شرح کتاب الحجه کافی جلسه 109 | معتبره ابن ابی لیلی و بصیرت و عقل برای مهتدی شدن؛ رسیدن به دین و ایمان - آیت الله میرباقری
در این بخش از ضیاءالصالحین، صد و نهمین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «معتبره ابن ابی لیلی و بصیرت و عقل برای مهتدی شدن؛ رسیدن به دین و ایمان» را به مدت 45 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.
معتبره ابن ابی لیلی؛ بصیرت و تعقل برای مهتدی شدن
بحث در روایات باب معرفت الامام بود و به بررسی معتبره ابن ابی لیلی پرداختیم؛(1) عرض کردیم که نکته اصلی روایت این است که بدون معرفت و ولایت امام انسان چیزی بدست نیاورده و مهتدی نشده و اعمال او قبول نمی شود. امامت مقام قراردادی نیست بلکه حقیقتاً در تنزل امر انذار و هدایت الهی، امام وساطت می کند. اینکه مکرر در روایات بیان شده است که اگر کسی ولایت نداشته باشد به چیزی نرسیده است ریشه در همین بحث دارد.
در ادامه روایت حضرت فرمودند: «تَاهَ مَنْ جَهِلَ وَ اهْتَدَى مَنْ أَبْصَرَ وَ عَقَلَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ وَ كَيْفَ يَهْتَدِي مَنْ لَمْ يُبْصِرْ وَ كَيْفَ يُبْصِرُ مَنْ لَمْ يَتَدَبَّرْ» کسیکه با این امر جاهلانه مواجهه کند، دچار تیه و سرگردانی خواهد شد و در مقابل کسیکه تعقل کند و بصیرت داشته باشد، مهتدی خواهد شد. روشن است که در این قسمت جهل در مقابل عقل بیان شده است. کسانیکه ولایت امام را دیدند و خضوع کردند، اینها تعقل ورزیدند و کسانیکه امام را انکار کردند، جهل ورزیدند. باطن معنای عقل و جهل را هم می توانید در حدیث عقل و جهل دنبال کنید که بحث استکبار و خضوع است.
حضرت در این بحث به آیه شریفه استناد می کنند که فرموده: «أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور» (حج/46) در این آیه خطاب به کافران فرموده اینها چرا سیر در زمین نمی کنند که با قلب شان تعقلی کنند و یا با گوش های خود چیزی بشوند؟! ظاهر آیه این است که اینها قلب و چشمی برای دیدن آیات الهی و نشانه های دعوت انبیاء ندارند. بعد فرموده اینها چشم نیست که کور شده است بلکه قلبی که در سینه دارند، به کوری و عمایه رسیده است. اگر انسان بصیرتی ندارد زیرا قلب او طبع و ختم شده است. این تعقل و بصیرت کار قلب است. اگر کسی عقلانیتی در قلب خود داشت بصیرتی هم پیدا می کند. از این تعبیر حضرت هم بدست می آید که کسانیکه جهل ورزیدند، همان کسانی هستند که قلب شان طبع شده و کور هستند و بصیرتی ندارند.
در واقع حضرت بعد از اینکه بیان کردند که انسان باید مهتدی شود بیان می کنند که چه کسانی به این وادی نرسیدند. کسانی مهتدی نشدند که جهالت ورزیدند؛ کسانیکه قلب شان تعقلی ندارد. بصیرتی ندارند و قلب شان از کار افتاده است. نشانه سلامت قلب این است که انسان تعقلی کند و تدبر و عاقبت اندیشی در او باشد. در واقع این قوای انسان، امکانات همراهی انسان با امام است. عقل و قوای او از تدبر و تفکر و بصیرت، اینها بستری برای مواجهه با امام و خضوع در مقابل نور اوست.
انسان اگر با حجت های الهی حرکتی داشته باشد (سیر فی الارض بعضاً در روایات به سیر در محیط هدایت و ولایت تفسیر شده است. معنای تنزیلی و تاویلی باید دنبال شود) این به بصیرت و تعقل می رسد و می تواند حجاب ها را کنار بزند و حقائق و نور الهی را ببیند. «حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور» ما با حجاب های مختلفی طرف هستیم و اگر کسی با تدبر و بصیرت حرکت کند و تعقلی داشته باشد، می تواند سیر در وادی نور کند تا به معدن عظمت که کنه مقام نورانیت امام است، دست پیدا کند. پس تعقل و بصیرت فعل قلب است و در مقابل آن هم جهل است. اینها فعل اختیاری انسان است که در مواجهه حجت الهی است و بعید نیست گفته شود که جهل انسان را به کوری و عمایه می کشد و قلب دیگر طبع می شود. تفصیل این بحث ها در جای خود.
خلاصه اینکه مهتدی شدن دیدن نور الهی است که شعاع نور امام در ساحت ها و درجات مختلف است. این رویت هم نیاز به تعقل و تدبر و بصیرت دارد. اگر کسی در مقابل جهل ورزید، این نور را نمی بیند و در وادی ظلمات و تیه و سرگردانی است. مهتدی شدن به خضوع در مقابل نور امام است؛ نوری که در آیات مذکوره در روایت اشاره کردیم. تا قلب انسان منور به نور الهی نشود، این مهتدی نشده است. ولی برای رسیدن به این نور، انسان باید سیری در ارض داشته و به تعقل و بصیرت برسد.(2)
فراز نهایی روایت؛ رسیدن به مقام تبعیت از امام
در ادامه روایت حضرت بعد از بیان این نکات، کانه نتیجه گیری می کنند که پس انسان باید بدنبال نبی اکرم و بعد اهل بیت ایشان باشد. فرموده: «اتَّبِعُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ أَقِرُّوا بِمَا نَزَلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اتَّبِعُوا آثَارَ الْهُدَى فَإِنَّهُمْ عَلَامَاتُ الْأَمَانَةِ وَ التُّقَى » اگر کسی بدنبال امام باشد، این در مسیر هدایت است. این ولایت و طوع است که انسان را در مقام اقرار به منزلات خداوند قرار می دهد. تا کسی به این حقیقت نرسد، به وحی الهی اقرار نکرده است.
بعد حضرت می فرمایند این تبعیت شما، تبعیت از «آثار هدایت» است. آن هدایتی که خدا نازل کرده است، آثاری دارد که باید آن را دنبال کرد تا به هدایت رسید؛ یک توضیح در این عبارت این است که مقصود روایات اهل بیت است که «آثار» آنهاست. ولی به ذهن است که معنای دیگری باید کرد که خود امام «آثار الهدی» است. چیزی که با دنبال کردن او انسان به حقیقت هدایت می رسد. لذا در ادامه فرمودند: «فَإِنَّهُمْ عَلَامَاتُ» نشانه راه خود آنها هستند که راه با آنها پیدا می شود.
این امام است که علامت وادی امانت الهی و تقوی است. یک امانتی را خداوند در عالم نازل کرده است که محفوظ در اختیار رسول قرار گرفته است. برای رسیدن به آن حقیقت باید از راه علامات او رفت. اینکه به امام «الامانه المحفوظه» گفته می شود به همین علت است. حقیقت امانت محفوظه در وجود آنهاست. با امام است که انسان به وادی تقوی می رسد. خودشان وادی تقوی ما هستند که با تولی انسان متقی می شود.
در ادامه حضرت می فرمایند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْكَرَ رَجُلٌ عِيسَى ابْنَ مَرْيَم وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ يُؤْمِن» یعنی کسانیکه با حضرت موسی سیری کردند و در ظاهر متدین بودند، ولی وقتی امتحان به حضرت عیسی رسید، ایشان را انکار کردند، اینها مومن نیستند. این یک جریان هدایت است که اگر کسی یک حلقه آن را انکار کند، منکر به کل جریان است. «كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» در روایات مکرری این بحث بیان شده و متذکر شده که اگر کسی حتی یک از ائمه را انکار کند، منکر جمیع است. این بحثی بود که سابقاً در طبقات انبیاء مفصل اشاره کردیم.
روشن است که روایت در مورد انکار وصی بعد النبی است و کسانیکه جریان هدایت را دنبال نکنند، مهتدی نشده اند. اهتداء به این است که با ولی الهی انسان راه برود. همه بحث روایت همین است که به شکل های مختلف بیان شده است. در این قسمت از حقیقت ایمان حضرت بحث کرده اند. اگر کسی بدنبال امام نباشد، مومن نیست. این یک ظاهر ایمانی است که باطن آن فسق بوده است.
در ادامه هم فرموده: «اقْتَصُّوا الطَّرِيقَ بِالْتِمَاسِ الْمَنَارِ وَ الْتَمِسُوا مِنْ وَرَاءِ الْحُجُبِ الْآثَارَ تَسْتَكْمِلُوا أَمْرَ دِينِكُمْ وَ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ» برای حرکت در طریق و گم نکردن آن انسان نیاز به منار و چراغ های راه دارد. اگر منار و نورهای بلندی که راه را روشن می کند نباشد، سیر انسان ظلمانی شده از طریق جدا می شود. تعبیر نشان می دهد که انسان با همه وجود باید امام را دنبال کند.
اما التماس از وراء حجب چند معنا شده است. معنای اول اینکه آثار به معنای احادیث و علوم ظاهریه است که در دست ماست. اینها آثار امام و هدایت است و دست ما به آن حقائق ابتدائا نمی رسد؛ امام آثاری بجا ایجاد کرده اند که اتصال ما را به خودشان برقرار می کند. امام مثل خورشیدی است که دست کسی به او نمی رسد ولی او عالم را روشن می کند. تاجاییکه انسان کم کم حجب ظلمانی و بعد حجب نورانی را خرق می کند و به معدن نور امام می رسد. و اصل این حجابی که مانع هم شده است جریان اولیاء طاغوت است که مانع می شوند. ولی امام مثل خورشید پشت ابر دست انسان را می گیرد و حرکت می دهد.
ممکن هم هست گفته شود که آثار مقصود خود امام است و از وراء حجاب مقصود، حجاب هدایت است که انسان از طریق امام دستش به هدایت و نبی اکرم می رسد؛ این معنای دوم با تعبیر بالا که فرمود «اتَّبِعُوا آثَارَ الْهُدَى فَإِنَّهُمْ عَلَامَاتُ» تناسب دارد. حقیقت هدایت اثری دارد که امام است. علامتی دارد که باید با او حرکت کرد؛ این اثر و منار خود امام است. هرچند معنای اول نیز غلط نیست و محتمل است.
در انتها هم حضرت فرمودند اگر کسی این مسیر را برود به کمال دین و ایمان می رسد. سیر رسیدن به ایمان و کمال دین، با امام رفتن است. اگر کسی از امام جدا شد، از حقیقت ایمان و دین جدا شده است. ایمان و دین هر دو به امام تفسیر می شود. مهتدی شدن انسان همین است. شاید این تعبیر ناظر به آیه شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم» باشد که امر دینداری ما با این حقیقت کامل می شود و تا انسان به این حقیقت نرسد، مهتدی نشده است. والحمدلله...
پی نوشت ها:
...........................................................
[1] - الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 182.
[2] - استاد می فرمودند هرچند خود این تعقل و تدبر هم به نحوی دنبال کردن امام و از جنس تولی است؛ عقل اصلی خود امام و حجت الهی است و انسان به مقدار تولی خود به امام، اهل عقل و تدبر و بصیرت می شود؛ این مفاد حدیث عقل و جهل است که در جای خود باید دنبال شود. این دور هم نیست و تمسک در ساحت های مختلف معرفتی و قلبی انسان است.