رفتن به محتوای اصلی

سلسله مباحث مهدویت | رابطه بین جریان بعثت و غدیر و ظهور - استاد محمدرضا عابدینی (جلسه 14)

تاریخ انتشار:
سلسله مباحث مهدویت حجت الاسلام محمدرضا عابدینی برگرفته از کتاب «شموس المضیئة» با عنوان «رابطه بین جریان بعثت و غدیر و ظهور» به همراه متن سخنرانی
سلسله مباحث مهدویت | رابطه بین جریان بعثت و غدیر و ظهور - استاد محمدرضا عابدینی (جلسه 14)

پخش

  • سلسله مباحث مهدویت - استاد محمدرضا عابدینی (جلسه 14) پخش دانلود

سلسله مباحث مهدویت | رابطه بین جریان بعثت و غدیر و ظهور - استاد محمدرضا عابدینی (جلسه 14)

در این بخش، چهاردهمین قسمت سلسله مباحث مهدویت حجت الاسلام محمدرضا عابدینی برگرفته از کتاب «شموس المضیئة» با عنوان «رابطه بین جریان بعثت و غدیر و ظهور» به همراه متن سخنرانی را به مدت 57 دقیقه با سالکان طریق حق به اشتراک می گذاریم.

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

این جلسه میخواهیم از دنبال جلسه قبل یک عبوری بکنیم. بحثی را بحث کنیم. بعدا ادامه آن بحث را عرض میکنیم. البته مرتبط با مباحث امام زمان است. اما به جلسه گذشته مان ممکن است ارتباطش گسسته باشد. هنوز در ایام نورانی غدیر هستیم. بحثی را مرتبط با بحث امام زمان میخواستیم بیان بکنیم و ان شاء الله از نورانیت این ایام هم مرتبط بهره مند باشیم

دسته از روایات داریم که کم هم نیستند، در زمان های مختلف هم بیان شده اند، این است که ذیل این آیه شریفه و مرتبط با این آیه، که اخذ من ذریة آدم… که معروف است به آیه ذر. آیه میثاق و آیه ذر در عهد الست، که به لحاظ الست بربکم است، میثاقی که در ذیل این آیه آمده است، چند دسته میثاق است.

در روایات دارد که از همه مردم میثاق گرفتند بر ربوبیت و نبوت انبیاء. از انبیاء بر اولوالعزم بر رسل. انبیاء و اولوالعزم از انبیاء برای نبی ختمی. این میثاق بر ربوبیت و بر رسالت، و میثاق بر ولایت، الی ههنا التوحید. توحید تا اینجاست. یعنی میثاق بر ربوبیت رب و شهادت بر لا اله الا الله. میثاق بر رسالت نبی ختمی و میثاق بر ولایت حضرات معصومین، زیبایی اش این است که الی ههنا التوحید. اگر کسی به قبل از این اقرار بکند و به بعد اقرار نکند، توحید محقق نشده است. نه اینکه توحید هست و رسالت نیست. توحید و رسالت هست و ولایت نیست. نه. توحید نیستت. فصل اخیر شیء حقیقت شیء است. اگر فصل اخیر نباشد قبلی ها فایده ندارد. ولایت و رسالت هر مرتبه ای کسی در آن مرتبه بوده. در آن زمان. از همه انبیاء و اولوالعزم میثاق گرفتند بر نبوت نبی ختمی. همه انبیاء اقرار کردد به این میثاق. اما الو العظم از رسل و بعضی از انبیاء، تا نهایت ولایت نبی ختمی، وصایت امیر مومنان و ظهو رحضرت حجت را، همه انبیاء در این رتبه نبودند. تعبیر خیلی سنگین است. انبیاء گرامی، نه کسانی که ضعیف بودند. اینقدر این سنگین است. اگر در روایات دارد که ان احادیثنا صعب مستصعب و لا یحتمله الا نبی مرسل او ملک مقرب او عبد مطمئن قلبه بالایمان. یعنی غیر اینها توانایی ندارند. در روایت دیگر دارد که صعب مستصعب، لا یحتمله ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا ….

بعد سائل سوال میکند اگر اینها حامل نیستند…. قبلی استثناء داشت. دومی میگوید اینها هم حامل نیستند. بعد که سوال میشود که پس کی حامل است، ملک مقرب و نبی مرسل و عبد ممتحن هم حامل نیست پس کی حامل است؟ میفرمایند دما حاملیم. امر اختصاصی که کسی حاملش نیست. کدام یک از انبیاء میتوانند اذعان بکنند؟ معلوم است که همه نمیتوانند. نبی مرسل و ملک مقرب و عبد ممتحن وقتی قدرت اذعان ندارد…

بحث خیلی عظیم است. عظمتی که دارد اظهار میشود چه ربطی به ما دارد. اگر نبی مرسل و عبد ممتحن و ملک مقرب در این مرتبه نیستند. (ج۲ بحار ۱۹۳ به نقل از توحید صدوق). فمن یحتمله، قال نحن محتمله. کسی که منا شده باشد.

بعد از اینکه تعبیر سنگینترش این است که لا نبی مرسل، آیا اطلاق دارد؟ یعنی آن حیثیتی که حامل این مسئله است، از حیث مرسل بودنشان حامل این مرتبه نیستند. از حیث ولایت است. مرتبه خلقی نیست. که نبوت مرسله که حیثیت خلق و ارسال و انبیاء است، حیثیت ولایت است. اینها ظهور روایت است. تاویل نیست.

این عهد و میثاقی که در آن آیه فرمود اذ اخذ من بنی آدم …. این میثاق کشیده شده است تا مرتبه ای… از عموم مردم میثاق گرفتند بر انبیاء. از انبیاء بر اولوالعزم. از این دو میثاق گرفتند برای نبی ختمی. و بعد اوصیاء نبی ختمی. اینکه در زیارات ایام غدیریه میخوانیم یوم عهد معهود است و یوم میثاق ماخوذ است. میفرماید که … کم جعلته عیده الاکبر و سمیته فی السماء، یعنی این میثاق نه فقط در زمین است. نسبت به ملائکه هم هست. نشان میدهد که ملک مقرب هم این عهد را دارد.

یوم العهد المعهود. یعنی در آسمان به نامیو در زمین به نامی این روز نامیده شده است. ادامه آن میثاقه اللذی واثقنا

الحمدلله اکرمنا بهذا الیوم و جعلنا من الموفین بعهده.

اگر کسی در رابطه با ولایت حضرات معصومین را داشته باشد، ناظر به این است که حتما در مرتبه میثاق الست بلی گفته است. زمانی نیست. چگونه است بحثش را الان نداریم. اینکه نسبت بهشان میثاق گرفته اند نسبت به امام زمان و حضرات معصومین چگونه است، یکی از ظهوراتش در رجعت محقق میشود.

همه آن مومنین محض که بر میگردند که انبیاء جزء این مومنین محض هستند، انبیاء و مومنین محض در طول تاریخ بر میگردند، همه میشوند امت ختمی. میشوند جزء این میثاق ماخوذ. اگر این میثاق اینقدر شدید بوده که بعضی از انبیاء. ما اگر روایت نبود جرات نداشتیم. آنها میدانند چه میگویند. ذیل این آیه که لقد عهدنا الی آدم من قبل و لم نجد له عزما، میفرمایند آدم سلام الله علیها تا این رتبه که صاحب عزم من الرسل باشد نبود. کسانی به این میثاق ماخوذ تا این مرتبه عظیمش نتوانستند اقرار بکنند که از انبیاء بزرگ بودند. و لم نجد له عزما. صاحب عزم نبود. با بیان روایی بگوییم، یعنی از اولوالعزم من الرسل نشد. اولوالعزم طلب وجودشان تا این مرتبه بود. استعداد وجودی شان تا این مرتبه کشیده شده بود.

لذا تمام دوران های قبل انبیاء مردم را آماده کرده اند برای آماده کردن برای این دوره. ما در چه دوره ای هستیم؟

در دوره ای هستیم که اولوالعزم من الرسل منتظرش بودند. اخذ میثاق از آنها در این مرتبه شده بوده. اگر کسی در این مرتبه قرار میگرید، دوره و زمانه و عصر، استعداد این مرتبه عزم را دارد. اما از مردم کی میتواند این مرتبه را به فعلیت برساند، آن بحث دومش است. در دوره ای قرار گرفته ایم که آرزوی انبیاء این بوده که در این دوره واقع بشوند. حتی در دوره نبی ختمی که دوره اوج انسانی تا انسان و رسالت و الهیت عالم است، اوج و فصل اخیرش میشود دوره ظهور. در روایات هم دارد که بعضی دبه وصالت ابراز کردند، اما تا وصایت وصی ختمی نیامدند. تا وصایت امام زمان نیامدند. اینها مثل کسانی هستند که به انبیاء اقرار کرده اند و به نبی ختمی اقرار نکرده اند.  تا آن مرتبه وجودشان کشیده نشده است.

لذا جریان وصیت و وصایت از ابتدای تاریخ مطرح بوده است. اگر در دوران آدم میگوید فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه، به این حقایق نوریه قسم داد آدم، نه کلمات به معنای الفاظ، آن کلمات را در عرش دیده بود و نظر کرده بود، آن باعث قبولی توبه اش شد. یا ابراهیم خلیل میفرماید انه فی الآخره لمن الصالحین. ابراهیم که عالیترین وجود بعد از ائمه ماست، ابراهیم خلیل را خداوند وعده میدهد که فی الآخرة من الصالحین. یعنی تقاضای وجودی این مرتبه را دشت. اما در آخرت به او داده میشود.

پیغمبر اکرم یوم جئنا من کل امة بشهید، … نبی ختمی میزان بر انبیاء است. یعن بانبیاء جزء امت ختمی حساب میشوند. انبیاء میزان امتشان هستند. نبی ختمی علاوه برای اینکه میزان امتش هست، میزان انبیاء هم هست. امت ختمی میزانش نبی گرامی اسلام است. و جئنا بک علی هولا شهیدا. بر شهدا که انبیاء هستند شاهد است. دو حیثیت دارد. یکی حیثیت شهادت و میزان برای امت است و یکی برای انبیاء. به این عنوان انبیاء میشوند امت ختمی. نه امت انبیاء.

اما اگر کسی از امت انبیاء تابعیتش نسبت به انبیاء مطلق بود، میتواند در رجعت برگردند. مومنین محض و اشقیا محض بر میگردند. آنهایی که خلطوا عملا صالحا و اخر سیئا بر میگردند. محض ایمان و محض کفر بر میگردند. چرا؟ چون در محض ایمان کسانی بودند در دورانی که آن دوران را به فعلیت رساندند، اینها در دوران رجعت جزء امت ختمی میشوند. کمالاتی که باید در این دوره پیدا بکنند را هم پیدا میکنند. هر چند ایام رجعت خصوصیات خاص خودش را دارد. چرا فقط اشقیاء محض می آیند و اولیاء محض، بحثش آمده است در جای خودش.

نگاه این است که این دوره ای که ما قرار گرفته ایم، دوره ای است که آرزوی همه انبیاء بوده است. دوره ما آرزوی همه امت ختمی بوده است. دوران غیبت و دوران ظهور میشود ایام وصی ختمی. اگر امیر مومنان و رسول گرامی و امام صادق دارند که شوقا الی لقاء اخوانی. میپرسند که ما برادران شما نیستیم؟ میگویند نه. شما اصحاب من هستید. برادران من کسانی هستند که آمنوا بسواد علی بیاض.

این دوره که شدت ایمان است. استعداد بشریت ذخیره شده است، آمده است در دوران غیبت که دوران غیبت که دوران وصی ختمی است. یعنی فصل اخیر دوران ختمیت. دوران خاتمیت فصل اخیر همه انبیاء است. دوران وصایت فصل اخیر دوران نبوت ختمیه است که میخواهد منجر به ظهور بشود.

آنچه در دوران نبی اکرم نسبت به دوران انبیاء ایجاد شده آغاز یک راهی بود. مردم آمادگی نداشتند. نه اینکه پیامبر قدرت نداشته اند. بلکه مردم باید آمادگی پیدا میکردند. همچنان که در دوران سابق مردم آمادگی نداشتند و انبیاء در حد مردم بیان داشتند، در دوران خاتمیت هم، همه وصایت زمینه سازی است که برسد به دوران غیبت و بعد برسد به دوران ظهور. که وارد میشوند به دوران قیامت. قیامت تمام شدن سرنوشت انسانی است یا فعلیت سرنوشت انسانی است. آنجا تازه عظمت انسان در دوران قیامت آشکار میشود. چون انسان فعلیت یافته، انسان موحد که شان رب شده است که ظهور تام توحید شده است، در دوران قیامت محقق میشود. نه اینکه یوم القیامة خارج از دوران حیات انسان است. آنجا توحید بارز و آشکار است. انسانی که با عمل به این رسید، در آنجا دوران جشن و سرورش است. منتهی نه کیف و لذت نفسانی. آنجا دوران نفس و فنا است. آن موطن که خصوصیات خودش را دارد.

آن دوره است که دلالان ورود به قیامت است. لو لم یبق من الارض الا یوما واحد لطول الله ذلک الیوم… اینکه زمین پر از عدل و داد بشود… نه اینکه مردم عدل و داد را ببیند، نه باید ظرفیت ها ساخته بشوند برای ورود به قیامت. اگر این استعدادها محقق نشود، ورود به قیامت امکان پذیر نیست. این عدل و داد، حقیقتش به اینکه آماده شدن برای قیامت است. استعداد سازی است. فکر نکنیم که حضرت می آید که عدل و داد را برقرار کند. این هدف آخر نیست. هدف وسطی است. ظهور توحید هدف اخری است. هدف آخری است. آنجاست که حقیقیت میخواهد محقق بشود.

عدل و دال میخواهد موانع استعدادها را محقق بکند. روایات مفصل در رابطه با ظهور عدل و داد در دوران ظهور، این است که موانع از به فعلیت رسیدن استعدادها برداشت شود.

یوم غدیر چکاره است؟ آغاز دوران وصایت است. نبوت ایجاد کننده و اساس و پیاه گذار حقیقت اسلامی بود. که پیامبر ایجاد کردند. آغاز غدیر، فاصله ایجاد کردن بین نظام اسلام و ایمان بود. نظام اسلام به مرتبه عمومی رسید. دوران نبی ختمی هم ایمان بود. ایمان اختصاص داشت. اسلام مقبول بود. اما از دوران غدیر، مردم به مرتبه ای رسیدند که کف کارشان میشود ایمان. اینها در نظام معرفتی دقیق است. اگر از این پایینتر باشد، همانطور که انبیاء که می آمدند کف کار انسانیت را میبردند بالا تا به سمت افق حرکت بیشتر محقق بشود. در یوم غدیر این محقق شد. کف کار شد قبول ایمان. بعد از این مرتبه کف کار میشود قبول ایمان. از اینجا به بعد عذر نیست. درست است که احکام اسلام سر جایش است. اما کف کار در مقبولیت عندالله، لذا میگوید اگر کسی نماز و روزه و حج و …. به این شرط قبول میشود که مرتبط بشود به مقام ولایت. کف کار آمده بالاتر.

لذا یوم غدیر یک پیچ عظیم است در نظام انسانیت. بعثت گلوگاهی است که به اوج خاتمیت رسید. غدیر به جایی رسید که بشود ایمان. ظهور کف کار میشود توحید. ای ههنا التوحید. در دوران ظهور نفاق معنا نمیدهد. در آنجا امکان ندارد نفاق. ریشه کن میشود. یا ایمان است و یا کفر. همچنان که قیامت یا بهشت است و یا جهنم. در مواقف قیامت تا حسابرس بشود و معلوم بشود، ممکن است مواقف باشد. اما سه جا نداریم. اعراف هم که ذکر شده است ،اگر علی الاعراف رجالا یعرفون بسیماهم، مرتبه عالی اعراف حضرات معصومین هستند. تقسیم کننده جنت و نار هستند. اما اگر ضعفا بگیرند، که تعبیر ضعیفی است که مرحوم علامه هم قبول ندارد، نمی پذیرد، ظاهر بعضی روایات دلالت برا ین دارد، در موقف حسابند. حسابشان رسیده نشده است. اهل بهشت را میبینند یطمعون که اهل بهشت بشوند. اهل جهنم را میبینند، میترسند که اهل آنها نباشند. آنها هم نمیمانند.

همچنان که در قیامت دو راه بیشتر نیست. از دوران استقرار حکومت حضرت در ظهور، دو راه بیشتر نمیماند. نفاق ریشه کن میشود. دیگر معنا ندارد.

اگر در این دوره قرار گرفته ایم که استعداد نهایی ترین کمالات انسانی نهفته است، استعداد محقق است، چقدر قدم برداشتن عظیم میشود. چقدر سنگینی بار آن عزم که از انبیاء بوده باید روی دوش انسان سنگینی بکند. با این حرکت های ما اولوالعزم بودن محقق میشود؟ اگر انسان در دوره ای بود، استعداد مرتبه بود، مواخذ است به اینکه چرا محقق نکرده است. وقتی انسان حجتی برش تمام میشود، استعدادی برش محقق بشود، قبل از ورود به بهشت، هر چند جهنمی نباشد، میگویند میتوانستی با همین اعمال جایت آنجا باشد. با آن نگاه میتوانستی در ان موطن باشی. میبیند که چقدر ضرر کرده است و از دست داده است. این یک خسران عظیم میشود. میتوانسته با همین اعمال انجام بدهد. این خیلی سنگین و سخت است. هرچند وقتی وارد بهشت مشیود، یاد از آن مسئله برایش نیست. خوش است به آنچه دارد. و الا بهشت برایش تلخ میشد.

اگر فرد قاصر باشد نه. اما اگر تقصیر داشته باشد در عدم التفات به استعدادش مواخذ است. اگر انسان اقلا در این طریق حرکت میکند، درست است که کسی که راه می افتد، همه عزم بالفعل کردن این رمبته را ندارند، اما حسرت این در وجودشان باشند. احساس بکنند در این دوره قرا رگرفته اند، این طلب خودش عملی است که حسرت را کمتر میکند. به قدرت وان اگر کسی قدم برداشت، جزء راجعین در رجعت میشود.

اما اگر کسی طلب نداشت و با یک سر سیری و غفلت عبور کرد، برگشتی هم برایش نیست برای تتمیم استعداد. اما حسرت برایش هست.

لذا اگر کسی در این دوره هست، عظمت نامتناهی کمال استعدادش هست، حسرتش هم هست. نمیشود یک طرف را خداوند برای ما قرار بهد و طرف دیگر را بگوید نه. گذشتم. دو طرف با هم است. شیطان هر مرتبه کمالی مناسب آن مرتبه است.

البته خداوند به کرم خودش و رحمت خودش ما را جهنمی نمیکند به خاطر از دست دادن. ان شاء الله. اما تفاوت مراتب بهشت خیلی زیاد است. کسی که صاحب عزم بشود. علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل، چه علما را حضرات معصومین بگیریم. چه عام بگیریم که او مصداق تام باشدو بقیه به مراتب تشکیکی شامل بشود. امکان برتری را مطرح میکند. اما کدام عالم برتر باشد از انبیاء بنی اسرائیل، کدام برتر باشند و چگونه، جای کلام خودش را دارد. اما این امکان چگونه محقق میشود؟

در دورانی هستند که استعدادش محقق است. اگر کسی به فعلیت رساند افضل از انبیاء بنی اسرائیل میشود. لذا مطابق با اعتبار است در این مسئله روایات زیادی هم هست.

یک روایت زیبایی است که میفرماید مثل المومنین فی قبولهم الایمان و ولاء امیر المومنی کمثل سجود الملائکه لآدم… در المراقبات در ص۲۵۷ یک جلدی های قبلی کف کار می آید بالا. سجده به آدم کف کار ایمان مشیود. کسی که ابا میکند میشود مثل ابلیس.

یک وقت کسی متوجه نمیشود، شعور به مرتبه ندارد. او قاصر است. اما کسی که ابا میکند، میشود ابلیس. کسی که محقق نمیکند این رابطه را، کمثل ابلیس. این بیان یعنی کف نظام ایمان و استعداد بشری خیلی بالا آمده که ولایت امیر مومنین کف ایمان است. در طول تاریخ بشریت از انبیاء این میثاق گرفته شده است. به عنوان میثاق انبیاء مطرح بوده است. اما در دوره وصی ختمی، این کف کار است. سقفش کجاست؟ کف کار قبول است. عظمت کار به مرات بایمان است. به مراتب نامتناهی بودن کمالاتی است که امیر مومنین ایجاد کرده است. آن تحقق تامش محقق میشود. این خیلی بشارت است. وا شوقا الی لقاء اخوانی… امیر مومنان میفرمایند، حالا میفهمیم که چقدر این عظیم است. کف کار را خداوند آورده بالاتر. به طوری که با این قبول میشود اعمال. اگر میفرمایند به این مرتبه مواخذه میشوند و به این مرتبه از دین خارج میشوند، معلوم میشود که کف کار خیلی عظمت پیدا کرده است. این طور مورد تمجید و تشویق قرار گرفته است. قبل از قیامت است. آنجا ظهور توحید است. بالاتر این است که در تمام ذات و صفات و اسماء … مراتب توحید محقق میشود.

همه میبینند که غیر از خدا کاره نیست در عالم. نه اینکه اسباب هستند و تاثیرشان آلی است. لمن الملک الیوم لله الواحد القهار این مسئله خیلی فروعات دارد. اینکه چه مسائلی مطرح میشود. اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی. کف کار به جایی رسید که کمال محقق شد. آنچه وعده موعود بوده در طول تاریخ بشریت، محقق شده است. دین دین ختمی است. کمال دین ختمی کمال الدین است. نه کمال دین خاص. دین ختمی فصل اخیر همه ادیان است. اوج دین است. کمال و تمام در اینجا برگشت میکند به کمال و تمام نهایی. استعداد سازی شد. زمینه فعلیت محقق شد. فاعلیت را خداوند تام قرار داد در این دوره. استعداد را ایجاد کرد.حرکت باید از این طرف محقق بشود.

مقام معظم رهبری فرمودند که بعثت نبی ختمی که محقق شده، امروز روز بعثت مردم است. غدیر روز بعثت مردم است. ظهور و غیبت، از طرف خداوند کمال محقق شده، باید از طرف مردم حرکت صورت بگیرد به سمت آن اوج و نهایت.

قطعا این دین با حرکتش آن مرتبه را میسازد. آن دین این را میسازد. پس حرکت مطابق دین به آن  مرتبه میرساند. راه معلوم است. چیزی نیست که گفته نشده باشد. اگر مرحوم علامه میفرماید که در دین ما فقط اینگونه نیست که احکام تفاوت کرده باشد. تمام اعتقادات و اخلاق و احکام با هم مرتبطند. تمام اخلاق و عقائد مطابق این به مکیال رسیده اند. اگر این را در نظر بگیریم، همین احکام رساننده است.

همین دستوراتی که وارد شده است، همه رساننده است به آن مرتبه. اینطور نیست که فکر کنیم اینها قبلا به همین صورت بیان شده است. عمق تنزل یافته این که در مرتبه ما آمده است، مبدا وماخذی که این درش تنزل پیدا کرده، غیر از مبدا قبلی است که این ازش تنزل پیدا کرده بوده. ایشان میفرمایند که اینطوری نیست. اگر در حضور در مرتبه حکم یک حقیقتی را میبینیم، اگر چه کما کتب اللذین من قبلکم است. اما این صیام نازله مرتبه احدیت است. آن صیام حد اکثر به مرتبه واحدیت میرساند.

ثلة من الاولین و قلیل من الآخرین. کثرت مهم نیست. همین که یک عده ای میرسند. مهم کثرت نیست. استعدادی است که در اینجا قرارد داده شده.مهم است که به کجا میرسند. مهم این نیست که چند نفر میرسند. بحث کیفیت است. نه کمیت. قطعا سخت تر است.

اگر انبیاء اولوالعزم شدند، با چی اولوالعزم شدند؟ با آن ابتلائات عظیم. اگر میگویند حوادث غیبت در  نزدیک ظهور به اوج میرسد، رای چی؟ برای اینکه میخواهد به عزم برساند.

ابتلائات عزم ساز است. هرچقدر استعدادها به فعلیت برسد، نزدیکتر بشویم، ابتلائات سنگین تر میشود و سهمگین تر. ریزش ها بیشتر میشود. رویش ها بیشتر میشود. یک عده ای وقتی شدت را میبینند جذب میشوند. یک عده ای اینها را میبینند به وجد می آیند. تا به حال فکر میکردند همه چیز عادی است. وقتی میبینند تازه به شوق می آیند.

 یک روایت زیبایی است که میفرمایند اینکه پیامبر اکرم و حضرات معصومین به مرتبه ای رسیدند که هیچ یک از انبیاء نرسیده بودند، نشان میدهد که مبدئیتشان از آنجا بوده است. و الا رفتن به جایی که مبدا نبوده از آنجا، ممکن نیست. رجوع به جایی که بدء از آنجا نبوده امکان پذیر نیست.

وقتی به این روایات میرسیم که دعوت کرده اند ما را به این مرتبه عظیم، معلوم میشود که بدء ما از اینجا بوده. اگر بدء نباشد دعوت معنا ندارد. بدء از اینجاست. عود ما اگر مطابق بدء صورت نگیرد، آن موقع خسران است. اینجاست که حضرت به خسران میرسد. بدئش باید اقتضای این مرتبه را داشته باشد. استعداد این مرتبه باید باشد. یک انگیزه ای در وجود ایجاد بشود. انا عرضنا الامانة علی السماوات و الارض. … سنگینی این امانت را احساس میکنیم. اوج توحید بر دوش امت ختمی است.

این سنگینی آیا محقق میشود. یا آیات دیگری که مثلا در آن آیه میفرماید اذ اخذنا من النبیین میثاقا، و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی میثاقا غلیظا. این نسبت به اولوالعزم است. از اولوالعزم که میثاق غلیظ گرفتند اما از انبیاء میثاق گرفتند، برا ی مرتبه وجودی اینها بوده در اقرار. این میثاق غلیظ، منک، نبی ختمی در رای است. بقیه به ترتیب زمانی قرار میگیرند. نوح و ابراهیم و موسی و عیسی. لکن منک و از اینه. این آیات در کنار هم عظمت این مسئله را خوب آشکار میکند.

اول من صدق من الرسل الی بلی، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ذلک انه کان اقرب الخلق الی الله. اول و آخر آنجا اعتبار نیست. این قرب به حقش از همه بیشتر بوده است. قرب این به حق. قرب حق به همه یکسان است. خداوند قریب مطلق است به همه. برهان قرب و بعد که مرحوم علامه می آورند خیلی زیباست. نسبت به قیاس محقق میشود. اگر یک نفر در عالم بود دیگر معنا نمیداد قرب و بعد.

تا آنجا رفت که لما اسری بی الی السماء تقدم یا محمد… رو رو من حریف تو نیم. اینجا میگوید تقدم.

فقد وطات موطئا لم تطاه نبی مرسل و لا ملک مقرب… این روایت چقدر زیبا اصل اصیل و قویمی را ایجاد میکند. و لولا ان روحه و نفسه کانت من ذلک المکان لما قدر ان یصله عود مطابق بد است. اگر ما دعوت میشویم به مرتبه ای، نشان میدهد که بدء از اینجا بوده.

ممکن است انسان عود را نرود. اما اگر دعوت شد به موطنی از آنجا نشات گرفته است حتما. هر چقدر دلتان بخواهد، کما بداناکم تعدون این روایت خوب بیان میکند اینطور نیست که ما در قوس صعود به جایی برسیم که از آنجا نشات نگرفته باشیم.اگر از جایی نشات گرفتیم برگشتمان میتواند به آنجا باشد.

کنت مع محمد بن علی (امام باقر) خلقنا نحن و محبینا من طینة واحده. بیضاء… و خلقنا نحن من اعلاها. طینت واحد هاست. اما یک اعلی دارد و یک اسفل. محبون ما من دونها…

ذا کانت یوم القیامه التفت العلیا بالسفلی. یک حقیقت واحده است. سفلی یعنی شان. روح به بدن توجه میکند. اذا کان یوم القیامة ضربنا بایدینا الی حجزة نبینا. ضرب شیعتنا بحجزتنا. یک رابطه است. بیان یک وحدت و حقیقت واحده را میبیند. نحوه ای از رابطه و حتی است که ایجاد میشود بین امام و ماموم. در راس نبی ختمی. در دامنه ائمه، در پایین محبین.

فکر میکنید پیامبر ذریه اش را کجا میبرد، و فکر میکنی ذریه ائمه کجا میبرند محبینشان را. اگر اینطوری است وارد شدیم. جابر گفت. اگر ما وجه شدیم و دامنه شدیم، به حدی که شان شدیم وارد بهشت میشویم. ما ریح و روح شما و بوی شما را دوست داریم. این مرتبه برگشت میکند به آن حقیقت واحده.

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬

جهت دسترسی به مجموعه سلسله مباحث «مهدویت» استاد محمدرضا عابدینی کلیک کنید

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا