تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 21) + متن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 21) + متن
سلسله مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» در کلام حجت الاسلام مصطفی امینی خواه به همراه متن سخنرانی؛ بخش دوم: نظام تسخیر / زمان : 18 دقیقه
سلسله مباحث مهندسی خلقت که در دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی ارائه شده در چند بخش پیگیری می شود که شمای کلی آن بدین شرح است:
بخش اول: مقدمات
در این بخش، جایگاه قرآن و نحوه بهره بردن از آن برای کشف مهندسی خلقت طرح می شود.
بخش دوم: نظام تسخیر
در این بخش، تعریف مرحوم علامه طباطبایی از نظام تسخیری و توضیح قرآنی ایشان برای این نظام طرح می شود.
بخش سوم: نظام تقدیم
در این بخش، مباحثی پیرامون «غیب» و «ملکوت» و نسبت دنیا و آخرت طرح می شود.
متن سخنرانی :
مرحوم علامه طباطبایی برای اثبات اینکه جامعه در عین کثرت خودش، وحدت دارد، سه آیه را مطرح فرمودند یکی از این آیات آیه ای است که در سوره مبارکه فرقان آمده:
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا… (فرقان:۵۴)
« او خدایی است که از آب (نطفه) بشر را آفرید و بین آنها خویشی نسب و بستگی ازدواج قرار داد…»
جلسات قبل اشاره کردیم «نسب» محرمیت از طرف مرد و «صهر» محرمیت از طرف زن است.
مرحوم علامه در جلد پانزده المیزان می فرمایند خدای متعال در اینجا بشر را صاحب دو نقش دانسته است، یعنی در عین وحدت، کثرت را دیده و در عین کثرت، وحدت را دیده است.
برای جامعه مثالی را مطرح کردیم و گفتیم جامعه مثل جسم است. بدن، اعضای متکثر و متفاوتی دارد که در عین این تفاوت ها همه یک عنوان دارد به اسم «انسان» برای جامعه هم اینطور است که افراد ذیل یک عنوان کنار هم قرار می گیرند، به اسم «جامعه».
برنامه ما در چند جلسه آینده این است که با بررسی سوره حجرات به ویژگی های جامعه دست بیابیم، قرآن می فرماید:
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ…(حجرات:۴۹)
«ای مردم، بی تردید ما، شما را از یک مرد و زن ( آدم و حوّا ) آفریدیم، و شما را قبیله های بزرگ و کوچک قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید مسلّما گرامی ترین شما در نزد خدا پرهیزکارترین شماست…»
می گوید ما شما را از مرد و زن آفریدیم، منظور در جنسیت است و بعد می فرماید «وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» ما شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله کردیم. یعنی این کثرت را ما ایجاد کردیم.
اینها بحث هایی مهم در جامعه شناسی است، اینکه قبیله ها و تفاوت قیافه ها و تفاوت زبان ها از کجا شکل گرفت آن هم در حالی که همه از یک پدر و مادر خلق شده اند.
خدای متعال میگوید من تفاوت ها را ایجاد کردم، تفاوت از بیرون نیامده که دنبال علل زیست شناسی و باستان شناسی بروید تا دلیلش را پیدا کنید، ایجاد تفاوت کار من است.
غرب معتقد است در جریان «برج بابِل» این اختلاف زبان ها ایجاد شد، البته عیبی ندارد اینچنین اتفاقی را شروع این اختلاف بدانیم، اما خیلی نباید دنبال اینجور مسائل بود. این یک مسئله ی غیر طبیعی نیست در واقع کاملا طبیعی است، خدای متعال اینجور آفریده و دلیلش هم این است:
وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا
این اختلافها برای این است که نسبت به همدیگر معرفت پیدا کنید!
منظور از معرفت چیست؟! اصلا قاعده معرفت وابسته به چیست؟
«تعرف الأشیاء بأضدادها»
با ضد است که معرفت حاصل میشود! در جامعه این تفاوت هاست که معرفت می آورد، برجستگی ها فهمیده می شود، نعمت ها دیده می شود.
زمانی می توان فهمید که خداوند چه نعمتی به انسان داده که بررسی کنیم و ببینیم خیلی ها آن نعمت را ندارند پس با اضداد است که معرفت پیدا می شود .
در جامعه هم ابتلائاتی وجود دارد و رشد افراد در شناخت و برخورد با این ابتلائات است. یک وقتی من چیزی دارم و ابتلاء من در داشتن است و هیچ خبر ندارم که خداوند چنین چیزی به من داده، و یک وقت یک چیزی ندارم و ابتلاء من در نداشتن است و باز هم خبر ندارم که خدا به من فلان چیز را نداده.
انسانِ سالم وقتی با یک مریض مواجه می شود، تازه می فهمد که خداوند به او نعمت سلامتی داده است و باید شاکر باشد و از این نعمت بهره ببرد.
آن فردی هم که سلامتی را ندارد، باید بابت این نداشتن شکر کند و از شرایط برای رشد استفاده کند.
تعریف غلتی که از ابتلاء وجود دارد این است که فکر می کنیم فقط فقدان است که ابتلاء است… نه! اینطور نیست چه آن وقتی که آدم دارد و چه آن وقتی که ندارد هر دو ابتلاء است، قرآن می فرماید:
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ(فجر:۱۵)
«اما انسان هر گاه که پروردگارش او را آزمایش کند و اکرام نماید و نعمت بخشد، گوید: پروردگارم مرا گرامی داشت»
وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ (فجر:۱۶)
«اما هر گاه که او را آزمایش کند و روزی را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار کرد.»
یعنی خداوند انسان ها را یا مبتلاء به ثروت می کند یا مبتلاء به فقر. رشد جامعه در پر کردن این تفاوت هاست!
دستور «انفاق» اینجاست که معنا پیدا می کند، انفاق یعنی پر کردن خلاء دیگران(البته انفاق فقط در مال نیست).
درباره پر کردن خلاء ها خداوند در سوره ماعون به زیبایی بیان می کند که کسانی که به خلاء ها بی توجه اند اصلا دین را قبول ندارند:
وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ(ماعون:۷)
«و دیگران را از ضروریات زندگی منع می کنند»
میگوید کسانی که به احتیاجات دیگران بی توجه اند اینها تکذیب دین می کنند:
أَرَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ (ماعون:۱)
اصلا دین را قبول ندارد، دین یعنی:
وَلا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکینِ (ماعون:۳)
تشویق نمی کنند که به مسکین کمک بشود.
فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ (ماعون:۲)
یتیم را رها کرده اند.
خداوند با دین جامعه را مهندسی می کند می گوید وقتی کسی پدرش را از دست داده پس بقیه شما پدر او هستید، اگر این کار را نکنید «یُکَذِّبُ بِالدِّین» شده اید!
پس دین داری در جامعه معنا پیدا می کند آن هم با پر کردن خلاء ها !
انسان بابت چیزهایی که دارد و ندارد، امتحان می شود! بابت چیزی که دارد باید احساس وظیفه داشته باشد و رسیدگی کند به کسانی که این چیز را ندارند و بابت آن چیزی که ندارد باید شاکر باشد و تحمل و قناعت کند، دین و معنویت یعنی این!
در این باره خاطره ای نقل می کنیم از مرحوم آیت الله بهجت، همه ما مختصر آشنایی با ایشان داریم و از برخی فضایل و کراماتش شنیده ایم، این که نمازش چطور بود! طی الارض داشت! چشم برزخی داشت و … اما چقدر از سیره ی اجتماعی ایشان اطلاع داریم؟
به واسطه ی این سیره ی اجتماعی است که این کرامات از ایشان بروز پیدا کرده!
سوال اینجاست آیا دین فقط یعنی نماز و گریه و زیارت عاشورا؟!
آیا هرکس دعای ندبه اش ترک نشود متدین است؟!
در رابطه با سیره ی اجتماعی آیت الله بهجت فرزند ایشان می فرمود :
پدرم به مدت پنجاه سال سه ماه تابستان را در مشهد سپری می کرد، مسافرخانه ای کرایه می کردند و خودشان هم به همراه خانواده در مسافر خانه اقامت داشتند. وقتی با صاحب مسافرخانه در ارتباط با کرایه هر شب صحبت می کردند اگر می گفتند کرایه شبی ده تومان است (پس قاعدتا باید آخر ماه سیصد تومان می دادیم و تسویه می کردیم ) پدرم در شب آخر موقع خداحافظی پانصد تومان می داد و اسم آن صاحب مسافر خانه را در دفترچه یادداشت می کرد، بعد در هنگام نماز شب بخش اعظم مناجاتشان مربوط به اسامی یادداشت شده در آن دفترچه بود، تک تک اسم می برد و برای کسانی که برای او کاری کرده اند و با آنها آشنایی داشت دعا می کرد، اصلا برایش مهم نبود که آن آقا برای اتاقی که کرایه داده، پولش را گرفته، حتی بیشتر!
حالا این همه ی قضیه نبود، سال بعد که مجدد به مشهد می رفتیم، از مادرم می خواست به تک تک آدم هابی که سال قبل آشنا شده ایم سر بزند و احوال پرسی کند.
پسر ایشان تعریف می کرد، کسانی که برای التماس دعا می آمدند خدمت پدرم، دیگر مصیبتی بود برای ما، مثلا اگر یک نفر می آمد و میگفت برای بچه ام التماس دعا داریم.
پدر اول همان جا دعا می کردند و بعد در نوبت هایی جویای حال آن بیمار می شدند، غم و نگرانی برای دیگران باعث می شد گاهی قلب پدرم به درد بیاید!
این ها نشان می دهد در پشت پرده خبرهایی بوده و ایشان با دعا دیگران را رشد می داده اند!
می گوید یکبار جوجه ماشینی گرفته بودیم تا در حیاط خانه بزرگش کنیم، آقای بهجت روزی چند بار می پرسید به این جوجه آب دادید؟
تا هوا کمی سرد می شد می گفت این جوجه شاید سردش باشد بیاریدش داخل!
آقازاده ی آقای بهجت می گوید دیدیم این جوجه مایه نگرانی ایشان است جوجه را دادیم به کسی دیگر.
جالب است آدمی که اصلا حرف نمی زد، و خیلی کم با دیگران هم صحبت می شد روزی سه بار آمار جوجه را از پسرش می گرفت!
یا یکی از شاگردان ایشان نقل می کردند یک روز به دلیل بیماری سر درس نرفتم، از طرفی هم مهمان قرار بود بیاید و هیچ پولی برای خرید نداشتم و کم کم داشتم شرمنده خانواده ام می شدم که یک نفر از طرف مرحوم بهجت آمد و مقداری پول به من داد و گفت این را آقای بهجت داده و گفته با بخشی از آن برنج بگیرید و با بخشی هم گوشت!
این سیره اجتماعی آقای بهجت بود، اینها یعنی دینداری!
باید هر کس به خودش مراجعه کند و ببیند که با این اوصاف چقدر متدین است؟!
(خداوند توفیق بدهد در آینده بحث را ادامه خواهیم داد)
جهت دسترسی به سایر قسمتهای مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» حجت الاسلام امینی خواه کلیک کنید.
افزودن دیدگاه جدید