از عرفان ناب تا عرفان دروغین (4)/بخش دوم
مخالفت با قرآن و سنت
صوفيان مي گويند: «تصوّف حالي است كه در آن ذات پروردگار رخ مي نمايد و ذات بندگي نابود مي گردد، و نيز برخي از آنان مدّعي اند كه حق در آنان تجلّي كرده و ايشان را از زمرة بندگان خود بيرون آورده و چون خودش كرده است.»[20]
انديشة نارساي صوفيه دربارة تمام رويدادهاي هستي مخالف قرآن و سنت مي باشد. آنان عقيده دارند هرگونه شرّ و بدي، رنج و درد، بيماري، ستم و جفاكاري به انسانها مي رسد، ناچارند بگويند تمام اينها عين عدالت است؛ زيرا خداوند مالك آدمي است و هرچه بر سر مملوك خود بياورد، او است؛ بلكه حق است. اين پندارهاي بي پايه و بدون بنياد نه تنها با موازين عقلي سازگاري ندارد؛ بلكه خداوند در قرآن كريم آياتي را آورده كه خلاف اين ديدگاه آفت زا را مي رساند؛ چنان كه در كلام وحي آمده است: «وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ»؛[21] «هر كس به سزاي كردار خود مي رسد و بر كسي ستمي روا داشته نمي شود.» «وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ»؛[22] «براي هر كسي درجاتي است به خاطر اعمالي كه انجام مي دهد تا خداوند کارهایشان را بیکم و کاست به آنان تحویل دهد و به آنان هیچ ستمی نخواهد شد.» «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ»؛[23] «هر كسي عمل صالحي انجام دهد، براي خودش است و هر كسي كار بدي كند، به زيان اوست و خداوند به بندگان خود ستمي روا نمي دارد.» «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»؛[24] «هر كس به وزن ذرّه اي نيكي كند، آن را مشاهده مي كند و هر كس به اندازة ذرّه اي بدي نمايد، آن را خواهد ديد.» و اينكه كردار مردم موجب ثواب يا عقاب مي گردد، بيانگر آن است كه انسانها در برنامه هاي خود كاملاً آزادند و خود موجب جلب خوبيها و دفع بديها و يا عكس آنها مي گردند و قرآن كريم هرگونه ناروايي و جفا را از خداوند در حقّ بندگانش مبرّا مي داند. اينكه صوفيان اتّفاق دارند ثواب و عقاب از راه استحقاق نمي باشد و به فضل و مشيّت الهي بستگي دارد، ضمن اينكه آدميان را از هرگونه فكر و اراده و انتخاب مسير محروم كرده اند، عدالت الهي را زير سؤال برده اند.
ادّعاي ديگر صوفيان كه با قرآن مغايرت دارد اين است كه مي گويند: «هر كاري خداوند انجام مي دهد، براي سبب و علّتي نمي باشد.» آيا خداوند حكيم، دانا و قادر كارهاي خود را بدون علت انجام مي دهد؟ قطعاً چنين نيست.
در آيين اسلام هر آنچه موجب رشد، كمال، هدايت و ترقّي باشد، مورد تشويق قرار گرفته و به آن فرمان داده شده است و هر كاري كه باعث نقصان، گمراهي و عقب گرد باشد، نهي گرديده است و اين موازين در دو عرصة مادي ومعنوي و نيز جنبه هاي فردي و اجتماعي صادق است و اگر انسان گمان كند براي رسيدن به كمالات بايد به خود آزاري وارد كند، پندار نادرست و انحرافي است.
صوفیه و خودزنی
همچنين صوفيه از راه هاي وصول به حق را شكنجه و آزار بدني مي دانند:
نقل است كه: «شاه شجاع كرماني» چهل سال نخفت و نمك در چشم مي كرد تا چشمهاي او چون قدح خون شده بود. بعد از چهل سال شبي بخفت، خداي را در خواب ديد، گفت: خدايا! من تو را به بيداري مي جستم! در خواب يافتم. فرمود كه: اي شاه! ما را در خواب از آن بيداريها يافتي، اگر آن بيداريها نبود، چنين خوابي نديدي.»[25]
البته خواب ديدن مي تواند ناشي از پندارهاي دروني باشد و بر فرض درستي نمي توان آن را ميزان و حجت قرار داد، شاه شجاع يكي از اميران مظفري است كه كارنامه اي خراب دارد؛ زيرا براي رسيدن به قدرت، پدر خود «امير مبارز الدين محمد» را شبانه دستگير كرد و او را از نعمت بينايي محروم ساخت و در حبس قرار داد و براي گسترش قلمرو حكومت خود به مناطقي حمله برد و باعث كشتار مردمان شهرها و آواره گرديدن عدّه اي گرديد و چون اقتداري به دست آورد، با برادران خود به جنگ و نزاع برخاست، كه اين وضع ناامنيهاي زيادي در نقاط مركزي ايران از حمله يزد و كرمان بوجود آورد.[26]
با بررسي سيرة رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) و ائمّة هدی(علیهم السلام) اين واقعيت آشكار مي گردد كه آن بزرگان بر بدن و اعضا و جوارح خويش به عنوان امانتي از جانب خداوند نگاه مي كردند و با استفاده از خوراكيهاي مناسب و استراحت لازم و رعايت بهداشت شخصي به پيكر و بدن خود توجه مي كردند. افزون بر اين، آن بزرگان در توصيه هاي مؤكد و مكرّري پيروان خويش را به استفاده از طيبات الهي و غذاهاي حلال توجه داده اند. حضرت علی(علیه السلام) لحظات شبانه روزي مؤمن را به سه بخش تقسيم كرده اند: بخشي براي ذكر و مناجات، قسمتي براي ترميم زندگي و بخش ديگر براي استفاده از لذّتهاي روا و نيكو.[27]
امّا دراويش و عارف نمايان، حلال خداوند را براي خود حرام مي كنند و اين را از راه هاي رسيدن به حق مي دانند، البته وقتي به قول خودشان، به حقيقت دست يافتند، ديگر قيد و بندي ندارند و هرچه خواستند، مي خورند و مي آشامند و حتي اگر نوشيدنيهاي حرام چون مشروبات الكلي باشد.[28]
در مكتب اسلام انسانها از كرامت برخوردار بوده، مؤمنان عزيز و سربلند هستند؛ ولي به رغم تصريح قرآن به عزت مؤمنان و وجود نصوص فراوان در اين باره، صوفيه براي وصول به حق به ملامت، ذلت و خواري روي مي آورند و مشايخ آنان به سالكان دستورهاي توأم با حقارت مي دهند، مثلاً به مريدي اين گونه دستور داده اند:
«اين ساعت برو و موي و محاسن و سر را پاك بستره و اين جامه را كه داراي بركش و ازاري از گليم برميان بند، توبره پرجَوز بر گردن آويز (مثل حيوانات) و به بازار بيرون شو و كودكان را جمع كن و بديشان گوي: هر كه مرا سيلي زند، يك جوز بدو بدهم.»[29]
دفاع از ابليس در مرام صوفي گری
صوفيه و دراويش ابليس و حتي فرعون را تنزيه كرده، از آنان دفاع مي نمايند:
«ابوبكر واسطي» شيطان را الگوي رفتاري معرفي مي كند: «راه رفتن را بايد از ابليس آموخت كه در راه خود مرد آمد.»
«سهل تستري» شيطان را معلم علم توحيد مي داند و «حسن بصري» ادّعا مي كند: به درستي كه نور شيطان از نار عزّت است و اگر نور خود را به خلق ظاهر سازد، به خدايي پرستيده مي شود؟![30]
«ابو العباس قصاب» سنگ انداختن بر ابليس را دور از جوانمردي محسوب نموده و او را شايستة مقام بزرگ در سراي جاويد مي داند.[31]
«منصور حلاج» شيطان را موحّدي بزرگ معرفي كرده كه در درياي وحدت غرق گرديده است، وي همچنين ابليس را دوست صادق خداوند مي داند.[32]
«احمد غزالي» مدّعي است: كسي كه ابليس را موحّد نداند، كافر است، به او فرمان داده شد غير از خدا را سجده كند، پس امتناع كرد.[33] «ذو النون مصري» نيز اخلاص عبادت شيطان را تحسين مي كند.[34]
اين انحرافات روشن سران تصوّف است كه فرد مطرود خداوند و دشمن آشكار انسانها و عامل ضلالت و انحراف آدميان را عاشق راستين خداوند، رييس موحّدان و مربّي يكتاپرستي و داراي مقامي بس بزرگ معرفي كرده اند، در حالي كه اين خلاف قرآن است؛ زيرا انسان را از پيروي وي منع كرده است. شيطان در قرآن موجودي مستكبر و متمرّد از فرمان خداوند و رانده شده از درگاه الهي معرفي شده است و دشمن سوگند خوردة آدمي است كه در گمراهي او كوتاهي نمي كند. قرآن به صراحت مي فرمايد: تمام فرشتگان بر آدم سجده نمودند، جز ابليس كه از فرمان خدا سر برتافت و تكبّر نمود و در زمرة كافران در آمد: «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ».[35]
با وجود آيات متعددي كه شيطان را مذمّت و ملامت كرده است، بزرگان صوفيه برايش دلسوزي مي كنند و به پيروان خود تأكيد مي كنند از حق شناسي او درس بگيرند و درباره اش مي سرايند:
ترك سجده از حسد گيرم كه بود
اين حسد از عشق خيزد نه جحود
هر حسد از دوستي خيزد چنين
كه شود با دوست غير هم نشين
بي گنه لعنت كني ابليس را
چون نبيني از خود اين تبليس را[36]
آيا صوفيان آيات قرآن را نخوانده و كلام وحي را قبول ندارند؟ يا با توجيهات سراپا غلط و حتي كفرآميز مي خواهند در برابر موازين قرآني موضع گيري كنند؟
ستايش فرعون و بُت
صوفيان و برخي فرقه هاي دراويش فرعون را تنزيه كرده و ادّعاي «أنَا رَبُّكُمُ الأعْلَي» را توجيه نموده و اين طاغوت متكبّر را موسايي ديگر خوانده اند كه با موساي پيامبر به نبرد پرداخته است؛ آنجا كه در ادبيات صوفيه آمده است:
چون كه بي رنگي اسير رنگ شد
موسيي با موسيي در جنگ شد
چون به بي رنگي رسي كان داشتي
موسي و فرعون دارند آشتي
حلاج نيز گفته است:
«صاحب من و استاد من ابليس و فرعون است ... فرعون را به دريا غرق كردند و از دعوي بازنگشت و به وسايط مُقرّ نشد. فرعون از روي كشفي كه از خدا پيدا كرده بود، ادّعاي ربوبيّت نمود.»[37]
قرآن كريم فرعون و قوم او را كافر میخواند و مي فرمايد: «وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفينَ»؛[38] «فرعون در زمين (در برابر خداوند) سركشي كرد و از مسرفان است.»
خداوند به حضرت موسی(علیه السلام) چنين فرمان مي دهد: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»؛[39] «به سوي فرعون برو كه طغيان نموده است.» ديدگاه قرآن دربارة فرعون چنين است: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى»؛[40] «فرعون قوم خود را در ضلالت و گمراهي فرو برد و هدايت نپذيرفت.»
اصولاً فرعون خداي يكتا را نمي شناسد و چون حضرت موسی(علیه السلام) مي خواهد پروردگار عالميان را معرفي كند، فرعون آن حضرت را به باد استهزاء مي گيرد و ديوانه اش مي خواند.[41]
صوفيه پا را از اين وضع هم فراتر مي نهند و حتي بت پرستي را عين خداپرستي مي دانند و مي گويند:
مسلمان گر بدانستي كه بت چيست
يقين كردي كه دين در بت پرستي است
«شمس الدين لاهيجي» در توضيح اين شعر نوشته است:
زيرا كه بت مظهر هستي مطلق است كه حق است، پس بت من حيث الحقيقه حق باشد و دين و عادت مسلماني حق پرستي است و بت پرستي عين حق پرستي، پس هر آينه، دين در بت پرستي باشد.[42]
صوفيه در توجيه حرمت بت پرستي در شرع مقدس اسلام، اين عقيده را ابراز مي دارند كه:
نديد او از بت الاّ خلق ظاهر
بدين علت شد اندر شرع كافر
درون هر بتي جاييست پنهان
به زير كفر ايماني است پنهان
هميشه كفر در تسبيح حق است
وان من شيء گفت اينجا چه رقّ است
ولي با بررسي آيات قرآن اين حقيقت روشن مي گردد كه بت پرستي برابر با جهالت، شرك و گمراهي است و حضرت ابراهيم(علیه السلام) شيخ انبياي الهي خود را دشمن بت معرفي مي كند.[43]
ادامه دارد...
پی نوشت:
[20]. دفاعيات عين القضات همداني، ترجمه رساله شكوي الغريب، ترجمه و تحشيد، قاسم انصاري، منوچهري، تهران، 1360 ش، صص 60 ـ 78.
[21]. جاثيه/ 22.
[22]. احقاف/ 19.
[23]. فصّلت/ 46.
[24]. زلزال/ 7 ـ 8.
[25]. تذكرة الاولياء، عطار نيشابوري، ص259.
[26]. تاريخ عصر حافظ، قاسم غني، زوّار، تهران، 1369.
[27]. نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 390.
[28]. آن سوي صوفيگري، احمد باقريان، ص95.
[29]. تذكرة الاولياء، عطار نيشابوري، ص124.
[30]. همان، صص 258 ـ 271؛ تمهيدات، عين القضاة همداني، با مقدمه، تصحيح، تحشيد و تعليق عفيف عسيران، كتابخانه منوچهري، تهران، 1341 ش، ص211.
[31]. تذكرة الاولياء، عطار نيشابوري، ص186.
[32]. حلاج، لوئي ماسينيون، ترجمه روان فرهادي، كتابخانه منوچهري، تهران، چاپ پنجم، 1373 ش، ص49.
[33]. تحقيقي در تصوّف و عرفان، خير الله مرداني، ص335.
[34]. كشف الاسرار وعدّة الابرار، معروف به تفسير خواجه عبد الله انصاري، ابو الفضل رشيد الدين ميبدي، به اهتمام علي اصغر حكمت، امير كبير، تهران، 1344 ش، جاول، ص160.
[35]. بقره/ 34.
[36]. تحقيقي در تصوف و عرفان، خير الله مرداني، ص338.
[37]. طواميس، حلاّج، مكتبة مثنّي، بغداد، 1913 م.
[38]. يونس/ 83.
[39]. طه/ 24.
[40]. همان/ 79.
[41]. شعراء/ 25 ـ 28.
[42]. شرح گلشن راز، (مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز)، شمس الدين محمد لاهيجي، مقدمه، تصحيح و تعليقات محمد رضا برزگر خالقي و عفت كرباسي، زوّار، تهران، چاپ دوم، 1374، ص641.
[43]. نك: اعراف/ 138؛ ابراهيم/ 35 ـ 36؛ انعام/ 74؛ شعراء/ 75 ـ 76؛ انبياء/ 57.
افزودن دیدگاه جدید