شرح کتاب الحجه کافی جلسه 129 | موثقه برید در اختلاط با کفر بستر موت؛ حیات و زنده شدن با ولایت امام - آیت الله میرباقری
شرح کتاب الحجه کافی جلسه 129 - آیت الله میرباقری
در این بخش از ضیاءالصالحین، صد و بیست و نهمین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «موثقه برید در اختلاط با کفر بستر موت؛ حیات و زنده شدن با ولایت امام» را به مدت 49 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.
معنای ابتدایی موثقه برید بن معاویه
بحث در موثقه برید بن معاویه است بود که فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ بُرَيْدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ فَقَالَ مَيْتٌ لَا يَعْرِفُ شَيْئاً وَ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ إِمَاماً يُؤْتَمُّ بِهِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها قَالَ الَّذِي لَا يَعْرِفُ الْإِمَامَ»(1)
عرض شد در این روایت ابتدائا میت را به کسی معنا کرده اند که معرفتی ندارد و بعد به حیاتی رسیده است. یعنی به معرفت هایی دست پیدا کرده است. اما نوری که برایش قرار داده می شود را به امام معنا کرده است که ائتمام به او کند. در مقابل کسی است که در ظلمات است و امکان خروج از آن محیط را ندارد. این فرد را روایت به کسی معنا کردهاست که امام را نمی شناسد و معرفت الامام ندارد. و این یک تمثیل است که حقیقت وجودی اینها را با این مثل می شود فهمید. مثل حقیقت وجود ایندو دسته با موت و حیات و ظمات و نور بیان شده است.
و بیان شد که دو معنا برای روایت قابل تصور است. معنای اول این بود که احیاء و جعل نور را عطف تفسیری معنا کنیم. یعنی با معرفت امام انسان حیات پیدا می کند و نور برایش قرار داده می شود که می تواند سیر کند. در مقابل هم کسی است که به امام نرسیده است و این فرد هم میت است و هم فردی که در ظلمات گیر افتاده است.
معنای دوم این بود که ایندو فقره دو مطلب را بیان می کند. موت و حیات ناظر به معرفت الامام نیست بلکه مربوط به معرفت ابتدایی در حقیقت وحی است که مثلاً با اتصال به نبی اکرم و مسلمان شدن حاصل می شود. ولی در مرحله بعد باید یک امامی برایش جعل شود که با آن حرکت کند و الا سیر او مختل و متوقف می شود. در مقابل هم از کسانی بحث کرده است که به حیاتی رسیده اند (که در واقع رسیدن به نبی اکرم است) ولی در ادامه از امام جدا شدند و در ظلمات گیر افتادند.
معنای دوم مویدات جدی در ادله هم دارد که در جلسه قبل اشاره هم شد؛ لکن ممکن است گفته شود نقل های دیگر همین روایت در تفسیر العیاشی، معنای اول را تقویت می کند. فرموده: «الْمَيْتُ الَّذِي لَا يَعْرِفُ هَذَا الشَّأْنَ قَالَ أَ تَدْرِي مَا يَعْنِي مَيْتاً قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا قَالَ الْمَيْتُ الَّذِي لَا يَعْرِفُ شَيْئاً فَأَحْيَيْنَاهُ بِهَذَا الْأَمْرِ»(2) در این روایت موت و حیات را با خود ولایت امام معنا می کند.
هرچند ممکن است کسی ادعا کند این معنای تاویلی برای صدر آیه است و ابتدائاً حیات با اسلام و دعوت نبی اکرم هم حاصل می شود. و بعد با امام این حیات ادامه پیدا می کند. لکن اگر کسی انکار کرد روح حیاتی که به او داده شده است می رود و این سطح دیگری از موت است. این بحث جای دقت دارد.
روایت ابراهیم بن عمر ذیل آیه شریفه
اما قبل از اینکه بحث موت و حیات را در روایت بحث کنیم روایتی در بحث طینت کافی ذیل همین آیه شریفه نقل شده است که اشاره می کنیم. در مرسله یا معتبره ابراهیم بن عمر یمانی(3) فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ فِي أَوَّلِ سَاعَةٍ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَقَبَضَ بِيَمِينِهِ قَبْضَةً بَلَغَتْ قَبْضَتُهُ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا وَ أَخَذَ مِنْ كُلِّ سَمَاءٍ تُرْبَةً وَ قَبَضَ قَبْضَةً أُخْرَى مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْقُصْوَى فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَلِمَتَهُ فَأَمْسَكَ الْقَبْضَةَ الْأُولَى بِيَمِينِهِ وَ الْقَبْضَةَ الْأُخْرَى بِشِمَالِهِ فَفَلَقَ الطِّينَ فِلْقَتَيْنِ فَذَرَا مِنَ الْأَرْضِ ذَرْواً وَ مِنَ السَّمَاوَاتِ ذَرْواً فَقَالَ لِلَّذِي بِيَمِينِهِ مِنْكَ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ وَ الصِّدِّيقُونَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ السُّعَدَاءُ وَ مَنْ أُرِيدُ كَرَامَتَهُ فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ وَ قَالَ لِلَّذِي بِشِمَالِهِ مِنْكَ الْجَبَّارُونَ وَ الْمُشْرِكُونَ وَ الْكَافِرُونَ وَ الطَّوَاغِيتُ وَ مَنْ أُرِيدُ هَوَانَهُ وَ شِقْوَتَهُ فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ ثُمَّ إِنَّ الطِّينَتَيْنِ خُلِطَتَا جَمِيعاً وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى فَالْحَبُّ طِينَةُ الْمُؤْمِنِينَ الَّتِي أَلْقَى اللَّهُ عَلَيْهَا مَحَبَّتَهُ وَ النَّوَى طِينَةُ الْكَافِرِينَ الَّذِينَ نَأَوْا عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّوَى مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ نَأَى عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ تَبَاعَدَ عَنْهُ» در این قسمت از روایت حضرت به مسئله خلقت طینت های مومنانه و کافرانه اشاره می کنند که خود بحث جدی دارد. لکن نکته در این است که این طینت ها با هم اختلاطی پیدا کرده اند و طینت مومنانه در صلب کافر قرار گرفته و نیز طینت کافرانه در صلی مومن. این بستر ادامه روایت است.
در ادامه فرموده: «وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِ فَالْحَيُّ الْمُؤْمِنُ الَّذِي تَخْرُجُ طِينَتُهُ مِنْ طِينَةِ الْكَافِرِ وَ الْمَيِّتُ الَّذِي يَخْرُجُ مِنَ الْحَيِّ هُوَ الْكَافِرُ الَّذِي يَخْرُجُ مِنْ طِينَةِ الْمُؤْمِنِ فَالْحَيُّ الْمُؤْمِنُ وَ الْمَيِّتُ الْكَافِرُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ فَكَانَ مَوْتُهُ اخْتِلَاطَ طِينَتِهِ مَعَ طِينَةِ الْكَافِرِ وَ كَانَ حَيَاتُهُ حِينَ فَرَّقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَيْنَهُمَا بِكَلِمَتِهِ كَذَلِكَ يُخْرِجُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنَ فِي الْمِيلَادِ مِنَ الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ فِيهَا إِلَى النُّورِ وَ يُخْرِجُ الْكَافِرَ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ إِلَى النُّورِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِين»
در این فقره روایت حضرت بیان می کنند مومن کسی است که به حیات رسیده است و کافر کسی است که در وادی موت است. این مضمون در روایات کثیری وارد شده است. اما نکته این است که این مومن در صلب کافر بوده است و خداوند این را از وجود او خارج می کند. لکن خروج طینت مقصود روایت است. فرموده: «الْحَيُّ الْمُؤْمِنُ الَّذِي تَخْرُجُ طِينَتُهُ مِنْ طِينَةِ الْكَافِرِ» یعنی این اختلاط در طینت بستر می شود که مومن در نسل کافر قرار گیرد و برعکس. و خدا در جریان میلاد اینها را هم جدا می کند.
این جریان تفکیک مومن از کفار است که در آیات و روایات مکرری بیان شده است. عالم از اختلاط به سمت تفکیک می رود و به بهشت و جهنم ختم می شود؛ به تعبیر دیگر با یک اختلاطی شروع شده است و انبیاء و بینات الهی این جریان را به سمت تفکیک و تمییز جلو می برند. این اختلاط یک حدی از آن در ساحت طینت است که در این روایت به او اشاره شده است. بسیاری از ابتلائات دنیا برای همین تفکیک و جداشدن آمیختگی ها و شکل گیری صف ایمان تا رسیدن به ظهور و بهشت است.
اما در ادامه روایت حضرت فرمودند اینکه آیه شریفه فرموده عده ای میت بودند و بعد زنده شدند، اشاره به همین حقیقت دارد؛ یعنی طینت مومن در صلب کافر بوده است و با این اخراج و تفریق از صلب کافر، به حیات رسیده است. کانه این اختلاط برای این طینت به نحوی موت او حساب می شود. آمیختگی که مومن با کافر دارد، حدی از موت برای اوست. به میزانی که از جریان کفر جدا می شود و تمحیص از دستگاه طرف مقابل رخ می دهد حیات در او پررنگ تر می شود. این دیگر سنت تفکیک فقط نیست بلکه تمحیص مومن و خالص شدن او از دستگاه کفر است. و بعید نیست گفته شود این دو سنت تمحیص و تفکیک با هم واقع می شود. به میزان این تمحیص ها، صف ها واقعا از هم جدا می شوند.
مومن ولو مومن باشد ولی اختلاطی ممکن است با دستگاه کفر داشته باشد. این اختلاط ابتدائاً در ساحت طینت ممکن است بوده باشد و بعد اختلاط های دیگری هم از جنس صفات و اخلاق و افعال می تواند داشته باشد. باید در تولی به امام از دستگاه مخالف جدا شود و به خلوص برسد. لذا در این روایت حضرت بیان می کنند که این اخراج الهی از وادی کفر در سطوح مختلف، بستر خلوص ایمان است. مثل گوهری که گِلی به او چسبیده باشد؛ او را می شویند تا گل ها را از او جدا کنند. اینکه معصیتی در مومن دیده می شود این بخاطر اختلاط او با دستگاه کفر است. این باید جدا شود تا آماده ظهور و بهشت شود.(4)
در طرف مقابل این حرف هم اختلاط کافر با مومن است وقتی که طینت کافرانه در صلب مومن بوده است. اینکه در صلب یک مومن بوده است این برای او اختلاط و به نحوی حیات و نور است. با میلاد و تولدی که پیدا می کند از آن طینت مومنانه جدا می شود و این موت اوست. این حدی از موت برای طینت است. همین حقیقت می تواند برای انسان در ساحت صفات و افعال باشد. فرد ولو کافر است ولی صفاتی از عقل و نور در او باشد. این اختلاطی است که در جریان تمحیص فرد از صفات امام حق جدا می شود و آماده جهنم می شود.
خلاصه اینکه در این روایت حیات و ممات به ایمان و کفر معنا شده است و بیان شده است که حتی طینت ایمانی و کافرانه داریم که وقتی که طینت ایمانی از اختلاط با کفر خارج می شود، این حدی از حیات برای اوست. اما قطعا برای رسیدن یه حقیقت حیات هنوز این موجود راه دارد و باید به دعوت نبی اکرم لبیک بگوید و الا مومن نیست بلکه صرفاً طینت ایمانی است. لذا این روایت یک تعمیق دیگر در بحث موت و حیات و بحث طینت ایجاد کرده است. و البته باید توجه کرد بحث طینت و قواعد و فروعات بحث مفصلی است که در جای خود باید بحث شود.
معرفت امام و حقیقت موت و حیات
همانطور که از مباحث روشن می شود در این روایت مسئله حیات و ممات را به بحث معرفت گره زده است. این معرفت است که انسان را زنده می کند و جهل است که سبب موت است. اما این معرفتی که سبب حیات است در روایت به معرفت امام معنا شده است. کانه فرموده وقتی انسان حقیقت وحی و ولایت امام به او می رسد از وادی موت در می آید و به حیات می رسد. در روایت فرموده بود: «كانَ مَيْتاً عَنَّا فَأَحْيَيْناهُ بِنَا» و یا در نقل دیگر روایت برید فرموده بود: «الْمَيْتُ الَّذِي لَا يَعْرِفُ هَذَا الشَّأْن» یعنی کسی که معرفت امام ندارد.
این بحث از معارف جدی و پر رنگ آیات و روایات است و اگر بخواهیم اینجا مستوفی بپردازیم جلساتی باید آیات و روایات آن را بحث کنیم. ولی اینجا به مقدار اشاره برای روشن شدن همین حدیث فقط بیان می کنیم. ان شاء الله در ابواب آتی کافی این بحث بررسی خواهد شد.
از آیات و روایات بروشنی بدست می آید که همانطور که انسان یک حیات و ممات ظاهری دارد یک موت و حیات دیگری دارد که با حقیقت توحید و ولایت به انسان داده می شود. حیات در بعض تعابیر به ایمان معنا شده است. حقیقتی در عالم نازل می شود مانند «ماء» که این سبب حیات و رویش می شود. این حقیقت «ماء» نیز در بعض روایات به خود امام یا علم امام یا معرفت الهی تعبیر شده است که بستر حیات و ایمان انسان می شود. و بنظر ما اینها منافاتی با هم ندارد و همه با هم قابل جمع است. در ادامه به بعض این آیات و روایات اشاره می کنیم.
ارتباط حیات و ممات به کفر و ایمان
از مهمترین آیات این بحث آیه شریفه دعوت نبی اکرم است که صراحت خود قرآن است. فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُون»(انفال/24) در این آیه شریفه از دعوتی حرف زده است که حضرت آورده اند و اجابت این دعوت انسان را به حقیقت حیات می رساند.
در روایتی مهمی که بعید نیست معتبره باشد، ذیل این آیه در کافی شریف فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ جَمِيعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ زَيْدِ بْنِ الْوَلِيدِ الْخَثْعَمِيِّ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ قَالَ نَزَلَتْ فِي وَلَايَةِ عَلِي»(5) این دعوتی که حضرت آورده اند را به امر ولایت معنا کرده است. این چیزی جدا از ولایت و معرفتی که با خود آورده اند نیست لکن اینجا به ادامه طرح نبی اکرم در حیات بعد از خودشان با امام اشاره کرده است.
آیه دیگر در این بحث سوره مبارکه حدید است که فرموده: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(حدید/17) که اشاره به زمانی دارد که زمین مرده می شود و بعد خداوند آن را احیاء می کند. روایات ذیل این آیه مربوط به ظهور است. لکن تعابیر آن نشان می دهد که این موت و حیات مربوط به مسئله ایمان و کفر است. یا در بعض روایات به عدل و جور معنا شده است.
در معتبره سلام بن مستنیر در کمال الدین فرموده: «بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُؤْمِنِ الطَّاقِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَالَ يُحْيِيهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَائِمِ بَعْدَ مَوْتِهَا يَعْنِي بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا وَ الْكَافِرُ مَيِّتٌ»(6) در این روایت حیات ارض به کفر اهل زمین معنا شده است. این یک حیات و ممات دیگری است که به هدایت و ولایت مرتبط شده است.
حقیقت ماء عامل حیات و طهارت قلب
اما نکته دیگری که به این بحث مرتبط است بحث حقیقت آب و «ماء» است که عامل حیات است. همانطور که در ظاهر آبی وجود دارد که از آسمان نازل می شود و بستر حیات زمین می شود، در بعد حیات فردی و اجتماعی هم حقیقت وحی و علم امام است که از ساحت وجود امام نازل می شود و بستر حیات ایمانی انسان است. حقیقت «ماء» گاهی در روایات به خود امام و گاهی به علم امام و گاهی به ایمان تعبیر شده است.
در سوره مبارکه انفال فرموده: «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدام»(انفال/11) این آیات که در جریان جنگ بدر بیان شده است فرموده خداوند متعال آبی از آسمان فرستاده است که این چهار خصوصیت برای شما داشت. اولا بستر تطهیر شما شده بود. ثانیا رجز و پلیدی شیطان را از شما می برد. ثالثا قلوب شما را گره می زد و مستحکم می کرد. رابعا سبب تثبیت قدم های شما شده بود.
ظاهر این آیات ابتدائا در مورد بارانی است که خداوند قبل از جنگ فرستاد که بستر این امور در لشکر مسلمین شد. این چهار خصوصیت با باران ظاهری هم ممکن است معنا شود. ولی روشن است که این تعابیر معانی جدی و اصلی دیگری دارد. معنای باطنی آیه در روایتی بیان شده است که فرموده: «عن جابر عن أبي عبد الله قال سألته عن هذه الآية في البطن وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ قال: السماء في الباطن رسول الله، و الماء علي جعل الله عليا من رسول الله فذلك قوله: ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ فذلك علي يطهر الله به قلب من والاه، و أما قوله: وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ من والى عليا يذهب الرجز عنه، و يقوى قلبه و لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ فإنه يعني عليا، من والى عليا يربط الله على قلبه بعلي فثبت على ولايته»(7)
در این روایت حضرت فرمودند آسمان در این آیه شریفه وجود مقدس نبی اکرم و از ساحت وجودی انسان امری نازل می شود که قلوب به این حقیقت زنده می شود. «ماء» در این روایت به ولایت امیرالمومنین تفسیر شده است که با آن تطهیر قلوب امت اسلام واقع می شود و رجز و اضطراب هایی که شیطان ایجاد کرده است خواهد رفت و قلب ها را تثبیت می کند و بستر ثبات قدم در مسیر الهی می شود.
حقیقت ماء و علم امام و ایمان
نیز در آیه شریفه فرموده: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»(جن/16) اگر بر طریقه الهی استقامت می ورزیدند ما آنها را با آب گوارا و فراوان سیراب می کردیم. در مرسله بلکه معتبره یونس بن یعقوب در کافی شریف فرموده: «أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً يَقُولُ لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ وَ الطَّرِيقَةُ هِيَ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَوْصِيَاء»(8) یعنی این طریقه ولایت امام است و ثمره آن رسیدن ایمان به قلب است. در این روایت «ماء» را به ایمان ذیل ولایت امام تفسیر کرده است.
در روایت دیگری که در تاویل الآیات نقل شده فرموده: «بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً قَالَ يَعْنِي لَأَمْدَدْنَاهُمْ عِلْماً كَيْ يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّة»(9) در این روایت حقیقت «ماء» به علم امام تاویل شده است. همین حقیقت علم و معرفت امام است که به انسان می رسد و قلب را سیراب می کند و به تعبیر دیگر ایمان قلب انسان می شود.
نیز ذیل آیه شریفه «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعين»(ملک/30) فرموده اگر آب گوارای تان بر زمین فرو رفت و غور شد، چه کسی برای شما آب گوارا در می آورد؟! ذیل این آیه روایاتی هست که به امام زمان و بحث غیبت آیه را تاویل کرده است. در صحیحه علی بن جعفر فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْبَجَلِيِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ قَالَ إِذَا غَابَ عَنْكُمْ إِمَامُكُمْ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ جَدِيدٍ»(10) در این روایت حقیقت «ماء» به خود امام تفسیر شده است. اگر امام غائب شود دست شما به حقیقت امامت نمی رسد.
در روایتی در تفسیر قمی فرموده: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَلِيٍّ الْفَزَارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ قَالَ: سُئِلَ الرِّضَا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ فَقَالَ مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ أَيِ الْأَئِمَّةُ وَ الْأَئِمَّةُ أَبْوَابُ اللَّهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ يَعْنِي يَأْتِيكُمْ بِعِلْمِ الْإِمَامِ»(11) در این روایت آب را به خود امام و حقیقت باب علم الهی معرفی می کند و در انتهای روایت به علم امام معنا کرده است. امام با حقیقت الهی است و علم الهی از دریچه امام به انسان می رسد.
در موثقه ابابصیر ذیل آیه شریفه نیز فرموده: «حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ الصَّيْقَلُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ فَقَالَ هَذِهِ نَزَلَتْ فِي الْقَائِمِ يَقُولُ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً عَنْكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيْنَ هُوَ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ ظَاهِرٍ يَأْتِيكُمْ بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ حَلَالِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ حَرَامِهِ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا جَاءَ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ لَا بُدَّ أَنْ يَجِي ءَ تَأْوِيلُهَا»(12) در این روایت هم امام و هم علم امام به حقیقت «ماء» تاویل شده است که اگر امام تان غائب شد، چه کسی حقیقت اخبار آسمان ها و زمین را به شما می دهد.
این تعابیر نشان می دهد که حقیقتی که بستر حیات و رویش انسان می شود امام و علم اوست که بستر زنده شدن قلب انسان و احیاء آن است. اینکه در روایات بعضاً به ایمان یا علم امام معنا شده است اینها با هم منافات ندارد. این علم امام است که حقیقت وحی است که بستر زنده شدن انسان می شود و اصل ایمان را شکل می دهد. حقیقتی که بعضاً در روایات به روح الایمان معنا شده است. روحی که به انسان منتقل می شود و این همان ایمان انسان می شود. روحی که سطح دیگری از حیات را برای انسان ایجاد می کند که این به کافر داده نشده است.(13)
ارتباط بحث علم امام و ایمان و معرفت انسان در روایات مکرر است. روایت مهم در این بحث صحیحه موثقه برید در معانی الاخبار است که فرموده: «أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بُرَيْدٍ الرَّزَّازِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابٍ لِعَلِيٍّ فَوَجَدْتُ فِي الْكِتَابِ أَنَّ قِيمَةَ كُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُه»(14) درایت درعلوم اهل بیت معرفت زاست و این درجات ایمان انسان است. این روایت نشان می دهد که باطن کلامات امام، حقیقت علم و ایمان است که به انسان اعطاء می شود. همین روایات است که حامل ایمان است. همین حقیقت است که حیات و رویش انسان را رقم می زند.
در آیه شریفه «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْض»(رعد/17) از نزول آبی حرف زده است که در زمین مستقر می شود و این بستر نفع مردم و رویشی خواهد شد.
در تفسیر قمی ذیل روایت ابی الجارود تعبیر لطیفی هست که محتمل است روایت باشد فرموده: «فَالْمُؤْمِنُ إِذَا سَمِعَ الْحَدِيثَ ثَبَتَ فِي قَلْبِهِ رَجَاءَ رَبِّهِ وَ آمَنَ بِهِ وَ هُوَ مِثْلُ الْمَاءِ الَّذِي يَبْقَى فِي الْأَرْضِ فَيَنْبُتُ النَّبَاتُ وَ الَّذِي لَا يُنْتَفَعُ بِهِ يَكُونُ مِثْلَ الزَّبَدِ الَّذِي تَضْرِبُهُ الرِّيَاحُ فَيَبْطُل»(15) یعنی این کلام امام است که از ساحت امام نازل شده و بستر سمع مومن می شود و قلب را امیدوار می کند و ایمان می آورد. این مانند آبی است که در زمین باقی می شود و بستر رویش نبات می شود.
خلاصه از مجموع این روایات بدست می آید حقیقت علم و معرفت از وجود امام در پرتو کلام امام نازل می شود و مانند باران بارش می کند و بر قلب و وجود انسان اثر می کند و حیاتی ایجاد می کند که همان ایمان و معرفت است. اینکه در روایت فرموده: «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِل»(16) به همین حقیقت اشاره کرده است. این تعابیر در کنار هم نشان می دهد که در موثقه برید اگر حیات را به ولایت و امر امامت معنا کرده است چه عمقی دارد. «میتا عنّا فاحییناه بولایتنا»
بیان مرحوم علامه ذیل آیه شریفه
مرحوم علامه ذیل همین آیه شریفه که در مقام تبیین آن توسط روایات بودیم که بحث موت و حیات را بحث کرده است فرمودند این آیه در مورد ایمان و کفر صحبت می کند. وقتی فرموده «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» مقصود این است که انسان تا به حقیقت ایمان نرسد حیات پیدا نکرده است. این حیاتی است که با دمیده شدن روحی الهی در انسان بوجود می آید. و آیه شریفه «أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه»(مجادله/22) را هم موید این گرفته اند که روحی از جانب خدا برای مومن می آید و او را تثبیت می کند. روایات ذیل آیه شریفه هم همین را بیان کرده است.
بنظر ما هم این بیان تمام است و واقعا حیات از روحی نشات می گیرد که روح الایمان نام دارد و این با اعطاء معرفت و علم امام به انسان می رسد. همین حقیقت است که گاهی به علم و گاهی به معرفت و گاهی به ایمان تعبیر شده است که همه اینها شئون امام است. اگر کسی امام را انکار کند به هیچ کدام اینها نمی رسد. و همانطور که ایشان فرمودند اینها تعبیر مجاز و کنایه نیست. واقعاً کسی این حقیقت به او داده نشود، از یک روح و حیات ایمانی بی بهره است.
نکته: این تصویر مهمی است که در روایات بیان شده است که علم بستر ایمان و معرفت است. علمی که صرفاً تصرف در ارض و تسلط ایجاد می کند واقعاً علم و نور نیست. چیزی که دستگاه الهی برای انسان آورده است صرفاً تسخیر ارض نیست بلکه بستر ایمان و حیات دیگری برای اوست. اما بحث ارتباط مشی در نور و سیر در ظلمات را در موثقه برید در جلسه بعد بحث می کنیم. والحمدلله...
پی نوشت ها
..............................................................
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185
(2) تفسير العياشي، ج 1، ص: 375
(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 6. روایت از جهت سندی مورد مناقشه است زیرا حسن بن علی بن ابی حمزه در او هست. بقیه افراد در سند قابل تصحیح هستند. لکن بنظر است که روایاتی که ثقات از اهل وقف نقل می کنند این برای دوره قبل از وقف اینهاست. در ضمن این مضمون در روایات دیگری هم هست.(
4) استاد اشاره می کردند که حدیث نورانی عقل و جهل و تولی و تبری که در مورد صفات بیان شده است مقصود همین است که مومن ولو مومن است ولی ممکن است صفات دستگاه جهل در او باشد. باید تولی به امام خود پیدا کند و تمحیص شود و از دستگاه ولایت جور خود را نجات دهد.
(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 248. روایات دیگری هم ذیل این آیه شریفه هست.
(6) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 668
(7) تفسير العياشي، ج 2، ص: 50
(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 419 و الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 220
(9) تأويل الآيات ص: 703
(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 340
(11) تفسير القمي، ج 2، ص: 379
(12) كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص: 326
(13) در روایاتی که انواع روح را توضیح می دهد و روح انبیاء و مومنین را بیان می کند به این روح الایمان اشاره شده است. چیزی که در کفار نیست و با اعمال صالحه رشد و رویش کرده و با اعمال سیئه آسیب می بیند و بلکه با کبائر این روح می رود و با توبه عودت می کند.
(14) معاني الأخبار، النص، ص: 2
(15) تفسير القمي، ج 1، ص: 362
(16) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200
افزودن دیدگاه جدید