2 ؛ ص116، ص148؛ ص 149]
سخن آخر ( توکل به خدا راه نجات انسان)
لذا از هم اکنون باید به فکر چاره بود زیرا وقتی درهاى نجات بر روى ما بسته شود راه چاره اى براى ما باقى نخواهد ماند.[پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج 11 ؛ ص288] از این رو امام سجاد(علیه السلام) در ادامه دعا (دعای ابوحمزه ثمالی) می فرماید:«مِنْ ایْنَ لِىَ الْخَیْرُ یا رَبِّ، وَلا یُوجَدُ الَّا مِنْ عِنْدِکَ، وَمِنْ ایْنَ لِىَ النَّجاةُ، وَلا تُسْتَطاعُ الَّا بِکَ ؛ از کجا خیرى بیابم، اى پروردگار من، در حالى که جز در پیشگاه تو یافت نشود، و از کجا راه نجاتى یابم، در حالى که جز با کمک تو میسّر نشود»[کلیات مفاتیح نوین؛ ص717] تأمل در این فرازها نشان می دهد که همه چیز از ناحیه خداست [اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص275] و حتى کوچک ترین خیر و شرّى بدون اراده و قدرت او ممکن نیست.[سورۀ انعام؛ آیه 17،(تفسیر نمونه؛ ج 5؛ ص 223]، [لغات در تفسیر نمونه ؛ ص661] لیکن این تعبیرات امام سجاد(علیه السلام) اشاره به توحید افعالى خدا است، یعنى همه چیز منتهى به ذات پاک او مى شود، منتها خداوند به انسان اختیار و آزادى اراده داده و براى آزمایش او اسباب خیر و شرّ و خوبى و بدى را در اختیارش نهاده، و این خود انسان هستند که سرانجام تصمیم نهائى را مى گیرند از کدامین راه بروند و با کدامین برنامه خود را تطبیق دهند مسلّماً آنها که راه ایمان و عمل صالح را بر مى گزینند، خداوند انواع خیرات را بر دست آنها صادر مى کند.و از اینجا تفسیر آیاتى که مى فرماید:« فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ ؛ انسان هر کار خوب و بدى را کند روز قیامت در برابر خود حاضر مى بیند که انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است؛ و او خود (نیز) بر این گواه است».[سوره زلزال؛ آیات 6- 7] روشن می گردد. [پیام قرآن ؛ ج 4 ؛ ص572]
لذا تنها باید بر او توکّل کرد و به مضمون آیه شریفه «وَ ان یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ الّا هُوَ وَ ان یُرِدْکَ بِخَیَرٍ فَلا رآدَّ لِفَضلِهِ یُصیبُ بِهِ مَن یَشآءُ مِن عِبَادِهِ وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیمُ [سورۀ یونس؛ 107]؛ هرگاه خداوند (براى آزمایش یا کیفر گناه،) زیانى به تو رساند، هیچ کس جز او، آن را برطرف نمى سازد و اگر اراده خیرى براى تو کند، هیج کس نمى تواند مانع فضل او شود، به هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند، هر خیرى را) مى رساند و او آمرزنده مهربان است».[اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص275] ایمان آورد که در صورت تحقق این مهم، انسان به حقیقت «توکّل» نزدیک می شود و خداوند او را در زمره متوکلان حقیقى قرار مى دهد.[اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص275]
بر این اساس نتیجه روشن توکّل بر خدا ؛ نجات و پیروزى است همانگونه که خداوند مى فرماید: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انَّ اللَّهَ بَالِغُ امْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَىْ ءٍ قَدْراً؛[سورۀ طلاق؛ آیۀ 3.] هر کس بر خدا توکّل کند خدا کار او را به سامان مى برد، خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند، و براى هر چیز اندازه اى قرار داده است»در واقع خداوند وعده قطعى به همه متوکّلان داده که مشکلات آنها را حل کند.[اخلاق در قرآن، ج 2، ص 261]
البته باید دانست مفهوم صحیح توکل در فرهنگ اسلام این است که انسان تا آنجا که در توان دارد، کوشش و محکم کارى کند و آنجا که از توان او بیرون است بر خداوند و لطف او تکیه کند و هرگز یأس و نومیدى به خود راه ندهد.[دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص177]