شرح کتاب الحجه کافی جلسه 108 | معتبره ابن ابی لیلی و بیان استخلاص انبیاء و اوصیاء برای نزول حقیقت انذار - آیت الله میرباقری
در این بخش از ضیاءالصالحین، صد و هشتمین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «معتبره ابن ابی لیلی و بیان استخلاص انبیاء و اوصیاء برای نزول حقیقت انذار» را به مدت 28 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.
معتبره ابن ابی لیلی؛ استخلاص برای انذار
بحث در روایات باب معرفت الامام بود و به بررسی معتبره ابن ابی لیلی پرداختیم؛(1) عرض کردیم که نکته اصلی روایت این است که بدون ولایت امام و ولی امر انسان به هدایت نرسیده است. به بیتی که بیت النور است ورود پیدا نکرده است. متقی نشده است و هیچ عملی از او قبول نیست. در ادامه حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ قَدِ اسْتَخْلَصَ الرُّسُلَ لِأَمْرِهِ» یعنی خداوند برای امر خودش انبیاءش را خالص گردانیده است. آنها را آماده این ماموریت کرده است. آنها برگزیدگان او هستند که بار این ماموریت بدون آنها باشد.
اخذ ماموریت الهی بی جا و گتره نیست. در روایات متعددی مثل حدیث عنوان بصری در مورد این مطلب که حامل علم الهی چه شرائطی دارد بحث شده است. و اینکه انسان خیال کند خودش می رود و به مقصد و امر الهی می رسد خیال خامی است. تا کسی خدا را تطهیر نکند دست به آن حقیقت طهور نمی رسد. تا کسی از شوائب مختلف پاک نشود، واجد آن حقیقت نمی شود و امکان ابلاغ هم نخواهد داشت.
استخلاص در مرحله دوم روایت
بعد فرموده: «ثُمَّ اسْتَخْلَصَهُمْ مُصَدِّقِينَ بِذَلِكَ فِي نُذُرِهِ فَقَالَ وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِير» در توضیح این عبارت نظریاتی هست. مرحوم ملاصالح فرمودند: «جعلهم خالصين لأمره فارغين عمّا سواه بالمجاهدات النفسانيّة و التأييدات الرّبّانيّة، ثمّ استخلصهم و استخصّهم حال كونهم مصدّقين بالمعجزات الظاهرة و البراهين القاهرة بسبب خلوصهم لأمر اللّه و فراغهم عن غيره و قربهم منه في إنذاره و تخويفه عن العقوبات الدّنيويّة و الاخرويّة و بالجملة اتّخذهم أوّلا نجيّا و جعل لهم من عنده مكانا عليّا ثمّ اتّخذهم رسولا نبيّا»(2) این یک استخلاص و برگزیدگی دیگر است که مربوط به مقام نبوت و رسالت است و لذا با حال «مصدَقین» بیان شده است که آنها همراه با تاییدات و معجزات و نشانه ها آمدند. یعنی مرحله استخلاص در ارتباط با خدا بوده است. و مرحله بعدی استخلاص برای ماموریت یافتن به سمت خلق بوده است. ظاهراً ایشان «ذلک» را به همان استخلاص مرحله اول زده اند که این سبب شده است آنها در مقام انذار یا منذرین خدایی باشند.
در واقع فرمودند این استخلاص برای رسیدن به مقام انذار بود؛ کسی اگر بخواهد به مقام انذار برسد که صرفاً یک پیام عرفی را منتقل نمی کند. این ماموریت الهی است که خودش باید به انذار الهی رسیده باشد و حقیقتاً خوفی در دل داشته باشد تا بتواند آن را به مردم منتقل کند. اگر کسی در این وادی قرار گرفت به آن انذار الهی دست پیدا می کند. حقیقت وحی الهی تنزل می یابد تا به بیوت می رسد، این بیوت مسیر عبور و رسیدن به این حقیقت است. بدون آنها کسی انذار نشده است. انذار کردن که سر و صدا کردن نیست.
اما معنای دومی هم محتمل است که مرحوم مجلسی فرمودند: «قال الجوهري استخلصه لنفسه استخصه انتهى، أي جعلهم خالصين عن الأغراض الدنيوية و العلائق البدنية، مخصوصين برسالته لأمر التبليغ و الإنذار و هداية الخلق، ثم استخلصهم أي ولاة الأمر المتقدم ذكرهم مصدقين بذلك الأمر الذي بعث به الرسول كائنين في جملة نذره فإن النذير يشمل النبي و الإمام كما قال تعالى وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ أي طائفة و أهل عصر و زمان إِلَّا خَلا أي مضي فِيها نَذِيرٌ»(3) در این معنا استخلاص دوم به اوصیاء می خورد که قرار است انبیاء را در ماموریت شان تصدیق کنند. و با این استخلاص آنها هم در زمره منذرین واقع می شوند. لذا آیه فرموده است هیچ وقت نبود الا اینکه منذری در آنها بوده است. این استخلاص اوصیاء است که آنها را مصدق می کند. بتوانند حقیقت نبی را تصدیق کنند که این امر بسیار عظیمی است.
لذا در این معنا هم اصل انذار در اختیار نبی اکرم بوده است ولی راه رسیدن به انذار حضرت اوصیائی هستند که حضرت را تصدیق کنند و ذیل امر او حرکت کنند. اینکه خیال کنیم خودمان با تهجد و ذکر و ریاضت به حقیقت انذار عالم یا حتی انذار نازل شده توسط نبی اکرم می رسیم، این خیال باطلی است. راه رسیدن به انذار نبی اکرم «انما انت منذر» رسیدن به نذیر بعد از اوست. «إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ» این معنی از این جهت مناسب است که ارتباط بین بیت و باب را هم در خود بیان کرده است که سابقاً در روایت اشاره شد. روایت در واقع در مقام بیان اهمیت و ضرورت اتصال به اوصیاء است. اگر هردو استخلاص به انبیاء بخورد این خیلی معنای درستی ندارد. والحمدلله...
پی نوشت ها:
...............................................................
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 182.
(2) شرح الكافي للمولى صالح المازندراني، ج 5، ص: 166
(3) مرآة العقول، ج 2، ص: 310